هر بار که خاطرات کودکی ام را مرور می کنم می بینم زیباترین بازی آن دوران بازی معلم و دانش آموز بود .به رسم آموختن ها و دیدن معلمانمان ، وقتی فرصتی پیش می آمد خواهران و برادران و دوستان را جمع می کردیم و خودمان می شدیم معلم و با غرور و تکبر کودکی درس می دادیم ، امتحان می گرفتیم، نمره می دادیم و گاهی هم از روی شیطنت با خط کش چوبی چندترکه به دست بچه می زدیم .
یادش به خیر :
و چه زود بزرگ شدیم و تا قرعه فال به نام ما درآمد که می بایست تربیت معلم برویم احساس شعف و شادمانی از اینکه خودمان را در هیبت و صلابت معلمان خودمان تصور می کردیم تا اینکه ردای معلمی بر قامتمان پوشاندند و ما شدیم معلم این دیار .
دورانی که روستاهای محروم بسیاری بدون جاده و راه و وسیله نقلیه و تلفن و...وجود داشت و می باید کیلومترها راه را باپای پیاده در سرما و گرما طی می کردیم تا به روستا برسیم و برویم سرکلاس درس-البته آن وقت نمی دانستیم چرا بانکها و از ما بهتران در روستاها شعبه ندارند ولی امروز به لطف خدا می دانیم- .
خودمان محرومیت و درد و فقر را چشیده بودیم و عشق به فرزندان محروم این دیار ما را مصمم تر از همیشه به کارمان امیدوار می کرد و چه عاشقانه بود کلاسهای درسمان که فقط خدا در آنها حضور داشت ، نه از ادارات دیگر خبر داشتیم نه از نجومی بگیران و تنها سرمان به کار خودمان گرم بود.خاک و باد و برف و باران و گل ولای کوچه های روستای همدم مان بود و ما جوانی را سپری می کردیم و چه زود پیر می شدیم از دردها و رنج های رفته برما و بر کودکان محروم روستاها.
بعد از سی سال ، نه از کلاس خسته ام و نه از مهرورزیدن برای کودکان تان . از شما خسته ام که نفهمیدید جامعه را معلمان می سازند سالهای بعد هم که از تبعیض و ناعدالتی ها فهمیدیم ولی هیچ گاه نگاه عاشقانه کودک معصوم را به ریالی نفروختیم ، چراکه او ما را الهه دانایی و مردی پرصلابت می دانست، اما هیچ گاه نمی فهمید که چرا قامت معلم زود خم می شود.
سی سال عشق در کلاس درس ، کم نبود یک عمر بود، جوانی و میانسالی مان در مدارس گذشت بدون اینکه بدانیم کمرمان خم می شود و مویمان سفید.
دلخوشی ما میوه های سی سال گذشته است که گاهی شادی آورند و هراز گاهی نیز رنجورمان می کنند از اینکه آن چنان که که باید توفیقی نیافته اند.
بسیار زخم زبان ها خورده ایم از ناآگاهان کم عقلی که تعطیلات تابستان را بر سرمان کوفتند و برفی اگر آمد پشت سرآن کنایه و نشتر آنان روانه ما شد .ولی بازهم ننالیدم چراکه فهم شان به قیمت ارزش شان بود و آنان اگر می فهمیدند هرگز خود را به نفهمی نمی زدند و شکرا"لله که دشمنانمان را ابله آفرید.
اما هرسال که کوله بار مدرسه بر دوش سال تحصیلی را آغاز می کردیم وعده های مسئولین شروع می شد که امسال وضع آموزش و پرورش بهتر خواهد بود ولی هرسال بدتر از سال گذشته شدیم ،خوارمان کردید، شکمی سیر غذایمان ندادند و از همه بالاتر ارج و قرب مان را به یغما بردند و سی سال شرمنده نگاه فرزندانمان شدیم.
گفته بودند برایمان بهشت خواهند ساخت!
من بهشت شمارا نمی خواهم ، اجازه نفس کشیدن برایم بدهید، بگذارید چند صباح زندگی را با دلخوشی های گذشته بگذرانم.
نمیدانم شرم تان می شود یا نه؟ فیش های حقوقی مارادیده اید یا نه؟ حرمت قلمت را پاس بدار و حرمت آنکه قلم نگه داشتن را یادت داد
چه قیاس های جالبی می کردید زمانی که حقمان را خواستیم : گفتید قاضی باید زیاد بگیرد چون باید به عدالت رای بدهد، کارمند بانک بگیرد چون درآمد دارد و... گفتید دارایی باید بگیرد چون ... ولی به ما که رسید چرا نگفتید معلم بیاید از مال دنیا آن قدر داشته باشد که رسم درست زندگی و زیستن به فرزندان تان یاد بدهد، مگر قرار نبود محصل های ما قاضی فردای زندگی های شما شوند.
آیا شما با عدالت با ما رفتار کردید؟
وقتی در تخته سیاه زندگی درس عشق را به فرزندانتان می آموختم بوی گچ برایم طراوت بهشت داشت و تبسم فرزندان تان فرشتگان الهی را مجسم می کرد و با هر گچی مویی سفید کردم و قدی خمیده شد که می خواست کودکان این مرز و بوم بهترین باشند و در آن سوی آرزوهایم، فرزندم در گرفتاری زندگی حسرت ها خورد وخانواده ام کمبودها را با گوشت و پوست لمس کردند ولی باز هم شما نفهمیدید.
دردم را پنهان کردم تا کودکان تان در کلاس درس درد را فراموش کنند و بغضم را فرو خوردم تا اشک ، حسرت به دل بماند که کی از چشمانمان سرازیر خواهد شد.
بهشت شما برای خودتان ، بهشتی که شما برایمان می سازید منتی بیش نخواهد بود و می دانیم وعده بهشت تان همانند وعده پرداخت مطالبات تان خواهدبود و برازنده پرکردن زیرنویس شبکه خبر.
من شناسنامه تاخورده تعلیم و تربیت ام
من تاریخ قداست و ارج معلمم، من برچسب الهه مهربانی و مهرم ، من آرزوی کودکی شمایم ، من همدم تنهایی و گریه های کودکی ات در دبستان زندگی ام، من الفبای زندگی شماهایم و من تاشده رنج و غم و تبعیضم ، و بدان قلمی را که امروز دردست داری و به مددآن قانون وضع می کنی و حکم می دهی و امر و نهی می کنی و..... من به دستت دادم ، حرمت قلمت را پاس بدار و حرمت آنکه قلم نگه داشتن را یادت داد.
کجای دنیا با اسطوره ها و تاریخش نامهربانی می کنند که شما ما را در تنگنای زندگی رها کردید؟ ما را با دیگران قیاس کردید؟ مگر نه اینکه معلم انبیاء هستند پس چرا انبیاء را با دیگران قیاس کردید و بالاترین ظلم را در حقش جفا داشتید.
امروز هم از مزایای دنیا آن قدر به ما عنایت می کنید که تنها هزینه نان خشک و دارو و درمان دوران پیری شود نه زندگی دوباره وآرامش خیال ، آن قدر می دهید که باز هم شرمسار فرزند و عیال می شویم وآن قدر حقوق می دهید که خوردن و سفر و آسایش یادمان برود.
بعد از سی سال ، نه از کلاس خسته ام و نه از مهرورزیدن برای کودکان تان . از شما خسته ام که نفهمیدید جامعه را معلمان می سازند، نفهمیدید که ماهم کارمند این دولتیم ، نفهمیدید که بازنشسته فرهنگ هم مثل دیگر بازنشستگان دولت زندگی دارد، هزینه دارد و....
