فرهنگ فریبکاری که با همدستیِ مردم و نهادهای فرهنگی به نامگذاری روزها میپردازد، فارغ از وجه تسمیهی هر رویداد، هدفی جز ابتذالِ مناسکی و پنهان کردنِ مسائل ندارد. همان بلایی که پیشتر بر سر عید و زن و مادر و پدر و عشق آمد، اکنون بر سر معلم آمده است. روزی برای معلم در تقویم، و مجموعهای از تبریکات و تمجیدهای اغراقشده از معلم در مقام قدیس، آن هم در شرایطی که آنان حتی از حق داشتن تشکل یا سندیکایی مستقل محرومند. اما گذشته از وجه حقوقیِ ماجرا، در این شرایط اگر بناست از معلم تقدیر شود باید به جای پُرگوییهای بیمعنا، به نقد خود اُتوریتهی معلمی و جایگاهِ "اربابِ معرفتیِ" استاد و اسطورهی اینک دیگر کسالتبارِ "کلاس درس" پرداخت. میان شاگرد و معلم رابطهای متقابلاً مهراکین برقرار است که جنبهی مهرورزانهاش بناست یک روز در سال به این شکل رقتانگیز تخلیه شود. امروز کسی از نقش سرکوبگرِ معلم سخن نمیگوید، همان گونه که در روز پدر کسی از خشونتِ پدرانه سخن نمیگوید. معلّمان و حتی اساتید دانشگاه، در ساختارِ به اصطلاح آموزش و پرورش ما، نقش «نگهبانانِ زندان»، «پر کنندگانِ صندوقِ ذهن با انبوه دادههای زائد» و «شرطیسازان» بر دو محورِ «تقویتِ خویِ رقابت و اطاعتِ جمعی» و «اطاعت از نظمِ آهنینِ زندگیِ هر روزهی برنامهریزی شدهی کارخانه وار» را، بیش از هر آموزش راستین و لازمی بازی میکنند.
اگر قدرشناسیای هم بناست صورت پذیرد، باید برخاسته از مواجههای انتقادی و نقد اسطورهها باشد:
اسطورهی معلمِ قدیس و دانای کل، که میدانیم ضعف و جهلش را پشت "چوبِ معلم" و اقتدارش پنهان میسازد. معلمی که بهطور خودکار، بیعدالتیای را که در حقش میشود، با تحمیق، منفعلسازی و سرکوبِ شاگردانش جبران میکند.
* کارخانهی آدمسوزی «کل سیستم آموزشی در اکثر قریب به اتفاق کشورها، یک فیلتر استادانه برای حذف کسانی است که بیش از حد مستقل هستند. خودشان تفکر میکنند و شیوهی فرمانبردار بودن را نمیدانند. بنابراین آنها برای نهادهای سیستم کارآمدی ندارند.»
بهرام بسطامی
می خواهم علاوه بر مسالهی اسطورهی معلمِ قدیس و دانای کل، که دکتر اردبیلی به خوبی به آن اشاره کرد، مختصرا به نقشِ ایدئولوژیک مدرسه در نابودیسازی روحیهی دانشآموزی و دانشجویی، سرزندگی طبیعی کودکی و جوانی و توانا شدن در مهارتهای زندگی، بپردازم.
معلّمان و حتی اساتید دانشگاه، در ساختارِ به اصطلاح آموزش و پرورش ما، نقش «نگهبانانِ زندان»، «پر کنندگانِ صندوقِ ذهن با انبوه دادههای زائد» و «شرطیسازان» بر دو محورِ «تقویتِ خویِ رقابت و اطاعتِ جمعی» و «اطاعت از نظمِ آهنینِ زندگیِ هر روزهی برنامهریزی شدهی کارخانه وار» را، بیش از هر آموزش راستین و لازمی بازی میکنند.
بی شک فاصلهای عمیق میان آکادمیهای افلاطون و بحثهای خودآگاهی بخش و فضیلتجوی سقراط در میدانهای آتن، با سیستمی است که به قول چامسکی: «کل سیستم آموزشی در اکثر قریب به اتفاق کشورها، یک فیلتر استادانه برای حذف کسانی است که بیش از حد مستقل هستند. خودشان تفکر میکنند و شیوهی فرمانبردار بودن را نمیدانند. بنابراین آنها برای نهادهای سیستم کارآمدی ندارند.»حتی مهارتهای شغلیِ استقلالزا و خودکفاساز، و مهارتهای حداقلی برای زندگیِ سعادتمندِ خانوادگی و شناخت صحیحِ مسائلِ جنسی و احساسی و رابطهی انسانی با جنسِ دیگر، که هر گونهی حیوانی که آموزش به فرزندانش را به عهده میگیرد، این مهارتهای ضروری را به نسل بعد منتقل میکند، در مدارس ما آموزش داده نمی شود، چه رسد به مهارت حل مسئله و تصمیم گیری، مهارت تفکرِ انتقادی، مهارتِ کار گروهی، مهارتِ گفت و گو و شنیدن و...
در واقع بدبازدهترین صنعتِ جامعه ما، آموزش و پرورش و دانشگاه است که در آن سالهای بسیارِ عمرِ یک انسان ستانده میشود، و اکثرا موجودی کودنتر، بیاحساستر، افسرده تر، پراضطرابتر و وابستهتر از حیوانی که طبیعت با دستانِ خود خلق کرده، تحویل جامعه میشود (سخنِ کوتاه استاد رنانی در این موضوع را در پیوست ببینید).
کانال تفکر انتقادی
نظرات بینندگان
از این که روی دیگر موضوع را تحلیل
نموده اید و کاویده اید. عالی است. اما باید این وجه را در یک کفه بررسی و نگاه عادلانه
خود قرار دهیم و در کفه دیگر همان وجهی را که بیشتر از خوبی ها و اثرات مثبت معلمان، می گویند. پرداختن به یکی از این دو نوع، ولو افراط و تفریط در یکی، مانع
بیان اساس مطلب می گردد.
بلی ، معلمان قدیسان دست نیازیدنی نیستند و از سویی، معلمانی که فوق العاده عمل می کنند در جایگاه حقیقی خود نیستند.
در واقع نظام آموزشی ما در عین این که برنامه ای برای تقویت و بازسازی
توانایی های معلمان ضعیف حتی با اثرگذاری منفی ندارد، هیچ برنامه ای هم برای افزایش انگیزه و قوای معلمان قوی با اثرگذاری مثبت در هر بُعد ندارد. در واقع نظام آموزشی ما در قبال معلمان خنثی است.
دیدگاه و متن شما ، منِ معلم را به خود
می آورد که قدری بیندیشم . من چگونه عمل می کنم ؟ توانایی های من باید بیرون از وجودم به من تزریق شود یا خیر ، برای ایجاد و تقویت مهارت های لازم خودم نیز باید حرکت کنم ؟
هر دو توام ، بهترین گزینه است.