میان ، گل بوته هایی ، غنچه ای را
ندیدی منزوی در ، گوشه تنها
به پیرامونِ خود ، گاهی نگاهی
کی آید آن زمان گویِش به نجوا
میان ، گل بوته هایی خودنمایی
فرامش غنچه ای هستم چه ویدا
قلم فرسا به دل ، لوحی نگارم
ادب ، آداب را حرمت به هر جا
ز سعدی بشنوی گویم برایت
بزرگی با خِرد ، اندیشه زیبا
به سن ، سالی نباشد آن بزرگی
بزرگی با قلم هر جا هویدا
کلامی از علی گویم زبانزد
مرا عهدی تعهّد حُکمفرما
چو یادِ استاد ، حرفی را برایم
برایش عبد باشم ، عبد ، جانا
برایم گفته مؤلا با کلامی
به آزادی ، رها از بندگی ها
قلم عاجز چه دارد تا نویسد
چه گویم بر مخاطب ، علمِ دانا
به دانا ، عالمان ، شاعر ، کسانی
چو هر یک چشمه ای زاینده پویا
کنی حرمت ولی جان خوب دانی
بزرگی آدمی با علمِ تقوا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
نظرات بینندگان
ولی قرآن مولا نیست پیدا
توهّم چون سراب پیر گردید
به عالم مردمان گردیده شیدا
مرا مکتب نویس شهر نمودی
خودت رفتی گرفتی پول عیدا
خوشی بهر تو باشد شعر گفتن
به وقت معرکه تنها به صیدا
از این وهمی که هر جا من ببینم
نگردد رفع هرگز آغاز کیدا
بزرگی با قلم هر جا هویدا
مقاله می دهم هرجا به شیدا
مرا مولا بگفت ای مرد دانا
به غیر اهل، نباید علمِ، پیدا
مقاله نی دهم جایی به شیدا
از هر دو بزرگوار سپاسگزارم.