امروز 16فروردین ماه مصادف است با مرگ محمدعلی شاه در تبعید. کسی که مجلس ایران را به توپ بست.
تاریخ نشان داده کسانی که در مقابل مردم قرار گرفته اند عاقبت خوبی نداشته اند...
پرده اول:
نقل است که محمدعلى شاه وقتی مجلس اول را به توپ بست، پس از قلع و قمع مشروطه طلبان و کشتن فجیع میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین در باغ شاه، با غرور و نخوت، بادی در بروت انداخته و موقع ناهار با تکبر گفته بود: آیا مشهدی باقر بقال وکیل (نماینده صنف بقالان در مجلس اول) اجازه می دهد شاه مملکت ناهار صرف کند یا خیر؟ سپس قهقهه خنده را از سر تمسخر سر داده بود...
روزگار بگذشت . قیام تبریز شروع شد سپس، مجاهدین شمال و جنوب تهران را فتح کردند و شاه متکبر که با تمام دریوزگی برای حفظ جانش گریخته و مجبور به تحصن در سفارت روسيه در زرگنده شده بود، در این زمان، حسین بیگ تبریزی به تمسخر فریاد زده بود:
«دیدی بالاخره مشهدی باقر بقال اجازه ناهار خوردن نمی دهد!»
پرده دوم:
زمانی که دیکتاتور در روز جمعه، 16 ژوئيه، به سفارت روسیه پناهنده شد، عين السلطنه در خاطرات خود می نویسد که شاه مغرور پشم هایش ریخته و در عرض یک ماه لاغر شده، غبغب اش تحليل رفته و آرزوی خودکشی می کرد: «رفتيم زرگنده و خدمت شاه ماضى. فرمودند مفسدين و مغرضين كار را به اينجا رسانيدند. چند مرتبه خواستم خودم را بكشم ...هيچ علامت نظام و سلطنتى در كلاه و سردارى نداشت. ريشش بلند شده بود. لاغر شده بود. غبغب بى پير تحليل رفته بود. رنگش زرد شده بود»
( روزنامه خاطرات عين السلطنه...ج4ص2697)»
البته سفیر روسیه هم هی مته به خشخاش می گذاشت که محمدعلی شاه در سفارت مزاحم کارش است و باید هرچه زودتر سفارت روسیه را تخلیه کند . «تا ديروز او را قبله عالم، سايه خدا مى خوانديم. امروز بايد در خانه غيرى اين قسم نسبت به او اهانت كنيم اين است كه سفير روس مى آيد به شاه پيغام داده اند عمارت را خالى كرده يا در يكى از عمارات كوچك كه خالى است منزل كنيد، يا چادر زده و جاى ديگر نزدیک سفارت كرايه كنيد»!
(همان منبع...ج4ص2761).
پرده سوم:
زمانی که پس از 56 روز اقامت در سفارت روسیه، بعد از تحویل عتیقه جات و طلاها (مقایسه شود تکرار تاریخ یعنی زمان تبعید رضاشاه و بحث گشتن جیبهای او...) مجبور به ترک ایران به مقصد اودسا در اوکراین شد، وقتِ ترک ایران، طرفداران معدودش که عادت به نظام استبدادی داشتند در جلوی کالسکه اش به خاک افتاده و گریه و زاری می کردند که پس از رفتن شما، ما از چه کسی باید اطاعت کنیم؟!
« تمام جمعيت شمیرانى تا تجريش گریه می کردند که آقا شما می روید ؛ ما از چه کسی اطاعت کنیم ؟ همين طور زنهاى شهر طهران اغلبى در امامزاده حسن و امامزاده معصوم جمع شده بودند. كالسكه شاه را كه مى بينند صدا به گريه و شيون بلند مى كنند...در اغلب خانه ها زنها آش پشت پا براى شاه درست كردند...» (همان...ج4ص2820)
این مردم، گویی انترهایی بودند که لوطی شان مرده و بی زنجیر گشته بودند!
پرده چهارم:
وقتی پس از دربه دری های بی شمار در بندر ساوونا در ایتالیا در 1304درگذشت، روزنامه حبل المتین در مورد مراسم تغسیل و تدفین اش در عباراتی طعنه آمیز در همان زمان چنین نوشته بود:
«در سان ریبوی ایتالیا، سدر و کافور هم برایش پیدا نشده بود، فقط روی تخته گذاشته با صابون عطری غسل دادند. غسال کی بود؟ یونس خان آبدار و یک نفر دیگر به نام اسماعیل طوپالی که ترک اسلامبولی است...دکتر روزلسکی، پنبه می گذاشت، روسی خان کفن می دوخت، دیگری دعای روسی می خواند....».
پرده پنجم:
پس از فرار محمدعلی شاه، بی نظمی و نا امنی های گسترده سراسر کشور را فرا گرفت حتی در پایتخت هم امنیت نبود! تهران میدان شرارت یک دسته اجامر و اوباش شد که به اسم بختیاری و مجاهد و سیلاخوری به جان و مال مردم افتادند.
معروف است شبی در بازار، شخص مسلّحی جلوی آدم کاسبی را گرفته، پرسیده بود طرفدارِ مشروطهای یا مستبد؟ بیچاره چون در آن تاریکیِ نمی دانست طرف مقابل کیست، ترسید اگر بگوید مشروطه است مبادا یارو طرفدار استبداد باشد و اگر بگوید مستبد است، طرف شاید مجاهد مشروطه باشد...
گفت والله من جاکشم و عیال بار و عبا را به سر کشیده فرار کرد...!
نتیجه:
مشروطه خواهان فکر می کردند بزرگترین مشکل، محمدعلی شاه مستبد است و اگر او از بین رود همه چیز درست خواهد شد، اما محمدعلی شاه و چندین محمدعلی شاه دیگر از بین رفتند اوضاع بهتر نشد. چون، هر کدام از آن میلیونها مردمِ گرفتارِ جهل و عقب ماندگی، بالقوه یک محمدعلی شاه بودند و بقول میرزا آقاخان «در وجود هر ایرانی یک میرغضب وجود دارد...».
اما تنها با تربیت درازمدت و یک انقلاب فرهنگی، آن میرغضب محو خواهد شد...
جنازه محمدعلی شاه که از ایتالیا به کربلا منتقل شد.
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
نظرات بینندگان