قبل از پرداختن به ادامه ی مطلب بهتر است به بررسی سه واژه ی به کار رفته توسط نگارنده در این مقاله بپردازیم یعنی خود، نهاد و فراخود.
فروید اعتقاد دارد شخصیت انسان از سه عنصر خود، نهاد و فراخود تشکیل شده است. « نهاد » نیرویی است شبیه « لیبیدو » که انسان را به سوی عشقجویی و کسب لذت میکشاند. « فراخود » سازمانی است درونی که نیروی خود را از عرف و عادات اجتماع و قانون و تعلیم و تربیت و مذهب کسب میکند.
« خود » شعور و آگاهی زمان حال و ظاهراً بی طرف ما است که گاهی تحت تأثیر « نهاد » و گاهی تحت فرمان « فراخود » قرار میگیرد.
زیر سوال رفتن اختیار و منطق آن
اولین مسئلهای که باعث میشود شخص با ورود به بازهی نوجوانی اتوریته ی والدین، معلمان و ... را زیر سؤال ببرد فوران احساسات است. نوجوانی دوران هجوم احساسات بوده و نوجوان در برابر این احساسات بسیار آسیبپذیر است. در دوران نوجوانی خود و فراخور در برابر فوران احساسات بسیار آسیبپذیر هستند. زمانی که خواستهای به ذهن نوجوان برسد میخواهد به هر قیمتی که شده به آن دست یابد و در این مسیر توجه زیادی به سایرین و حتی خود نشان می دهد.
فروید اعتقاد دارد که در این هنگام فراخود وارد عمل شده و از تمامی ابزار موجود برای ارضای خواستهی نوجوان بهره میبرد. خواستهای که توسط خود ایجاد شده است. این مسئله را بهخوبی میتوان در رفتارهای نوجوانان مشاهده کرد؛ یعنی زمانی که ایشان چیزی را میخواهند و نمی توانند به آن برسند و درنتیجه خیلی زود از کوره در میروند. گاهی اوقات نوجوان برای رسیدن به خواستهی ناگهانیای که در ذهنش شکلگرفته ممکن است بهراحتی خود را به خطر بی اندازد. وقتی خواستهای به ذهن وی هجوم میآورد دیگر نوجوان هیچچیز نمیشناسد، نه قدرت والدین را قبول میکند و نه هیچگونه محدودیتی را. او در این شرایط خود را قدرت مطلق میداند و میخواهد زمینه را برای ارضای نیاز خود مهیا کند. بسیاری از معلمان و آموزگاران با این نوع رفتار نوجوانان دستوپنجه نرم کردهاند و میکنند.
آسیبهای رفتاریای که در نوجوانان امروزی مشاهده میشود بهخوبی نشانگر منظور ما هستند. اگر بعد اجتماعی مسئله را نیز مدنظر قرار دهیم بهخوبی این امر را مشاهده میکنیم که بررسی رفتارهای نوجوانان ازلحاظ روانشناختی در طول یک یا دو نسل گذشته کاملاً تغییر مسیر داده است.
شاید تا ۵۰ سال پیش نوجوان باید خود را از چنگال الزاماتی که در برابر وی قرار میگرفت آزاد کند تا بتواند به بیان امیال شخصی خویش بپردازد، امیالی که اغلب به آنها به دیدهی شک و تردید نگاه میشد. امروزه نوجوان باید محدودیتهای بسیاری را که در برابرش قرار میگیرند بهنوعی پذیرفته و آنها را درروان خود جای دهد. باید به این امر توجه کرد که فراخود بهطور طبیعی بر خود تسلط دارد. اگر به خود شخص و فرایند رشد وی نگاه کنیم به این امر پی خواهیم برد که بعضاً ممکن است نوجوانان مقولهی قدرت را با مقولهی اختیار اشتباه بگیرد؛ اما اگر ضمیر فراخود کودکانهی نوجوان عملکرد قویای نداشته باشد قدرت ضمیر خود بیشتر شده و درنتیجه هرگونه مفهومی از مقولهی اختیار برای نوجوان از میان میرود.
بهخوبی میتوانیم به این امر پی ببریم که هرگونه مسئلهی اختیار در نوجوان بهنوعی نشاندهندهی شرایط تربیت یک کودک است. والدین اغلب در فرآیند تربیت فرزند خود اسیر فشارها و ایدئولوژیهای فرهنگی میشوند. این امر در ذهنیت کودک تأثیر گذاشته و زندگی نوجوانانه ی وی را نیز تحتالشعاع قرار میدهد و درنهایت میتواند در خانواده و حول نوجوان سبب پیدایش بحران اختیار شود!
پی. بلاس در برابر گفتههای فروید در مورد دوران کودکی (ضمیر فراخود درنتیجهی اودیپ شکل میگیرد) به این امر اشاره میکند که ضمیر خود آرمانی نتیجهی دوران نوجوانی است. در نظر بلاس تلاش نوجوان برای رسیدن به خواستههای آرمانی خود و سختیهایی که وی در این مسیر متحمل میشود نشاندهندهی فرآیند شکلگیری ضمیر خود است. نوجوان در اصل به بررسی خواستههای درونی خود پرداخته و روی بخشی از آنها که در نظرش مشروع هستند متمرکز میشود. در این شرایط ضمیر فراخود برآمده از دوران کودکی میتواند در برابر هویت دوران نوجوانی قرار بگیرد که آنهم خود بهواسطهی فوران احساسات در دوران نوجوانی با چالشهای بسیاری مواجه میشود. بهاینترتیب شکلگیری هویت در دوران نوجوانی را میتوان تلاش برای گذار از ضمیر فراخود شکلگرفته در دوران کودکی و پرداختن به خواستههای شکلگرفته در دوران نوجوانی در نظر قلمداد کرد.
اگر در فرآیندهای ذکرشده در حوزهی روانکاوی پیروزیای رخداده باشد، دقیقه همینجاست: امروزه هر کس این حق را برای خود قائل میشود تا از تمام نیرویی که در اختیار دارد برای تحقق اهداف خویش بهره ببرد. فردگرایی شکلگرفته در جوامع معاصر باعث شده تا هر کس خواستهها و نفع خودش را در ردهی اول قرار دهد. درگذشته اما در بادی امر معیارهای اجتماعی بود که مطرح میشد و بعضاً جلوی افراد را برای دستیابی به خواستههایشان میگرفت؛ بنابراین اشاره به این امر الزامی است که در دوران نوجوانی ضمیر فراخود شکلگرفته در دوران کودکی کمرنگ شده و جای خود را به شکوفایی فردی میدهد. نوجوان در اصل ضمیر فراخود را غیرشخصی کرده و تلاش میکند ضمیر خود را تقویت کند.
بهطور خلاصه در دوران نوجوانی مسئلهی اصلی برای نوجوان نه پیروی از شخصی خاص که پیروی از مجموعهای از ارزش هاست؛ بنابراین وی باید بتواند برای برقراری احساس امنیت در خویش بین خواستههایی که والدین از او دارند و خواستههایی که خودش دارد تعادل برقرار کند.
توجه به این مسئله الزامی است که در دوران نوجوانی ارضای خواستههای والدین دیگر بههیچعنوان جزو اهداف اصلی نوجوان محسوب نمیشود.
از ضمیر فراخود دوران کودکی تا من آرمانی
همانطور که اشاره شد گذار از کودکی به نوجوانی یعنی گذار از ضمیر فراخود و توجه به خواستههای والدین به سمت ضمیر خود آرمانی و توجه به خواستههای خود. این امر را میتوان بهخوبی با تغییر در نظام ارزشهای فرد مشاهده کرد.
تضاد دائمی و مستقیمی که در ذهن کودک جریان دارد بین خوبی و بدی است، درحالیکه تضاد شکلگرفته در ذهن نوجوان بین درست و غلط است. در ذهن کودک خوب چیزی است که والدینش به او میگویند و بد چیزی است که والدینش وی را از آن منع میکنند. در ذهن نوجوان درست آن چیزی است که بزرگترها بهواقع میگویند و انجام میدهند درحالیکه غلط آن چیزی است که میگویند ولی انجام نمی دهند، یا کاری خلاف آن را صورت میدهند. نوجوان در شکاف شکلگرفته نوعی آزادی را برای خود به ارمغان آمده میبیند که از ورای آنها میتواند خود را با الزامات اجتماعی همراه کند.
حال باید به این امر توجه کرد که اگر هیچگونه شکافی در این میان وجود نداشته باشد ممکن است منجر به شکلگیری من آرمانیای شود که بهطور کامل از ضمیر فراخود جدا نشده باشد. از طرفی اگر شکاف موجود خیلی زیاد باشد ممکن است من آرمانیای شکل بگیرد که نوجوان از ورای آن بدون در نظر گرفتن هیچ محدودیتی تنها تلاش میکند تا به خواستههای شکلگرفته در ذهن خودپاسخ دهد. رفتارهای ضداجتماعی نوجوانی نیز درست از همینجا شکل میگیرد. اگر شکاف موجود بهاندازه باشد، یعنی نه زیاد و نه کم، بین من آرمانی و فراخود تعادل ایجاد میشود. در این شرایط نوجوان سعی میکند تا ارزشهایی را که بهواسطهی ضمیر فراخود شکلگرفتهاند درونی کند و باوجود تمام موانعی که سر راهش قرار میگیرد احساس لذت به او دست میدهد.
اصلاح ضمیر فراخود در دوران نوجوانی و توسعهی من آرمانی در این دوره از زندگی بهخوبی توضیح میدهد که چرا نوجوانان اینقدر نسبت به مقولهی اختیار حساسیت دارند، آن را پس میزنند و یا به دنبال آن هستند. همچنین از ورای این امر بهخوبی به این امر پی میبریم که چرا چالشهای نوجوانان امروزی روزبهروز بیشتر جنبهای نارسیستی پیدا میکند. در جوامع معاصر فعلوانفعالاتی که در دوران نوجوانی صورت میگیرد با بحران اختیار درهمآمیخته شده و نوجوان بدون هیچ نقطهی اتکای درونی یا بیرونی به حال خود رها میشود. درواقع ظرفیت یک نوجوان در احترام گذاشتن به اختیار دیگران و یا حتی درگیری با آن تنها زمانی نهادینه میشود که مقولهی اختیار که از دوران کودکی به او آموخته میشود بهخوبی در روان وی جای بگیرد و وارد اولین مراحل رشد ذهنیاش شود.
در اینجا باید به جایگاه کودک در محیط خانواده و نیز اختیارات او نگاه شود. در این محور تسلسلی تنگاتنگ بین دوران کودکی و نوجوانی وجود دارد و همهی تحقیقات نیز آن را تآیید میکنند.
انسان شناسی و فرهنگ
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.