تشنگان گر آب جویند از جهان
آب هم جوید به عالم تشنگان
(مولوی)
- خطاب به معلمان عزیز، پیرو درخواستم از خانوادۀ شهید محسن خشخاشی، ( این جا )
سال ها پیش، خبری از شبکۀ یک پخش شد مبنی بر « پرورش محصولات کشاورزی توسط قاتلان در ژاپن در زمین هایی که مختص زندان بود.» در این خبر اعلام شد « با پرورش موجود زنده توسط قاتلان، روحیۀ آنها تلطیف می شود. » در نتیجه بعد از ادای دین و تهذیب نفس به جامعه باز می گردند.
کسانی انتقام را اولین و آخرین راه بازدارندگی جامعه از بزه می دانند که برنامه ای برای آیندۀ بزهکاران ندارند. اصلاً به خودشان زحمت فکر کردن برای برنامۀ جایگزین نمی دهند. یک زندانی باید کار کند و تجربه های کاری را در زندان بیندوزد. جوهر هر انسانی کار است. البته اگر زندان را ندامتگاه بدانیم نه صرفاً زمان گذران روزمرگی که یا تجربه های گناه خویش را با گنده گویی تکمیل کنند یا انواع امراض روحی و روانی را بعد از ترخیص وارد جامعه کنند.
تنفر از اندیشه های جدید زادۀ تنبلی فکر است. بنابراین مهمترین دلیل ممانعت از عملی شدن چنین پیشنهاد هایی در ایران « راحت طلبی » و « سطحی نگری » است. ما معمولاً در زندگی کیفیت را فدای کمیت می کنیم. نمونۀ بارز آن کتاب های آموزش و پرورش است که با وجود گسترۀ علمی، فاقد عمق لازم برای پایه ریزی دانش هستند. ( قضاوت من فقط دربارۀ کتاب های ریاضیات و فیزیک در سطح آموزش و پرورش است.) کسانی که درد آموزش دارند ( چه معلم و چه غیر معلم ) سؤ استفادۀ مافیای آموزشی را از این خلأ به خوبی می فهمند.
متأسفانه آموزش و پرورش در کوتاه کردن دست این مافیا هیچ کار سازنده ای انجام نداده است. به قول سعدی « یا چشم نمی بیند یا راه نمی- داند.» مثال روشن تر و روزمره تر اینکه آیا کسی را سراغ دارید که بابت محاسبه در خرید یا فروش طلا از زرگر سوالی کند؟ اما بارها و بارها دیده ایم که بابت صد یا دویست تومان به رانندۀ تاکسی اعتراض کرده و حتی با وی درگیر شده اند. یا در نانوایی ها بابت پنجاه تومان که نانوا باید به مشتری پس می داد، درگیر شده اند. ظاهراً از آیه های شریفۀ 7 و 8 سورۀ الزلزله،
پس در آن روز هركس به اندازة ذره اي كار نيك كرده پاداش آن را خواهد ديد *و هركس به اندازة ذره اي كار زشت مرتكب شده آن هم به كيفرش خواهد رسيد.
سؤاستفاده می شود؛ به طوری که با راحت طلبی و سطحی نگری فقط به ذره هاي خیر و شر دل می بندیم و جرأت حل و حتی طرح مشکلات بزرگ را نداریم. چون موشکاف بودن و ژرف بینی توأم با رنج و درد است و از یک راحت طلب برنمی آید.
به قول سعدی :
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش که محالست در این مرحله امکان خلود
حافظ هم همين نظر را دارد :
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوۀ رندان بلا کش باشد
غزالی « توبه » را به عنوان یک تجربۀ عام انسانی و نتیجۀ ضروری خودشناسی نشان می دهد. « توبه، شناخت تنهایی خویش است که مسئولیت در برابر کارهای گذشته را در خود دارد.» بنابراین ندامت و مسئولیت در برابر کارهای گذشته وقتی بر ذهن مجرم شکل خواهد گرفت، « جان برادر که کار کرد.»
لذت کار و احساس مسئولیت باید در ذهن و دل همۀ ما نهادینه شود. کدام یک از نهاد های فرهنگی - اجتماعی و به ویژه آموزش و پرورش در این مسیر گامهای سازنده ای برداشته است؟ حسن دیگر کارِ زندانی اخذ حقوق بابت کارش است، که حداقل خانوادۀ وی از نظر مادی تاوان بزه او را نپردازند. این همه و نیز اشتغال زایی در جامعه به عهدۀ دولت است. اینها رویا پردازی و ایده آل گرایی نیست.
نمی توان شمار بالای زندانیان و وجود استثناها را دست بر دهان این پیشنهاد ها نهاد. اولاً انسان، آدم ماشینی نیست و ابعاد نامتناهی و ادراک متفاوت دارد، لذا همواره استثناهایی خواهیم داشت. ثانیاً شمار بالای زندانیان نقطه ضعف عمده ای برای دولت ها ست. ریشۀ این نقطه ضعف عوامل مختلفی هستند. که چند عامل را برمی شمارم.
1- نقص قانون،
2- اجرای ناقص قانون و تبعیض،
3- قصور در اشتغال زایی،
4- عدم حس مسئولیت در جامعه به پشتوانۀ تعهد به پیشرفتِ بشریت، محیط زیست و مملکت،
5- ناکارآمد بودن آموزش و پرورش،
6- رتبه بندی مدارس،
( با توجه به معضلات بالا، رتبه بندی مدارس، آموزش و پرورش را به آموزش دورۀ ساسانیان به سبک و سیاق قرن بیست و یکم تبدیل کرده و تحصیل رایگان برای همه که یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه بود را مخدوش و فاصلۀ طبقاتی را در جامعه افزایش داده است.)
7- وجود دانشگاه های رنگانگ به جای اشتغال زایی اساسی در جامعه،
( بیشتر این دانشگاه ها اعتبار علمی لازم را ندارند. مقایسه کنید سواد دیپلمه های قدیم را با لیسانسیه های امروز مخصوصاً فارغ التحصیلان چنین دانشگاههایی. باز تأکید می کنم وجود استثناهایی ناقض این قاعده نیست.)
به قول شادروان دکتر منوچهر مرتضوی : « داستان ما و دانشگاه های ما بی کم و کاست داستان شغال عبرت آموز مولوی است » :
یـک شغال افتاد اندر خم رنگ ساعتی او کرد اندر خم درنگ
پس برآمد مویـها رنگین شـده کاین منم طاوس علیین شـده
بانگ طاوسان تودانی؟گفت: لا پس نئی طاوس خواجه بوالعلا
معتقدم باید « مسألۀ انتقام » را از فکرمان خارج کرده و آن را با تأدیب جایگزین کنیم. هر چیزی که بین انسان ها فاصله بیندازد، گناهی در حق بشریت است. اما بخشش به معنی رهایی از اعدام است نه رها شدن قاتل حداکثر بعد از یکی، دو سال در جامعه. ما به علت جهل نشأت گرفته از راحت طلبی و سطحی نگری، برنامه ای برای زندانیان نداریم. با انتقام، همه چیز را تمام شده و پرونده را مختومه اعلام می کنند. اما هزار و یک بدبختی پا برجاست. به دلیل ضعف قانون، بیشتر مردم به ناچار « انتقام » را انتخاب می کنند.
سوال اساسی این است :
چرا این اتفاق ها ریشه یابی نمی شود؟ چرا فشاری که دانشجوی دکترا را وادار به خودکشی در محوطۀ دانشگاه تهران در سال 1393 کرد، ریشه یابی نمی شود؟ این فشار ممکن بود به جای خود او استادش را هدف قرار می داد.
حقوق مادی و معنوی معلم و دانش آموز تضییع می شود و انتظار داریم در کلاس ها معلم و دانش آموز گل بگویند و گل بشنوند و هیچ خطا و اتفاقی هم نیفتد. که اگر افتد، خاطی به شدیدترین وجه باید مجازات شود. ما هنوز یاد نگرفته ایم « کسی که کنار رینگ افتاده، حوله ای به سر و صورتش بکشیم و از او امتیاز بگیریم.» محمد که توسط باورهای بی منطق و وهم های قبیله ای خانواده اش تربیت شده، قاتل معلمش است و آموزش و پرورش باعث فلاکت و خود باختگی معلمان و بی انگیزگی دانش آموزان.
