وزارت آموزش و پرورش یکی از قدیمی ترین و با سابقه ترین وزارتخانه هایی است که با کشتی نظام آموزشی با سرعت 40 کیلومتر بدون عجله ، پاورچین موانع های گذشته و حال را پشت سر می گذارد ، ناخدای این کشتی پیرمردی مهربان از جنس تعلیم و تربیت و درد آشنا از روزگار معلمان است .براساس آمارها ، بیشترین بازنشستگان در آموزش و پرورش مشغول به کار بوده اند ؛ اما امروز این سرو قامتان بعد ازسی سال تلاش بی وقفه و صادقانه در کوچه رگ های زندگانی غریب و تنها و در کسوت معلمی از فراموش شدگان عرصه نظام آموزشی هستند و در گرداب مشکلات در فضای تاریک و بدون اکسیژن دست و پا می زنند و همه مدیران ارشد کشور شاهد بی کسی و مظلومیت این قشر فرهیخته بودند ولی بی اعتنا به خواسته های حق گو و منطقی آنان با کوتاهی در انجام امور محوله فقط به فکر سوء استفاده از فرصت ها و موقعیت های و ثروت اندوزی و به دست آوردن نان پیاز و سیب زمینی خود بوده اند تا آنجا که خشم خداوند و انتشار فیش های نجومی در شبکه های اجنماعی روزگار را بر آنان سخت و دست ناپاک و زیاده خواهی آنها را بر ملاءکرد. آن موقع بود که با دلسوزی و به پاس زحمات طاقت فرسا از تو قدردانی نمودم و بر آن شدم که فرهنگیان شاغل و بازنشسته را با سایر کارکنان دولت از لحاظ حقوق و مزایا به خصوص مدیران مقایسه کنم .
- یک بازنشسته فرهنگی باید بتواند بدون عینک و لرزش دست سوزن را خوب نخ کند و فنون خیاطی را خوب آموخته باشد و با سمعک صداهای ضعیف مربوط به افزایش حقوق را خوب بشنود تا با کوک های ریز و درشت هزینه های سر سام آور اول ماه را به آخر ماه محکم بدوزد ؛ چون همه چیز آرومه ؟
- یک معلم باید بتواند در درس ادبیات عریضه نویسی به مسئولان به خصوص ریاضی را با تبحر خاصی در فضای کوچک کلاس با تراکم دانش آموزان با جیغ های بنفش به دانش آموزان بیاموزد و با کثرت کارت ها و دفترجه اقساط بانکی و شهریه دانشگاه فرزندان و هزینه های سرسام آوار زندگی را خوب محاسبه کند و با دست تهی با صورت سرخ و قیافه عبوس به منزل باز گردد.
- یک معلم باید همیشه سر ساعت معین اخبار را از جعبه جادویی ملون گوش کند و از ابتدای سال انتظار بکشد تا چند درصد به حقوق اندکش افزوده می شود ولی یک مدیر عامل بانک در یک فضای مطبوع کاری جزء بالا بردن سود وام و تسهیلات اعطایی و تلفن صحبت کردن با دوستان و خرید و فروش و قرار گذاشتن و پایین آوردن سود سپرده ها ندارد تا از سود سرشار بانک ها حقوق های نامتعارف و نجومی برای خود و دوستانش فراهم آورد .وقتی درباره ربا و ستم سوال می شود می گویند بانک ها درآمد زایی می کنند ازجیب مردم از کجا و چگونه خدا می داند .اختلاف سود سپرده ها و سود تسهیلات اعطایی را امثال بازنشستگان فرهنگی باید بپردازند که واقعا ظالمانه است .
- یک مدیر عامل بانک یک هزارم یک معلم سر کلاس زحمت نمی کشد ، در کمال رفاه و آسایش و اخذ چند اجاره بها آپارنمان و مغازه هم بر توان اقتصادی او افزون می کند، اختصاص وام های کم بهره و اضافه کاری و ده ها امتیاز دیگر و غیره در پناه مانیتور لب تاب و زیر کولر گازی چرت مرغوبی را تجربه می کند و حق ریاست و اضافه کار هم می ستاند چون همه چیز آرومه ؟…اما یک فرهنگی شاغل یا بازنشسته فقط حسرت و دغدغه زندگی برایش تا آخر ماه باقی می ماند و دست روزگار و بی کفایتی بعضی ها مسئولان بی مسئولیت و برنامه ریزان مهر زیر خط فقر را بر بلندای پیشانیش حک شده و باید به خاطر خوش تیپ بودن بیشتر ایام سال را روزه باشد تا ضمن حفظ خوش استیل بودن و تناسب اندام مخارج سر ماه او هم کمتر باشد و مسئولین نظام آموزشی هم از او راضی باشند .
