طراوت بهاری دامنه کوه سرفراز بیستون را فراگرفته و بادی ملایم، جان بازدیدکنندگان آثار تاریخی را نوازش می داد. همه غرق شکوه نقش و نگارها و شگفتی از نبوغ و خلاقیت عنصر ایرانی در آفرینش جلوه های هنری بودند.
خاموشی کتیبه داریوش، فرهاد تراش، نقش گودرز و هرکول این نکته را در گوش زمان فریاد می زد که دوران فرمانروایی و اقتدار حکومت ها، ناپایدار و آن چه می ماند نام نیک بزرگان است.
به شیوه هر ساله دانش آموزان را در بازدید از نمادهای باستانی بیستون، همراهی می کردم. در این خنکای بهاری، اتوبوسی پارک و جهانگردانی که علاقه و عشق به آثار تاریخی از سیما و رفتارشان هویدا بود،به دامنه کوه روان شدند. ورود جهانگردان همان و هجوم دانش آموزان با ادا و اطوارهای گوناگون به سوی آنان همان. تلاش من برای کنترل دانش آموزان و پراکندن آنان از گرد جهانگردان، ره به جایی نبرد. نمی دانم واکنش ما به دیدار خارجیان در پهنه ایران زمین،از سر کنجکاوی است یا ریشه در هویت فرهنگی ما دارد.
در گرماگرم پند و اندرزهای بی نتیجه، زوجی آلمانی مرا به سوی خود خواندند. مسن اما با ظاهری آراسته، سرحال، سرزنده و شاداب.به گفته مترجم ،هر دو معلم بازنشسته بودند با سنی در حدود هفتاد سال. درخواست همکاران آلمانی را اجابت و به همراه دانش آموزان چند عکس یادگاری با آنان گرفتیم.از حقوق و مزایای باور نکردنی معلمان اروپایی، امکانات رفاهی گسترده و تورهای کاملا رایگان مسافرتی به اطراف و اکناف جهان برای بازنشستگان گفتند و من غرق حیرت و حسرت!
سال ها از آن دیدار می گذرد....
اکنون که وضعیت بازنشستگان فرهنگی کشور با حداقل حقوق و مزایا و زندگی زیر خط فقر، فرمول ظالمانه محاسبه پاداش بازنشستگان و انتظار بی پایان برای پرداخت آن،شکاف حقوقی پیشکسوتان و شاغلان، فقدان امکانات و برنامه های رفاهی برای بازنشستگان و عدم حمایت های بیمه ای را با وضعیت همتایان آلمانی مقایسه می کنم؛ هاله ای از غم و تاسف سراپای وجودم را فرا می گیرد.
این نامرادی و نابرابری در وضعیتی است که در دوران بازنشستگی،معیشت، رفاه،آینده شغلی فرزندان، پوشش بیمه ای و گذران اوقات فراغت این قشر بیش از هر زمانی نیازمند توجه و برنامه ریزی دقیق است. معلمی که جوانی اش را در مسیر آموزش و پرورش فرزندان ایران زمین فدا کرده، سزاوار نیست که دوره دوم زندگی را با اندوه و اضطراب ناشی از آینده تیره و تار خود و خانواده اش،سپری نماید.
چرا یک بار برای همیشه تجارب و الگوی کشورهای خارجی در مسیر ساماندهی شرایط حقوقی و معیشتی معلمان را سرمشق سیاست ها و برنامه ریزی های دولتی قرار نمی دهیم؟
و چرا باید این شعر همواره ورد زبان ما باشد که:
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
می ماند نام نیک بزرگان است".
و ایضا آنچه که می ماند آثار شکوهمند باستانی؛ حاصل بهره کشی
و بیگاری از گرده غلامان، بردگان و اسیران جنگی می باشد.
در این حال هنرمندان (شعرا، صورتگران، رامشگران و... )
نیز بیکار نبوده و به خلق "هنر درباری" همت می گماشته اند!
در این میانه نیز معلمان نام آور تاریخ همچون"سقراط" یا جام
زهر سر کشیده یا همچون "صدر المتالهین" نفی بلد شده اند!
تدبیر بی تدبیر
امید بی امید
است ونه گورش.
اگر عکس این بود در این 40 سال مبایست یکبار برا همیشه مشکلات حل میشد از من گفتن و از شما بازنشستگان محترم فرهنگی شنیدن
هر وقت خودشون( دولت) دلش خواست هر مقدار که خواستند بهتون میدند. بیخودی هم حرص وجوش نخورید سکته در کمین شماست- یی خیال پول پاداش- فرض کنید پاداشی وجود ندارد
هرچند که سایت نظر مرا منتشر نمی کند چون میترسد
البته مشکل فقط دولت نیست کل مسولین و دست اندرکاران این مورد مقصرند.
الاه ساخلا فی امانالله
بهمن ویسی
از اینکه عمرم را دراه اموزش پرورش صرف کردم سخت نادم و پشیمانم سی سال استثمار دولت شدم
بنظر بنده بیشتر معلمان در ایران تا قبل ازبازنشستگی باید بفکر آموختن حرفه و شغلی باشند تا هم پس از بازنشستگی ازبیکاری بدر ایند و هم از ین افکار بنیان کن خلاصی یابند و هم درآمدی داشته باشند
۱۷ سال قبل که در تربیت معلم تحصیل میکردم همکارانی که در سن بازنشستگی بودند از معلم شدن و کمی حقوق و سختی کار نالان بودند و حتی من را هم نکوهش میکردند که چرا میخواهی معلم شوی؟ اما من کله ام داغ بود.... حالا هم پس از اینهمه سال که سابقه ام به نصف دوره اش رسیده باز همین چیزها را میبینم و میشنوم بل هم شدیدتر... بگمانم آینده نیز روی خوشی به معلمان نشان نده...البته بسیار امیدوارم پیش بینی ام نادرست باشد