« امیرعباس ( هویدا ) روز 15 مارس ( 24 اسفند 57 ) خطاب به قضات نقابدار خود گفته بود :
" ما همگی درون یک سیستم زندگی می کردیم و من هم خود را درست به همان اندازه مقصر می دانم که شما مقصرید . زیرا همه آن سیستم را پذیرفته بودیم .... " » ( 1 )
با روی کار آمدن دولت سیزدهم ( ابراهیم رئیسی ) همان گونه که انتظار می رفت از شرکت در نشست های خبری وزارت آموزش و پرورش به مدت بیش از 3 سال محروم شدم .
یک بار ندیدم و یا نشنیدم که خبرنگاری در نشست های مرتبط به این موضوع اعتراض و یا انتقادی داشته باشد . هر چند برخی از آن ها از این که « صدای معلم » دیگر حضور نداشت ؛ شادمان هم بودند .
نشنیدم که حتی یک خبرنگار در حوزه آموزش و پرورش به این مساله اعتراض کند که چرا باید مسئول روابط عمومی در وزارتخانه بزرگی مانند آموزش و پرورش از شهرداری تحمیل شود ؟
نشست خبری سخنگوی وزارت آموزش و پرورش – دوشنبه 13 مرداد ( این جا )
به خبرنگاران اعلام می شود که برای عزیمت به مدرسه ای در منطقه 1 تهران در ساعت 30 / 7 صبح در برابر وزارت آموزش و پرورش حضور پیدا کنند .
خبری از اتوبوس نیست تا آن که یک دفعه سر و کله اش پیدا می شود .
تعدادی از خبرنگاران در لابی وزارتخانه جمع شده اند . همین که اعلام می شود سریعا به سمت اتوبوس در آن سوی خیابان می روند اما نه از محل خط کشی عابر پیاده بلکه درست از وسط خیابان که تازه ستون های ضخیم فلزی هم بر عبور نکردن نصب شده اند .
اما به سختی و با استرس خود را به آن سوی خیابان می رسانند .
نشست به پایان می رسد و برخی خبرنگاران به سمت آقای سخنگو هجوم می آورند تا پرسش خود را مطرح کرده و گفت و گویی هر چند کوتاه داشته باشند .
در واقع در نشست خبری ؛ پرسش های خبرنگاران به دو نوع « عمومی » و « خصوصی » تبدیل شده و جالب آن که برخی اوقات زمان صرف شده برای پاسخ مسئول به پرسش های به اصطلاح « خصوصی » از خود نشست خبری بیشتر می شود .
از همین جا می توان به وضعیت « کار جمعی » و « کار گروهی » آن هم در میان کسانی پی برد که داعیه ساختن جامعه ی مدنی و حرکت به سوی توسعه پایدار به عنوان « رکن چهارم دموکراسی » را دارند .
در نشست پیشین و پس از پایان جلسه تعداد قابل توجهی زباله توسط خبرنگاران در زیر میز و نیمکت و... رها شده بود .
این بار هم همان وضعیت البته با حجم کم تر تکرار شد .
نشست خبری احمد محمودزاده رئیس سازمان مدارس و مراکز غیر دولتی و توسعه مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش – سه شنبه 14 مرداد ( این جا )
مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به خبرنگاران اعلام می کند که چنین نشستی برقرار است اما روز قبل از آن برخی مسئولان آموزش و پرورش از خبرنگاران با ارسال پیامک می خواهند تا در نشست خبری « جایزه معلم » حضور پیدا کنند .
« محمود امانی به عنوان دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش » میهمان ویژه این نشست است .
در واقع دو نشست خبری به صورت تقریبا هم زمان برگزار می شوند . « خلاصه داستان آن است که در فرهنگ ایران، حجم نامتعارفی از «تعارف»، «تملق» و «دو رویی» وجود دارد. این صفات در هماهنگی ارگانیک با یکدیگر هستند و سیستمی را میسازند که از دل آن استبداد میروید »
مساله را با روابط عمومی مطرح می کنم .
می گویند که مجری آن نشست یک موسسه خصوصی است اما جالب است که هم مسئولان برگزاری آن نشست دولتی هستند و هم مکان برگزاری یک محل دولتی است .
