یکی از معضلاتی که در نوشته ها و پست های دوستان جوانم در دنیای مجازی می بینم متاسفانه " غلط دیکته ای " است.
اینکه نوشتار فارسی دشواری هایی دارد و مثلا چند شکل نوشتار برای یک صامت وجود دارد (مثلا س و ص و ث) توجیه خوبی نیست. چون این مشکلات در زبان های دیگر نظیر فرانسوی و انگلیسی و... هم کمابیش به چشم می خورد. مثلا در زبان فرانسه در بعضی کلمات بعضی از حروف نوشته می شوند اما خوانده نمی شوند !!
مشکل از جای دیگری منشا می گیرد که آن " عدم مطالعه ی نسل جوان " است. نسلی که کتاب نمی خواند و روزنامه نمی خواند و... چشمش به شکل درست کلمات عادت نکرده است. بسیاری از اشتباهات را از روی دست مطالبی که در اینترنت می چرخد کپی می کند و حتی یک بار در کتاب یا منبع قابل اتکایی به شکل صحیح آن کلمه برنخورده است.
از آن طرف وقتی مشکل تشدید می شود که می بینیم خود نسل جوان هم تمایل چندانی به درست نوشتن ندارد و در این سال ها تمام مطالبی که من درباره ی درست نویسی نوشته ام کمترین بازخورد را در بین مطالبم در اینترنت داشته اند و برعکس آن، یک عکس خنده دار از من با باجه ی تلفن افتاده، هزاران بار در بین مردم دست به دست شده و به اشتراک گذاشته می شود.
من فقط توصیه می کنم که کتاب زیاد بخوانید. رمان های خوب را بخوانید. کتاب های جامعه شناسی و روان شناسی و فلسفه را تنها نگذارید. شعر بخوانید و از خواندن هر قالب و جریانی خودتان را محروم نکنید. کتاب " غلط ننویسیم " استاد ابوالحسن نجفی را تهیه کنید و بخوانید و در خانه داشته باشید و مهم تر از همه آنکه گاهی از این تبلت و موبایل و لپ تاپ فاصله بگیرید و به کاغذ و کتاب و... پناه ببرید.
من خودم حتی اینجا که به کتاب دسترسی ندارم سعی می کنم شعرهایم را با خودکار روی کاغذ بنویسم و بنویسم تا از شکل نوشتاری زبان دور نشوم و با خودم جلوی آینه حرف می زنم تا از نحوه ی درست گفتاری دور نیافتم.
یکی دیگر از مشکلات نسل جوان نداشتن اطلاعات عمومی است. مدرنیزاسیون وارداتی و تخصصی شدن امور در همه ی کشورها دارد خلاقیت را به نفع بازدهی نابود می کند و اطلاعات عمومی نسل جوان را کاهش می دهد. برای همین هم هست که ده ها نفر از نسل جوان روزانه از من سوال می کنند شغاد (با فتحه بر روی ش و بر وزن شراب) کیست که در ترانه ای به کار رفته است. نسل جوان من حتی یکی از معروف ترین داستان های شاهنامه یعنی مرگ رستم به وسیله ی برادر ناتنی اش را نخوانده است.
در انتها باید تصمیم بگیریم که از امروز نظام ارزشی متفاوتی خلق کنیم. لایک نشانه ی خوبی یک نوشته نیست. بسیاری از بزرگان هنر و اندیشه ی این سرزمین و حتی جهان، تعداد فالوورهای اینستاگرام و فیس بوک و هر چیزشان از چند هزار نفر فراتر نمی رود اما بازیکن های فوتبال و حتی بازیگران درجه هشت تلویزیون طرفداران چند میلیونی دارند. پس ارزش به راه درست و کیفیت مخاطب است نه تعداد آنها !
ادبیات کلاسیک را بخوانید. ادبیات امروز را بخوانید. شعر و داستان جهان را بخوانید. و بنویسید... هر روز بنویسید... حتی اگر در حد نوشتن خاطرات روزانه باشد. به جای گرفتن عکس سلفی (که البته هیچ اشکالی ندارد) تصویر را با کمک کلمه خلق کنید و بنویسید... در نوشتار هر کلمه ای که شک کردید با یک سرچ ساده در یکی از لغت نامه ها آن را چک کنید. مطمئن باشید در همین سرچ های ساده چیزهای بیشتری هم یاد خواهید گرفت.
این نوشتار را برای اساتیدم ننوشتم که از آنها همیشه آموخته ام. اینها را نوشتم که تلنگری باشد به خودمان که داریم ادبیات و هنر و زبانمان را از دست می دهیم و باید حواسمان باشد.
در انتها بگویم که خود من هم گاهی طرز درست نوشتار یک کلمه ی کم کاربرد یادم می رود. ندانستن عیب نیست. اینکه برای رفع نادانسته هایمان تلاش نکنیم عیب است.
گروه گزارش /
همان گونه که قبلا نیز آمد ( این جا ) ؛ « گروه سخن معلم » بر اساس دکترین خود که تاسیس و تثبیت " تفکر انتقادی " و " گفت و گو " است با صاحب نظران ، کارشناسان و مسئولان در سطوح مختلف به گفت و گو می پردازد .
این بار گروه سخن معلم با آقای دکتر حمیدرضا حاجی بابایی گفت و گو خواهد نمود .
مطابق روال سابق ، همکاران و فرهنگیان گرامی می توانند نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را حداکثر تا روز شنبه 3 / 11/ 94 برای ما ارسال فرمایند .
پایان پیام /
کارگردان بزرگ در یک گفت و گو گفته بود که در زمان کودکی اش دیدن یک تئاتر در سنندج او را متحول کرده است ...
یادمان باشد که اکنون خود دکتر قطب الدین صادقی جهان وسیعی در تئاتر و ترویج فرهنگ انسان دوستی از طریق همین هنر نمایش را به خود اختصاص داده است !
به نقل از گزارش خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) دكتر سعيد ناجي در نشست « فلسفه براي كودكان » سال ها پیش گفته بود: بررسیها نشان ميدهد که کودکان فیلسوفتر از بزرگسالانند و سوالات فلسفی آنان شاید هیچگاه به ذهن بزرگترها خطور نكند، چرا كه شرايط آموزشي جوامع، روحيه پرسشگري افراد را با ارايه پاسخهای کلیشهای و اصرار براي قبول آنان از ميان می برد.
این سخن دکتر سعید ناجی از اهمیت والایی برخوردار است و دروازه ی معرفتی دیگری به سوی ما باز نگه می دارد و آن هم متعلق است به جنبه ی عملی مسئله که آبشخور آن تفکری مبتنی بر انسانی زیستن وشکوفایی و ترویج اخلاق های انسانی است.
