می گویند در روزگاران قدیم، شهری وجود داشت که حاکمش دستور داده بود، همه افراد آن باید همقد باشند. برای اجرای این قانون، تخت های ویژه ای در مبادی ورودی شهر نصب کرده بودند. هر کس وارد شهر می شد، باید روی آن دراز می کشید. اگر قدش بیشتر از طول تخت بود، مأموران پاهایش را به میزانی که از تخت بیرون زده بود، می بریدند و اگر کوتاه بود، او را از دو طرف می کشیدند تا کش بیاید!
شاید بگویید این یک داستان واقعی نیست و اصلاً مگر می شود تمام مردم یک شهر را همقد کرد و حتی پایشان را برید یا کشیدشان؟!
اما با عرض معذرت، در اشتباه هستید! چنین شهری نه تنها قبلاً وجود داشته، بلکه درست در همین لحظه که شما در حال خواندن این مطلب هستید نیز، وجود دارد. شاید تعجب کنید اما خود شما هم قربانی این شهر شده اید!
آن شهر، نظام آموزشی ایران است و دانش آموزان نیز شهروندانی که همه شان باید همقد شوند. نظام آموزشی ما به ویژه در دوره ابتدایی، کاری به ویژگی های فردی کودکان ندارد. این سیستم فقط یک دستورالعمل دارد: همه باید همقد یکدیگر شوند؛ به همین دلیل است که کاری با استعدادها، علایق، نقاط ضعف و قوت بچه ها ندارد. همه باید در یک فضای آموزشی و در یک سیستم مشابه، درس های کاملاً یکسان بخوانند و در یک پروسه همانند امتحان بدهند و به کلاس بعدی بروند.
نظام آموزشی کاری ندارد که فلان دانش آموز استعداد ریاضی ندارد ولی ادبیات را خوب می فهمد یا به نظام آموزشی ما ربطی ندارد که یک دانش آموز علاقه ای به شعر ندارد ولی می تواند ورزشکار خوبی باشد یا در آینده تاریخ پژوه شود. همه باید در همه درس ها، با یک استاندارد عمومی، نمره قبولی بگیرند. درست مانند تختی که کسی نباید کوتاه تر و بلندتر از آن باشد.در این که باید یک سری آموزش های عمومی به دانش آموزان داده شود تردیدی نیست ولی نه به شکل "تخت همقدی"!
به عنوان مثال در برخی ایالت های کانادا، دانش آموزان مقطع ابتدایی، کتاب درسی به این شکلی که در ایران مرسوم است، ندارند. در آنجا، سرفصل هایی که باید معلمان مطرح کنند مشخص است و در کلاس، درباره شان حرف زده می شود و کودکان به مشارکت در بحث دعوت می شوند. سپس هر کدام از بچه ها درباره آن موضوع از زاویه دید خود از والدین یا اینترنت مطلب جمع می کنند و دوباره در جلسه بعدی، بحث ادامه می یابد.یا کتاب کم حجمی به بچه ها داده می شود و آنها بعد از خواندن کتاب، "از منظر علاقه مندی های خود" در کلاس راجع به آن صحبت می کنند، مثلاً درباره رفتار شخصیت های داستان با همدیگر "گپ" می زنند و معلم نیز بحث ها را در کلاس "هدایت" می کند.
امتحانی هم به این شکل که در ایران داریم، وجود ندارد و معلمان، درباره هر دانش آموز و هر درس، در طول سال و انتهای آن، گزارش های تفصیلی می نویسند و از این گزارش ها مشخص می شود که هر دانش آموزی در چه حوزه ای مستعد است و در چه عرصه ای باید فعالیت بیشتری داشته باشد.
خبری هم از نمره یا حتی ارزشیابی های یکی دو کلمه ای که در سال های اخیر در مدارس ابتدایی ما باب شده (و یک گام به جلوست) نیست، همه چیز شرح تفصیلی معلم درباره دانش آموز است که راهنمای او و والدین در ادامه مسیر می شود. بدین سان، کارنامه ها نه به شکل نمره یا ارزشیابی های توصیفی یکی دو کلمه که به شکل صفحات متعددی است که معلمان درباره هر دانش آموز ابراز نظر کرده اند.در چنین پروسه ای، دانش آموزی که اساساً برای ریاضیدان شدن خلق نشده ولی احتمالاً بتواند نویسنده خوبی شود، در مدرسه به خاطر ضعف ریاضی تحقیر نمی شود و اعتماد به نفس خود را از دست نمی دهد. آن یکی هم به خاطر این که نمی تواند در فلان بیت شعر، نهاد و گزاره را تشخیص دهد، احساس ضعف و بی کفایتی نمی کند و این احساس خانمان سوز را از مدرسه به تمام عمر خود منتقل نمی کند.
وانگهی مگر قرار است همه کودکان در جامعه آینده، نقش، شغل و جایگاه یکسانی داشته باشند که برای همه شان نسخه واحد پیچیده می شود؟ کسانی که قرار است تاجر، فوتبالیست، نقاش، پرورش دهنده گل و گیاه،پزشک، آشپز، کارمند اداره، تعمیرکار و ... شوند چرا باید همگی به طور یکسان، زیر بار محفوظاتی چون نام قله ای در آفریقا، فلان فرمول پیچیده و غیرکاربردی ریاضی و تاریخ تولد فلان شاعر و ... بروند؟!
البته که نه ممکن است و نه منطقی که از همان دوره ابتدایی، بر اساس شغل آینده هر کودکی - که نامشخص هم هست - کلاس های مجزایی تشکیل داد. اما دانش آموزان هر شغلی که در آینده داشته باشند یا حتی بیکار بمانند، در یک چیز مشترک اند و آن، زندگی است.
لذا بار اصلی تربیت باید بر روی توسعه توانمندی های کودکان برای زندگی باشد و بخش های آموزشی نیز که قرار است اطلاعات عمومی شان را از دنیا افزایش دهد، نه با فرمول ها و کتاب های واحد که بر اساس سرفصل های تعریف شده و مباحثه درباره آنها بر اساس علاقه مندی های بالفعل و بالقوه کودکان صورت بندی شود. تنها در دبیرستان است که رشته بندی تحصیلی و تخصصی شدن درس ها، در صورت اجرای اصولی می تواند قابل قبول باشد.
در واقع، نیاز بسیار بسیار بسیار جدی نظام آموزشی ما به ویژه در مقطع ابتدایی، انعطاف پذیری است چه آن که آموزش و پرورش کنونی، ثابت کرده است بدون انعطاف پذیری لازم، چیزی نیست جز "تخت همقد سازی"!
عصر ایران
نظرات بینندگان
بر همین منوال بیشتر کشورهای پیشرفته کار کرده و نتیجه اش ترقی و تکنولوژی موجود در آن ممالک است.
کاملا موافقم بزرگوار
اگر ارزشیابی کیفی - توصیفی درست اجرا بشود و البته موانعی مانند تراکم کلاسی نباشد و .....به این مدارس خواستنی دست یافتنی میرسیم .
ولی آموزش و پرورش ما بیمار است بیمار بیمار بیمار بیمار بیمار بیمار