کارتون «تنسی تاکسیدو و چاملی» خاطرهای برای کودکان دهه شصت است. تنسی (پنگوئن) و چاملی (گراز دریایی) در باغ وحش زندگی کسالتباری دارند و تلاش میکنند کارهایی انجام دهند که برایشان مفرح یا راهگشا باشد. این دو هر بار ایدهای به ذهنشان میرسد و برای عملی کردن آن از باغ وحش میگریزند و پیش پروفسوری میروند به نام «آقای ووپی».
ووپی پروفسوری است که همه چیز میداند، کمدی دارد که انواع وسایل علمی در آن است و تخته سیاه سه بعدی را از میان کمدش بیرون میکشد و شروع میکند درباره ایده «تنسی تاکسیدو و چاملی» توضیح میدهد. آقای ووپی شروع می کرد روی تخته سیاهش راجع به آن موضوع توضیح دادن اما تنسی و چاملی به محض آنکه ایده اولیه را میبینند فکر میکنند راهحل را یافتهاند و جمله «تنسی تاکسیدو هرگز شکست نمیخورد» را به زبان آورده و دست به کار اجرای ایده میشوند. بیچاره آقای ووپی هرگز فرصت پیدا نمیکند توضیح دهد داستان به همان سادگی نیست که شما روی تخته سیاه سهبعدی میبینید؛ اما تنسی و چاملی رفتهاند تا عمل کنند. تنسی و چاملی هر بار شکست میخورند و دست از پا درازتر بازمیگردند.
منطق «تنسی تاکسیدو و چاملی» به سیاستگذاری و اجرا در سرزمین ما بسیار شباهت دارد. ایران ما قربانی انبوه ایدههایی است که در ابتدا بسیار زیبا، عملی و زودبازده به نظر رسیدهاند؛ یک آقای ووپی پیدا شده که آنرا روی تخته سیاه ترسیم کند؛ جمعی بگویند «اوه! یافتیم» و دست بهکار شوند. دست بهکار شدهاند و در میانه راه، آنچه خلق شده کمتر به هدف مد نظر سیاستگذار و ایدهپرداز شباهت داشته است.
بگذارید 5 موردِ تنسی تاکسیدویی را مرور کنیم:
اول تولید انبوه مسکن دولتی آغاز شد و از مسکن مهر درآورد؛ دوم جنبش مقاله نویسی آیاسآی در دانشگاه ها شروع شد و به «تجارت کثیف مقاله و پایاننامه» رسید. سوم ساخت سازهها و تأمین آب برای توسعه کشاورزی شروع شد که به خشکی تالابها رسید؛ چهارم توسعه کمی دانشگاه ها آغاز شد و به سقوط کیفی آموزش عالی و مدرک فروشی ختم شد. هدفمندی یارانهها برای ارتقای بهرهوری انرژی، افزایش عدالت اجتماعی و اهدافی دیگر طرح شد و نهایتاً به بحران مالی برای دولت و توزیع مساوی بی هدف یارانه انجامید (دکتر محمد فاضلی جامعه پژوه معاصر)
تجویز راهبردی:
راستش را بخواهید. در نگاه اول ممکن است فکر کنیم این حکمرانان ما هستند که اینگونه اند. اما اگر دقیق تر و منصفانه تر به خود بنگریم. می بینیم که مدیران ما آیینه تمام نمای ويژگی های ما هستند. این روحیه تنِسی تاکسیدویی در همه ما وجود دارد. همه ما عاشق این هستیم که یک شبه ره صد ساله برویم. انضباط راهبردی، صبوری، پایداری و تداوم را دوست نداریم و راهگشا نمی دانیم.
کارهایی مانند هدفمندی یارانه ها، مسکن مهر، توسعه کمی بی کیفیت دانشگاه ها بیشتر به چشم ما می آیند. اما بگذاریم به زندگی شخصی و خانوادگی خود دقیق تر نگاه کنیم! ما در زندگی خود نیز همین رویکرد را داریم. بگذارید 3 نشانه این بیماری را مرور کنیم.
1- سطحی فکر میکنیم. بیش از یک صفحه برنامه برای آینده کاری که می خواهیم بکنیم، نداریم. مشکلات، موانع، زیرساخت های لازم و سناریوهای احتمالی را نمی بینیم و به آن فکر نمی کنیم. نمی دانیم که این کار چه پیامدهایی دارد؟ چه عواقبی دارد؟
2- هیجانی تصمیم میگیریم و به عشق در نگاه اول باور داریم. در نگاه اول عاشق یک ایده می شویم و نمی گذاریم منتقدان آن ایده را در فضایی غیرهیجانی نقد کنند.
3- فرهنگ شفاهی داریم. زیاد حرف می زنیم اما چیزی روی کاغذ نمی آید، وقتی برای پروژه های میلیاردی درخواست مستندات می کنید ؛ سه ساعت حرف می زنیم اما دریغ از یک کتابچه 20 صفحه ای.
و همین ما هستیم که می شویم مدیر کل و وکیل و وزیر و سپس همین شخصیت تنسی تاکسیدویی ما در جایگاهی خطیرتر، هنرمندانه به فاجعه آفرینی ادامه می دهد.
چه باید کرد؟
دقیقا باید روی همین سه ويژگی (سطحی، هیجانی و شفاهی) کار کرد. هر گاه خواستیم یک تصمیم استراتژیک اتخاذ یا طرحی استراتژیک را اجرایی کنیم این گونه عمل کنیم:
1 - عمیق باشیم به چه معنا؟ هم به پیش نیازها فکر کنیم و هم به پیامدها و واکنش ها. هم به اهداف فکر کنیم و هم به اقدامات. آن اقدامات را هر چه می توانیم به اقدامات ریز بشکنیم. ایرادی ندارد اگر بعدا در عرصه عمل 50% برداشت های اولیه ما اصلاح شد ؛ مهم این است که در ابتدا خوب و عمیق بیاندیشیم.
2- عقلایی بیاندیشیم، چگونه؟ زود تصمیم نگیریم. بگذاریم تصمیمات در کوره انتقادات و بررسی های متفاوت پخته شود.
3- مکتوب کنیم یعنی تنبلی را کنار بگذاریم و بنویسیم. در همین نوشتن است که می فهمیم که نمی فهمیم و می دانیم که نمی دانیم!
شبکه استراتژیست
نظرات بینندگان