یعنی پرسش مهم این جاست که آیا همان طور که کودکان (دانش آموزان ) ذهن نسبتا خالی از هر گونه پیش فرض کلیشه ای دارند آیا از لحاظ عاطفی و اخلاقی هم به همین شکل یا مشابه آن نیستند؟
کودکانی که وقتی به مرحله ی نوجوانی می رسند گاهی دست به قتل و سرقت و سایر بزهکاری ها می زنند آیا نمی توانستیم از طریق یک الگوی زیبای عملی آنها را از آن سیاهی ها دور نماییم. وقتی به عاطفه ی آنان و شکوفایی و توانایی شان در بروز رفتار و احساس و عواطف سالم توجه و الگویی عملی نداشته باشیم سر انجام عواطف آنان جز سرگردانی و کج روی می تواند باشد آن هم در دنیای امروزی که سر تا پا خشونت و بی رحمی و فساد موج می زند و برایشان الگو تولید می نماید.
گاهی فلسفه ی کودکان و اهمیت آن به عنوان راه خردورزی کودکان، راهی است که از نظریه و تئوری می گذرد اما در اینجا می خواهم توجه خوانندگان عزیز را به بعد دیگر قضیه جلب نمایم و آن هم توجه و اصلاح دانش آموزان به فلسفه ای است که در عمل انسان مصداق واقعی خود را پیدا می کند .از قدیم تقسیماتی بوده برای فلسفه یکی فلسفه ی نظری و دیگری حکمت عملی و این دو جنبه یعنی تئوری و عمل دو روی یک سکه در نظر گرفته می شوند و هدف بعضی فلاسفه هرچه نزدیک کردن دنیای نظر و عمل است.
آموزش چگونگی تفکر متناسب برای کودکان از طریق آموزش تئوریک مهم است اما توجه به جنبه ی دیگر آن هم مهم است،جنبه ای که در بسیاری از اوقات (نه همیشه ) مهمتر است و تا حدودی زمینه ی رشد بیشتر آن دقیقا شبیه زمینی زراعتی که از لحاظ مساعد بودن خاک پذیرای بذر برای رشد و محصول دهی است.
کودکانی که از یافته های حکمت عملی برخوردار می شوند و الگویی عملی به طور مداوم آنها را همراهی نماید به طور شایسته تر و آماده تری می توانند تفکر عقلانی را در خود نهادینه نمایند. تو گویی هر چه کودکان لطافت روحی بیشتر و قلب پاک تر و مزین به رفتارهای معنوی اخلاقی را دارا باشند به همان اندازه هم آمادگی بیشتری پیدا می کنند برای تفکر عقلانی و آموزش چگونه فکر کردن.
آموزش چگونه زیستن از مجرای الگوهای عملی و آشنایی عینی با جهانی واقعی و یا متاثر از واقعیت می تواند در تئاتر متجلی شود چون کودکان بیشتر از هر موردی دیگر به الگوی عملی و درست یک نوع رفتار انسانی محتاجند و کمتر مثل بزرگان بتوانند از شیوه های دیگر بهره بگیرند برای شناختن خوبی ها و زشتی ها و ناچار به راهنمایی و الگویی عملی نیازمند هستند و تئاتر با خصلت عملی بودن خود، تاحدودی این حفره ی خالی را پرمی نماید.
به نظر نگارنده ، مصداق و عینیت آموزش تفکر و اخلاقی زیستن در جهانی دیده می شود که تئاتر یکی از نماینده های پویای آن است.
ارسطو معتقد بود که تقلید زیباشناسانه از واقعیت، خود به مثابه ی خلق واقیت تازه است.اگر مثل ارسطو به قضیه نگاه کنیم پس می توانیم تئاتر را به مثابه ی آفرینش جهانی واقعی نو در نظر بگیریم که کودکان با نگاه دوباره به آن جهان واقعی و تازه به ترغیب رفتارهای نیکوی انسانی برانگیخته شوند و از زشتی ها دور شوند ؛ چنانچه ارسطو هدف از هنرهای نمایشی را برانگیختن رحم و شفقت و ایجاد ناراحتی و غم در مقابل بدی ها و زشتی ها می داند...
ژیل دلوز فیلسوف معروف فرانسوی یک روز معتقد بود سینما نوعی اندیشیدن است از طریق تصویر. آیا نمی توان تئاتر را هم نوعی اندیشیدن دانست که از دیالوگ و رفتار و نور و صدا و ...تغذیه می کند به هدف واداشتن ما به اندیشیدن دوباره به جهان آفاق و انفس ؟
وقتی از تئاتر به عنوان شکلی از حکمت عملی سخن به میان می آید منظور فلسفه بافی و طرح تئوری فکری و فلسفی با زبان غامض نیست برای کودکان بلکه بی گمان تئاتر موفق برای دانش آموزان از راه همان نمایش رفتار و سایر عناصر نمایش به شیوه ای ظریف و متناسب دنیای کودکان که هم ذهن و فکر کودکان را تحریک کند و هم دل نازک و معصوم آنان را به زیبایی های کرامت انسانی پیوند دهد و زشتی ها را از دید آنان منفور نماید که در واقع وظیفه ی بعضی از مکاتب فلسفی هم رسیدن به چنین اهدافی است (مثلا عمل گرایی).
البته باید تئاتر کودکان هم از لحاظ سوژه و هم از لحاظ ساختار ( فرم ) آن چنان جذاب باشند که بتوانند توانای جذب کودکان و برانگیختن احساس لطیف آنان داشته باشند احساسی که هنوز آن چنان رنگ و بوی تزویر و دروغ و سنگدلی به خود نگرفته است.
تئاتر کودکان نباید تنها زیبایی ها را در خود پر رنگ نماید بلکه در کنار آن هم باید بتواند با ظرافت خاص دنیای کودکان ، زشتی ها و رذیلت ها و سیاهی ها را مجسم نماید تا دانش آموزان از طریق شناخت آنها "شناخت از طریق اضداد" تا حدودی روح زیبایی ها را بیشتر درک نمایند ،البته در این میان توجه به یک عنصر دیگر مهم است آن هم عنصر ساختار یا فرم است.
از لحاظ ساختاری باید این مسئله را در نظر گرفت که تئاتر از طریق همین ساختارش نقض غرض را به دنبال نداشته باشد.گاهی نقض غرض از طریق اجرای دیالوگ ها و حرکات و طراحی دکور و...صورت می گیرد یعنی از طریق دیالوگ و حرکات بازیگران و سایر موارد، ارزش های ثروت پرستی و ابتذال و تمسخر دیگران و رکیک بازی و رکیک گویی (کلمات و حرکات خلاف شأن و ادب) به طور مستقیم یا غیر مستقیم آموزش داده می شود.
