آیا پدیده ی خشونت در مدارس از قدیم الایام وجود داشته است؟ آیا خود نهاد مدرسه مسبب اصلی شکل گیری آن است؟ در این باره نظرهای بسیار متفاوت و متضادی وجود دارد.کار محققین حوزه ی خشونت در مدارس هنوز به دعوا نرسیده اما مسلما اختلافات بین آن ها بسیار شدید است!
برای مثال ، فیلیپ وین (1) در این میان صحبت از « روش های تحقیقاتی ای که بدون مطالعه ی قبلی و بررسی لازم توسط گروه هایی که معمولا جهت گیری خاصی در " بازار " خشونت در مدارس دارند به اجرا در می آیند. » می کند.
اما منظور وی از این صحبت ها چیست؟ منظور او این است که محققان از تحقیقات خود برای کسب درآمد از مناسبات سیاسی استفاده می کنند. بدون شک منظور این جامعه شناس از نوشتن این جملات همکاران جرم شناسش سباستین روشه (2) و آلن باور (3) می باشد که کار تحقیقاتی آن ها سبب جلب توجه مسئولان سیاسی به مساله ی خشونت در مدارس شده است.
لوران موچلی (4) ، جامعه شناس دیگری هم در سال 2003 در اظهاراتی تند و تیز در خصوص کار تحقیقاتی روشه گفته بود : « نتیجه ی تحقیقات روشه منجر به شکل گیری شاخه ی جدیدی از زیست شناسی و جامعه شناسی با همان تفکر سنتی مسیحیت می شود : عامل اصلی مشکلات حیوان وحشی ای است که درون آدمی زندگی می کند و هر زمان که سانسور اخلاقی کاهش پیدا کند سر بر می آورد! »
چالش اصلی این بحث ها مبحث کلاسیک علوم اجتماعی محسوب می شود : سردمداران جامعه شناسی مستقل کسانی را که به درخواست مسئولان سیاسی ( و پیشنهادات مالی آن ها ) پاسخ مثبت داده و اعتبار علمی خود را فدای آن می کنند مورد شماتت قرار می دهند.» اما همین ملامت هم همیشه از دیدگاهی بی طرفانه ابراز نمی شود. به خوبی می بینیم که موچلی و وین همکاران خود را مورد انتقاد قرار می دهند چرا که به سیاست های سرکوبگرانه ی دولتی ( دولت های راست گرا ) جنبه ی علمی می دهند ، این مساله نشان می دهد که طرز تفکر این دو محقق هم نزدیک به چپ گرا ها ( سوسیالیست ها) است و نمی توان کاملا آن ها را بی طرف تصور کرد.
گسترش خشونت نسبت به بزرگسالان
محدود کردن اختلاف بین محققین به اختلافات ساده ی جناحی ( راست/ چپ ) کار اشتباهی است. اریک دباردیو (5 ) شناخته شده ترین متخصص فرانسوی در پدیده ی خشونت در مدارس سعی می کند بین کار علمی و تلاش برای مبارزه با خشونت تعادل برقرار کند : « در فرانسه ، ایدئوژی آن چنان در بحث دخیل شده است که پیشرفت های ما برای مبارزه با گسترش خشونت به کندی صورت می گیرد. انگار باید در کشور ما مبارزه با این پدیده متعلق به جناح چپ یا راست باشد. این مساله که پدیده ی فوق به چالشی انتخاباتی تبدیل شده بسیار تاسف برانگیز است.» این چهره ی دانشگاهی فرانسه سعی می کند تا در عین حال مشکل خشونت در مدارس فرانسه را دست کم نگرفته و با سیاست های سرکوبگرانه مبارزه کند.
از نظر دباردیو ، خشونت نسبت به بزرگسالان هم افزایش چشم گیری داشته است ولی وی به هیچ عنوان موافق سیاست های سرکوبگرانه ی دولت نیست. در نظر او بازرسی دانش آموزان و گشتن دائمی وسایل آن ها تنها شرایط را بدتر می کند.
دباردیو نحوه ی مدیریت وزارت آموزش و پرورش فرانسه را هم زیر سوال می برد و می گوید به چه علت معلمان جوانی که کوچکترین تجربه ای ندارند به سخت ترین مدارس فرستاده می شوند ، مدارسی که احتمال بروز جرم در آن ها بسیار زیاد است. این عمل گرایی پایه شده بر تحقیقات جدی اما ، دباردیو را از انتقادات در امان نگذاشته است. برای مثال محمد دارمام (6) و آلن وولبو ( 7) در سال 2006 در گاهنامه ای دانشگاهی نوشته اند : « کارهای دباردیو برگرفته از جرم شناسی کشورهای آمریکای شمالی است و بیشتر به احساس ناامنی معلمان و دانش آموزان در مدارس فرانسه دامن می زند.»
