صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« ریشه این نوستالژی که از حسرت خوردن بر عصر هخامنشیان تا دوران احمدی نژاد را شامل می شود، عوامل فرهنگی بسیاری دارد که مهمترین آنها را باید در خردگریزی و احساسات گرایی و غلبه روحیه عرفانی و عاطفی بر تمام وجوه زندگی اجتماعی مردم و بیگانگی اکثریت با اندیشه و مطالعه جست و جو کرد. بسیاری از ما ایرانیان همیشه در گذشته زندگی می کنیم و این گذشته هر چقدر دورتر باشد آرمانی تر و رویایی تر به نظر می رسد »

مالیخولیای جمعی ایرانیان : توهم زندگی در گذشته طلایی و رویایی ؟!

فرهاد قنبری

مالیخولیای جمعی جامعه ایرانی توهم زندگی در گذشته طلایی و رویایی

این سخن کلیشه ای و پر تکرار که تاریخ تکرار می شود و ملتی که تاریخ نمی خواند محکوم به تکرار تاریخ است را شاید هیچ ملتی مانند ما ایرانیان تجربه نکرده است.

احتمالا روزی که میرزا رضای کرمانی جان به لب رسیده و زخم خورده از ظلم و استبداد، ناصر الدین شاه قاجار را به گلوله بست، خود را قهرمانی بزرگ و الگویی برای توده های ستم دیده ایران تصور می کرد، اما آنچه در واقعیت رخ داد تبدیل شدن شهر کرمان به منفورترین شهر در نگاه اکثریت مردم وقت ایران بود.

در این خصوص ناظم الاسلام کرمانی در کتاب بیداری ایرانیان می نویسد: "در تهران در خیلی محافل اشاره نمی کردم که کرمانی هستم چون مردم دید به شدت منفی به ما داشتند و مردم کرمان را به خاطر ترور شاه شهید «ناصرالدین شاه» توسط یک کرمانی نفرین می کردند." همان مردمی که به شدت از ستم و ظلم حکومت استبدادی شاه قاجار در رنج و عذاب بوده و در واقعه رژی به خیابان ریخته و کشته داده بودند در یک تغییر آنی و کوتاه مدت دلتنگ «شاه شهید» شده و حتی تحمل دیدن قیافه همشهریان قاتل شاه را نداشتند.

نوستالژی شاه مرده یا مخلوع پس از فتح تهران و برکناری محمد علی شاه هم تکرار شد. در تلاش های چندین باره محمد علی شاه برای بازگشت به قدرت، مردم بسیاری از نقاط ایران از مازنداران گرفته تا کرمانشاه او را یاری کردند و در رکاب او جنگیدند و علاوه بر کشتن بسیاری از مشروطه خواهان رنج ها و آسیب های بسیاری بر کشور وارد نمودند.

نوستالژی شاه مخلوع پس از کنار زدن احمد شاه قاجار (که بود و نبودش تاثیر چندانی در امور کشور نداشت) هم در بسیاری از نقاط ایران خود را نشان داد. این تصور «یا توهم» گذشته آرمانی از دست رفته در عمل راه هرگونه تفکر انتقادی و عقلانی را مسدود می کند.

پس از کنار رفتن سلسله قاجار هم بسیاری از توده ها سوگوار از دست رفتن یکی از بدنام ترین سلسله های حکومتی تاریخ ایران بودند و آشکار و پنهان به یاد شاهان قجری فاتحه و صلوات می فرستادند.

نوستالژی بهشت از دست رفته پس از تبعید رضاشاه و مرگ او در غربت هم دوباره سراغ مردم آمد و توده ها نسبت به رضاشاه هم همان حس شاه شهید و مظلوم که قدر او را ندانستند، پیدا کرده و در غم از دست دادن او داستان ها و افسانه های مختلفی ساخته و پرداختند.

پس از انقلاب 57 نیز مردم ایران نسبت به محمد رضا شاه و دوران حکومت او همین حس را پیدا کردند و مدام در گفتارهای خود از دوران پهلوی به عنوان عصر طلایی تاریخ معاصر ایران یاد کرده و از محمد رضا شاه پهلوی به عنوان "خدا بیامرز شاه" و خادم ملت و امثالهم یاد کرده و می کنند و گاهی رویای بازگشت سلطنت و حکومت شازده پهلوی را در سر می پرورانند.

وقتی به تاریخ معاصر ایران نگاه می کنیم رویای گذشته آرمانی در میان ما ایرانی ها با گذشت کمتر از چندین سال برگشته و همچون پتکی بر سر نسل های بعدی فرود آمده است.

ریشه این نوستالژی که از حسرت خوردن بر عصر هخامنشیان تا دوران احمدی نژاد را شامل می شود، عوامل فرهنگی بسیاری دارد که مهمترین آنها را باید در خردگریزی و احساسات گرایی و غلبه روحیه عرفانی و عاطفی بر تمام وجوه زندگی اجتماعی مردم و بیگانگی اکثریت با اندیشه و مطالعه جست و جو کرد. بسیاری از ما ایرانیان همیشه در گذشته زندگی می کنیم و این گذشته هر چقدر دورتر باشد آرمانی تر و رویایی تر به نظر می رسد.

مالیخولیای جمعی جامعه ایرانی توهم زندگی در گذشته طلایی و رویایی

از دوران احمدی نژاد، خاتمی، پهلوی، زند، افشار، قاجار و شاه عباس و.. تا بهترین دوران که امپراطوری های ایران باستان درگیر این گذشته آرمانی هستیم.

نوستالژی گذشته آرمانی که در هر برهه از تاریخ اذهان کثیری از توده های مردم را به خود جلب می کند، نشان از توهم زندگی در گذشته طلایی و رویایی است که ناگاه بر اثر طوفان حوادث یا حکمت الهی از دست رفته است.

این تصور «یا توهم» گذشته آرمانی از دست رفته در عمل راه هرگونه تفکر انتقادی و عقلانی را مسدود می کند.

توهم "نصف دنیا مال ما بوده" چنان در فرهنگ ایرانی نهادینه شده است که هیچ ایرانی توان ذهنی پذیرش موقعیت ایران به عنوان کشوری عقب مانده و جهان سومی در جهان امروز را ندارد و مدام به گذشته طلایی که از دست رفته است پناه می برد و با همان توجیه از پذیرش واقعیت امروزی خود گریزان می شود. توهم همه گیری که فکر می کند: «از اسب افتاده ایم نه از اصل» در واقع داشتن اسب و زین و کوپال را به عنوان یک واقعیت بدیهی پذیرفته است و حال در سوگ از دست دادن اسب در حال مویه و زاری است.

اولین نسخه برای علاج چنین مالیخولیای جمعی این است که دست محکمی بر پس گردن این جامعه «سوگوار گذشته» فرود آید و آنها را از خواب طولانی بیدار کرده و بفهماند که شما امروز در کجای دنیا قرار دارید و این قبری که بر سر آن گریه می کنید، هیچگاه هیچ مرده ای را به خود ندیده است.

کانال خرمگس


مالیخولیای جمعی جامعه ایرانی توهم زندگی در گذشته طلایی و رویایی

دوشنبه, 03 خرداد 1400 16:10 خوانده شده: 578 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور