مرد 35 ساله ای که روبه رویم نشسته بود تصور می کرد من یک جراح مغز هستم چرا که مطمئن بود دستگاه عجیبی در سر او کار گذاشته بودند. او در مورد نحوه کارگذاشته شدن دستگاه در سرش توضیحی نداشت و حدس می زد که زمانی بدون اینکه متوجه شده باشد بیهوشش کرده اند و این دستگاه را سر او کار گذاشته اند ؛ او فشار دستگاه را در سرش احساس می کرد و چرخیدن پروانه خنک کننده آن هم برایش قابل حدس بود. بیمار معتقد بود که دشمنانش برای کنترل او چنین دستگاهی را در سرش کار گذاشته اند و از طریق آن مرتب به او پیام می دهند و گاهی او را اذیت می کنند. او صدای زنانی را می شنید که به او توهین می کردند و مسائل وقیحانه ای را به وی نسبت می دادند، گاهی از طریق دستگاه به او دستور می دادند که کاری انجام دهد و اگر تمرّد می کرد از طریق دستگاه به او شوک وارد می کردند. شدت این مسائل باعث شده بود که بیمار به دنبال جراح مغزی باشد که دستگاه را از سرش خارج کند.
مشکلات بیمار 6-5 سالی بود که شروع شده بودند. وی راننده تاکسی بود، در ابتدا بیماری باعث شده بود کارش را رها کند چون درگیری ذهنی با آزار و اذیت دستگاهی که به وجود آن معتقد بود او را راحت نمی گذاشت. تاکسی اش را فروخته بود و مدتی با خرج کردن پول آن امرار معاش کرده بود، سپس به همسرش بدبین شده بود که با کسانی که این دستگاه را در مغز او نصب کرده اند همدست است و درگیری هایی که ناشی این اعتقادات بدبینانه بود سبب طلاق همسرش شده بودند، بعد از آن بدبینی و سوءظن او معطوف به مادر پیرش شده بود و او را متهم به روابط جنسی با همسایگان می کرد. در این 6-5 سال بیمار به طور مستمر دچار افکار غیر منطقی بود که زندگی او را آشفته کرده بودند، او را از کار انداخته بودند، زندگی را به کام او و بستگانش تلخ کرده بودند و روز به روز او را ناتوان تر ساخته بودند. این بیمار مبتلا به بیماری «اسکیزوفرنی» بود، یک بیماری مغزی ناتوان کننده و اغلب پیش رونده که تفکرات فرد را مختل می کند.
از جمله علائم شایع این بیماری همین عقاید غلط و غیر منطقی و در عین حال محکم آنهاست که به آنها هذیان می گوییم. مثلاً در بیمار مذکور اعتقادات بدبینانه اش در مورد بستگانش یک هذیان و اعتقادش به وجود دستگاه عجیب و غریب در مغزش یک هذیان دیگر بود. هذیان ها اشکال متنوعی دارند. برخی بیماران اعتقاد دارند که تحت تعقیب یا آزار و ستم افرادی هستند .
برخی خود را افراد مهم، استثنایی، فوق العاده، قدرتمند و ... می دانند . در بعضی کشورهای پیشرفته ، معلمان مدارس آموزش می بینند تا کودکانی که رفتار غیر عادی دارند، برخوردشان صمیمانه نیست، قادر به همراهی و بازی با همسالانشان نیستند، حواس پرت و بی تفاوتند یا گیج و دست پا چلفتی هستند را شناسایی کنند و آنها را به روان پزشکان معرفی کنند.
برخی خود را دارای روابط خاص با خدا و پیشوایان مذهبی می دانند .
گروهی به تغییرات خاصی در بدن خود معتقدند مثلاً یکی از بیمارانم ادعا می کرد که باطری قلمی داخل چشمهایش وجود دارد و یک قوطی مثل قوطی شیر خشک در جمجمه اش قرار دارد، بعضی بیماران بدون دلیل منطقی همسر خود را به روابط با دیگران متهم می کنند .
برخی معتقدند که مردم در کوچه و خیابان راجع به آنها صحبت می کنند و حتی رسانه ها نیز برنامه هایی راجع به آنها یا خطاب به آنها پخش می کنند، عده ای هم اعتقاد دارند که کسانی افکار یا اعمال شان را کنترل می کنند.
نکته مهم در مورد هذیان ها این است که همیشه علیرغم محتوای غیر منطقی و نادرست آنها بیمار کاملاً به آنها یقین دارد و به هیچ وجه با بحث منطقی قانع نمی شود و البته مهم است که این عقاید زمینه فرهنگی نداشته باشند. بنابراین عقاید غیر منطقی که ممکن است در جامعه خاصی به دلیل فرهنگ و باورهای آن جامعه مورد پذیرش همگان باشد را نمی توان هذیان نامید. از دیگر علائم بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی « توهم » است به این معنی که بیمار صداهایی را می شنود، چیزهایی را می بیند یا لمس می کند یا می بوید که واقعیت خارجی ندارند . گاهی این صداها با همدیگر صحبت می کنند، گاهی با بیمار صحبت می کنند و گاهی به او دستور می دهند.
بعضی از بیماران، رفتارهای آشفته و بی هدف یا گفتار آشفته و غیرقابل فهم پیدا می کنند؛ برخی مردم گریزی و بی تفاوتی پیدا می کنند و برخی دیگر رفتار خصمانه و مهاجم پیدا می کنند.
در اغلب بیماران، علائم پیش رونده اند و در صورتی که درمان مناسب صورت نگیرد، این بیماران وضع بدتری پیدا می کنند.
