پدر مریم عمید سمنانی پزشک ویژه قشون ناصرالدینشاه قاجار بود و آموزش و پرورش دخترش را نخست خود به عهده گرفت.
او سپس نزد آموزگاران سرخانه در کنار ادبیات فرارسی و عربی، فرانسه و فن عکاسی آموخت.
۱۶ ساله بود که او را به تهران بردند و مجبور به ازدواج با یک شاهزاده قاجاری کردند ولی با بیپروایی و پایداری بسیار یک سال پس از آن توانست از آن مرد جدا شود و تنها پرورش یک فرزند و لقب "مزینالسلطنه" از آن پیوند برایش ماند.
۱۸ ساله بود که "دارالعلم نسوان" را برای آموزش خواندن و نوشتن و فقه و عربی و فرانسه و "دارالصنایع مزینیه" را برای آموزش خیاطی، قالیبافی، جوراببافی و زردوزی گشود و نخستین کسی بود که در رسمیتبخشی به آموزشگاههای زنان از سوی دولت کوشید:
"اداره معارف به اشخاصی که صلاحیت اخلاقی و علمی ندارند، به واسطه کاغذپرانیهای بیمحل، اجازه تأسیس مدارس دخترانه داده است. همین بیترتیبیهاست که ما را از قافله عقب انداخته. هرکس یک خانه کوچک برای شوهر و پسر و دخترش اجاره کرده، یک اتاقش را هم مدرسه کرده که نه سر دارد و نه ته. یک تابلو هم به در خانه آویخته و اسم بامسمای "مدرسه فلان و فلان" گذاشته است. دیگر میانش چه خبر است و چه درسی خوانده میشود، معلوم نیست".
او اداره معارف وقت را مجاب کرد که آخر هر سال تحصیلی از شاگردان مدرسههایش امتحان بگیرد و به آنها مدرک بدهد.
۲۳ ساله بود که شیفته قوامالحکما از روشنفکران آزادیخواه شد و با او ازدواج کرد اما همسر را زود از دست داد.
۵۵ ساله بود که دومین روزنامه زنان در ایران گشود که تا هنگام درگذشتش دو هفتهای یک بار منتشر میشد:
"این کمیته خادمه وطن بر خود لازم دانسته به قدر قوه عاقله ناقصه و اندازه فهم خویش با قلبی شکسته و نطقی آشفته از آنجایی که هیچ وقت خیال نمیکرد باید علم و دانش منحصر به صنف رجال باشد و زنها از این فیض عظمی محروم و مأیوس باشند، مخیر نمود که روزنامه موسوم به شکوفه را که هنوز چون طفلی نابالغ و چون شکوفه نشکفته است، طبع نماید".
مریم عمید سمنانی مزینالسلطنه در ۶۱ سالگی در راه سفر به زادگاهش درگذشت.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.