امروزه اگر چه در زمینه ی تئاتر کودکان در مدارس و سایر مکان ها کار های موفقی انجام می گیرد و در جشنواره ها مطرح می شود اما بی گمان کافی نیست و نباید فقط محدود به جشنواره و اعطای جوایز به نمایش های موفق شود بلکه باید در اوقات دیگر سال اجراهای مختلف وجود داشته باشد و صاحب نظران این زمینه بیشتر در پیشرفت و گسترش تئاتر کودکان باشند و این کار زمینه را فراهم می کند که هنر نمایش در مدارس و...بیشتر مورد توجه قرار بگیرد .
شاید به سبب در نظر گرفتن ابعاد مهم و ظرافت کاری های تئاتر کودکان است که کمتر نمایشنامه نویسان بزرگ و کارگردانان سراغ تئاتر کودکان می روند چون روحیه و استعداد هنری خاصی می طلبد؛ و یا شاید چنین فکر می کنند که باید برای بزرگترها نمایش بنویسند و اجرا نمایند چون تئاتر جهانی است بیشتر مربوط به بزرگترها است و تنها آنها هستند که هنر و روح تئاتر را درک می کنند ؛ یا شاید احساس می کنند نوعی پس روی و پرستیژی آن چنانی ندارد که برای کودکان بنویسی و کاگردانی کنید که البته اثبات و مشخص نمودن علت بی توجهی نویسندگان بزرگ به تئاتر کودکان مشکل است ؛اما توجه به این حقیقت بدیهی دوباره لازم است چون این کودکان هستند که نسل آینده را مدیریت می کنند؛ نسلی که از همان کودکی و متناسب با دانش و بینش عمیق با هنر نمایش آشنایی پیدا کنند بی گمان الفت بیشتری با اخلاق معنوی و انسانی دارند.
باید بخشی از درس هنر هم که در مدارس تدریس می شود اختصاص داد به آشنایی کودکان در مورد هنر تئاتر و با جرأت می توان گفت که تالیف و تدریس و آشنا نمودن دانش آموزان با این هنر والا از گام های اولیه و اساسی است.
مورد دیگر توجه و اهمیت دادن به رمانهای معروفی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اند تا بتوان با اقتباس از آنها نمایش نامه تاثیر گذار و زیبا خلق نمود. ممکن است به هر دلیلی از جمله حجم نسبتا زیاد کتاب یا علاقه نداشتن به خواندن رمان، کودکان موفق به خواندن آنها نمی شوند اما وقتی به کمک کارگردان ها بتوان آنها را به قالب تئاتر در آورد شاید تاثیر و کارای آنها دوچندان بشود.
تمام رمانی که آنها ممکن بود با سختی در چندین روز و در قالب کلمات نسبتا خشک و بدون روح بخوانند اما اکنون روح و دنیای همین رمان را به طور زنده و با تلفیق صداها و نور و حرکات زیبا و جاندار بازیگران نمایش نهایتا در زمانی نزدیک به یک ساعت و نیم، لمس می کنند.
به طور خلاصه در هر جا بحث آموزش و هنر و الگوها مطرح است همان جا باید تئاتر کودکان سخنی برای خود داشته باشد تا در راستی اهداف تربیتی گام موفق و کارآمد برداشته شود.
افلاطون در طراحی مدینه ی فاضله اش نهادینه کردن خوبی ها در دوران کودکی را پایه و اساس می داند و (البته به رغم مخالفت افلاطون نسبت به هنر) در این راستا آشنایی با تئاتر از همان دوران کودکی شاید بتواند نقش شایانی داشته باشد برای آشنا ساختن کودکان جهت تربیت و آشنا ساختن بیشتر با واقعیت های انسانی و تغییر و کمک به آنها برای تغییر دیدگاه و رفتار خود.
به هر تقدیر وقت آن است که با اطمینان ایمان بیاوریم به اینکه جای تئاتر کودکان در نظام تعلیم و تربیتی ما همچنان خالی است و گام های باید برداشته شود برای پر کردن همین حفره ی مهم حکمت عملی دنیای کودکان.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با روی کار آمدن دولت روحانی فضای گفتمان و انتقاد کمی بهتر از قبل گردید به خصوص در آموزش و پرورش فضای فعالیت های صنفی که بعد از جرقه آغازین در دوران وزارت مظفر و حاجی خاموش شده بود با آمدن اقای فانی دوباره رونق گرفت و فعالان صنفی این موقعیت را پیدا کردند که در جهت بهبود اوضاع معیشتی معلمان و کیفیت آموزش وپرورش فعالیت کنند .
به نظر می رسد اکثر معلمان و کارکنان آموزش و پرورش به دلایل مختلف از فانی رضایت ندارند ، موضوع حتی رسانه ای شده و از طریق صدا و سیما انتقادات معلمان علی الخصوص در قضیه مطالبات پاداش و حق التدریس معلمان اطلاع رسانی گردیده است .
در این مقوله چند سوال مطرح می شود :
1- آیا فانی مجبور بود فضای باز انتقادات صنفی را به حدی باز کند که این طور مورد انتقاد قرار بگیرد ؟
2 - آیا سایر وزرا در دوره های وزارت شان قابل انتقاد نبودند و کار و فعالیت شان بی نقص بود ؟
3- علت هجمه همگانی بر وزیر آموزش و پرورش با اینکه همه می دانند عدم وجود اعتبار کافی فقط به ایشان بر نمی گردد چیست؟
4 - چرا علی رغم این همه انتقاد و فشار وزیر آموزش و پرورش با ملایمت و صبوری رفتار می کند ؟
قطعا دوستانی که این مطلب را می خوانند نگارنده را به طرفداری از فانی و دولت تدبیر و امید متهم خواهند کرد ...
اما باید عمیق تر نگریست !
سال هاست که حق و حقوق معلمان پایمال شده و حتی مطابق قوانین موجود به آن ها پرداخت نشده است .
سال هاست که همه از پسرفت آموزش و پرورش ، بی سواد تر شدن دانش آموزان و بی انگیزگی آنان و افت اخلاق صحبت می کنند .
سال هاست که پاداش پایان خدمت معلمان با تاخیر کم و زیاد و به صورت قسطی پرداخت شده است .