گفته می شود تنها راهکار مقابله با کسانی که طایفه ای و غیر متمدنانه زندگی می کنند و مرتکب چنین بزهی می شوند، اعدام است. مخصوصاً در شهرهای کوچک تا آن طایفه متنبه شده و عبرت گیرد. سوال اساسی این است که در قرن بیست و یکم در کشوری با سابقۀ تمدنی چند هزار ساله، چگونه نمی توان طایفه ای غیر متمدن را مهار کرد؟ آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا و سیما چه برنامه هایی را اجرا کرده اند؟ نیروی انتظامی و قوۀ قضایی چگونه با ترسی که طایفه های غیر متمدن در یک شهر کوچک ایجاد می کنند، برخورد می کند؟
ظاهراً این دانش آموز همیشه چاقو همراه داشته و به علت قوانین نادرست آموزش و پرورش حتی مدیر و معاون جرأت ممانعت از ورود او به مدرسه را نداشتند. اولیای مدرسه مقصر اصلی نبودند. چرا که آنها به پشتیبانی ادارۀ آموزش و پرورش اطمینان نداشتند. دیدیم که شهید محسن خشخاشی با مانع شدن از حضور او در کلاس جانش را از دست داد.
معتقدم امروز با فکر صحیح می توانیم از آموزش و پرورش امتیازاتی به نفع معلم و دانش آموز بگیریم. منظورم افزایش اهانت آمیز دویست، سیصد هزار تومانی حقوق برای معلمان و سیم کارت ایرانسل برای دانش آموزان نیست. حرمت معلمان با نگاه ارزشی به جایگاه آنها نه نگاه تحقیر آمیز دلسوزانه، باید در جامعه نهادینه شود و نیز حرمت دانش آموزان بعنوان آینده سازان میهن عزیزمان.
متأسفانه عده ای از هموطنان بر این باورند که « وقتی اشتباه معلم در بوق و کرنا گذاشته شده و آموزش و پرورش هیچ اغماضی نمی کند چرا ما باید از این گناه کبیرۀ دانش آموز بگذریم؟» یک کارمند آموزش و پرورش می گوید : « وقتی معلمی بابت سیلی که به دانش آموز زده باید به شدت مؤاخذه شود پس چنین دانش آموزی هم باید اعدام شود.»
همکاران عزیز آیا این استدلال های کور و دانش آموزان بی- انگیزه ای که پرورش یافتۀ آموزش و پرورش انگیزه کش هستند، انواع خطرها را بالای سرِ خود ما معلمان نگه نداشته است؟
از این استدلال ها می توان نتیجه گرفت، موافقت تعدادی از همکاران با قصاص، نه اجرای حکم الهی بلکه تصوری برای جبران تحقیر شدن آنها در آموزش و پرورش است. همۀ ما واقعۀ کشته شدن عمروبن عبدود را به دست حضرت علی (ع) در جنگ می دانیم. لذا معتقدم جوهرِ آن یقینی که باید به آن برسیم، «شخصیت» است و انتقام شخصیت را مخدوش می کند.
دوستان گرامی، اگر معلم در مدرسه ای از دانش آموز کتک می خورد یا بی حرمتی می بیند، مقصر اصلی دانش آموز نیست. بلکه دلیلش نگاه ابزاریِ آموزش و پرورش به معلم است. حرمت و جایگاه رفیع معلم را در جامعه، بی برنامگی و بد برنامگی آموزش و پرورش خرد کرده است.
همکاران گرامی که کشتن را دوای درد می دانید!
آیا با شنیدن خبر قتل همکارمان شهید محسن خشخاشی، یک روز و فقط یک روز حتی پیراهن مشکی پوشیدید؟ یک ربع ساعت وقت کلاس را برای محکوم کردن این گناه کبیره دادید؟
گرفتن جان یک انسان بزرگترین گناه است. اما بخشش به معنی رها کردن دانش آموز در جامعه نیست. ما ملتی هستیم که منتظر آمدن روزِ خوبیم تا آوردنش. از شکسته شدن بت های ذهنمان می ترسیم.
