جوان شدی تو دلا بوسه ای بزن بر خاک
قبول رحمت خالق شوی ز غیر چه باک
به یُمن دولت عشق بهره بر تویی لایق
به بخت خویش جوانی کن و بخور از پاک
دریغ دهر مخور عاشقا تو پاک دلی
توکلی کن و خوش زی که روزگار هلاک
در این زمانه خوری غم چه لذتی دارد
که روز واقعه شادی شود مرا نه مغاک
اسیر نفس نگشتم مرا تو ای گل ناز
به عصمت ازلی حکم دادی و ادراک
مرا چو غنچه ببودم ادب نمودی گل
ادب یه عشق سپردم هنر ز غیر امساک
فریب ظاهر سیمین مخور که خاک دلان
چنان فریب دهندت چو زهره در افلاک
عزیز خالق بی چون شوی که از عالم
گلی بچینی و در گل هزار جامه پاک
ولی به عشق تو دادیم سلطنت مستیم
ز جام باده عرفان خوشیم در دل خاک
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.