آقای فانی هم مثل سایر وزرای آموزش و پرورش عملکرد موفقی و شایسته ای نداشته است اما به خاطر مقامش مانع انتقادات معلمان و مخالفان سیاسی اش نشده و هم اکنون مشاهده می کنیم که در همین سایت ، معلمان به راحتی و بدون ترس و وحشت وزیر آموزش و پرورش را با سخت ترین شیوه نقد می کنند اما وزیر آن را تحمل کرده و برای مسئولان این رسانه مشکلی ایجاد نمی کند .
دیده ایم و شنیده ایم در در زمان سایر وزرا کوچکترین انتقاد چه عواقب سویی برای نگارندگان آن داشت ؛ حتی اگر قبول کنیم که فانی ضعیف ترین وزیر آموزش و پرورش بوده است اما نباید فراموش کنیم که او از انتقادکنند گان خود حمایت کرده است و دهان حق گوی آنها را نبسته و قلم آنها را نشکسته است .
قطعا این میزهای ریاست زود گذر بوده و فانی هم خواهد رفت .
دیگری خواهد آمد و مشکلات آموزش و پرورش با شدت و ضعف در ادوار مختلف ادامه خواهد یافت .
اما شاید معلمان و فعالان صنفی همیشه این فرصت را نداشته باشند که آزادانه از یک وزیر انتقاد کنند ...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه سلام كنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و...
اما سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بكشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار كنیم...؟
در كودكی به ما آموختند كه چموش نباشیم، اما پرسش گری و آزاداندیشی و شيوههای نقد را به ما نياموختند.
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریكایی و برندۀ جايزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳میگوید: «اگر میخواهید بدانید كشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و كارخانههای آن كشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا كپی كرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد كرد. برای اینكه بتوانید آیندۀ كشوری را پیشبینی كنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند.
اگر كودكان شان را پرسش گر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفت و گو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشاركت جمعی و همكاری گروهی تربیت میكنند، مطمئن باشید كه آن كشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزي» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شكل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم دربارۀ آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم».
همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی كه بر آهن وزیده است. اگر حرف مولوی درست باشد كه «فرع دید آمد عمل بیهیچ شک/ پس نباشد مردم الا مردمک»، باید بپذیریم كه آدمیت ما به اندازۀ مهارت ما در «نگاه» است.
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم میگفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.» میگفت: «کسی که به کلاسهای طراحی میرود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی پیشرفت کند.» (آلن دو باتن، هنر سیر و سفر، ص269)
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشیهای غارنشینان نشان میدهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
من پدرانی را میشناسم كه در آتش محبت فرزندان شان میسوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمیشناسند، اما تا دهۀ هفتاد يا هشتاد عمرشان ندانستند كه فرزندانشان بیش از خانه و ماشین، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس میكرد و میبوسید و دست محبت بر سر و روی آنان میكشید.
بسیارند پدرانی كه نمیدانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم كنند، به اندازۀ یكبار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمیدهد.
در جامعهای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل میبارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسئلۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم.
عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سخن گفتن و کلام و نطق یکی از عمده ویژگی ها و تمایزات انسان با سایر موجودات می باشد و این امتیاز و جایزه و موهبت و رحمتی است که حق باری تعالی به آدمی هبه و اهداء نموده است. آیه ی شریف و مبارکه ی قرآن "علمه البیان" نشانگر و بیانگر چنین عظمت و هنر پروری است.
امام علی (ع) این سلطان کلام و سخن در یکی از کلام ها و سخن های فراعقلی و علمی خود می فرمایند: « رساترین بلاغت ها آن است که گذر از فهم درست آن آسان و اختصارگویی آن نیکو باشد.»
کلام نباید پیچیده، غامض، نارسا و ملال انگیز و نسنجیده و بیهوده و لغو باشد. حق تعالی در کتاب نفیس و مقدس خویش قرآن کریم سخن لغو و بیهوده و چرند و پرند را نکوهیده و مورد سرزنش و ملامت قرار داده و همگان را از آن پرهیز داده است. مومنان واقعی و انسان های والا و ارزشمند و شریف و باوقار و دیانت و عاقل را کسانی می داند که "وعن الغوهم معرضون" آنان از لغو و بیهوده گویی اعراض می نمایند.
هماره بایستی سخنان فصیح و بلیغ را بر زبان جاری ساخت و حکیمانه و عالمانه و مدبرانه و سنجیده و حساب شده و با درایت سخن گفت.
شکسپیر می گوید:« سخن ناپسند، در گوش آدم احمق می ماند.»
مرحوم "علی شریعتی" معتقد بود: « گاه حرف و سخن ما در عمل است. در کوتاه سخن گفتن و در عین حال حکمت آمیز و درست و برحق و بر صراط حقیقت سخن گفتن.» دانشمندی به نام "لارشفوکولر" می گوید: « وقتی بطالت آدم را مجبور به صحبت نکند ، آدمی کم حرف می زند.» بزرگی چون "کنفوسیوس" را عقیده چنین بود که « بدون آگاهی از قدرت کلام محال است انسان را بتوان شناخت.» "شکسپیر" می گفت:« سخن بدون فکر هرگز به آسمان نمی رود.» "ویرژیل"می گوید: « حرف های پوچ، صدای بدون فکر هستند.» "هومر" معتقد بود: « در خور آدم شجاع است که با کلمات به جنگ بدی ها برود.»
در عظمت و ضرورت سخن حق و منطقی و ارزشمند "آشیلوس" می گوید: « حرف، پزشک روح بیمار است.» "هابز" می گوید: « حرف، پیشخوان مرد عاقل است» و "سلون" معتقد است:« کلمات بر دنیا حکومت می نمایند.»
خواجه عبدالله انصاری پیرامون اهمیت سخن حکیمانه و عالمانه و مدققانه و ضرورت توجه به چنین گوهر ناب و قیمتی می گوید:« جوینده گوینده است و یابنده خاموش.» گاه و به ویژه آن هنگام که انسان با احمق و نادان و فاقد شعور و دانایی و شخص کم ظرفیت و بدون جنبه مواجه می گردد و یا احساس می کند سخن گفتن او به مثابه ی ریختن درّ گرانمایه پیش پای خوکان و ددان می باشد و یا سخنگو با وجود احساس مسئولیت و شجاعت، شهامت، جامعیت و قابلیت اش احساس غربت می کند و طرف مقابل را لایق و شایسته ی ادراک حق و حقیقت نمی بیند، در چنین صورتی بنا به فرمایش مولا علی (ع) "الصمت حکمه" یعنی سکوت، حکمت است!
آری !
سکوت حکیمانه و نه هر سکوتی، بلکه آن سکوتی که خود منبع و اقیانوس و معدن سخن است و سرچشمه و تفسیر و تاویل و معنای تام و تمام حکمت و رحمت و هدایت می باشد.
"علی اکبر دهخدا" چه زیبا و نغز و سنجیده و هنرمندانه گفته است:« حتی با نگاه و اشاره نیز می توان سخن گفت.» در باب کنترل سخن و کلام و این که سخنگو و سخنور و دانا و حکیم بایستی سنجیده و حکیمانه حرف بزند و حرف و کلامش زوار در رفته و افسار گسیخته نباشد و او امیر سخن باشد و هر حرف و کلامی از مغز و زبان و دل او تراوش نکند و بلکه سازنده بگوید و سخنرانی نماید.
حکیمی به نام "امام محمد غزالی" چنین گفته است:« سعی کن برده سخنت نباشی، بلکه سخن را زیر فرمان خود داشته باشی.» و یا آنجا که می گوید:« هر کلمه ای که از دهان بیرون می آید، مرهمی است که بر زخمی می رسد یا خنجری است که دلی را می شکافد یا نسیمی است که دریای احساسات را به تلاطم می آورد. پیش از سخن گفتن تامل کنیم، شیدایی کلام، مانند نوای موسیقی لباس است که شاهد فکر را دلنشین تر و شورانگیزتر می کند. سخن شیوا، اندیشه را تابان می کند.»
از حکیم فرزانه و خدای سخن،" فردوسی" بشنویم که می گوید:« سخن را بسنج و به اندازه گوی، گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است.»
چه زیبا و مدبرانه و ذیقیمت است که سخن یک طرفه و مونولوگ نباشد، سخن که جنبه ی دیالکتیک و دیالوگ را لحاظ نماید ارزش دارد و دارای خواص و حالت سقراطی باشد. نیل به حق و حقیقت و دوری از جهل و خرافه و گمراهی و جزم اندیشی چیزی است که در سخن گفتن بایستی ملحوظ گردد. گام نهادن در مسیری که اشتراک لفظ و معنی را فراشد آورد و ضمن مراعات اصول رقابت مشارکت و تعاون، وحدت رویه را موجب گردد، از اصول وارکان سخن و کلام محق و اساسی و متین می باشد.
اندیشمندی به نام "حسین رحمت نژاد" می گوید:« سخن را چو بسیار آرایش کنند، هدف فراموش می شود.» البته در مقام سنجش، ارزیابی و تشخیص سره از ناسره و خوب از بد و خیر از شر و ارج گذاری سخن نیکو.
بیهقی زیبا گفته است:« هیچ سخنی نیست که به یک بار خواندن نیرزد.» سپس می گوید:« سخنی که ناخوش خواهد آمد، ناگفته به.» "شاملو" می گوید:« آن که دانست زبان بربست و آن که می گفت ندانست.» البته عنوان چنان طرح و پروسه ای جنبه ی مطلقیت ندارد و نسبی است و بستگی به شرایط و ظرفیت ها و جوانب دارد."وین دایر می گوید:« سخنی که با کردار، پشتیبانی نمی شود، اندرزی است پوچ و ناکارآمد.»
"اسکاول شین" گفته است:« هر آن چه از آدمی و سخن یا کردار، آشکار شود، یا بروز کند، به خود او باز خواهد گشت و هر چه بدهد باز خواهد گرفت.» در پرهیز از سخنان چاپلوسانه و سالوس گرانه و این که بایستی برای احقاق حق، رضایت الهی و هدایت انسان ها و رفع مشکلات و احتراز از بیهوده گویی و نیز در ضرورت آگاهی بخشی و روشنگری سخن گفت. "مونتن" می گوید:« گناه اصلی به گردن کسانی است که به جای پند دادن در تلاشند تا سخنی گویند که شما را خوش آید.»
مرحوم دکتر علی شریعتی در پاسخ کسانی که معتقد بودند وی با حرف سخن و نوشتن خویش ایجاد تلاطم می کند و یا به جای آن که لب کلام و مخلص کلام را از همان اول بیان کند و به اصطلاح حرفش راحت الحلقوم باشد! می گوید: مگر من هروئین و تریاک هستم که آرامش دهم و ایجاد تسکین نمایم و تخدیر کنم. من که مواد مخدر و مسکن نمی باشم. اتفاقا من آمده ام تا آرام ها را ناآرام کنم ! اشتباه نشود منظور ایشان، بر هم زدن نظم و مقررات و یا ایجاد آشوب نبوده، بلکه می خواهد بگوید لازمه ی ثبات و استقرار و نظم و وحدت و اتحاد راستین و حقیقی و جلوگیری از رخنه و شکاف و شکست، ایجاد احساس مسئولیت، تفکر، تامل، تدبر و حرکت و جوشش و تلاش و کندوکاو و ارزیابی و جهش فکری، ذهنی و کلامی و از سکون و انجماد و پوچی و انزوا به تحرک واداشتن می باشد.
"ژان ژاک روسو" این محقق، فیلسوف و متفکر بزرگ می گوید: « پیش از سخن گفتن، گفتارت را بسنج، چنان که پیش از کاشتن تخم، شخم می زنی.» "توماس کارلایل" گفته است: « آدمی را با باور او نسبت به چیزی زنده نگه می دارد نه گفت و گو بر سر چیزهای بسیار.»
در این که انسان بایستی مصمم و شجاعانه و با هدف و انگیزه مقدس و امیدوارانه سخن بگوید و از تهمت و کذب و اتهام و سنگ اندازی در مسیر حق و حقیقت و راستی نهراسد و رضای حق و صلاح جامعه و سعادت افراد را لحاظ کند "گاری آرتو" می گوید:« با قلب خود سخن بگو و نگران مباش که چه روی خواهد کرد با این نیت که بیشترین خیر و نیکی مردم را بخواهی، وارد عمل شو.»
از نیچه بشنویم که: « از آن چه با عظمت است یا باید هیچ نگفت یا با عظمت سخن گفت و با عظمت سخن گفتن یعنی دور بودن از آرایش و آلایش. آنچه آقای نیچه می گوید اوج و نهایت و غایت و کمال آن در کتاب آسمانی قرآن کریم و سخنان حکیمانه پیامبر (ص) و امامان هدی(ع) و احادیث نورانی و روایات معصومین و کلام بزرگانی چون حافظ، سعدی، جامی، سنایی، مولانا، سیدجمال الدین اسدآبادی، مطهری، بهشتی، امام(ره) ، چمران و ... ملاحظه و مشاهده می گردد که با آن عظمت روحی و معنوی و فلسفی و کلامی سر و کارشان با توده ی مردم و امت بود و به گونه ای سخن می گفتند که مردم کوچه و بازار هم متوجه گردند و سخن فقط در طاقچه و گنجه و قفسه نماند و به صحنه ی عمل وارد شود.
