« اگر هیچ چیز حقیقت نداشته باشد، آن وقت همه چیز یک نمایش بزرگ خواهد بود. و هر آن که جیب پُرتری دارد کورکنندهترین چراغها را خواهد خرید.
وقتی تفاوت میان آنچه میخواهید بشنوید و حقیقت را انکار کنید، تسلیم استبداد شدهاید.
این انکار واقعیت میتواند طبیعی و خوشایند به نظر برسد، ولی نتیجهی آن سقوط و تنزل فردیِ شماست.
تیموتی اسنایدر
از کتاب " در برابر استبداد " »
***
ساعت 5 صبح .
اواخر مهر 1402.
هوای دل انگیز و کوهستانی منطقه کُلکچال تهران تا حدی رنج های زندگی کردن در شهر خسته کننده ای مانند تهران را از یاد هر انسانی حداقل به صورت موقت از یاد می پراند .
در این فضای آرامش بخش طبیعت ، بوق های ممتد و آزار دهنده راننده ای به یک باره تو را به خود می آورد .
راننده اتومبیل که به نظر می رسد یا کارمند شهرداری و یا پلیس است چون فقط این دو حق تردد اختصاصی با اتومبیل را در این مسیر دارند .
راننده به خود زحمت نمی دهد تا از پیله ی آهنی خویش و تفکرات محصور خود برای اندکی فاصله بگیرد و ترجیح می دهد با همان بوق های گوش خراش و ممتد ، نگهبان را متوجه حضور خود نماید .
پس از چند دقیقه ، « مانع » بالا می رود و راننده با شتاب به اتومبیل خود گاز فراوان می دهد تا زودتر خود را به مقصد برساند . واقعیت فاجعه بار آن است که بر اساس مستندات تاریخی ؛ این « روحیه استبدادگری » با « تنبلی مزمن و نهادینه شده » در فرهنگ ایرانی در می آمیزد و پدیده ای منحصر به فرد را رقم می زند و مشخص نیست عاقبت چنین هژمونی به کجا خواهد رسید و به چه نقطه خواهد انجامید ؟
با کوله پشتی نسبتا سنگین خود به او می رسم .
مودبانه و با لحنی دوستانه به او می گویم :
آیا بهتر نبود این موقع صبح از اتومبیل پیاده می شدی و با چند ضربه آرام به شیشه نگهبانی او را بیدار می کردی ؟
با چهره ای عبوس ، خشمگین و طلبکار پاسخ می دهد :
« به تو ربطی نداره » .
این عبارتی بسیار آشنا و تکراری برای کسانی است که مانند اکثریت ؛ بی تفاوت نیستند و سعی می کنند تا حریم خصوصی و فضای عمومی را به دیگران یاد آور شوند .
دیگرانی که مانند 50 سال و یا بیش تر دیگر بی سواد نیستند و بسیاری از آنان مدارک بالای تحصیلی را بر پشت خود حمل می کنند و میزان آن را به رخ یکدیگر می کشند .
ضعف نظارت بیرونی و به طور مشخص پلیس و نهادهای کنترل کننده موجب شده است تا همراه با بی تفاوتی و حتی لبخند و تایید دیگران که تقریبا در بسیاری موارد مانند هم هستند و به راحتی حقوق مدنی و شهروندی دیگران را زیر پا می گذارند ؛ وضعیت قلب شود و جای طلبکار و بدهکار عوض شود .
دیگرانی که تصور می کنند با « جا خالی دادن » و « رد شدن و نادیده گرفتن » مسائل به صورت خود به خودی حل خواهند شد در حالی که وضعیت هر روز و هر روز غیر قابل تحمل تر می شود .
دوستی می گفت در امریکا و برخی کشورهای اروپایی اگر کسی احساس کند که دیگری فقط به او « خیره » شده است می تواند پلیس را فرا بخواند و از او شکایت کند و خواهان اعاده حقوق شهروندی خود شود .