به دو دلیل دوست نداریم نظر مخالفی بشنویم.
1- ترس از تزلزل اعتقاداتِ بت شده،
( که یک دلیل واهی در مقابل عدم مطالعه به اذهان مان متبادر می کند که « در کتابها افکار ضد و نقیض وجود دارد لذا مطالعه و نیز شنیدن آرا و عقاید مختلف آرام و قرار ما را بهم می زند.» )
2- عدم مسئولیت پذیری بار گناهان در جامعه،
( با این توضیح که مسئولیت هر فرد متناسب با پست اجرایی او می باشد. بنا به مثل معروف « هر که بامش بیش برفش بیشتر » )
لذا در ارائۀ طرحی نو، با هزاران واژۀ اخته بر لب مواجه می شویم. مانند :
« اگر این واقعه بر خودت پیش می آمد چه؟ »
یا « اگر در قتل معلم توسط دانش آموز مقصر آموزش و پرورش است، پس در قتل کارمند ادارۀ آب و فاضلاب هم مقصر سیستم آن اداره است.»
یا « چرا موفقیت های صدها دانش آموز را که محصول همین نظام آموزشی هستند نمی بینید؟»
در مقابل این واژگان اخته و نظایر آن که از عدم مسئولیت پذیری و مطالعه نشأت می گیرد، می توان گفت :
1- چقدر اعدام دانش آموزِ قاتل در تأدیب دانش آموزان دیگر تأثیر گذار است و چقدر اجرای قانون و ادای دین برای حفظ امنیت جامعه و تهذیب نفس او با راهکارهای ارائه شده در بالا؟
2- اصلاح آموزش و پرورش تأثیر گذار است یا اعدام؟
3- ایجاد و ارتقا حس مسئولیت در جامعه و تساوی همۀ شهروندان در برابر قانون تأثیر گذار است یا اعدام؟
4- مگر ناکارآمد بودن آموزش و پرورش، فقط قاتل می پرورد؟
5- آیا موفقیت عده ای از دانش آموزان به پشتوانۀ برنامه های آموزش و پرورش است؟ به عنوان یک معلم معتقدم، امروز با عدم اجرای برنامۀ صحیح در آموزش و پرورش، دانش آموزانِ موفق محصول این نظام آموزشی نیستند. بلکه آنها مدیون موهبت الهی، پشتکار، معلم خوب و اولیای خوب هستند. البته توفیقات یک معلم خوب در دین آموزش و پرورشِ انگیزه کش نیست.
6- عرصۀ فکر هر کس محدود به وسعت تجربه و قدرت تفکر اوست. هنوز هم متحجران حتی در مترقی ترین جوامع وجود دارند. اما فرق بین جوامع مترقی با جوامع در حال ترقی اینست که در جوامع مترقی، قوانینِ پیشرفته و مجریانِ متعهد، ترکتازیِ متحجران را به حداقل رسانده اند.
7- صد البته در قوانین شرعی، قصاص حق اولیای دم است. ولی پا فشاری معلمانی که اعدام را مسکنی برای حقوق پایمال شدۀ خود می دانند، نادرست می باشد. معتقدم برای عبرت گرفتن دانش آموزان و حفظ حرمت معلمان و ارتقاء انگیزه در آنها و اصلاح باورهای قبیله ای خانوادۀ قاتل، آنچه که باید به دار آویخته شود نظام آموزش و پرورش کنونی است.
کلام آخر،
- عادت، دور شدن از حقیقت است.
- داستان نماز خواندن ابلیس و برخورد حضرت عیسی ( ع ) با او از زبان عطار نیشابوری عارف بزرگ تأمل برانگیز است. کلمات «عادت» و «حقیقت» کلید واژه های این داستان هستند.
سجده ای می کرد ابلیس لعین گفت عیسی در چه کاری این چنین
گفت من پیش از همه عمری دراز سجده عادت کرده ام زانگاه باز
عادتم گشته ست این زان می کنم گر همه سجده ست تاوان می کنم
عیسی مریم بدو گفت ای سقط می ندانی و ره کردی غلط
تو یقین می دان که اندر راه او نیست عادت لایق درگاه او
هرچه از عادت رود در روزگار نیست آن را با حقیقت هیچ کار
- حکیم نظامی گنجوی و حافظ بزرگ هم بر این باور بودند.
