تعصب
بعد از شخصیت پرستی و نه هم افق با شخصیت پرستی تعصب است. تعصب به معنای سخت چسبیدن به آن چه که داریم و نگاه نکردن به چیزهای فراوانی که نداریم. و این تعصب می تواند نسبت به هر چیزی وجود داشته باشد ، نسبت به ایده ها ، نسبت به مکتب ، نسبت به مسلک نسبت به دین ، نسبت به مذهب .
اگر من آن چه را که دارم شیفته اش شدم و اصلا حسرت آن چه را که ندارم نخوردم یعنی فکر کردم این چیزی که دارم جای همه نداشته هایم را برای من می گیرد و آن وقت من نسبت به آن چیز تعصب پیدا کردم و این جا است که بلافاصله من نسبت به این چیز و چیزهای دیگر و نسبت به کسانی که به این چیز وفاداری دارند و کسانی که به این چیز وفاداری ندارند دو دید پیدا می کنم. اینها می شوند خودی ، آنها می شوند ناخودی. اینها می شوند خویش ، آنها می شوند بیگانه. اینها می شوند محرم ، آنها می شوند نامحرم. شما در قرآن دقت بکنید. چقدر به نظر من مغفول واقع می شود این نوع آموزه ها به قیمت بزرگ شدن و آگراندیسمان کردن بعضی مطالبی که در قرآن و روایات ریشه ای هم ندارد.
قرآن راجع به حب و بغض چه کار می کند ؟ ببینید چقدر این خودی و ناخودی را رفع می کند. راجع به حب و بغض چه می گوید؟ راجع به بغض می گوید وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا وقتی با یک گروهی دشمنید، دشمنی شما با آن گروه باعث نشود در حقشان عدالت و انصاف را رعایت نکنید .
عدالت بورزید ، انصاف بورزید حتی نسبت به کسانی که شانی شما هستند و شما شانی آنها هستید. ( شنان یعنی دشمن ) .
بنابراین من حتی حق ندارم نسبت به کسانی که با آنها دشمن هستم چه برسد نسبت به کسانی که با آنها دشمن هم نیستم فقط غیر من هستند. ناخودی هستند نسبت به گروه خودی من.
راجع به دوستی هم می گوید چرا همه شما را یترجاهلیه می گیرد. حمیت جاهلیت چه حمیتی بود؟ حمیتی بود که می گفت چون فلانی از قبیله من است به هر قیمتی از آن دفاع می کنم. ظالم باشد یا عادل. و چون فلانی از قبیله دیگری است به هر قیمتی به او حمله می کنم باز ظالم باشد یا عادل. یعنی اصلا ویژگی های او برای من مهم نیست. ویژگی های تعلقی او برای من مهم است. چون از قبیله دیگری است من نسبت به او خصومت دارم خوب است یا بد و چون این از قبیله خودم است نسبت به او دوستی می ورزم و از او دفاع می کنم خوب است یا بد. این خودی و ناخودی غیر از این است. ما خودی و ناخودی ر ا با رفتار تبعیض آمیزی که نسبت به دوست و دشمن نشان می دهیم پدید می آوریم و این ناشی از تعصب ماست. و این که این همه از ما می خواستند که ما فاصله های عاطفی بین خودتان و دیگران اگر نمی توانید فاصله ها را از بین ببرید و همه را مثل برادر و خواهرتان دوست خود بدارید لا اقل نسبت به آنها عدالت را بورزید. یعنی اگر من نمی توانم شما را به اندازه برادر خود دوست بدارم ولی لااقل می توانم شما را همان مقدار با شما منصفانه و عادلانه رفتار بکنم که با برادرم می خواهم منصفانه و عادلانه رفتار بشود. این هم در ما نیست و ما این تعصب را داریم و از این لحاظ هیچ کسی نیست الا این که احساس می کند با یک کسانی وضع دیگری دارد تا بقیه. با یک کسانی می خواهد یک رفتارهایی داشته باشد که با دیگران نمی خواهد عین این رفتارها را تکرار کند. نسبت به کسانی می خواهد طرفداری هایی داشته باشد که نسبت به دیگران نمی خواهد این طرفداریها را به عینهی تکرار کند.
( 1 ) ویکی پدیا
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
***
بخش نخست : پیش داوری
بخش دوم : جزم و جمود
بخش سوم : خرافه پرستی
بخش چهارم : بها دادن به ارزش داوری های دیگران نسبت به خودمان
بخش پنجم : همرنگی با جماعت
بخش ششم : تلقین پذیری
بخش هفتم : القاپذیری
بخش هشتم : تقلید
بخش نهم : تعبد
بخش دهم : شخصیت پرستی