اشعار و سخنان ارزشمند و هشداردهنده و حکیمانه و در عین حال مردم گرایانه و ساده و روشنگرانه و کوبنده ی نسیم شمال در حوادث مشروطه و پس از آن نیز در همین چارچوب ارزیابی می گردد.
جالب است که ژان پل سارتر در سخنی انتقادی، هشداردهنده و آگاهی بخش می گوید:« مردم از هر چیز سخن می گویند به ویژه از آن چه درباره اش هیچ نمی دانند.» "آرتورشوپنهاور" بزرگ می گوید:« زبان، ارزشمندترین میراث یک ملت است.»
در ضرورت تطابق حرف با عمل و پرهیز از سخن بدون عمل و این که بایستی در جهت تحقق سخن و آرزو و انگیزه بایستی تلاش کرد "مارک تواین" می گوید:« در عمل ثابت شد که گفتن آسان و عمل دشوار است.»
"آلبرکامو"پیرامون تکلیف و مسئولیت سخن گفتن و سخن و کلام افراد خبیر و دانا و دارای احساس مسئولیت و آرمان و هدف والا و مقدس چنین می گوید:"« وجود نویسندگان و هنرمندان اگر تنها یک علت داشته باشد، آن علت چیزی نخواهد بود جز سخن گفتن به جای همه ی کسانی که نمی توانند سخن بگویند.»
در اهمیت سخن گفتن به وقت ضرورت "بزرگمهر" می گوید:« اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت، قدرتش شکسته می شود.»
آخرین سخن را باز از بزرگمهر نقل می کنیم: « در نظر مردم سخن سنج، ارزش سخن بیش از گنج است.»
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
سليمي گفت: نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي تقليدي و ناکارآمد کشور، دانشآموزان و دانشجويان را به ماشين حفظ و آزمون دادن تبديل کرده که تنها هنر آنان تست زدن است.
حسين سليمي با بيان اين مطلب در نخستين نشست آسيبشناسي کرسيهاي نظريهپردازي، نقد و مناظره در دانشگاه اصفهان افزود: دانشگاه نبايد صرفا محل توزيع و يا مصرف علم باشد، بلکه نظريهپردازي و توليد علم هم بايد در دانشگاه انجام شود.
وي افزود: نظريهپردازي و نقد و مناظره در علوم انساني داراي اهميت بيشتري است و بايد براي نقد مدرنيته ابتدا مباني و مبادي نظريات مدرن را بشناسيم.
عضو شوراي تحول و ارتقاء علوم انساني ادامه داد: تبعيت بي چون و چرا از نظريات مدرن، جامعه دانشگاهي کشور را به ماشين ترجمه و تقليد از اين نظريات تبديل کرده است.
دکتر سليمي گفت: همه بايد اين سوال را از خود بپرسيم که چرا آمار ترجمه در جامعه دانشگاهي علوم انساني ما بيشتر از آمار تاليفات است؟
وي افزود: آمار تاليفات در دانشگاه علامه طباطبايي طي 2 سال گذشته بيشاز 100 طرح براي برگزاري کرسيها ارائه شده است.
رئيس دانشگاه علامه طباطبايي ادامه داد: 75 عدد از اين طرحها قابليت ارائه در کرسي مربوطه را داشتند و تا کنون 49 کرسي نظريهپردازي و بيشاز 20 کرسي مناظره در اين دانشگاه برگزار شده است و اين در حالي است که در بخش برگزاري کرسي نقد هنوز اقدامي صورت نگرفته و در اين عرصه عقب هستيم.
ميزان
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
یادداشتی از دوست خوب و محترم جناب آقای « دکتر رضا نهضت » که در گروه های مجازی منتشر شد ( 1 ) موجب شد تا برخی از اعضای تشکل های معلمان که عمده ترین آن ها " اعضای کانون صنفی معلمان ایران " بودند انتقادات تند و بعضا " پرخاشگرانه " ای را متوجه ایشان نمایند .
این یاداشت در پی دفاع و یا تائید محتوای مطالب نگارش گردیده توسط ایشان نیست بلکه پاسخ به برخی دغدغه ها و پرسش ها است که در مواضع و موقعیت های مختلف بیان شده است اما متاسفانه بازخورد و یا پاسخ مناسبی نیافته است .
همگان مستحضرند که " تحزب " و " تشکل " در فرهنگ جامعه مردم ایران آن گونه لازم است تعریف و یا تبیین نشده و معیار تصمیم گیری در رفتارهای جمعی غالبا بر اساس محاسبه هزینه و فایده در حوزه های شخصی و یا خصوصی صورت می گیرد .
لازمه فعالیت اثربخش در فعالیت های گروهی و جمعی پذیرش تکثر و تحمل عقاید و یا آراء مختلف است .
تجربه حدود دو دهه فعالیت مستمر و پی گیر نگارنده در تشکل ها این گزاره را به اثبات رسانده است که برآیند فعالیت تشکل های معلمان تابع فرمول " هم افزایی " نیست و انرژی افراد پس از ورود به تشکل تحلیل رفته و افراد از فعالیت هایی این چنین که در مرتبه بالاتری از سطح نیارهای فیزیولوژیک صورت می گیرد رضایت درونی ندارند .
در واقع به علت فقدان عنصر « آموزش » در طول زندگی و نیز عادت نداشتن به کار گروهی و جمعی که مهم ترین عامل به عدم کسب مهارت های اولیه در این زمینه و در محیط خانواده و مدرسه بر می گردد موجب شده است تا انرژی و توان افراد در یک تشکل حداکثر معطوف به خنثی کردن یکدیگر و این که " چه کسی برتر و یا بهتر است " شود .
مهم ترین عامل در بحث " هم افزایی " یک تشکل ، تعریف و نیز تبیین " برنامه " برای آن مجموعه است .
برنامه بر اساس " هدف " طراحی می شود و سایر اجزای برنامه مانند روش ها ، ابزار ، امکانات ، محدودیت ها و... باید در آن دیده شود .
رفتارشناسی تشکل های معلمان نشان می دهد که اکثریت این تشکل ها فاقد استراتژی و حتی برنامه هستند .
نتیجه منطقی و البته طبیعی فقدان برنامه در یک تشکل ، رفتار بر اساس " روزمرگی " و " پیش آیندها " خواهد بود و این در نهایت موجب " خنثی شدن " فعالیت آن مجموعه و کاهش شدید در فاکتور تاثیر گذاری در جامعه مرجع و یا افکار عمومی خواهد بود .