هر چه خلاف آمد عادت بود قافله سالار سعادت بود (نظامی گنجوی)
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم (حافظ)
- والحمدالله تعالی شأنه.
نظرات بینندگان
کی معلما برای جبران عقده های خود راضی هستند که دانش اموزی اعدام بشه شاید از صد تا معلم یکی یا دوتا راضی باشند که قاتلی در این سن اعدام بشه به هر حال اعدام یا بخشش حق خانواده متوفی است حقی که خدا به انها داده والبته در کتاب خدا هم تاکید شده که بخشش بهتر است برای انسان
فقط همین رو بگم اگه فردا روزی این قاتل اعدام شد باز نندازین گردن معلما که معلمان دانش اموزی را کشتند
ضمنا اوت زدی!
به نظرم تعداد زندانی ملاک مترقی بودن یک جامعه نیست چون کشور امریکا بیشترین زندانی را دارد و اتفاقا اعدام هم جزو قوانین آن کشور است. و به نظر من در قوانین کیفری همه گزینه ها باید وجود داشته باشد و در غیر اینصورت هیچ کس امنیت نخواهد داشت و شرایط و قاضی است که تعیین کننده خواهد بود.
شاید مهمترین رکن اساسی زندگی جمعی امنیت باشد و بعد آموزش و بهداشت و ...
قوانین اداره هر منطقه با منطقه دیگر باید متفاوت باشد چون فرهنگ ها مختلف اند و نمی توان قوانین یک کشور متمدن را برای یک کشور دیگر با شرایط کاملا متفاوت اجرا کرد
اگر هر انسانی در لحظه ارتکاب جرم مطمئن باشد که بخشیده می شود حتما در ارتکاب جرم مصمم می شود و حتی ممکن است تحریک کننده باشد.
به نظر من این مساله باید از دیدگاه حقوقی و روانشناسی مورد بررسی دقیق قرار بگیرد و در مورد آن تصمیم گیری کرد ولی من فکر می کنم که جایگزینی هر چیز دیگری به جای قصاص برای امنیت و سلامت جامعه خطر ناک م پر هزینه است.
با درود خدمت آقای کاشفی عزیز
پاینده باشید
به امید اینکه تمام مشکلات , علی الخصوص مشکلات آموزشی کشور به زودی حل بشوند. با آرزوی شادباش و سلامتی.
سخن شما متین و درست اما راهکاری که در این مورد خاص پیشنهاد میکنید فقط قسمت اولش قابل اجراست.یعنی اعدام نشدن به فرض بخشش صاحب دم.ولی بخش دوم با این آموزش و پرورش مریض و سیستم ندامتگاه فعلی قطعا عملی نخواهد بود.
به آمید روزی که این نگاه وسایر نگاهای غلط تغییر کند
1-شما به رشته حقوق بسیار علاقه مند هستید و بهتر بود این رشته را انتخاب می کردید؟البته خدا خواست که حقوق دان یا وکیل نشدید با این استدلال ها به راحتی جای قاتل و مقتول را عوض می کردید و همانند وکیل خانم دانش آموز قاتل،مشکلات روانی را باعث جنایت او می دانستید؟
2-شما که با ریاضی و فیزیک سر و کار دارید باید اهل منطق باشید!منطق یعنی گفتگو کردن بر اساس احترام مقابل. با این مقاله جدید شما باز مرغ تان یک پا دارد و حرف های تمام معلمان منقد را بی اساس نمی دانستید؟
4-جالب است در این دو مقاله به مصیبت های خانواده مرحوم خشخاشی و فرزند دخترش هیچ اشاره نکردید؟ شاید وکالت قاتل را بر عهده گرفته اید؟ اگر شما در مورد مطلب کلی قتل و جنایت مقاله می نوشتید و کس خاصی را بررسی نمی کردید،خالی از اشکال بود ولی پافشاری بر درخواست بخشش یا تخفیف مجازات غیر منطقی است و فشار بر خانواده مرحوم از طرف هر کسی باشد،گناهی نابخشودنی است و تصمیم نهایی بر عهده همسر و بستگان درجه اول آن مرحوم است.
