در بین اخبار حوادثِ عجیب و غریب این روزها؛ خبرتلخ لگد پرانی آقای معاون مدرسه به دانش آموز نوجوان کلاس چهارم در یکی از مدارس دولتی در مشهد و آسیب دیدگی شدید این دانش آموز از ناحیه لگن خود به تنهایی جای نگرانی و تامل فراوان دارد چون عکسی که سایت خبری عصر ایران از دانش آموز مصدوم روی تخت بیمارستان منتشر کرده نشان می دهد که یک پا و کمر و لگن دانش آموز صدمه دیده و صورت تثبیت شده بانداژ و احتمالا در گچ می باشد.
از این رو می توان به شدت ضربه و میزان عصبانیت نهفته پشت این واکنش رزمی کارانه آقای معاون پی برد.علت این همه عصبانیت غیرطبیعی هم همان طور که در متن خبرآمده ظاهرا به خاطر شیطنت کودکانه دانش آموز در بازیگوشی و دویدن و پریدن به محل تجمع آب باران در حیاط مدرسه بوده که باعث ترشح آب گل آلود به اطراف و در نتیجه گل آلود و ملکوک شدن لباس آقای معاون می شود.
اینکه آیا آقای معاون از جایی دیگر عصبانی بوده و حرکت شیطنت آمیز و بچه گانه دانش آموز سبب سر ریز شدن ظرفیت روانی ایشان شده و یا اینکه این خشونت ها همچنان زیر پوست محیط آموزشی کم و بیش جریان دارد دقیقا بحث جامعه شناسانه و مبسوطی می طلبد که کار اهل فن است و امید است که مسئولین و برنامه ریزان آموزشی می باید حوادث این چنینی را از زوایای مختلف تجزیه و تحلیل و آسیب شناسی کنند.
اما با احترام فراوان به اکثریت معلمان دلسوز که شخصا از همه آنها درس می آموزم می خواهم بگویم که شرایط اجتماعی به گونه ای است که تقریبا همه مردم به دلایل مشکلات مالی و اجتماعی معمولا کم حوصله و پرخاش جو شده اند و در برخورد با هر حادثه جزئی در زندگی روزمره ناگهان به قول عوام از کوره به در می روند و قبول دارم که معلمین عزیز هم در همین جامعه و با همین شرایط و چه بسا سخت تر زندگی می کنند ؛ اما تفاوت بزرگ شغل شریف معلمی به خصوص در مقطع ابتدایی با دیگر مشاغل در این است که طرف و مخاطب آنان نوجوانان و آینده سازان این کشور هستند و نه مردم عادی کوچه و بازار. این دانش آموز حتی اگر سهوا دست به این کار زده باشد قطعا باید تنبیه می شد اما تنبیه به معنای واقعی کلمه ؛ یعنی متنبه شدن از رفتار خود و آموزش دیدن از رفتار معلم نه ضرب و جرح فیزیکی آن هم به این شدت و حدّت!
این معلم عزیز می توانست با یک کار تربیتی ضمن محروم کردن دانش آموز از حضور در کلاس با احضار اولیای او به آنها بگوید که پول لباس شویی و اتوی لباس های من اصلا مهم نیست و ارزش چندانی ندارد ولی شما می بایست حتما جلو فرزندتان و ترجیحا با کسر از مقرری تو جیبی او و جلو چشم خودش این هزینه را بپردازید تا دانش آموز هم هزینه اشتباه خود را بپردازد و هم بفهمد که :
هر اشتباهی در اجتماع به تناسب میزان اشتباه هزینه خاص خود را دارد و نه کمتر و نه بیشتر.
در واقع معلم عزیز اگر این گونه رفتار می کرد به این دانش آموز و سایر همکلاسهایش به جای آموزش و ترویج خشونت درس تساهل و مدارا و قانون مداری و رفتار و کنش و واکنش های متناسب در رفتار اجتماعی را می داد تا در آینده و در زندگی شخصی با کوچک ترین مسئله فورا دست به چاقو و چماق و مشت و لگد نشوند و بدانند که مشکلات پیش رو از طرف هر کسی که باشد منطقا و قانونا با آرامش و با کمترین هزینه قابل حل است.
بسیاری از این رفتارها و ناهنجاری هایی که متاسفانه این روزها در اطرافمان می بینیم ریشه در همین خشونت های کلامی و فیزیکی دارد که کودکان و نوجوانان دیروز در محیط های خانواده و مدرسه از بزرگترها دیده اند و امروزه آنها را منعکس می کنند.
به قول حضرت مولوی ؛
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندی بگيرد دامنت
و کلام آخر این که ؛
همان طور که در بالا اشاره شد شغل شریف معلمی به خاطر مسئولیت سنگین با سایر مشاغل و حَرف تفاوت زیادی دارد . اگر کسی می خواهد وارد حوزه تدریس و معلمی شود باید عاشق باشد و نهاد آموزش و پرورش کشور هم باید همه تلاش خود را به کار گیرد تا عشق تدریس و معلمی را به اهلش واگذارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
واقعا زیبا بیان داشته اید.
این روزها کمتر از روح معلمی صحبت می شود.
سپاسگزار معلمین بی ادعا و عاشق وطنم هستم
با تشکر
مقدسی