- یک رئیس بیمه با حقوق های نجومی با اتومبیل شیک و مدرن و کت و شلوار اتو شده و انباشت سپرده در بانک ها و اخذ بیمه دانش آموزی از مدارس و حذف صدها داروی گران قیمت از فهرست بیمه سود کلانی را به جیب می زند ولی یک شاغل و بازنشسته فرهنگی شاید در رویا خواب اتومبیل بی کیفیت و غیر استاندارد پراید را هم نبیند و همان دارو را در صورت نیاز با چند برابر قیمت از خیابان ناصر خسرو در بازار آزاد تهیه کند ؛ سودش را چه کسانی می گیرند قضاوت با شماست ...
معلمان می توانند صدها نفر را تربیت کنند که بعضی از آنها نماینده مجلس شورای اسلامی و مدیران ارشد کشور و پست های کلیدی و مهم کشور را بر عهده دارند و ماهیانه 10الی 20میلیون تومان حقوق بگیرند ولی نمایندگان مجلس بعد از سه دهه فریاد حق طلبانه معلمان و بازنشستگان نتوانسته اند قانونی تصویب کنند که یک معلم زندگی آبرومندانه و بی دغدغه و سر کلاس تدریس موفقی داشته باشد .
قرار بوده حقوق و مزایای مدیران کشور 7 برابرکارمندان باشد ولی مدیران زحمت کش این حقوق ها را به مضرب 10یا 100با صفرهای ناقابل در مقابل اعداد حقوقشان با توجه به رحم و انصاف شان افزایش داده اند چون همه چیز آرومه و من خوشحالم ؟
- یک رئیس صندوق بازنشستگی باید همه کارهایش در اولویت و خدمت رسانی به پرسنل و زیر مجموعه اش باشد اما پاداش آخر خدمت بازنشستگان را صدها روز به تاخیر می اندازد و از این بابت نگران هم نیست آب به آب هم تکان نمی خورد چون حقوقش چندین برابر یک بازنشسته است آن هم با مبلغ و فیش های پنهانی که فقط خدا می داند .
مدیران و کارگزارانی که حتی مبلغ حقوق شان را به پدرشان هم نمی گویند و حاضر نیستند به 80 میلیون نفر هم بگویند اسراری که هرگز نباید آشکار شود .پاداش 700میلیونی هیئت مدیره صندوق ذخیره فرهنگیان شایعه یا یا واقعیت ؛ من نمی دانم ولی همه چیز آرومه ، هرگز تعجب نکنید !
- یک رئیس خودروسازی غمی ندارد چون خودروی پنج میلیونی را به قیمت سی میلیون آن هم با افزایش ثانیه ای به میلیون ها انسان با حیله می فروشد اما یک بازنشسته در حسرت یک خودروی لیزینگی با سود بالا و رعایت نوبت و اخذ وام با بهره ۲۲درصد یا بیشتر شاید بتواند یک ماشین بی کیفیت و غیر استاندارد جهانی را خریداری کند و سالیان سال مقروض و به شرکت ها سود پرداخت کند. ماشین های گران قیمت را باید از ما کارمندترها و نورجشمی ها سوار شوند ماشین های بدون بوق و صندلی از آن ماست چون همه چیز آرومه !
– یک رئیس رسانه یا خبرگزاری و با تبلیغات و حقوق های چشم نجومی که دریافت می کنند می خواهد به زور ده ها میلیون نفر را قانع کنند که با پایین ترین حقوق ۹۰۰ هزار تومانی می توان زندگی کرد خودشان را هم سطح بازنشستگان جلوه می دهند اما این ۹۰۰ هزار تومان یا بیشتر فقط به ماشین بنزین می زنند و اضافه کارش به میزان حقوق یک معلم است انسان های عاقل که می دانند چه خبر است ، جامعه فهیم معلمان خیلی عوام و در خواب غفلت نیستند که هر سخنی را بپذیرند چون همه چیز آرومه !