ثانیاً نامۀ دوم من هماهنگ شده با چند استاد دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران است.
ثالثاً از چهار بند قیل و قالی که راه انداختید مشخص است که حتی نامۀ دوم را دقیق نخوانده اید. امیدوارم حداقل درسهایتان را سرسری نگذرانده باشید. مغلطه نکنید، نظام آموزشی با سازندۀ چاقو فرق دارد. یعنی چی که امروز همه جا چاقو است؟ توصیه می کنم با دانشکده های علوم انسانی ارتباط داشته باشید. اگر رسماً معلم هستید نه اسماً.
رابعاً در نامۀ دومم به فرهنگ قبیله ای و زور گویی خانوادۀ قاتل اشاره کرده ام. شما خوب نخوانده اید.
خامساً شما حتی در حرف هایتان مقتول را شهید نمی نامید. تک تک جمله های نامۀ دومم بار حقوقی دارد.
سابعاً هدف از قصاص، انتقام نیست. شما با توجه به حرصی که در نوشته هایتان نمایان است، در ذهنتان جز انتقام چیز دیگری نیست.
ثامناً اکثر مردم در شهرهای بزرگ موافق با بخشش از قصاص و مجازات به شدیدترین وجه توأم با کار هستند. اگر زحمتتان نشود می توانید در تهران و شهرهای بزرگ با مردم کوچه بازار صحبت کنید. توصیه می کنم برای این کار با دانشکده های علوم انسانی دانشگاه تهران هماهنگ شوید و شیوۀ کار را آموزش ببینید.
اگرقاتل، خانواده خودتان را مرحوم نموده
بود،رضایت میدادید؟
ثانیا، شما که ادعای تخصیلات عالیه را داشته و دم از همکاری با اساتید حقوق برجسته دانشگاه می زنید می توانیدبگوییدبار حقوقی متحجر نامیدن همکارتان چیست؟
از راننده سرویس گرفته تا سرایدار و اولیاو دانش اموز و... حتی بقال سرچه با دید حقارت به خاطر معیشتمان به ما نگاه میکنند. اکنون نیز ضرب و شتم معلمان و توهین وبی احترامی توسط دانش اموزان و اولیا و.. غیرهواکنون قتل که انتظار داریدمتواضعانه خانواده
این همکار را عصبانی و متحجر نامیدیدولی عصبانیت این فرهنگی به دلیل بی احترام و بی منزلت شدن معلم توسط مسولین و جامعه است. به دلیل شرمندگی نزد خانواده به سبب عدم تامین معش است.به دلیل توهین و بیاحترامی توسط دانش اموز و....است
والسلام
خامسا شما چطور از روی نوشته ی یک همکار پی به حرص خوردن آایشان بردیدوسادساچطور توانستیدبه اعماق ذهن همکارمان نفوذ کرده و حس انتقام را در ذهن ایشان ببینید.
غرور را کنار بگذاریدسپس در مورد بخشش به جای قصاص صحبت کنید.اول خودتان بخشش داشته باشید سپس تقاضای بخشش کنید همکار محترم
1-لازم است در گفتگوها و اظهار نظرات خود به عنوان معلم احترام و ادب را رعایت و برای اثبات نظرات خود از اتهامات بی اساس به یکدیگر خودداری نماییم.
2-به نامه هایی که در مطلب ویژه سایت سخن معلم درج می شود یادداشت یا مقاله می گویند.این مورد خوبی برای مچ گیری طرف مقابل نیست؟!
3-عمل جنایتکارانه قتل باید هزینه بالایی داشته باشد،وگرنه هر کسی با کوچکترین عصبانیت کنترل خود را از دست داده و جنایت می کند.حکم با قاضی دادگاه است و با حرف من و شما چیزی عوض نمی شود و هر کس نظر خود را اعلام می کند. و تصمیم نهایی در مورد بخشش به عهده بستگان درجه اول مقتول می باشد.