لازمه پویایی یک گروه و یا تشکل برقراری ارتباط ارگانیک و دو سویه با متن جامعه تعریف شده است .
تشکل های معلمان با این که سابقه نسبتا طولانی در فعالیت دارند اما به نظر می رسد که ارتباط چندانی با متن معلمان ندارند .
آنان بیشتر بر اساس یافته ها و استنباط های ذهنی و یا فرضی خویش تصمیم می گیرند تا بر اساس واقعیت های موجود .
شاید مهم ترین عاملی که موجب تولید این شرایط شده است فقدان یک « رسانه موثر و توان مند » برای ارتباط گیری با افکار عمومی است .
همان گونه که اشاره گردید یکی از عوامل موثر در کاهش هم افزایی تشکل ها فقدان تفکر نقادی در مجموعه است .
اعضای تشکل ها میانه چندانی با این مفهوم بنیادین ندارند .
آنان عادت کرده اند تا می توانند از دیگران ( وزارت آموزش و پرورش و... ) انتقاد کنند اما همین که فردی ( حقیقی و یا حقوقی ) از آن ها انتقاد می کند برآشفته شده و زمین و زمان را به هم بدوزند !
به محض آن که یک فرد چه از داخل مجموعه و یا حتی بیرون از آن شروع به انتقاد از عملکرد و یا رفتار آن تشکل می کند آن ها این « آسیب شناسی » را « آسیب رسانی » فرض کرده و هر گونه انتقاد از این تشکل را مساوی با تضعیف و یا تخریب آن می پندارند و مصرا و پیاپی از دیگران می خواهند که مراقب و مواظب اتحاد بین فرهنگیان و معلمان باشند و با طرح مسائل تفرقه برانگیز و نیز تشتت آفرین بهانه به دست دشمنان و بدخواهان ندهند !
این در حالی است که این فعالان تشکل ها تاکنون و حتی با اتخاذ چنین رویه ای نتوانسته اند " همبستگی صنفی " را در داخل مجموعه آموزش و پرورش و در فرهنگ سازمانی معلمان حتی تعریف نموده و به یک گفتمان سازنده و موثر در لایه های آموزش و پرورش تبدیل کنند .
کسانی که به راحتی از دیگران انتقاد می کنند ، اجازه نقد شدن عملکرد و یا رویکرد خود را به هیچ وجه به دیگران نمی دهند !
دلیل این گزاره چیست ؟
نگاهی به محتوا و مضمون افراد آن تشکل که به فرد " منتقد " حمله می کنند بیش از آن که ناظر بر محتوای مطالب و یا ادعاها باشد در نقد شخصیت و یا عمدتا در " نیت شناسی " و " نیت خوانی " خلاصه می گردد .
این را باید پذیرفت ، کسی که از نقد می هراسد و به محض شنیدن نظرات مخالف دست پاچه می شود اصولا نباید وارد حوزه و فرآیند نقادی شود .
چه بسا فایده سکوت این افراد بیش از فریادهایشان برای جامعه باشد .
بروز و ظهور چنین رفتارهای ناپخته ، کودکانه و خشونت آمیز موجب شده است که تشکل های معلمان نفوذی بر افکار عمومی نداشته و تاثیرگذاری آنان به حداقل برسد .
تشکل ها و اعضای آن ها باید یاد بگیرند که چگونه یکدیگر را نقد کنند .
آنان باید ابتدا فن گفت و گو و مذاکره را یاد بگیرند .
آنان باید در مقابل عقاید مخالف آستانه تحمل خود را بالا ببرند و این را به یک فرهنگ در میان معلمان تبدیل کنند .
می توان اشتباه کرد اما باید شجاعت اعتراف به اشتباه نیز در افراد یک تشکل وجود داشته باشد .
این اصل منطقی را باید پذیرفت که " انتقاد " نه تنها باعث تضعیف فرد و یا مجموعه نمی شود بلکه با نشان دادن نقاط ضعف و نیز تاکید بر نکات مثبت موجب بالندگی و پویایی بیشتر مجموعه می شود .
اگر تشکل های معلمان قصد دارند که بر افکار معلمان تاثیرگذار بوده و نقش " الگو " را ایفا کنند ابتدا باید آن را از خود شروع کنند .
بحث آسیب شناسی تشکل های معلمان فرآیند طولانی و پیچیده ای است و در مورد سایر ابعاد آن در آینده بیشتر خواهیم پرداخت .
( 1 )
منِ رضا نهضت، معلمی هستم که دوست دارم حقوق مکفی و نسبتا خوبی داشته باشم. بدم هم نمی آید اگر فرصتی شد، بتوان پستی بگیرم ؛ کمترین پستش، البته مدیریت مدرسه است.
دوستی، به من می گوید، تشکل های صنفی ای وجود دارند که می توانند شما را در این اهداف نسبتا مشروع تان، کمک کنند. می روم به تشکل هایی که الان وجود دارند سر می زنم.
اول به « کانون صنفی معلمان » مراجعه می کنم که گفته می شود کاری به سیاست ندارند و فقط به فکر منافع صنفی است. چند وقتی با آنها کار می کنم. می بینم از این مجموعه چهار، پنج نفر زندان افتاده اند .
سایر افرادش زیر فشار مجموعه حراست هستند . داشتن پست مدیریت گویا برایشان به سان فحش و ناسزا است . چانه زنی با مسئولان را افتادن به دام کارهای سیاسی تلقی می کنند و جالب این که تندترین سخنان که کاملا رنگ و بوی سیاسی دارد بر زبان مسولینش جاری شده است.
دیگر مسولین کانون، نه تنها در برابر این شعارهای تند و ساختار شکن موضع نمی گیرند، چه بسا سکوت هم می کنند.
با خود می گویم مگر قرار نبود فقط کار صنفی بکنند ؟
مگر آن ها مجوز ندارند؟
چرا به من تازه عضو نمی گویند که تجمع خیابانی مطابق با قانون وزارت کشور، خلاف قانون است و فقط برای تحریک من برای حضور در تجمعات به اصل 27 قانون اساسی استناد می کنند؟
خوب عقل معاش به من می گوید، با این مجموعه کار کردن، هیچ سود و منفعتی برایت ندارد.
لاجرم از همکاری با آن دست می کشم. البته دیگر دوستان احتمالا برای موجه کردن کارهایشان، اگر مذهبی باشند، امام حسین را مثال می آورند و برای تحریک من و امثال من خودشان را جای امام حسین می نشانند و دولت و حاکمیت را، شمر ملعون و تکلیف امثال من که در این وسط ساکت می مانیم دیگر از نظر ایشان معلوم است.