نشست رئیس سازمان مدارس و مراکز غیر دولتی و توسعه مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش با حدود 40 دقیقه تاخیر آغاز می شود .
کسی در میان آن همه خبرنگار از دلیل تاخیر نمی پرسد جز مدیر صدای معلم .
شاید هم برای ایرانی ها « زمان » معنا و ارزشی ندارد که بخواهند در مورد آن پرسشی کنند و یا مهم تر از آن خود را در میان « جمع » به اصطلاح « تابلو » کنند .
از این ها گذشته وقتی فردی به مساله ای اعتراض می کند و از « حقوق عمومی و شهروندی » دفاع می کند انتظار منطقی آن است که با حمایت همکاران و ناظران رو به رو شود نه آن که با سکوت محض بقیه ناخودآگاه احساس کند که در میان گله ای از « گاوان و خران باربردار» گرفتار شده است .
بارها شده است که در نشست ها خبرنگاری پرسش و یا پرسش هایی را مطرح کرده اما مسئول و یا مقام مربوطه به برخی پرسش ها پاسخ نداده و یا پاسخ اقناع گرانه نبوده است .
خیلی کم مشاهده کرده ام که آن خبرنگار مطالبه گر پرسش پاسخ نگرفته ی خود باشد و یا سماجتی برای گرفتن پاسخ از خود نشان دهد .
این حجم از تعارف و ملاحظه و رو در بایستی در این فرهنگ از کجا می آید ؟
وقتی یک خبرنگار و یا هر فردی در کسوت « شهروند » ؛ تحقیر ، توهین و یا اجحافی را می بیند نباید از کنار آن به راحتی و به سادگی عبور کند با توجیهاتی از این دست که « انتقاد بی اثر است» ؛ « ارزشش را ندارد » و ....
و یا سکوت خود را این گونه تئوریزه و یا توجیه کند که : « به من چه ارتباطی دارد » ؛« جلسه مدیر و مجری دارد و خودش باید برخورد کند » و یا در مقیاس کلان تر مطرح کرد که وظیفه حکومت است که با این تخلفات و خلاف ها و خطاها برخورد کند .
استمرار بی رویه و بیمارگونه چنین فرآیندی ما به آن جایی می رساند که هم اکنون ایستاده ایم و می توان آن را « نقطه بی برگشت » خواند .
وقتی گفته می شود « رسانه رکن چهارم دموکراسی است » به تبع آن خبرنگار و یا روزنامه نگار باید که حامی سرسخت و غیر قابل انعطاف در برابر « ارزش دموکراتیک » باشد و نه آن که خود را در میان توده و جمع « استحاله » کند و به دست خود ، خویش و جایگاه مرجعیت اجتماعی خود را به لجن و نابودی بکشاند .
همه افراد یک جامعه به ویژه افرادی که در تحولات اجتماعی تاثیرگذارند باید بدانند و بفهند و بپذیرند که :
برای دفاع از « قراردادهای اجتماعی » گاهی باید روابط شخصی را به مخاطره افکند و افق و چشم انداز را دید و نه فقط نوک دماغ و حال را .
بی توجهی های مکرر به « قرارداد اجتماعی » در نهایت به وضعیتی می انجامد که از آن تحت عنوان « فساد سیستماتیک » ، « مافیای فراگیر » و « قانون شکنی نهادینه شده » نام می بریم و به قول نخست وزیر شاه ، همه جزئی از « یک سیستم » می شوند .
« خلاصه داستان آن است که در فرهنگ ایران، حجم نامتعارفی از «تعارف»، «تملق» و «دو رویی» وجود دارد. این صفات در هماهنگی ارگانیک با یکدیگر هستند و سیستمی را میسازند که از دل آن استبداد میروید » . ( این جا )
خبرنگار با شناخت دقیق موقعیت و پارادایم های فرهنگی و با حفظ هویت حرفه ای خود باید به نبرد و مقابله تن به تن با این کژی ها و انحرافات اجتماعی و فرهنگی بایستد .
