اگر بخواهیم از روی شواهد و تحقیقات انجام شده قضاوت کنیم به این مساله پی خواهیم برد که امروزه آموزگاری حرفه ی سختی است! اضطراب، ناراحتی، عذاب و . . . نشان دهنده ی سختی های شغلی هستند که به طور مستقیم تحت تاثیر تغییر و تحولات اجتماعی و عملکرد جدید نهادهای آموزشی قرار گرفته است.
اساتید و آموزگاران در آستانه ی بحران عصبی قرار گرفته اند
اخباری که بی وقفه به دست ما می رسد نشان می دهد که استادها در حال از پای درآمدن هستند. آموزگارانی که در کلاس های خود به ضرب چاقو مورد حمله قرار می گیرند، دو خود کشی که در سال 2008 در بین آن ها انجام گرفت . . . این حوادث تاسف بار که بازتاب گسترده ای در مطبوعات پیدا کرده اند در واقع راس قطعه یخ شناوری هستند که نمادی از رنج و آزار و ناراحتی ای است که آموزگاران در تمامی کشورهای دنیا به طور دائمی با آن ها دست و پنجه نرم می کنند. هر سال پس از بازگشایی مدارس در حرف هایشان از روی شوخی یا عصبانیت اظهار می کنند که دیگر توانایی ادامه دادن ندارند. (1) سایت ها ، وبلاگ ها و اتاق های گفت و گوی فراوانی امروزه بازتاب دهنده ی سخنان آموزگارانی هستند که شغل شان امروزه جزو مشاغل پر خطر شناخته شده و حتی برای برخی تبدیل به ماموریت غیر ممکن گشته است.از ماه اکتبر به بعد، پربازدید ترین اتاق گفت و گوی وب سایت مجله ی علوم انسانی (2) به خاطر نامه ی آموزگار (زن) فلسفه ی جوانی، که در دبیرستانی تخصصی تدریس می کند، ایجاد شده است. وی در آن به بیان استیصال ، خستگی و ناامیدی خود از شغلش پرداخته است.
عدم قدردانی و احساس گناه
67 درصد آموزگاران فرانسوی معتقدند اضطراب موجود در کارشان از سایر مشاغل بیشتر است (مطابق نتایج تحقیق انجام شده توسط SNES در سال 2002). تحقیقی که از اساتید در تمامی گروه های آموزشی توسط موسسه ی MGEN در سال 2001 صورت گرفت نشان می دهد که آموزگاران به طور قابل توجهی از ناراحتی های خاصی مثل بی خوابی ، میگرن، زونا، ناراحتی های دستگاه تنفسی و . . . رنج می برند. . .
با این حال درصد ابتلا به افسردگی در بین آن ها با سایر مشاغل یکسان است. تحقیقی که توسط خوزه ماریو هورنستین (José Mario Horenstein) ، پزشک روانشناس MGEN روی کیفیت زندگی آموزگاران انجام گرفته نشان می دهد که در سال 2004 ، 35 درصد آموزگاران فرانسوی از زندگی خود ناراضی بوده اند. در نهایت باید اشاره کنیم مطابق نظرسنجی ای که در ماه ماسر سال 2008 توسط CSA (شورای عالی سمعی – بصری جمهوری فرانسه) صورت گرفته است ، 93 درصد آموزگاران ، بیشتر در مدارس راهنمایی تا ابتدایی، عقیده دارند که سایرین برای شغل شان ارزش لازم را قائل نیستند و نیمی از آن ها دوست دارند شغل شان را عوض کنند ( ولی باز هم می خواهند شغلی دولتی داشته باشند).
در آخر ، « ناراحتی از کار » که امروزه در بسیاری از مشاغل به چشم می خورد و سبب دلسردی ، ناامیدی از ادامه ی کار، خستگی جسمی و روحی (3) می شود دامان آموزگاران را هم گرفته و حتی برای آن ها مشکلات خاص تری را به دنبال دارد.
تناقض در اینحاست که به نظر می رسد جامعه سختی حرفه ی آموزگاری را در نظر نمی گیرد ، مردم اغلب گمان می کنند که حرفه ی آموزگاری امتیازات خاصی دارد و به سختی های روزانه ای که معلمین در کلاس درس با آن سر و کار دارند توجهی نمی کنند ، همین مساله سبب قضاوت اشتباه آن ها می شود. لورانس جنت برگونیات (Laurence Janot-Bergugnat) و نیکول راسکل (Nicole Rascle) به همین مساله اشاره می کنند و می گویند آموزگاران در شرایطی متضاد گرفتار شده اند : « در عین اینکه توقع از آن ها روز به روز بالا می رود، کسی ارزشی برای کارشان قائل نمی شود.» (4) این عدم ارزش قائل شدن سبب می شود آموزگاران احساس گناه کنند. آن ها از جامعه حمایتی دریافت نمی کنند ، خود را عامل مشکلات مدرسه می دانند و علاوه بر این باید با درخواست های ناتمام ناشی از تحولات اجتماعی و تغییر ماهیت نهاد های آموزشی دست و پنجه نرم کنند.
وظایف بی شمار
« من وقتی در کلاس هستم مثل شخصیت اصلی کارتون های مصور تکس آوری ( Tex Avery ) می مانم. . . در عین حال باید در همه جا باشم و از یکی به سمت دیگری بروم ، احساس می کنم که در عین حال به ده قسمت مساوی تقسیم می شوم . . . بنابراین تقوایم تحلیل می رود، در خودم فرو می روم و احساس پوچی می کنم . . . با این حال باز هم روز بعد باید به این " کودکان عزیز " انگیزه بدهم و مشکلات اجتماعی ، آموزشی، روانی ، عاطفی و . . . آن هارا حل کنم ( . . . ).
بالاخره روزی فرا رسید که وقتی ساعتم زنگ زد دیگر نتوانستم از جایم بلند شوم. حتی فکربرگشتن به کلاس درس هم من را از پا می انداخت. . . انگار دیگر بدنم از دستور مغزم پیروی نمی کرد . . . عضلاتم آن قدر سنگین شده بودند که حتی نمی توانستم دست هایم را بلند کنم »(5).
امروزه روان شناسان به مطالعه روی همین مشکل خستگی آموزگاران پرداخته اند. بسیاری از اساتید و آموزگاران برای توصیف محیط کارشان از واژه هایی مثل « جهنم » ، « آشوب» ، « زندان» ، «بازار» و . . . استفاده می کنند.(6)
برخی از آن ها ورود به کلاس درس در مدرسه ای در مناطق محروم را مثل ورود به میدان نبرد گلادیاتورها یا گودالی پر از شیر توصیف می کنند.
چه مساله ای باعث شده کار به اینجا برسد؟
از حدود سی سال پیش تا الان ، تغییر و تحولات جامعه آموزگاران را ملزم به تغییر رویه کرده است. دانش آموزان تغییر کرده اند و آزادی عملی به دست آورده اند که کنترل شان را سخت کرده است : آموزگاران باید با بی فرهنگی هایی کوچک یا بعضا حرکاتی خشونت آمیز که وارد فضای مدرسه شده است دست و پنجه نرم کرده و علاوه بر آن به شاگردان خود فرهنگ شهرنشینی، دموکراسی و احترام به دیگری را آموزش دهند. بعضی دانش آموزان با صدایی بلند حرف معلم را قطع می کنند ، برخی دیگر خود را به زحمت پنهان می کنند تا با تلفن همراه شان کار کنند و برخی دیگر وقت کلاس را برای اعتراض به نمره ای که به نظرشان ناعادلانه می رسد می گیرند. . . همان طور که فرانسوآ دوبه (François Dubet) ، جامعه شناس ، می گوید، برخی مواقع آماده کردن شرایط و مهیا کردن کلاس برای تدریس وقت بیشتری از خود درس دادن می گیرد. علاوه بر اینکه سکوت و توجه دانش آموزان شکننده بوده و هر لحظه ممکن است به هم بخورد.
درخواست هایی که روز به روز بیشتر می شوند
در عین حال باید به تفاوت های دانش آموزان ، تفاوت های فرهنگی ، مذهبی ، احتماعی و خانوادگی آن ها هم توجه کنیم. به علاوه در جامعه ای که در آن شکست تحصیلی ناعدالتی ای بزرگ به حساب می آید ، آموزگاران باید با دانش آموزانی که سطح ، توانایی و سلیقه ی متفاوتی دارند نتایح بهتری به دست آورند.پس از قانون وضع شده در سال 1989 ، اصلاحاتی به اجرا در آمدند که مطابق شان باید برای هر شاگرد مطابق توانایی هایش برنامه ریزی می شد تا وی به موفقیت برسد. در مدرسه و کالج آموزگاران باید برای مشکلات شخصی دانش آموزان هم چاره جویی کنند. پس از آن با تصویب قانون معلولین در سال 2005 ، دانش آموزان معلول هم در کلاس حاضر می شوند ، مساله ای که بدون شک نحوه ی آماده سازی کلاس و اداره ی آن را تحت الشعاع قرار می دهد.
به تمامی موارد ذکر شده باید توقعاتی که توسط موسسه های آموزشی متحول یافته مطرح می شود را هم مد نظر قرار داد. برای مثال ،از نظر آنیس وان زانتن (Agnès Van Zanten) (7) ، جامعه شناس، تراکم زدایی سیستم آموزشی سبب ایجاد رقابت بین موسسات شده است. سیستم مدیریتی جدیدی که در آموزش ملی و در تمامی موسسات آموزشی به اجرا درامده است از همه توقع خط مشیی همراه با تحلیل و ارزیابی های گوناگون و هم چنان به انجام رساندن برنامه های خصوصی خود را دارد. علاوه بر اداره ی روزانه ی کلاس، تصحیح اوراق و آماده کردن برنامه های کلاسی، پیگیری کار تک تک دانش آموزان، آموزگاران از این به بعد با کتابچه های تعیین سطح سالانه که توسط وزارت آموزش و پرورش اجباری شده است ، برگزاری جلسات بی شمار با سایر آموزگاران و سایر کسانی که در حیط ی آموزشی فعالیت می کنند ، ( بخش سلامتی ، هدایت تحصیلی و . . . ) هم دست و پنجه نرم کنند.آنها باید با درخواست ها و خواسته های خانواده ی دانش آموزان که نگران آینده ی فرزندان شان بوده و اغلب نسبت به مدرسه بدبین هستند هم کنار بیایند. والدین امروزه از معلمان حساب می کشند و در مورد برنامه های آموزشی و تکالیف دانش آموزان از آن ها توضیح می خواهند ، این وضعیت با شرایطی که قبلا مدرسه داشته است و با آن مثل معبدی غیر قابل نفوذ رفتار می شده تفاوتی چشمگیر دارد.
به طور خلاصه ، آموزگاران امروزه در شرایطی به سر می برند که از آن ها توقع می رود ظرفیتی بسیار بالا و توانایی های گوناگونی داشته ، در گروه های آموزشی و کارهای جمعی شرکت کنند و با نشان دادن برخوردی انعطاف پذیر ، با درخواست های روز افزون و بی شمار دانش آموزانشان کنار بیایند.
لورانس جانت برگونیانت و نیکول راسل نتیجه گیری نهایی خود را اینگونه عنوان می کنند:
« آموزگار امروزی خود را در شرایطی می بینند که گویی باید در مجموعه ای از بازی هایی کاملا متفاوت، صحنه های متحرک، موسیقی و تئاترهایی کاملا کوناگون نقش آفرینی کند . . . گوناگونی نقش های اوست که ممکن است یک یا چندین آموزگار را از پا بیندازد برای اینکه آن ها باید دائما کارهای زیادی را سر و سامان دهند، خود را زیر سوال ببرند، از خود انعطاف نشان دهند و برای پاسخ گویی به مشکلات روزافزون مدرسه ، پاسخ هایی تازه پیدا کنند . . . »
(1) Par exemple Mara Goyet, Collèges de France, Fayard, 2003
(2) Sur le forum, « Plaidoyer pour la suppression de la philosophie dans les classes techniques
www.scienceshumaines.com/forums/viewtopic.php?f=7&t=6443
(3) Voir « Malaise au Travail », Les Grands Dossiers des Sciences Humaines, n° 12, septembre novembre 2008
(4) Laurence Janot-Bergugnat et Nicole Rascle, Le Stress des enseignants, Armand Colin, 2008
(5) Laurence Janot-Bergugnat et Nicole Rascle, Le Stress des enseignants, Armand Colin, 2008
(6) Françoise Lantheaume et Christophe Hélou, La Souffrance des enseignants. Une sociologie pragmatique du travail enseignant, Puf, 2008
(7) Agnès Van Zanten, Les Politiques d’éducation, coll. « Que sais-je ? », Puf, 2004
منبع : مجله ی علوم انسانی فرانسه، منتشر شده در تاریخ دوم آوریل سال 2012
گروه مترجمان پیشرو : http://pishrotranslation.ir
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.