سخنراني استاد ارجمند جناب آقاي دكتر مهر محمدي در همايش آموزش و اشتغال را شنيدم. ايشان به ضرورت تغيير رويكرد نظام آموزش و پرورش به سوي تربيت نسل فن آور و كارآفرين تأكيد داشتند و اين تغيير را مستلزم توقف رويكرد رايج و خارج كردن برنامههاي رايج آموزش فني و حرفهاي و كاردانش از دستور كار نظام آموزش و پرورش دانستند.
من به عنوان مدير گروه پژوهشي آموزشهاي فني و حرفهاي از اين موضعگيري صريح جناب دكتر مهر محمدي خشنودم و اين واقعبيني و تصريح موضع را به ايشان تبريك ميگويم. تغيير موضع كساني كه در دهه 1370 در تغيير نظام آموزش متوسطه و ايجاد شاخه كار دانش نقش كليدي داشتند را به فال نيك ميگيرم و اميدوارم مسئولان نظام آموزشي از اين موضع واقعبينانه حمايت كنند.
در طول 50 سال گذشته، نظام آموزشي سه بار تغيير يافته است (در سالهای 1345، 1372 و 1390). چرايي تغییر نظام در هر سه مورد «انحراف نظام آموزشی از تربیت نیروی انسانی آشنا با محیط کار و جهت گیری صرف به سوی دانشگاه» اعلام شده است.هدف اصلی این تغییرنظام، تلفیق کار و آموزش و همراه كردن آموزش عملی و نظری و در نهایت سوق دادن دانش آموزان به سوی بازار کار بوده است.
انحراف و مشكل نظام آموزشي ايران در طول بيش از نيم قرن نه تنها پايدار مانده بلكه با ظهور شرايط جديد (فراگيري آموزش عالي و تغيير نيازها و گرايشها) پيچيدهتر شده است. در پاسخ به اين مشكل، سياست گذاران ، اغلب بر افزايش سهم آموزش آموزشهاي فني و كاردانش، تأكيد كردهاند.اما، درونداد، فرايند و برونداد نظام آموزش فني و حرفهاي رسمي ما اصلا رضايت بخش نيست. در گزارشي كه سازمان آموزش فني و حرفهاي با همكاري بانك جهاني تدوين كرده است، تصويري مأيوس كننده از نظام آموزش فني و حرفهاي به نمايش گذاشته شده است.
از طرف ديگر، در حال حاضر با شكاف طبقاتي بزرگي در جهان و نيز جامعه خودمان مواجه هستيم و اين فاصله روز به روز افزايش مييابد. باوجود اينكه توليد جهان از سال 1760 تاكنون 300 برابر شده است امّا، ثروت به همه نرسيده است. يك هزارم اول جمعيت آمريكا 22 درصد ثروت، 1 درصد بالا 40 درصد ثروت، 20درصد اول 85 درصد ثروت، 40 درصد جمعيت طبقه پايين به اندازه 0/3 درصد طبقه بالا و 90 درصد طبقه پايين به اندازه يك هزارم طبقه بالا ثروت دارند.به عبارت ديگر، ما در عصر نابرابري جديد زندگي ميكنيم.از سال 1980 تاكنون شكاف طبقاتي به شدت افزايش يافته است.
پرسش:
فرزندان ما در ساحت اقتصادي به چه نوع تربيت و آمادگي نياز دارند؟
دانیل ساسکیند (2020)، اقتصاددان انگلیسی در كتاب«يك جهان بدون كار» نوشته است كه رشد روز افزون تکنولوژی به خصوص هوش مصنوعیِ نسل جدید باعث بیکاری گسترده در انسان ها خواهد شد و این اتفاق عواقب اجتماعی و روانی گستردهاي در بر خواهد داشت. تقاضا براي نيروي كار بهطور فاحش كاهش يافته است. نياز به كارگر، در بخش كشاورزي، از 26 درصد به 1 درصد و در بخش صنعت، حدود 60 درصد كاهش يافته است. تقاضا براي درآمد متوسط و مهارت متوسط بسيار كاهش يافته است. نسل جديد بايد مهارت خيلي بالا داشته باشند يا هيچ تخصصي نداشته باشند.
در سالهاي اخير، در قالب اسناد بالادستي راهكارهايي براي اصلاح نظام پيشنهاد شده است. در راهكار 6-1سند تحول بنيادين آموزش و پرورش، گسترش و تنوع دادن به حِرَف و مهارتهاي مورد نياز جامعه و تعليم متناسب و برنامهريزي شده آن در همه دورههاي تحصيلي و براي همه دانشآموزان مورد تأكيد قرار گرفته است.
در راهكار 5-6، تنظيم و اجراي برنامه جامع كارآفريني و مهارتآموزي براي تمام دورههاي تحصيلي بهويژه دانشآموزان دوره متوسطه تا پايان برنامه پنجم توسعه، مطرح شده است. به عنوان يكي از هدفهاي عملياتي در سند تحول آمده است: پرورش تربيت يافتگاني كه داراي حداقل يك مهارت مفيد براي تأمين معاش حلال باشند، بهگونهاي كه در صورت جدايي از نظام تعليم و تربيت رسمي در هر مرحله، توانايي تأمين زندگي خود و اداره خانواده را داشته باشند.
( مدرسه مهران )
امّا، اين اهداف، حتي در پايان برنامه ششم تحقق نيافته است. از طرف ديگر، معلوم نيست كه اين شايستگي يا مهارت موردنياز براي تأمين معاش چه مفهومي دارد و چگونه عملياتي ميشود و چهارچوب مناسب (واقعبينانه،روشن، سازگار و پيشرفته) براي پرورش شايستگي يا مهارت موردنظر چيست. پاسخ به اين پرسش ها از طريق مفهومپردازي و تعريف عملياتي و همچنين، تدوين راهنماي عملي«تربيت در ساحت اقتصادي» ضروري بهنظر ميرسد كه در حوزه مأموریت متخصصان برنامهريزي درسي است.
وقتي بافت و شرايط حاكم بر كشور و بضاعت نرم افزاري و سخت افزاري آموزش و پرورش را مورد توجه قرار ميدهيم، درمييابيم كه با يك تكليف سختي مواجه هستيم.
وزارت آموزش و پرورش براي انجام بهينه مأموريت اصلي خود كه همانا تربيت عمومی است، ناتوان است. در چنين شرايطی ، پرداختن به آموزش تخصصی در مدارس، نوعي بدفهمي و اختلال در واقعيت سنجی است.
به نظر ميرسد بهترين مسير براي وزارت آموزش و پرورش،حرفهاي سازي آموزش عمومي باشد. يعني، افزايش صبغه فني و حرفهاي و تجارب ناظر بر دنياي كار در جريان آموزش عمومي و پرهيز از آموزش تخصصي است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اما حذف کلی این شاخه و تمرکز بر آموزش عمومی هم درست به نظر نمی رسد: پیشنهاد بنده به عنوان هنرآموز باسابقه این است که شاخه کاردانش به کلی حذف شود و فقط شاخه فنی حرفه ای تدریس شود، و البته رشته های این شاخه هم تجمیع و چند رشته کلان باقی بماند: مثلا شاخه کشاورزی ، دو رشته کلی امور زراعی و باغی و امور دام داشته باشد و یا در هنرستان های فنی ، رشته برق و مکانیک خودرو و ساختمان و کامپیوتر دایر باشد و بعضی رشته ها مثل تربیت بدنی و حسابداری و کودک یاری و ...حذف شود.
مطلب را با دقت خواندم مثل هميشه صربح و به جا .