ای مفسر آیه ها مهدی زمان
روزگاری می رسد تحت امر او
یک حکومت در جهانی ای نکو
ای عقاب آسای پنهان روزگار
کی برون آیی عدالت برقرار
بال هایت پهن در اوج آسمان
تحت فرمان امر یزدان در جهان
اذن بیرون ذوالفقارت از نیام
آشکارا بین هستی ای بنام
ای که حجت آخرینی در جهان
حکم را اجرا کنی ای مهربان
ای مفسر آیه ها مهدی زمان
آخرین والی هدایت مردمان
مانده از بس مردمان در انتظار
ناگهانی چون قیامت آشکار
آن که ایمانی یقین چشم انتظار
یاوری از یاوران مهدی شمار
حال بینم روزگاری آشکار
مرد روحانی به دستش ذوالفقار
پرچمی اسلام هان در اهتزاز
در مسیری باد همسو هم طراز
راستان از نادرستانی جدا
بین حق باطل جدایی ماجرا
لطف یزدان مردمانی را نصیب
هر یک از یاران مهدی خود حبیب
با وفایان در تمامی روزگار
منتظر مهدی که قائم افتخار
ای نشان از کردگاری مهربان
ای عدالت گستر ای محبوب جان
بنگری یک لحظه اذنی از خدا
بس درفشی در جهان خواهان ها
ای دلاور مرد تاریخی بیا
قد علم کن حق از باطل جدا
نیک می دانی در این مدت زمان
بس حکومت ها که رفت آمد همان
یادی از مولا علی شد در زمان
منتظر مولا به حدی می توان
عدل را بینی عیان در پیش رو
منتظر مانی به اذنش ای نکو
تا نه رخصت منتظر مولای ما
در میان مردم چو خورشیدی خفا
ماجراها بس وقایع روزگار
در گذر تاریخ دیدی ای نگار
صبر کردی رخصتی از کردگار
همچو هر یک اولیا صبر آشکار
ای عدالت گستر ای هستی حیات
ای هدایتگر تمامی کائنات
ای ظفرمند ای دلاور روزگار
خلق عالم را هدایت رستگار
این چنین عزمی که صالح در جهان
بین امت ملتی صلحی همان
رودها جاری طبیعت سبزه زار
چون بهشتی خوبرویان در مدار
وصف تا کی با زبان رویت بیان
از میان خلق آشکارا ناگهان
وعده توحیدی که او صاحب زمان
امتی واحد حکومت یک همان
حکم فرما صلح در واحد جهان
رهبری واحد جهان صاحب زمان
خاکیان تحت امر پرچمدار دین
آخرین والی به ید قرآن مبین
حکم قرآنی به ید صاحب زمان
خاکیان فانی فنا در راه آن
بس سخن ها از عدالت گفتنی
بین حق باطل جدایی دیدنی
چون که رویت در تعجب مردمان
این چنین شخصی که او صاحب زمان
پیش از این ما دیده بودیم او دلا
حال چون رویت به حیرت بین ما
تحت فرمانیم ما امری علی
تا نهایت جان رکابت ای ولی
در قیامی شهر و کشور هر مکان
بین مستضعف ابر قدرت همان
بس خطا کاران مستکبر جهان
بر ضعیفان ظلم ها کردند هان
مختلف احزاب در آخر زمان
حزب خالق بهترین حزبی بدان
بین مردم اکثریت حزب ها
اختلاف انداختندشان در بلا
کاذبان قدرت که پوشالی حیات
در میان جیفه دنیا غرق مات
گاه گاهی می رسد آوا به گوش
افتخاری شادمانی جام نوش
با تمایل انحرافی عاقلا
هر کجا مردم فریبی لحظه ها
هر کسی را بار دانش با عمل
در سعادت زندگانی با امل
سنجشی در عدل عرفانی دلا
تا به حدی سیر آخر سر خدا
آن چنان مجذوب سازد ربنا
بین بد خوبی بدی از خود رها
نور خورشیدی ببینی در سما
آسمانی را مزین عاقلا
از نجومش گیر سیارات را
هر چه را بینی و یا مخفی دلا
در نظامی به تمامی کائنات
تحت فرمان الهی در حیات
کل هستی را مداری در نظام
در مسیر خود به گردش والسلام
جسم خود را فرض کن در حد نظام
مختلف عنصر چه مخفی یا بنام
خالقت را یاد از خاکی حیات
کائناتی را حیاتی رو ممات
بهترین خاکی مزین گوهرش
جامه تقوایی که پوشد در برش
عادلان گیتی ولایت خواستار
منتظر مهدی به عشقش بیقرار
کی بیاید دادگر ای دادرس
داد ما را بشنود فریاد رس
تکه نانی را گدایی مردمان
رنج دیرین را تحمل این کسان
اکثریت نان شب را احتیاج
دخل و خرجی نابرابر هاج واج
دستمزدش کم ولی کارش زیاد
مردمانش در اسارت تند باد
چون یخی افسرده در گرمی حیات
مردگانی فرض کن جانب ممات
عده ای کم در تجمل زندگی
منحرف دوران به ثروت بندگی
با چنان برنامه هایی در جهان
ثروتی انبار دور از دیگران
نرخ بانگی را ربایی کن تو فرض
راه شرعی را به خود مختص که قرض
این چنین برنامه هایی سود ده
با دلاری سکه بازاری گله
تلخ تر از این تورم بی علاج
چکشی بردار تا کوبی ملاج
عصر را صاحب زمانی کاردان
همچو یوسف پور یعقوبی جوان
آن که غالب نفس دور از جیفه ها
طرح دارد به گزین اندیشه ها
در کجا غایب بیاید آشکار
تا عدالت اجتماعی برقرار
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.