مخالفت بین منتقدین در خصوص پدیده ی خشونت در مدارس همیشه هم برگرفته از جناح بندی های سیاسی آن ها نیست. برخی مواقع هم ریشه ی این اختلافات در تفاوت ارزشی موجود بین رویکردهای متفاوت به پدیده ی خشونت است. تاریخ دانان یادآوری می کنند که خشونت از گذشته های دور در مدارس وجود داشته است ، حتی در بهترین آن ها.کلودلولیور (8) و فرانسیس لک (9) از بسیاری از شواهد برای کنار زدن افسانه ی دوران طلایی بی خشونت در مدارس استفاده می کنند : « مدرسه ای که مثل معبدی محافظت شده باشد و دانش آموزان و معلمان در آن در کمال آرامش و امنیت بوده باشند افسانه ای بیش نیست. آن ها یادآوری می کنند که نهاد مدرسه به خودی خود هم نقش گسترده ای در ترویج خشونت ها ایفا کرده است.
خشونت نهاد مدرسه
در خصوص خشونت های نهاد مدرسه ، اکثر قریب به اتفاق جامعه شناسان بر این مساله توافق دارند که با وجود اینکه تنبیهات بدنی یا اصلا دیگر به اجرا در نمی آیند و یا بسیار نادر هستند ، اما اتفاقات دیگری در آن رخ می دهد که می توانند به همان اندازه بر دانش آموزان تاثیرات منفی بگذارند. پیر مرل (10) اخیرا تاثیرات منفی رفتارهای تحقیر آمیزی که بعضا دانش آموزان در مدرسه با آن مواجه می شوند را بر روند تحصیلی شان نشان داده است. والری کئیه (11) هم نشان داده است که احساس نا عدالتی در قضاوت هایی که در مدرسه توسط مسئولان و معلمان ممکن است صورت بگیرد ، می تواند توجیه کننده ی پاره ای از رفتار های خشن دانش آموزان باشد.
پیر مرل و والری کئیه با توجه نشان دادن به احساس تحقیر یا ناعدالتی که مدرسه ممکن است به دانش آموز تحمیل کند ، با وجود اینکه جامعه شناس هستند اما در اینجا وارد حوزه ی رفتارهای فردی شده که بیشتر مربوط به روانشناسی می شود. مساله اینجاست که دید به پدیده ی خشونت در علم روان شناسی متفاوت است.
تصور غالب در علم روان شناسی این است که همه قربانی اند مثل قربانیان خشونت در مدارس که اکثریت مطلق شان دانش آموزان هستند. نیکول کاتلین (12) توصیفی درداور از این مساله ارائه می دهد: « کودکان حساس ، منزوی و . . . به راحتی گریه می کنند ، بسیار احساساتی هستند و میلی به استفاده از خشونت برای دفاع از خود ندارند.» همین مساله بعضا به ضرر آن ها تمام می شود چرا که سبب می شود توجه دیگران به آن ها جلب شود. اما در مبحثی با عنوان « قربانی و مهاجم» ، روان شناسی نشان می دهد کودکان و بزرگسالان خشن خودشان اختلالات رفتاری دارند ، میل به خودکشی دارند و اغلب از بستر های اجتماعی و خانواده های خشن هستند.
اکثریت قریب به اتفاق روان شناسان بر این مساله توفق دارند و عنوان می کنند که در اغلب مواقع ، نوجوانانی که در مدرسه رفتار خشن دارند ، در اصل خشونتی که در خانه نسبت به آن ها صورت می گیرند را منتقل می کنند.
این رویکرد سبب می شود تا نگارندگان در عین حال با قربانی خشونت و نگارنده ی آن احساس همدردی داشته باشند و همین مساله علت اصلی مخالفت آن ها با سیاست سرکوبگرایانه و برخورد تند با دانش آموزانی است که رفتارهای تهاجمی دارند.
نیکول کاتلین این پرسش را مطرح می کند که آیا برخی از محققین به طور کلی با در پیش گرفتن این رویکرد پدیده ی خشونت را نفی نمی کنند و اینکه آیا این عمل باعث نمی شود که هیچ کس میلی به پذیرفتن مسئولیت این پدیده نداشته باشد؟
پدیده ی خشونت در مدارس از قدیم الایام وجود داشته یا مختص جامعه ی فعلی است؟ آیا بدتر شدن شرایط اقتصادی و اجتماعی خانواده های طبقه ی پایین جامعه عامل اصلی آن است یا خیر ، مسببین آن افراد اندکی هستند که خودشان قربانی خشونت های خانوادگی می باشند؟ باید این پدیده را سرکوب کرد یا درمان؟
در مقاله ی فوق به خوبی مشاهده شد که راه زیادی تا توافق بر سر یافتن پاسخی مناسب برای این سوالات وجود دارد. در حال حاضر وظیفه ی اصلی بر عهده ی مسئولین است ، آن ها باید برنامه هایی را برای مبارزه با این پدیده به کار بگیرند ، حتی با وجود اینکه با دلایل و توجیهات علمی متفاوت و بعضا متضاد طرف هستند .
- Philippe Vienne
- Sébastien Roché
- Alain Bauer
- Laurent Muchielli
- Éric Debarbieux
- Mohammed Darmame
- Alain Vulbeau
- Claude Lelièvre
- Francis Lec
- Pierre Merle
- Valérie Caillet
- Nicole Catheline
انسان شناسی و فرهنگ
نظرات بینندگان