آموزش و پرورش و معلمین آن، بیش از سایر نهادهای جامعه درگیر انقلاب و مسائل پس از آن شد. به این مناسبت و به دلیل آن که انقلاب، درست یا غلط «فرهنگی» معرفی شد؛ آموزش و پرورش بیش از همیشه در کانون توجهات کلامی رهبرانی قرار گرفت. رهبرانی که بیش از هر تخصص و علمی حوزوی بودند و صبغه ای فرهنگی داشتند. هر چند این توجهات، به اولویت یافتن اقتصادی و عملی آموزش و پرورش منجر نشد. «حساسیت زدگی افراطی نسبت به آموزش و پرورش» ارمغان انقلاب برای آموزش و پرورش بود.
به باور من در این بین، اصلا کسی دروغ نمی گفت و کسی مردم را فریب نمی داد! این از آنجا ناشی می شد که انقلاب با نظام بورکراتیک کشور قهر کرده بود. برای آن رقیب تراشیده بود. نهادهای موازی درست کرده بود، افراد مجرب و معتبر آن را اخراج و پاک سازی کرده بود و به دنبال تغییر ماموریت دستگاه ها برای ساماندهی هدایت مردمان بود. چرا که اصولا فلسفه وجودی و داعیه اصلی حکومت دینی هدایت گری است و نظام بوروکراتیک برای این منظور آفریده نشده و سابقه چنین کارکردهایی را در کشور ما نداشته است. و این تضاد نوپدیدی بود که می بایست حل می شد. اما مثل بسیاری از مسائل دیگر ؛ این تضاد نیز لاینحل باقی ماند و بحران تصمیم گیری را در سطح ملی و در بسیاری از عرصه ها شکل داد.
بحث من در این زمینه، آن است که تضاد جدیدی در آموزش و پرورش شکل گرفت. موضوعی که خیلی زود و پر قدرت، خود را در عرصه های مختلف تعلیم و تربیت نشان داد.
از بعد دیگر ، اما انقلاب ما در عمل اصلا «موضوع اولویت دار» نداشت؛ بلکه انقلاب گرفتار «موضوعات در اولویت» بود. ارزش گذاری و سطوح بندی خاصی برای اولویت ها وجود نداشت. حتی در سپهر سطح بندی ارزش های بنیادین انقلاب کاری صورت نگرفت. انقلاب فکر می کرد، می تواند همه کارها را در اولویت قرار دهد و همزمان به همه امور برسد!! و هر چه خوب بود همزمان می خواست! لذا یک روز نماز جمعه در صدر می نشیند، یک روز جنگ در راس امور قرار می گیرد، یک روز آموزش و پرورش مهم ترین اولویت می شود، یک روز تولید داخلی، یک روز اقتصاد مقاومتی، یک روز ارزش عدالت بزرگ می نماید و یک روز ارزش امامت و مانند آن. نتیجه این راهبرد و این روند مدیریتی، به طور طبیعی و ناخواسته حتما، گم شدن اولویت هاست. تخصیص های بی نتیجه یا کم نتیجه منابع است. از این رو، با توجه به محدودیت منابع ، پیامد چنین خط مشی هایی البته، نه توسعه که رشد بحران ها و بدون پاسخ ماندن تقاضاها و انباشت مطالبات در همه حوزه هاست.
گفته شد، آموزش و پرورش بیش از همیشه، در کانون توجهات رهبران انقلاب قرار گرفت. اما این توجه نه تنها به حل و فصل مسائل دیرپای آموزش و پرورش منجر نشد، بلکه مسائل جدیدی را نیز پیش پای نظام تعلیم و تربیت نهاد. موضوعاتی که همچنان آموزش و پرورش با آن ها درگیر است از جمله آموزش و پرورش به شدت «حساسیت زده» شد. «حساسیت زدگی افراطی نسبت به آموزش و پرورش» ارمغان انقلاب برای آموزش و پرورش بود. این ارمغان سبب ساز مداخلات سلایق و حضور نیروهای انقلابی یا ایدئولوژیک، اما بدون بهره لازم از تخصص شد. پیدایش این سطح از حساسیت، برنامه ریزی و کار عادی آموزش و پرورش را با مشکل روبه رو ساخت.
در کنار این حساسیت ناشی از ضرورت تعریف شده برای مکتبی بودن تعلیم و تربیت؛ اثر گذاری آموزش و پرورش در انتخابات و عرصه سیاسی - اجتماعی چشم تیز بین سیاستمداران را نیز به آموزش و پرورش گشود. از این رو، روز به روز بر حجم مداخلات سیاسیون به ویژه نهاد نمایندگی مجلس نیز افزوده شد. به طوری که استقلال آموزش و پرورش با انتقال نسبی انتخاب مدیران به مجلس و استانداری ها و مانند آن، تا حدود زیادی مخدوش شد.
نتیجه آن که، پدیده «حساسیت زدگی» ایدئولوژیک و سیاسی آموزش و پرورش، راه را بر تعلیم و تربیت (پداگوژی) متعهد و حرفه ای بسته است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
قصه ماست که در هر سر بازار بماند....