در غروب سنگری دیدم کسی
با خدایش گفتگو کرده بسی
سجده بر خاکی نموده اشک ریز
صورتش چون ماه و خورشیدی عزیز
ذکر بر دل داشت دلداری کجاست
دلبرم در عشق خون والی کجاست
او شده مجروح تن روحش فغان
داغ دارد ای خدای مهربان
ای خدای جمله هستی کائنات
ابتلایی بین ز من دل خاطرات
دفتر ایام پر شد همچو من
در نوشته آمده صدها سخن
یک نفر دارد که سنگر می کند
دیگری را بین عبادت می کند
یک نفر در سجده خواهان کمک
از خدای مهربان انس و ملک
یک نفر بیند جراحت بس عمیق
دیگری در خون خود بوده غریق
یک نفر پایی بریده گوش و دست
دیگری مرده نگاهش دور دست
یک نفر تکیه به سنگر جان به کف
منتظر آید گروهی صف به صف
چشم ما در انتظار است انتظار
دیدن روی عزیزش بیقرار
حال من را بین پدر مدهوش گشت
دید فرزندش به کل از هوش رفت
جان برادر سنگرت خالی مباد
جانشین ات من شدم تو باش شاد
حسرت دیدار ما در پیش دوست
خاکبازی کرده ای جایی که اوست
ای برادر چهره زیبای توست
همچو خورشیدی درخشان مَشک بوست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
"همچو خورشیدی درخشان مُشک بوست"
امیدوارم که طریق پیشرفت و سربلندی را طی نموده اید و همواره در سایه تلاش و تفکر و اراده و با توکل به خداوند متعال،در مسیر راستی مؤثر باشید. آرزوی سربلندی و توفیق روزافزون برایتان دارم. خوشحالم ساختید امید که همواره شاد و پیروز و سلامت باشید. در پناه حق .