اگر هم مذهبی نباشند، سعی می کنند وجه دیگری برای تحریک من جور کنند. با خود می اندیشم من فقط قرار بود برای دفاع از حقوقم با این مجموعه همکاری کنم؛ چرا باید به زندان بیفتم، جرا باید از بسیاری از مواهب محروم شوم؟
لذا مانند منی ، اگر اخلاق باشد از این مجموعه جدا می شود، و اگر غیر اخلاقی، سعی در تحریک افراد دیگر دارد تا با تحریک آنان و هزینه دادن آنان، شاید به نانی برسند و متاسفانه بسیاری از ما این گونه عمل می کنیم !
تحریک دیگران برای رسیدن به نان و نوایی و شاید برای رسیدن به هدف های غیر مشروع مان ...
می روم سراغ « مجمع فرهنگیان ایران اسلامی » .
به من گفتند این مجموعه قدرت تشکیلاتی قوی ای دارد. می روم سر می زنم تا اطلاعاتی از آنها پیدا کنم.
مهمترین فرد این مجموعه البته جناب فرج کمیجانی است.می روم اساس نامه را مطالعه می کنم، خوب اساس نامه نسبتا خوبی است اما همچنان سوال می تواند باشد که در صورتی که بین کارهای صنفی و سیاسی تزاحم پیش آمد، این مجموعه جانب کدام طرف را می گیرد. بیشتر تحقیق می کنم تا ببینم این مجموعه چقدر درباره برنامه آموزش و پرورش نظر دارد؟
بیشتر می خوانم ...
حداقل در مواضع دبیر کل محترم شان می بینم که بیشتر مسئله ایشان سیاست است.خوب من رضا نهضت ترسو با خود می گویم سیاست که پدر و مادر ندارد، شاید بتوانم به مدد این مجموعه پستی در وزارت خانه بگیرم ؛ اما در که همیشه به یک پاشنه نمی چرخد ؛ اگر دور برگردد من بیچاره ام.
لذا عطای پست را می زنم و بی خیال می شوم.مهم تر این که اصلا برنامه مشخصی در این محموعه نسبتا بزرگ نمی بینم؛ هر چه هست تایید دولت است، هر چه دولت منتسب به اصلاحات و اعتدال می کنند ، گل و بلبل است، لذا از خیر مجمع فرهنگیان نیز می گذرم.
من رضا نهضت، سازمان معلمانی ها را نسبتا می شناسم . حداقل از سال 80 جناب هاشمی، مرد، نقی یی، داوری و پورسلیمان را می شناختم . چند باری هم به من لطف داشتند و به ملاقاتم آمده اند.خوب بهتر است به این مجموعه ملحق شوم ، به خصوص که به دولت هم نزدیک اند.
می روم ببینم می توانم مطالبی از آنها پیدا کنم ؟
خوب سایتی که ندارند. دبیر کل محترم و عزیز هم که متاسفانه در زندانند. مواضع آن ها را از کجا بدانم؟
بیشتر می خوانم.می بینم این مجموعه عزیز حتی نمی تواند از دو عضو اصلی سازمان خودش دفاع کند، پس چطور می تواند به من تازه وارد که می خواهم یک عضو ساده باشم کمک کند ؟
محمد داوری بیش از یک سال است که سر کلاس نمی رود و رایزنی ها هم گویا تا کنون بی فایده بوده و پورسلیمان هم که با کسر از حقوق مواجه شده است.
به قول معروف کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی !
وقتی دوستان عزیز سازمان نمی توانند برای دو عضو موثر و مفید خود کار در خوری انجام دهند، چطور می توانند مشکلات معلمان را بیان کنند ؟
البته مشکل مجمع نیز در دوستان سازمان وجود دارد و این که گویا هر کاری که این وزیر می کند خوب است و باید از آن دفاع کرد.
خوب است هم دوستان مجمع و سازمان بفزمایند چه برنامه و نظری در باره سیاست های 5 گانه فانی داشته اند؟
به همین دلیل بی خیال سازمان می شوم...
خوب « انجمن اسلامی معلمان » هنوز مانده است .
این ها نزدیک به دولت اند ،که اصلا تندتر از دولت اند، چون منتسب به جناح چپ سابق و اصلاح طلبان امروزند.
بیانیه اشان را در سال گذشته در مجمع عمومی شان می خوانم.می بینم بعد از کلی صغری و کبری کردن و سخن گفتن از سه ثلاثه محصوره و درخواست آزادی ایشان، که البته در خواست به جا و خوبی است، در آخر بیانیه شان از آموزش و پرورش همم سخنی گفته اند .
گویی برای خالی نبودن عریضه !
عکس های مجمع را می بینم.همه از بزرگان چپی سابق و اصلاحاتی های جدیدند، دکتر حبیبی ( استاد خودم ) ، علی محمد حضرتی، رهامی و...خوب باشد اشکال ندارد، ولی خوب برنامه های آموزش و پرورش در این جا کجا قرار دارد؟
صنف من کجاست؟
حقوق من چه می شود ؟
لذا قید انجمن اسلامی را هم می زنم. اگر چه ممکن است که با پیوستن به این مجموعه در این دولت به پست و مقامی هم برسم، اما دغدغه های خودم چه می شود؟
کجا نفیا و اثباتا درباره برنامه های فانی و مجموعه ایشان سخن گفته اند؟ حوصله سیاست را هم ندارم، لذا بی خیال این مجموعه می شوم.
خوب دیگر کدام تشکل مانده است ؟
می روم سراغ « کانون تربیت اسلامی » یعنی محمود فرشیدی . قوی ترین و منسجم ترین تشکلی که در کشور می شناسم.
ارتباط خوب با نهادهای قدرت، پشتوانه مالی قوی، حمایت روحانیان و بازار از عوامل قوت این تشکل است. در مورد برنامه های آموزش و پرورش هم نفیا و اثباتا فراون نظر می دهند، اما چه می توان کرد که کلا با برنامه های آنها مشکل دارم و مورد پسندم نیست، لذا به این مجموعه هم نمی روم.
خوب چه کنم ؟
یا بی اخلاقی می کنم ، مدام غر می زنم ، ناله می کنم و تحریک سایر معلمان می کنم تا بتوان بدون هزینه شاید اندکی حقوقم زیاد شود و یا سعی می کنم مثل جناب پورسلیمان در سخن معلم کاری که به نظرم درست است را انجام دهم، یا نه کلا بی خیال می شوم و مثل بسیاری از معلمان، که دارند زندگی می کنند زندگی خواهم کرد...
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .