وزیر بهداشت شرط خود را برای حضور در دولت دوازدهم اعلام کرد: " نمی شود هم کار کرد هم کتک خورد ! "
قاضیزاده هاشمی:
در مورد حضورم صحبت شده و اولویت کاری ام در دوره جدید این است که اگر بخواهم صادقانه سخن بگویم باید به این موضوع اشاره کنم که این طور نمی شود کار کرد که ما زندگی و امورشخصی مان را بگذاریم و وسط میدان بیاییم و 4 سال کار کنیم آن هم برای مردم ، ملت و انقلاب و درعین حال کتک هم بخوریم. من این مدلی کار نمی کنم.
من زمانی حاضرم که جانم را برای کشور فداکنم که نهادهایی که هستند و ادعای انقلابی گری دارند و وابسته به نهادهای مقدس هستند آنها دیگر ما را نزنند.
حال اگر کسی ما را می زند که صدای آمریکا و انگلیس پشت آن است فرق میکند اما دیگر نهادهای انقلابی که بودجه و اعتبارشان را از انقلاب و نظام و شهدا می گیرند نباید ما را تخریب کنند. آن هم در حوزه ای که مسئولیت اش با من است.(عصرایران )
حدود دو هفته پیش پیامی برای رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش ارسال کردم .
از ایشان خواسته بودم تا وقتی را برای صدای معلم اختصاص دهد تا بتوان برخی پرسش های فرهنگیان و معلمان را که در رسانه های عمومی مطرح نمی شوند را با ایشان مطرح کرد ...
چند بار دیگر برای آقای جدایی پیام فرستادم .
پاسخ ایشان چنین بود :
" پیگیرم ".
با یکی از دوستان تشکل ها این موضوع را مطرح کردم .
گفت احتمالا ایشان وقت ندارند !
اگر واقعا سخن این فرد درست باشد چگونه می توان پذیرفت وزیری که بارها پشت نیمکت دانش آموزان در مدرسه حاضر می شود ، در شورای دبیران مدارس حضور پیدا می کند و... اما وقتی ندارد تا از نزدیک پاسخ گوی سوالات رسانه ای باشد که روزانه هزاران مخاطب از سراسر کشور دارد ؟
در زمان وزارت فانی هم این درخواست را مطرح کردیم و حتی نامه ای رسمی خطاب به ایشان نوشتیم اما هیچ پاسخی به این نامه داده نشد ...
فرضیه ای که می توان در این مورد و حداقل برای دانش آشتیانی مطرح کرد این است که احتمالا دانش آشتیانی فرض را بر این گذاشته است که ممکن است به عنوان یک " گزینه " برای وزارت آموزش و پرورش و یا جاهای دیگر مطرح شود .
ممکن است صدای معلم پرسش هایی را مطرح کند که ایشان قادر به پاسخ گویی نباشد و یا در حالت دیگر وزیر پاسخ هایی بدهد که بعدها مخالفان و یا منتقدان علیه وی استفاده کنند .
البته این فرضیه می تواند قریب به یقین باشد .
حدود چهار سال پیش در نشستی که تشکل ھای فرھنگیان کشوری با آقای دکتر نجفی داشتند و گزارش کامل آن در سخن معلم منتشر شد ( این جا ) ، ایشان در قسمتی از سخنان خود تصریح کرد که "برخی آموزش و پرورش را قسمتی از حاکمیت می دانند در حالی که آموزش و پرورش بخشی از جامعه است . عده ای آموزش و پرورش را صرفا ایدئولوژیک می پندارند در حالی که بخش اعظمی از آن " غیر ایدئولوژیک " است "
پس از آن بود که ھجوم رسانه ھای مخالف و اقتدار گرا به ایشان شروع شد و حتی برخی از نمایندگان مجلس در صحبت ھای خود و استناد به این گزارش عنوان می کردند که آقای دکتر نجفی موافق نظام ایدئولوژیک نیست و می خواھد بساط ارزش ھای انقلاب و اصول آن را بر چیند !