- کارکنان مسکن شهرسازی واقعا زحمت می کشند با ساختن بدترین ساختمان ها در بدترین منطقه با کمترین امکانات به بالاترین قیمت به صدها هزار فرهنگی و غیره …. می فروشند و هر چند ماه در میان قیمت آن را به بهانه بالارفتن قیمت مصالح افزایش می دهند .اما یک فرهنگی بعد از سی سال با داشتن عروس و داماد و گسترده شدن خانواده و مخارجش، هنوز اجاره نشین و جیب صاحب خانه را پر می کند و روی خوشی و رفاه را ندیده دنیای مشکلات را بر سرش با قوانین تبعیض آمیز را با ( آ ) کلاه دار فرق سر آنها راسیاه می کنیم بعد می گوییم معلمی شغل انبیاست اما حقوقش یک صدم مدیر است .
- معلم باید حتما شش انگشتی باشد ؛ لازم است قبل از آزمون و مصاحبه دست های او را نگاه کنیم تا سر هر ماه با این همه حقوق و مزایا ، شمارش با شش انگشت راحت تر و سریع تر انجام می گیرد و در مقایسه با کارکنان بخش اقتصاد حرفی برای گفتن داشته باشد ، همان کسانی که طوری برنامه ریزی می کنند که میلیون ها نفر هشت شان گره نه شان باشد .
- یک معلم و بازنشسته فرهنگی باید مسلط به چند ورزش رزمی از جمله کشتی کج و دو میدانی باشد تا در هنگام پرخاشگری اولیاء و تعدی دانش آموزان صدمه کمتری ببیند ، توانایی دودیدن از این مدرسه به مدرسه دیگر را برای تامین معیشت داشته باشد ؛ لازم است قبل از معلم شدن یک مسابقه دوی ماراتن برگزار شود ، در صورت قبولی بعد به عنوان یک معلم پذیرفته شود اما در مقایسه با کارکنان محیط زیست و مراتع ملی که حقوق خوبی می گیرند و می توانند کوه ها و جنگل و مراتع خدا را به شهرک و کارخانه و ویلا و رستوران تبدیل کنند راه صد ساله را چند ماهه طی کنند اما فرهنگیان فقط در حسرت حداقل های زندگی و نگران منزلت شان در جامعه باشند پس با من تکرار کنید : 30مرتبه همه چیز آرومه !
– یک معلم باید متعهد شود فقر سی سال خدمت را بپذیرد و در پایان پاداش آخر خدمت خود را با تاخیر و حتی سه برابر کمتر از سایر ادارات و وزارتخانه ها دریافت کند آن هم معلوم نیست تا فرجی شود ، یک نفر صادقانه سخن بگوید ، اگر اعتراض کند زیاده خواه است اما در مقایسه با یک رئیس بیمارستان که حقوق بالای ۵۰ میلیون و یا بیشتر به گفته دکتر پزشکیان می گیرد اما به جای استخدام پرستار متخصص همراهان بیمار را وادار به کار کنند تا در هزینه های جاری بیمارستان صرفه جویی شود اما یک بازنشسته فرهنگی با کمتر از یک و نیم میلیون تومان باید به دور از آرامش با هزینه های سرسام آور درمان و بیمه طلایی که این روزها به مفرغ تبدیل شده و به نفع بیمه گذار است با مشکلات و بیماری کشتی بگیرد تا با کمک گلبول های سفید میکروب های بدن و حریف بی رحم را فتیله پیچ کند .
معلم باید غذای ظهرش را ساندویجی و بدون آرامش و با یک چای داغ در آبدار خانه یک نفس با سخنان کنایه آمیز و نگاه چپ مدیر میل کند ، لازم است قبل معلم شدن آزمون عملی گرفته شود و نباید معوقات و مطالبات خود را طلب کند تا خدای نکرده مسئولان آموزش وپرورش به زحمت مصاحبه و رایزنی با نمایندگان مجلس و استفاده از تریبون و پاسخ گویی نیفتند اما در مقایسه با کارکنان قانون کار و بیمه که حقوق های خیلی پایینی می گیرند که در شبکه های اجتماعی به وسیله کاربران منتشر شد با ظرافت تمام سیستمی طراحی می کنند تا فرزندانت سال ها کارکنند ، به طور قرار دادی و موقت و حق بیمه و بازنشستگی هم نداشته باشند ؛ واقعا از این همه خدمت رسانی و فعالیت انسان متعجب و انگشت به دهان می ماند .
