( کشور گل و بلبل )
در سرزمین من ایران
در کشور گل و بلبل
فصل ها بی قاعده
باغ ها شدند بی گل
نیست یکی دم بزند
که در بهار
از چه خزان زود آمد
گل ها پرپر
جوانه ها ناکام
بر زمین اوفتاده اند ؛چرا؟
من وهموطنان
بی اراده و حیران
در مزرعه میهن
بی اراده ، بی تصمیم
گیج و منگ
ایستانده اند ما را
برلب باغبان هم هیچ
لبخندی نیست
تبسم هم نمیزند کسی
دشتبان هم ناآرام
بر زبانش فقط
رگبار دشنام است
بی محابا ، بی حیا
جار میزند رکیک
به ارباب هم رحم نمی کند
گوسفندان در علفزار
دگر آسوده نمی چرند
چوپان بی حوصله
اصلا نی نمیزند
جنون آمیز، دیوانه
بر سر گوسفندان
با نی میزند
سگها درتب وتاب
مشغول خیمه شب بازی
که بگویند گرگها
پشت دیوارند
بره ها اسیر ناتوانی خود
منتظر تا صدای مادرشان
گرسنه مانده اند بسیار
به نیش میکشند
پوست و موی هم را
امیدشان کمرنگ
چون صدای مرگ
از میان دندانهای بهم فشرده
گرگ یا سگ
می گوید که یکی
در آرزوی مردن است
صدای رعدوبرق فراوان
فریادش را
به گوش هیچ فریاد رسی
نمیگذارد رسیدن
مایوسانه روز در پایان است
وصد البته که شب
آبستن حوادث دگریست
ترسناکتر از مرگ
در سر زمین گل و بلبل
درحیرتم چرا؟
پیران در آرزوی مرگند
وجوانان بسوی پیری
شتابان،رقیبانه می جنگند
اکنون در سرزمین من ایران
درکشور گل و بلبل
مرگ اولین حرف است
وسیاهی بهترین رنگهاست
مرگ آخرین نقل است
وغیر از سیاهی
هر رنگی تنها ست
تنها و ناپیداست.
پ - ف
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در صدای معلم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.