بارها گفته و نوشته ام ؛
در ایران چیزی به نام حریم و یا حقوق شخصی وجود ندارد و اساسا بسیاری از مردم برداشت و یا درکی از فضا و یا حوزه عمومی ندارند و در حوزه عمومی مانند ملک شخصی خود برخورد می کنند بدون آن که ذره ای در مورد ماهیت کنش ها و رفتارهای خود فکر کنند و بین آن دو تفاوت و یا مرزی قائل شوند اما از سوی دیگر ؛ فریاد و فغان شان از دست حکومت بلند است که چه نشسته اید که چرا این دولت و... برای حوزه شخصی مردم ارزش و جایگاهی قائل نیست ؟
آیا این افراد اکثرا تحصیل کرده و همه چیز دان این مسائل و موضوعات ساده و ابتدایی را نمی دانند و یا آن که خود را به تغافل و تجاهل می زنند ؟
این ناهنجاری ها و بی قانونی ها از فرط تکرار ، کاملا حالتی طبیعی پیدا کرده و به « هنجار عمومی » تبدیل شده اند و کسی که مخالف و یا معترض این وضعیت باشد ؛ غالبا توسط جامعه طرد می شود .
نگاهی به رفتارهای همسان ایرانی ها در کشورهای دیگر این فرضیه را به « واقعیت » نزدیک می کند که ژن استبداد که بارزترین جلوه ی آن « لجبازی و انتقام » است در ایرانی های خوش نشین هم وجود دارد اما وضعیت آن در حالت « نهفته » است .
واقعیت فاجعه بار آن است که بر اساس مستندات تاریخی ؛ این « روحیه استبدادگری » با « تنبلی مزمن و نهادینه شده » در فرهنگ ایرانی در می آمیزد و پدیده ای منحصر به فرد را رقم می زند و مشخص نیست عاقبت چنین هژمونی به کجا خواهد رسید و به چه نقطه خواهد انجامید ؟
اما مهم ترین تفاوت در دو چیز است :
نخست سیستم و یا نظام آموزشی در کشورهای توسعه یافته که همسان با قانون و نظامات پذیرفته شده این ارزش ها را به نسل جدید منتقل می کند و خود را در برابر جامعه و وضعیت آن « مسئول » می داند و دیگری نهادهای کنترل کننده مانند « پلیس » و « قضا » که ابتدا خودشان این مفاهیم را آموزش دیده و درونی کرده اند و بی قانونی ها و ناهنجاری ها را عادی سازی نکرده اند و بر اساس « تربیت خانواده و مدرسه » به وظایف ذاتی خود عمل کرده و مسئولیت پذیر هستند بدون آن که منتی به سر دیگران بگذارند .
نظرات بینندگان
همین طور است اما خودشیفتگی هم از نتایج مستقیم و قهری استبداد است و در یک جامعه بیگانه با ارزش های دموکراسی رخ می دهد .
مردمی که فقط عادت دارند داشته هایشان را به رخ هم بکشند و میانه ای با نقد پذیری ندارند.
پایدار باشید .
صحیح است .
اما مشکل آن جاست که کسی خود را بیمار نمی داند و اطلاق بیمار روانی نوعی توهین عریان محسوب می شود .
تا واقعیت پذیرفته نشود ؛ چیزی حرکت نمی کند .
پایدار باشید .
اقتصادنیوز :استانداری قم در بخشنامهای پوشش چادر برای تمام کارمندان و کارکنان ادارات اجباری اعلام کرد.
یادداشت دور از ذهنی نیست چون تخلف در ایران در حال نهادینه شدن است همانطوری که از عنوان یادداشت پیداست "به تو ربطی ندارد" خودش قانون نانوشته ای است که به هرکس اجازه می دهدچاردیواری اختیاری خودش را تا هرکجا که ممکن است تعیین کند و کسی نمی تواند از سبک رانندگی و سبک زندگی ،سبک گفتاری و ...ایراد بگیرد
خانم ایازی
متاسفانه همین طور است .
هنوز بسیاری از مردم این جامعه مرز میان حوزه شخصی و عمومی را تشخیص و تمیز نمی دهند و موجب مشکلات و مسائل بی شماری هم برای خود و هم برای دیگران می شوند.
پایدار باشید .