فرض کنید من رئیس یک اداره شده ام ؛ برحسب وظیفه و تکلیف ، تمام بستگان نسبی و سببی ام نباید بیکار بچرخند باید صبر پیشه کنند تا از این شرایط خطیر و حساس بگذریم و در آزمون های استخدامی شرکت کنند و فقط اسم شان را بالای برگه بنویسند کافی است و دیگران برای تامین هزینه های آن اداره فقط ثبت نام اینترنتی کنند فقط مبلغ را بپردازند دین خود را به آن اداره ادا کرده اند و چند میلیاردی فعلا کافی است تا با بند و تبصره ویتامین (پ) که مانند آمپول های تقویتی می ماند با رعایت حق تقدم وارد بازار کار با حقوق های مکفی شوند .البته مشکلات ما معلمان بسیار و به اندازه دریایی از غم و شادی است که با چند سطر نمی توان اکتفا کرد .
ضمن عذر خواهی از جامعه فرهنگیان معزز شاغل و بازنشسته هدف من بیان مشکلات و اختلاف فاحش حقوق و مزایا و شمه ای از سختی ها و ظلم مضاعفی که براین قشر فرهیخته وارد شده است را در قالب طنز و عبارات خودمانی بیان نمودم ؛ لذا به منظور حفظ کرامت انسانی و حفظ شان و منزلت پیش کسوتان و معلمان شاغل نگارنده به همین قدر بسنده می کند ؛ باشد که گوش شنوایی و اقدام عاجلی در اصلاح و اجرای دقیق نظام پرداخت ها صورت گیرد تا از میوه شیرین عدالت همگی بهره مند و با مدیران متخلف برخورد قانونی و ثروت های باد آورده آنها به خزانه دولت مسترد و پاداش آخر خدمت فرهنگیان بازنشسته و مطالباتشان با دعاهای مومنین و مومنات پرداخت و وصول گردد .
در پایان همه باهم تکرار کنیم همه چیز آرومه و ما چقدر خوشحالیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
هیچ گوشي به حرف ما بدهکار نیست که نیست شایدم خفته اند پس لطفا آرام بیدار نشوند.
به امید تنفس
ما به نقطه ای رسیده ایم که وقتی به زندگی خویش مینگریم میمیریم.به گذشته مان نگاه میکنیم میمیریم.به فرزندانمان نگاه میکنیم میمیریم.به ادامۀ تحصیل شان فکر میکنیم میمیریم.به آرزوهاشان گوش میکنیم میمیریم.میخواهیم به ازدواج شان بنشانیم میمیریم.بیمارمی شویم میمیریم.به بازنشستگی مان می اندیشیم«مضاعف»میمیریم ونمگویم چرا؟میخواهیم باهزاران بدبختی خانه ای بسازیم میمیریم.اگربام خانه مان بارش برف وباران را تحمل نکند میمیریم.به دوقطبی شدن «نجومی»جامعه می نگریم میمیریم.به بی حرمتی خویش فکر می کنیم میمیریم.وهزاران بارمیمیریم اما ازبی کفنی متحرکیم.«با اینهمه»!
ذات نا یافته ازهستی بخش کی تواند که شود هستی
در بهشت برای ما باغ درست کنند
خود را آنطور که باید نشان نمیدهیم .
در سالهایی که به روزنامه ها ودولتیان ومجلسیان مینوشتم وخطر بیتوجهی به معلمان وبازنشستگانشان تذکرمیدادم که گوش شنوایی نبود،همکارانم از نوشتن اظار عجز میکردند، میگفتم بنویسید «آی! مردیم !»امضاءکنید معلم اما...متأسفم بیست سال از آنروزگار میگذردوکسی نگفت خَرت بچند..بنویسید شاید برای نسلهای دیگر مؤثر افتد.
؟!!!
از تفرقه به نفع خودشان استفاده میکنند
اینا دست شیطونم بسته اند