گروه گزارش/
« صدای معلم » در یکم اسفندماه جاری نامه ای را خطاب به « محمد اعتدادی » مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان منتشر کرد . ( این جا )
در این دعوت آمده بود :
" احتراما در جهت انعکاس مطالبات و مشکلات فرهنگیان محترم اصفهان و عمل به مفاد " منشور حقوق شهروندی " از شما دعوت می شود وقتی را برای گفت و گو با این رسانه اختصاص فرمایید . "
نماینده صدای معلم این نامه را حضورا تقدیم دفتر مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان کرد و همان جا درخواست ثبت نامه ارائه گردید .
مشاور مدیر کل اعلام کرد که مدیر کل حضور ندارد اما گفته شد که نامه را در صدای معلم نامه را رویت کرده اند .
سپس سوالات خواسته شد .
نماینده صدای معلم اعلام کرد که ارائه متن دقیق پرسش ها مطابق با پروتکل رسانه ای ما نیست اما محورها را اعلام می کنیم .
محورها توسط مشاور مدیر کل مکتوب شد .
همچنین اطلاعاتی مانند مشخصات فردی نماینده صدای معلم ، تعداد افراد شرکت کننده ، میزان زمان گفت و گو و... پرسش شد اما علی رغم تاکید نماینده رسانه از ثبت نامه خودداری شد و اعلام گردید که خود مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان خبر خواهند داد .
چهارشنبه 15 اسفند ماه زمانی که نماینده صدای معلم برای پی گیری نامه مجددا مراجعه کردند مسئول دفتر مدیر کل اعلام کرد که ایشان هنوز برای این گفت و گو آمادگی ندارند و منتظر باشید .
این گفته با انتقاد نماینده صدای معلم مواجه گردید و سرانجام پس از 2 هفته و با اصرار سرانجام دعوت صدای معلم ثبت در اداره کل آموزش و پرورش ثبت رسمی گردید .
حال پرسش صدای معلم از محمد اعتدادی مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان این است که دلیل این همه تعلل برای ثبت یک نامه ساده چه بوده است ؟
آقای مدیر کل چه زمانی برای گفت و گو با یک رسانه معلمی و مستقل آمادگی خواهد داشت ؟
زمانی که با یک رسانه که نماینده حداقل بخشی از افکار عمومی است این چنین برخورد می شود لابد تکلیف دیگران و سایر معلمان مشخص خواهد بود !
پرسش صدای معلم از « سیدمحمد بطحایی » آن است زمانی که پس از گذشت 18 ماه از دعوت صدای معلم برای گفت و گو می گذرد و پاسخی داده نشده است ؛ پس معلمان کجا باید حرف زده و مشکلات خود را بیان کنند ؟
" بی تفاوت " بودن نسبت به این درخواست های ساده یک رسانه معلمی از سوی وزیر آموزش و پرورش و نیز مدیر کل وزیر آیا برای معلمان و جامعه " بدآموزی " نخواهد داشت ؟!
پایان گزارش /
نظرات بینندگان
صبر هم خوب چیزی است .شاید وارث شما موفق شود کار شما را به پایان برساند
که غمخوار مرئوس دون پایه بود
نه اهل ریا و نه مست غرور
نه چون برخی از همگنان بی شعور!
دو چشمش پر از اشک و دل، ریش ریش
که خوردی غم کارمندان خویش
اتاقش نه چون مخزن راز بود
درِ آن به روی همه باز بود
نگویی مرا :«از نشانش بگو!»
چه گویم؟ ندارم نشانی از او!
همان اوّلِ شعر، عارض شدم:
که من هم شنیدم، ندیدم خودم!