چندسال قبل در مدرسهای شاهد مشاجرهی یک مادر خشمگین و یک معلم نسبتا بیعاطفه بودم. معلمی که بچهها را شرطی و طبق ملاکها و منافع شخصی خودش دوست داشت. به برخی بیش از اندازه محبت میکرد و برخی را علنن کنار میزد.
شاید آن موقع به رشد عقلی و واکنشیِ کافی نرسیده بودم که نه راجع به آن نوشتم و نه از آن بچهی معصوم دفاع کردم. فقط ایستادم و نگاه کردم و خشم و اعتراضم را در خودم ریختم.
معلم برای انتقام از مادر بچه، اسم آن بچهی کوچک و معصوم را سرمشق تمام بچهها کرده بود و خواسته بود بنویسند: «نیلوفر بچهی خوبی نیست، نیلوفر ما را اذیت میکند، نیلوفر...» و تنها یک اسم نیلوفر در کلاس بود! و مادر حق داشت اعتراض کند و من تمام این سالها، صحبت از قداست معلم که شد یاد آن مشاجره افتادم و خودم را جای آن مادر و مادرهای دیگری که گاهی برای اعتراض یا مخالفت، نمرهی انضباط بچههاشان کم شد گذاشتم و چیزی شبیه افسوس درونم فرو ریخت.
من خواهش میکنم قبل از حجاب و احکام و... از سلامت اخلاق و روان معلمها مطمئن شوید و این اطمینان را همه جوره و همیشه حاصل کنید.
آدمهای با عقدههای روانی و کینههای فرو خورده و رشد عاطفی ناقص، خطرناکاند و انسان حق دارد برای معاشرت با آنها هم حد و مرز تعیین کند، چه برسد آموزگار بچههای طفل معصوم باشد و روان آنها را به بازی بگیرد و از همان ابتدا به جای عشق و انگیزه، بذر کینه و خشم و نفاق در دل و جان آنها بپاشد.
معلم هم یک انسان است و ما، هم انسان خوب داریم، هم انسان بد، هم معلم خوب، هم معلم بد.
اما مدرسه یکی از اولین و مهمترین خشتهای یک جامعه است و مکان هیچ آزمون و خطایی نیست!
یک معلم خوب، تمام بچهها را فارغ از خانواده و ملیت و ظاهر و حتی میزان استعداد، دوست دارد و تمام تلاشش را برای ارتقا و شکوفایی آنها به کار میگیرد. یک معلم خوب، میداند با خودش و جهان چند چند است و میداند چطور خشم و اندوهش را پشت درهای کلاس درس جا بگذارد و با روان و ذهنی آرام و قلب و آغوشی گرم و پذیرنده روبه روی دانشآموزانش بایستد و رسالت حیاتیاش را به بهترین شکل ممکن به انجام برساند.
کانال نوشته هایی که باید خواند
نظرات بینندگان