5-معلمان انسانهای با گذشتی هستند و با وجدان کاری بالا کار می کننداز شما به عنوان معلم (البته اگر رسما معلم باشید) بسیار متعجبم که برخی از معلمان را انتقام جو و داری عقده روانی معرفی کردید؟
6- فاطی کردن همه چیز در یادداشت برای توجیه عمل قتل غیر منطقی است؟5 میلیون دانشجو داریم ،یک نفر مرتکب عمل زشت خود کشی شده یا آموزش و پرورش ناکاآمد است و...آیا میتوان یک راننده را که مرتکب تصادف شده است،به خاطر ترافیک و ازدحام ماشین مقصر ندانست!آری هر چیزی باید تاوان داشته باشد تا نظم و امنیت در جامعه برقرار باشد و این ربطی به حرص من برای انتقام جویی ندارد؟
یک سوال از شما دارم چرا فرزندان امام علی علیه السلام قاتل علی را نبخشیدند وقصاص کردند اگر نمی دایند بنده جوابش را می دهم
چون قاتل تا لحظه ی مرگ هم از اقدام خود پشیمان نبود وبه این ترور افتخار می کرد مانند تکفیری ها این دوره به خیال خود یکی از خلفای کافر شده را کشته بود
بخشیدن قاتلی که از کار خود پشیمان نیست احمقانه است ومتحجرانه
گفتم شاید بد نباشد گفتاری از بزرگان دین ، اهل شعر و سخن ، دانش ، فرهنگ و ادب ماندگار ایران زمین در اینجا آورده شود.
مطالبی در باب بخشش و گذشت ، بی تفاوت نبودن، انتقاد ، گناه، شنیدن سخن ، بردباری و مزمت رحم آوردن بر خبیث.
چند حدیث از امام حسین (علیه السلام) که فرمودند:
«اگر کسی در سمت راستت به تو ناسزا گفت، سپس به سمت چپ تو رفت و پوزش طلبید، پوزش او را بپذیر.»
صحیفه رستگاری، احادیث سید الشهدا (ع)، ج1، ص173
و نیز فرمودند:
«إنَّ أجوَدَ النَّاسِ مَن أعطیَ مَن لا یرجُو.»
«بخشندهترین مردم کسی است که به آنکه چشم امید به او نبسته، بخشش کند. »
کشف الغمّة، ج2، ص30
و امام حسين عليه السلام :
لايَحِلُّ لِعَينٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّهَ يُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَيِّرَهُ
بر هيچ چشم مؤمنى روا نيست كه ببيند خدا نافرمانى میشود و چشم خود را فرو بندد ، مگر آن كه آن وضع را تغيير دهد.
ادامه دارد
من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.
از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .
(بحارالانوار،ج78،ص119)
و نیز حدیث دیگری:
من اَحبك نهاك و من اَبغضك اَغراك.
كسی كه تو را دوست دارد، از تو انتقاد می كند و كسی كه با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می كند.
(بحار الانوار،ج75،ص128)
ادامه داردخیام می فرماید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو،
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو؛
من بد کنم و تو بد مکافات دهی!
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
بزرگ آنکسی کو به گفتار راست
زبان را بیاراست و کژی نخواست
چو بخشایش آرد بخشم اندرون
سر راستان خواندش رهنمون
. . .
دل خویش را دور دارد ز کین
مهان و کهانش کنند آفرین
. . .
سخن را بباید شنید از نخست
چو دانا شود پاسخ آید درست
. . .
هرآنگه که دانا بود پرشتاب
چه دانش مر او را چه در سر شراب
. . .
چو عیب تن خویش داند کسی
ز عیب کسان برنخواند بسی
ستون خرد بردباری بود
چو تندی کند تن بخواری بود
. . .
گر آزاد داری تنت را ز رنج
تن مرد بیرنج بهتر ز گنج
هران کس که بخشش کند با کسی
بمیرد تنش نام ماند بسی
همه سر به سر دست نیکی برید
جهان جهان را ببد مسپرید
. . .
بی جرم چرا نمی توان زیست؟ بگو /
گر بد کنی و خوب مجازات دهند /
پس فرق میان خوب و بد چیست بگو ؟
دوستان هیچ نظری نسبت به اتفاق افتاده ندارم . فقط در جواب دوست گرامی این دو بیتی رو تقدیم می کنم .