این بیماری اساس ژنتیک دارد و بستگان افراد مبتلا شانس بیشتری برای ابتلا به آن دارند . در این بیماری تغییرات پیش رونده ای در رشد و عملکرد برخی قسمت های مغز و بی نظمی در بعضی ناقلین عصبی مغز (نوروترانسمیترها) به وجود می آید. شناخت به موقع و درمان سریع این اختلال بسیار مهم است زیرا از شدت بیماری و پسرفت بیمار جلوگیری می کند.
بسیاری از بیماران قبل از شروع علائم واضح بیماری مدتی دچار علائم مقدماتی هستند که به صورت رفتار غیر عادی، افکار عجیب و اشکال در روابط شان با دیگران خود را نشان می دهند. در اغلب بیماران، علائم پیش رونده اند و در صورتی که درمان مناسب صورت نگیرد، این بیماران وضع بدتری پیدا می کنند.
اگر در همان هنگام شروع علائم مقدماتی (پرودرومال) به آنها توجه شود و با روان پزشک مشورت گردد، در بهبود بیماران بسیار مفید است. به همین دلیل در بعضی کشورهای پیشرفته ، معلمان مدارس آموزش می بینند تا کودکانی که رفتار غیر عادی دارند، برخوردشان صمیمانه نیست، قادر به همراهی و بازی با همسالانشان نیستند، حواس پرت و بی تفاوتند یا گیج و دست پا چلفتی هستند را شناسایی کنند و آنها را به روان پزشکان معرفی کنند.
نتایج خوبی از این برنامه ها گرفته شده و باعث تشخیص بموقع بیماری گردیده است. مثلا یکی از بیماران من دختر 20 ساله ای بودکه دو سال بود دچار علائم قابل توجه بود. از دیگران کناره گیری می کرد، از اطاقش بیرون نمی آمد، با کسی صحبت نمی کرد، موهایش را می کند، کودکان خانه را اذیت می کرد و ..... گرچه خانواده در همین دو سال متوجه بیماری شده بودند و به روان پزشک مراجعه کرده بودند، رفتار وی از دوران کودکی غیر طبیعی بود، گوشه گیر و منزوی بود، در مدرسه نیز با همکلاسانش رابطه صمیمانه ای نداشت و .... معلم وی در دوران ابتدایی به خانواده در مورد غیر عادی بودن رفتار او تذکر داده بود و خواسته بود که او را به پزشک نشان دهند اما خانواده به این رفتارها های غیر طبیعی بی اعتنا بودند و در واقع فرصت طلایی درمان را از دست داده بودند.
بنابراین نکته مهم اولیه، مراجعه به موقع به روان پزشک جهت تشخیص این بیماران است.
نکته مهم دیگر این است که این بیماران داروهایشان را به طور منظمی مصرف کنند، در حال حاضر داروهای متنوع و مفیدی برای درمان اسکیزوفرنی در دسترس است و اگر این بیماران به صورت مداوم دارو مصرف کنند هم از پیشرفت تخریب سیناپسی در مغز جلوگیری می شود، هم علائم شان تخفیف و حتی بهبود پیدا می کنند و هم عملکردشان در زندگی خانوادگی، شغلی و اجتماعی بهتر می شود.
سوّمین نکته مهم در مورد این بیماران آموزش خانواده هاست. گاهی خانواده ها نمی دانند که علائم بیماران ناشی از بیماری مغزی آنهاست لذا آنها نمی توانند افکار و اعمال غیر عادی بیمار را تحمل کنند و در نتیجه مرتب با انها وارد جر و بحث و درگیری می شوند و به رفتار آنها ایراد می گیرند. این کشمکش مداوم نه تنها باعث بهبود علائم بیماری و انصراف بیمار از عقایدش نمی شود بلکه موجب تشدید علائم و پافشاری بیماران در افکار و عقایدشان می شود.
همان طور که گفته شد این بیماری اساس ژنتیکی قوی دارد برای مثال این بیماری همان طور که ذکر شد در یک نفر از هر صد نفر در طول عمر روی می دهد (تقریباً یک نفر از هر هزار نفر در جمعیت) امّا کسانی که پدر یا مادر مبتلا دارند از هر صد نفر 12 نفرشان مبتلا به بیماری می شوند و کسانی که هم پدر و هم مادرشان دچار اسکیزوفرنی است از هر صد نفرشان 40 نفر دچار اسکیزوفرنی می شوند بنابراین کنترل زاد و ولد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در کاهش شیوع بیماری اهمیت دارد و از طرف دیگر در کسانی که به علت قرابت های خانوادگی درخطر بالای ابتلا به اسکیزوفرنی هستند باید توجه خاصی کرد تا علائم شان به موقع تشخیص داده شود و تحت مداوا قرار گیرند.
آگاهی مردم از علائم این بیماری و مراجعه به موقع آنها به روان پزشک در سرنوشت (پیش آگهی) بیماران اهمیت اساسی دارد. بسیاری از بیمارانی که به موقع تحت مداوا قرار گرفته اند، خانواده هایشان آموزش کافی در مورد بیماری دیده اند و اشتغال سبک و مداومی از طریق مراکز کاردرمانی و بنیادهای حمایتی برایشان تامین شده است می توانند به زندگی نسبتاً معمول ادامه دهند ولی بیمارانی که تشخیص و درمان صحیحی دریافت نکنند و خانواده آنها از آموزش کافی بهره نگرفته باشند، علائم شان شدیدتر می شود، کشمکش ها و درگیری های خانوادگی متعددی پیدا می کنند، قادر به اشتغال فعال و مفیدی نیستند و گاهی چنان پسرفت پیدا می کنند، که قادر به کنترل ادرار و مدفوع خود نیز نمی باشند. حتی بعضی از آنها برای سلامتی خود و دیگران خطر می کنند.
سایت نویسنده
نظرات بینندگان