« مسئولیت پذیری » باید به یک فرهنگ عمومی و نرم هنجاری و رفتاری در میان همه ایرانی ها تبدیل شده و « بی تفاوتی » به تمام معنا تقبیح گردد ؛ البته با در نظر گرفتن تمایز و تفکیک میان دو مفهوم « حریم شخصی » و « حوزه عمومی » . هر چند ایرانی ها عموما تلاشی برای فهم و تمایز میان این دو حوزه منفک از خود نشان نمی دهند و یا در صورت فهم آن ، الزامی مسئولانه برای رعایت و پای بندی به آن از خود نشان نمی دهند .
یک بار در آزمون « سواد رسانه ای » از دانش آموزان پرسیده بودم :
چرا با وجود حضور بیش از 40 میلیون کاربر در شبکه های اجتماعی ، جامعه ی ایران هم چنان فاقد « دموکراسی » و « ارزش های دموکراتیک » می باشد .
( 1 )
سقوط شاه . فریدون هویدا . ترجمه : ح ا. مهران . چاپ سوم 1365 . حروف چینی ، چاپ و صحافی : موسسه اطلاعات . صفحه 216 .
نظرات بینندگان
شأن سایت را پایین نیاورید و حذف نمایید
حضرت علی(ع) از بیان هر چیز خنده داری در کلام و بیان منع فرموده اند
چارلی چاپلین هم مردم را می خنداند . مهم این است که خنده موجب تفکر و تامل شود .
وقتی افرادی را می بینید که به هیچ وجه قابل تغییر نیستند و فقط موجب آزار و رنجش دیگران می شوند و منطق هم نمی فهمند ؛ بهترین درخواست آن است که این گونه « موجودات » ادامه نیابند .
پایدار باشید .
در دوران معاصر هم دوستی عالم عامل دارم که توسل کرد و هدایت طلبید و در خواب معصومی را دید و دستوری چون بهلول دریافت کرد و مجوز زیر سوال بردن هر فردی را !!
درود
1- من نیازی به تکرار آقای بهلول و روند او را ندارم . با احترام کامل به همه شخصیت های تاریخی مصلح و مسئولیت پذیر .
سخن خود را صریح بیان می کنم و نیازی نیست ادای دیوانگان را در بیاورم .
2- تا جایی که می دانم در زمان بهلول و امام صادق ، چیزی به نام « کاندوم » اختراع نشده بود .
3- من خیلی باور و یا اعتقادی به تعبیر خواب و... ندارم .
عمر هر کسی آینه خودش و کردار و اندیشه و گفتار اوست .
از سمت هیچ فرد و مقامی هم ماموریتی ندارم به جز ایفای مسئولیت اجتماعی بر اساس خودآگاهی .
به نظر می رسد این جملات من در متن تلنگری به شما و امثال شما بوده است که این گونه بر آشفته شده اید و گرنه کسی که حسابش با خودش پاک است بر حسب منطق و عقل نباید واهمه ای از رو به رو شدن با واقعیات داشته باشد .
پایدار باشید .
می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟
می گفت من یك درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.
وقتی بچه بودم منزل مان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم كه قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می كنند و به زبان حال می گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود كه یك احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یك نظر تعظیم و تكریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می كردند.
كم كم ساعت حركت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین كه راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند.
من تعجب می كردم كه اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی كه ایستاده یك ریگ كوچك هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است كه حركت می كند.
این معمّا برایم بود تا وقتی كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم.
دیدم این قانون كلی زندگی ما ایرانیان است كه هركسی و هر چیزی تا وقتی كه ساكن است مورد احترام است.
تا ساكت است مورد تعظیم و تجلیل است، اما همین كه به راه افتاد و یك قدم برداشت نه تنها كسی كمكش نمی كند ، بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب می شود.
این نشانه ی یك جامعه ی مرده است، ولی یك جامعه ی زنده فقط برای كسانی احترام قائل است كه متكلّم هستند نه ساكت، متحرّكند نه ساكن، باخبرترند نه بی خبرتر.
پس اینها علائم حیات و موت است. البته اینها دو علامت بارزتر و مشخص تر حیات بودند كه عرض كردم و الّا علائم دیگر هم دارد. "
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 426