رحم آوردن بر بدان ستمست بر نیکان، عفو کردن از ظالمان جورست بر درویشان
خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی
به دولت تو گنه میکند به انبازی
معشوق هزار دوست را دل ندهی
ور میدهی آن دل به جدایی بنهی
انگیزه و قصد من استفاده از سخن بزرگان جهت داشتن جامعه ای سالم و امن و مترقی است و قصد پند و اندرز ندارم و از همه عزیزان پوزش می خواهم
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
"خواجه حافظ"
خداحافظتان.
اما دوستان عزیز یک سوال دارم کاش نویسنده مقاله جواب بدهد
بخشش ما انسان ها بیشتر است یا بخشش خدای یکتا
خدا با اینهمه رحمت اگر گناهکاری پشیمان نشود وتوبه نکند فردای قیامت که لحظه ی پاداش و مجازات است ومسلما تمام گناه کاران پشیمان هستند انها را نمی بخشد چون پشیمانی قبل از رسیدن مجازات مهم است نه هنگام مسلم شدن مجازات
به جز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من
چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا؟
بله آن شخص كه توان اين سخن را دارد كسي جز علي (ع)شيرخدا نيست،.
عالی و منطقی بود. ب نظر من بخشیدن کار بسیار پسندیده زیباست .
من با نظر شما و اینکه زندانیان کار کنند کاملا موافقم.
درود برشما
لطفا از همان اساتید دانشگاه تهران که، بقول خودتان،به شما مشاوره میدهند و از اینجهت به خود می بالید بپرسید که در کدام ماده قانون مجوزی برای این اهانتها: "قبیله ی متحجر قاتل"، "وهمهای قبیله ای خانواده محمد" و...داده شده است؟؟؟. لابد باز هم از طریق پرسش میدانی یا مشاوره با اساتید دانشگاه تهران به این نتیجه رسیده اید!!!!!!! تا اینجا که خودتان ناقض قانون هستید!!! لطفا بی پروایی و اهانت را کنار بگذارید. ضمنا از خانواده شریف استاد خشخاشی تقاضای بخشش میشود.
از گذشت شما زیاد میشنویم اما فقط حرف میزنید، بخاطر مبلغ ناچیزی دست به هزار شکایت و نامه نگاری میزدید ، به مدیر و معاونها چه توههینها که نمیکردی !!!!، شما که ادعای روشنفکری دارید چطور با بی شرمی دیگران را متحجر خطاب میکنید؟؟؟!!!!!کسانی که شما را از نزذیک نمی شناسند فکر میکنند شخصیتتان مثل نوشته هاتون هست !!!! اما زهی خیال باطل !!!!
قهرمان نمایی نکن !!!
نه به روز و نه به شب آسودهای
مزه ی رنج را ماه وسال چشیده ای
به یقین درد نداری تا جنون کشیدهای
فکر خویشتن تا کنون تو بوده ای؟
رسم با طل تا کجا ستوده ای؟
چون ندانی که ندانی گرفتار آمدی
پیش چشم محرمت زار آمدی
جهل تو آن دشمن دیرین توست
فهم تو آن ثمن شیرین توست
راستی کشته شد در باغ فین
تو به کی آیی بخود ای نازنین
اگر آن آموزگار با دستان جهل به قتل رسید خون اش همکاران و دوستان را به خروش آورد که صحبت کنند و همگی از هم بیاموزیم. کاش بی فاجعه دورهم جمع شویم و از هم بیاموزیم و از وحدت دل هم لذت ببریم. " یاد همه ی آموزگاران و تلاشگران جبهه ی مبارزه با جهل و فقر گرامی باد"
اگر از دیدگاه خویش در متن من با جمله یا موضوعی بی ربط و یا اشتباه مواجه شدید پیشاپیش پوزش می خواهم و پذیرای درستی آن هستم.
عالی بود
دو ماهی میشه شما رو میشناسم
حرفاتون رو من خیلی تاثیر داشته و همیشه حرف حق رو زدین، امیدوارم همیشه و همه جا شاد باشین.