جناب آقای رضامراد صحرایی وزیر محترم آموزش و پرورش
من از روستایمان ، « میموندره » در چهار کیلومتری ابهراستان زنجان که دهه شصتی ها که هم سن و سالان من باشند چون در ولایت ما مدرسه راهنمایی و دبیرستان نبود و از بردن نامش پیش همکلاسی ها در شهر به شدت خجالت می کشیدند و اگر در شهر می پرسیدند از کدام روستا آمدید می گفتند از مهمان دره ؛ از به کار بردن نام روستایمان خجل می شدند. برایش مترداف ساخته بودند .
به هر حال دو دهه بعد ، دهه هشتادی ها نه تنها از به کار بردن میموندره شرمسار هستند بلکه مصمم شدند نام « مینودر » را حداقل روی کاغذ بدون مجوز قانونی و در محاورات بین خود به کار بگیرند.
من از همین محل، میموندره، مهماندره و مینودر ابهر به سادگی و صداقت یک روستایی با شما سخن دارم.
آقای وزیر به یاد دارم شما گفته بودید :
« در بیست کشور خارجی اقامت داشتید »
خیلی هم عالی !
حتما در مراکز علمی و دانشگاهی آنجاها درس می دادید . ببخشید که نمی گویم تدریس می کردید چون سطح سواد من روستایی پایین است و در به کار گیری کلمات ناشی و نابلد هستم.
راستی در ولایت شما افراد تاثیر گذاری بودند که رفتار و گفتارشان برای ساکنان آنجا در طول سال ها ماندگار باشد و مثل آن ها در ولایت ما بودند.
این بیست سال ادعایی شما، تاثیری در گفتار و رفتار شما نگداشت؟
در روستای ما مرحوم میرزا رجب نامی بود باسواد ، خوش خط و در یک کلام علامه. برای روستا یک نعمت بود ؛ اگر کسی دار فانی را وداع می کرد بر جنازه نماز می خواند، شرعیات بلد بود و می گفت. از همه مهمتر، تمامی نوشتار مکتوب روستا از سیاهه ی جهیزیه عروس تا قولنامه های خرید و فروش ملک همه به خط زیبای این مرد بود . می گفت و می نوشت بی ادعا و بی منت. بی اغراق، کمترین خللی بر گفتار و کردارش وارد نمی شد.
مشه رجبعلی دیگر هم ولایتی ما هم ، حکایتی دارد . وی به پیشگامان علم و تحصیل روستا که در پایان هفته از شهر به روستا بر می گشتند و در میدان گاه کوچک روستا خودی نشان می دادند و بادی به غبغب می انداختند که من تجربی می خوانم و دیگر انسانی و اقتصاد ؛ وی می گفت کی دلپم می گیرید.
دلپمش همان دیپلم بود اما به تمسخر.
مشه حسن مرد ساده دل روستا هم در نبود برق با رادیو باتری خود، اخبار ایران و جهان را اول صبح ، زمانی که اهالی ، گوسفندانشان را به دست چوپان بسپارند بی کم و کاست باصدای رسا به اطلاع اهالی می رساند .
در آن روزها در کشور چاد کوتایی صورت گرفته بود و تعدادی کشته شده بودند.مشه حسن اعلام کرد :
« در جیریق هفتاد و پنج نفر دیروز کشته شدند » .
میرزا رجب گفت : مشه حسن ! چاد درست است نه جیریق.
مشه حسن بر همان گفته خود پافشاری می کرد و می گفت : ای بابا ! آخه میموندری ها چه می دانند که جیریق در کجاست ؟ (چاد در ترکی یعنی جیریق- جیریخ =درز وشکاف )
آقای رضا مراد صحرایی
چرا مثل هم ولایتی ما ،از بودن شما دانش آموزان و معلمان شرمسار شوند ؟
چرا به دلپم قانع نیستید؟
چرا بر جیریق پافشاری می کنید؟
مرکز افتاد برون
بس که شد این دایره تنگ
بیدل
به نابودی آموزش و پرورش ؛ راهی با وجود شما نمانده است؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.