حتی اگر این فرضیه نیز درست باشد چرا یک فرد باید حرفی بزند و یا سخنی را مطرح کند که نتواند به طور منطقی از آن دفاع کند ؟
اگر فردی واقعا به آموزه هایی باور دارد چه پنهان و چه علنی باید از آن دفاع کند و پشت آن بایستد .
اگر هم شجاعت بیان آن را ندارد مجبور نیست حرف بزند و یا ادعاهایی را مطرح کند و توقعات افکار عمومی را بالا ببرد !
این نشان می دهد که در جامعه ما معمولا افراد نقش های مختلفی را ایفا می کنند به ویژه مسئولان و دست اندرکاران که سعی می کنند " چهره رتوش شده ای " را از خود برای افکار عمومی طراحی و اجرا کنند .
در موردی دیگر ، صدای معلم قبل از انتخابات دهمین مجلس شورای اسلامی گفت و گویی را با حمیدرضا حاجی بابایی انجام داد .
پیش از انجام مصاحبه برخی از دوستان ما می گفتند و حتی هشدار می دادند که شما حرفی برای گفتن در برابر ایشان ندارید و ایشان زرنگ و باهوش است و حتما کم می آورید !
اما علی رغم این توصیه ها و تذکرات صدای معلم این گفت و گوی 5 / 5 ساعته را انجام داد . ( این جا )
این گفت و گو که حتی در نوع خود در حوزه آموزش و پرورش و معلمان بی سابقه است واکنش طیف مقابل را برانگیخت .
کار تا آن جا پیش رفت که خبرگزاری فارس و سازمان بسیج فرهنگیان در مقابل این گفت گو واکنش نشان دادند و صدای معلم را به جراحی ناشیانه و تقطیع مصاحبه متهم کردند و این در حالی بود که متن کامل کامل گفت و گوی صدای معلم بیش از گفت و گویی بود که خبرگزاری فارس پیاده کرده بود ! ( این جا )
( متن گزارش صدای معلم سي و پنج هزار سيصد وچهل شش ( 35346 ) کلمه و متن منتشر شده در خبرگزاری فارس فقط بيست وشش هزارو ششصد و شصت ( 26660 ) کلمه بود ! )
حال این پرسش اساسی مطرح است که چرا " شفافیت " و به تبع آن " پاسخ گویی " اساسا در جامعه ما تعریف نشده است ؟
رسانه ای که از دیدگاه " مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی " به عنوان رسانه و گروه مرجع طبقه بندی شده است ( این جا ) از سوی وزیر آموزش و پرورش و حتی مسئولان پایین تر از آن خیلی بها داده نمی شود ؟
دلیل این ترس چیست ؟
چرا مسئولان وزارت آموزش و پرورش از مواجهه مستقیم با افکار عمومی و رسانه های مستقل هراسان به نظر می رسند ؟
در سپهر سیاسی جامعه ما وزیری دیده می شود که قاطعانه و به صراحت از دولت و سیاست های آن دفاع می کند و برای ادامه حضورش شرط می گذارد و حتی برخی مراجع تقلید دعوت به حضور ایشان در کابینه بعدی می کنند اما در آموزش و پرورش بالاترین مقام اجرایی آن و عضو همین دولت برای انجام یک گفت و گو این همه تردید دارد و سبک و سنگین کرده و اصطلاحا " چرتکه " می اندازد ؟
وزیری که این قدر محافظه کار و آینده نگر باشد از معلمانش چه انتظاری می توان داشت ؟
عیان ترین و بدیهی ترین این وضعیت را می توان در سند 2030 مشاهده کرد .
دانش آشتیانی تنظیم و اجرای این سند را جزء برنامه های خود اعلام می کند . در هجمه جناح مخالف دولت در کارزار انتخابات مطابق گفته های خانم حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی ، وظیفه توضیح و یا دفاع از سند 2030 بر عهده معاونت آموزش متوسطه گذاشته می شود .
اما هیچ کس کاری انجام نمی دهد ...( این جا )
در حال حاضر ، مسیر دموکراسی از " رسانه " می گذرد .
آیا وزیری که تا این حد نسبت به جایگاه " رسانه " بی توجه است می تواند ادعای " اصلاحات آموزشی " را در نظام بسته ، متمرکز و متصلب آموزش و پرورش داشته باشد ...