و بازهم نخواهید فهمیدکه فرزندانتان ، پزشکانتان ، وکلایتان ، وزرایتان ؛ و....همگی تربیت شده من معلمند.
بهشتتان ارزانی خودتان ، که بهشت ما تبسم فرزندانتان بود و آنچه باید از بهشت می گرفتیم با اولین الفبایشان از خدا گرفته ایم . سبک بار هستیم ، ولی قداستمان را نشکستیم و همچنان با افتخار ما معلمیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همکار بزرگوار لذت بردم و ورودتان را به وادی
مظلومان دانش تبریک عرض می نمایم.
امید که با قلم فرسایی ارزشمند خود بهشتی
در خور معلمان این سرزمین بیافرینید.
سربلند و سلامت و پایدار باشید.
بازنشستگی تان خجسته باد.
عمر با عزت تان افزون باد.
جناب آقای شاملی،
مکه نرفته ثواب حاجی بردید.
شرمنده ، نگارش تان طوری
بود که همه را دچار اشتباه
ساختید..مراسم تودیع بازنشسگی
خود دانید.
پوزش بنده را بپذیرید و مابقی خدمت
خود را در صحت و سلامتی و در لوای
حل تمامی مشکلات فرهنگیان سپری
سازید. عزت زیاد
این سایت هم عزیزان فقط حرف میزنند
مسولان معلمی را بعنوان شغل دوم پایه در نظر گرفتند شما هم راحت باشید
معلمی رو بعنوان شغل سوم در نظر بگیرید پاینده باشید
برای خدمت در مناطق روستایی معلم حق سفر
می دهند که الان سالهاست پرداخت نشده مثلا
از سال 91.
منتهی نسبت به فاصله روستا از شهر مبلغ فرق
می کند. دورافتاده بیشتر و برعکس.
چنین حقی شکسته و بسته هست اما بیشتر
مخفی نگه داشته می شود تا برجسته نمایی.
تا حال از آن سخنی یا مقاله ای به میان نیامده است.
می شود بزرگنمایی کرد. تشکر
علی برکت ا...
وقتی به عقب برمی گردم انگار ما از خوب به بد رسیده ایم.!
همیشه گفتم دریغ از پارسال.
سال به سال که میگذره وضع بدتر میشه البته برای ما نه برای نجومی بگیران و مسئولین مرفه بی درد و رانت خوار.
همدرد ناله سردت آشناست
عضو کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی و رئیس فراکسیون نظارت بر اجرای برنامههای توسعه کشور، بر تشکیل فراکسیون بازنشستگان در مجلس شورای اسلامی تاکید کرد.
به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل صندوق بازنشستگی کشوری، محمد خدابخشی نماینده مردم الیگودرز در مجلس شورای اسلامی و رئیس فراکسیون نظارت بر اجرای برنامه های توسعه کشور در نشست با جمشید تقی زاده مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری اظهار داشت: من با جدیت پیگیر تشکیل فراکسیون بازنشستگان در مجلس هستم تا نمایندگان مردم در کنار جامعه بازنشستگی حضور یافته و با تعامل و همفکری نسبت به سیاست گذاری های مورد نیاز و انتظار اقدام کنند.
امید وارم که همه چون نگاه شما به این قشر زحمت کشی که از جانشان مایه گذاشته اند تا انسانیت را زنده کنند بیندیشند شاید زمانی این اتفاق افتاد که زحماتش را با حضور در مراسم اختلاصها ورانت خواریها نمایش ندهند وثمره زحمات معلمان همان شود که معلم هدف گذاری نموده امیدوارم میوه زحماتش در اثر وجود ویروس های ناصالح کرم زده نشود وهمان شوند که معلم با سمپاشی های مداومش آنها را پرورش می دهد
واقعا نوشته های زیبای شما درد دل همه معلمان این مرز وبوم است امید وارم هر کجاهستید در کمال صحت وسلامت باشید
جانا سخن از زبان ما میگویی