پدر صادق رضازاده شفق ادیب و هوادار مشروطهخواهان بود.
او دبیرستان را در مدرسه آمریکایی مِموریال گذراند و در زمان کوتاهی به زبان انگلیسی در کنار زبان مادری و فارسی مسلط شد.
۱۳ ساله بود که با همشاگردیها و آموزگار آمریکاییش گروه "فوج نجات" را در پشتیبانی از جنبش مشروطه و نبرد با قزاقان تزاری روس تشکیل داد:
"آه از آن روز که شد مام وطن خوار و پریش
زیر پای سپه دشمن شوم خونخوار
سر مردان هنر پرور ایران گردید
هدف کینه و سرنیزهی سرباز تزار".
۱۵ ساله بود که پس از کشته شدن آموزگارش هفتهنامه "شفق" را بنیاد نهاد و چون به سن قانونی نرسیده بود، سرمقالههای تند آزادیخواهانهاش را مینوشت ولی نشریه را به نام پدرش مدیریت منتشر میکرد. از همان زمان پسوند "شفق" به نام خانوادگیاش افزوده شد.
۱۷ ساله بود که با اشغال تبریز توسط روسها به استانبول گریخت و در کالج آمریکاییهای آن شهر ادبیات انگلیسی خواند و همان جا آموزگار شد.
۲۷ ساله بود که به برلین رفت و از دانشگاه هومبولت دکترای فلسفه گرفت.
۳۳ ساله بود که به تهران بازگشت و نخست مدرس "دار المعلمین" و سپس استاد تاریخ و فلسفه دانشگاه تهران شد.
او آثار ماندگاری در زمینه تاریخ پیش از اسلام و فلسفه غرب و همچنین هند دارد و افزون بر این سخنرانیهای رادیوییاش "درسهایی از تاریخ" بیشتر در راستای تبلیغ رواداری و مردمسالاری دور میزنند:
"قصد من این است که بعضی از خطوط اساسی سیر تاریخ بشر را محض عبرت و انتباه در مد نظر هموطنان ارجمند بدارم. هر ملتی که از گذشته عبرت گرفت از این اقیانوس طوفان زندگی به ساحل نجات رسید".
او در این رابطه "جستاری در فهم بشر" اثر جان لاک فیلسوف انگلیسی را هم به فارسی گرداند.
۴۸ ساله بود که نماینده مجلس شورای ملی شد و دو سال بعد به عنوان فرستاده ایران در سازمان ملل در تصویب منشور این سازمان نقش داشت.
۵۶ ساله بود که به دعوت کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل برای تنظیم منشور حقوق بشر به آمریکا رفت و در ادامه در دانشگاههای کلمبیا، میشیگان و مک گیل کانادا دو سال در رشتههای تاریخ و فلسفه تدریس کرد.
صادق رضازاده شفق در ۷۶ سالگی در تهران درگذشت.
نظرات بینندگان
ایران کشور منفردین است اینجا هر فرد برای خودش سلطانی است".
دلیل این مهم آزادی عمل بیش از حد
افراد در جامعه بدون حضور و نظارت
قانون است و یا قانون در برابر اعمال غیرموجه اجتماعی افراد، چشم خود را جهت مجازات و کیفر می بندد.
البته آزادی عمل نه آزادی سیاسی، بیش از حد است ، چون شعور افراد به هیچ انگاشته می شود. ولی در قبال این همه آزادی عمل ، ارزش انسانی و متعالی برای افراد قائل نیستند.
کثیری که بدون داشتن حقی فقط
می لولند.