صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گفت و گو کننده : شیرزاد عبداللهی

گفت و گو با دکتر غلامحسین شکوهی( شکوه نام معلم ) ؛ اولین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب

غلامحسین شکوهی اولین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب / خاطره دکتر شکوهی از کلاس درس ژان پیاژه / شکوهی سال 41 رئیس‏ اداره تحقیق و ارزش‏یابی آموزش و پرورش شد / شکوهی : گفتم وزیر دولت موقت نمی‏ شوم!/ می گفتند شاه را بیرون كردیم، شما را هم بیرون می كنیم / شعار می دادند طراح این سئوالات اعدام باید گردد / خیلی به حرف وزیر گوش نمی دادند / با ظن و گمان نمی ‏شود در مورد آدم ‏ها قضاوت کرد/ بسیاری از کسانی که در گزینش‏ ها رد می ‏شوند،چیزی در پرونده ‏شان نیست/ ما بچه‏ هایمان را نفله می‏ کنیم / معلمی امروزه چنگی به‏ دل نمی ‏زند/ معلم گفت:  چرا خندیدی،گفتم همه خندیدند،گوش مرا گرفت و از کلاس بیرون‏ کرد

گفت و گو با دکتر غلامحسین شکوهی در مورد تاریخچه زندگی و مسائل آموزش و پرورش ایران

 

گفت و گو با دکتر غلامحسین شکوهی

گفت و گو کننده : شیرزاد عبداللهی

دکتر غلامحسین شکوهی اولین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب در سن 90 سالگی درگذشت. با تسلیت به جامعه فرهنگیان ایران این گفت و گو را که در سال85 با دکترشکوهی انجام داده ام را برای آشنایی بیشتر معلمان با زندگی و دیدگاه های استاد منتشر می کنم.

 

پیش درآمد : 57 سال معلم بودم. هیچ ‏گاه آرزو نکردم که ای کاش شغل‏ دیگری داشته باشم. جهان درست نخواهد شد جز با تعلیم و تربیت». دکتر غلامحسین شکوهی،اشاره ‏ای به کتاب روی میز می ‏کند و ادامه‏ می‏ دهد: «کتابی می‏ خوانم درباره‏ ی فلسفه‏ ی تربیتی کانت.او هم‏ همین را می‏ گوید: تحقق انسانیت در گرو تعلیم و تربیت است،اما این کار آسانی نییست. کلید این کار، تربیت معلم است. تا تربیت معلم‏ درست نشود، آموزش و پرورش درست نمی ‏شود و تا آموزش و پرورش‏ درست نشود،کشور درست نمی ‏شود. ما امکانات این کار را داریم. معلمان فراوان و زحمت‏ کشی داریم. شاگردان دنیا، هیچ جا به اندازه‏ ی‏ بچه‏ های ما درس نمی‏ خوانند، ولی چه فایده، روش غلط است.

در بیرجند شاگردی داشتم که الان یکی از اطبای خوب است...»... پشت‏ بند هر جمله ‏اش، خاطره ‏ای است.خاطراتی که زنجیروار دنبال هم‏ می‏ آیند و قهرمان همه‏ ی این خاطرات،معلمان و دانش ‏آموزان شهری‏ و روستایی و مکان وقوع آن‏ها، مدرسه است. با تنی رنجور، در حالی‏ که دو دستش را روی میله‏ ی افقی واکر ستون کرده است، به زحمت‏ جلوی پای مهمانان می‏ ایستد. فضای خانه ساده و صمیمی است‏ و چند قفسه‏ ی کتاب، که معلوم است برای تزئین چیده نشده‏ اند.

شکوهی، که به راستی شکوه نام معلمی در ایران است، اولین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب اسلامی در کابینه‏ ی موقت مهندس‏ بازرگان بود. پاییز 85  جمعی از بزرگان آموزش و پرورش دکتر نجفی ، دکتر مهرمحمدی ، صادق زاده قمصری و دکتر نفیسی و احتمالا یکی دو نفر دیگر که نام شان را فراموش کرده ام ، برای عیادت و نظرخواهی از دکتر شکوهی درباره سندملی آموزش و پرورش به دیدار ایشان رفتند. به لطف دکتر نجفی از دیدار خبردار شدم . ساعتی بعد به اتفاق بزرگان مقابل ساختمانی قدیمی‏ و دوطبقه در یکی از کوچه‏ های باریک خیابان شریعتی بالاتر از میرداماد ایستاده بودم.  درحاشیه بحث های اساتید، از فرصت استفاده کردم و سوال های خودم را پرسیدم. صحبت ها که گل انداخت ،هم‏ او و هم مهمانان بیماری و سفارش فرزند شکوهی که او را زیاد خسته نکنید را از یاد بردیم. تنها لرزش دست ‏ها و صدا و برخی کلمات که نامفهوم ادا می‏ شوند،به یادمان می ‏آورد که‏ بعد از سکته‏ ی مغزی در سال 1380، افتخار جامعه‏ ی معلمی ایران،چه‏ روزهای سختی را گذرانده است.

حاصل آن گفت و گو  اولین بار در روزنامه شرق با عنوان "شکوه نام معلم" منتشر شد. بعدها این مصاحبه به صورت ناقص با نام یا بدون نام مصاحبه کننده و گاه به نام افراد دیگر دربرخی از سایت ها و مجلات و روزنامه ها از جمله رشد معلم شماره 224 (بدون نام مصاحبه کننده و به صورت ناقص ) منتشر شد.

 

آقای دکتر شکوهی،می‏ خواهیم بیشتر شما را بشناسیم.شنیده ‏ام که شاگرد دکتر پیاژه‏ ی معروف‏ بوده ‏اید؟

من در سال1305 شمسی متولد شدم،در روستای خوسف.از بیرجند،35کیلومتر به طرف کویر لوت که بروی،به روستای خوسف می ‏رسی.80 سال را گذرانده‏ ام.در همان روستا مدرسه رفتم.دوره‏ دانشسرای مقدماتی را در بیرجند گذراندم و معلم شدم.تحصیلات‏ دانشسرای مقدماتی معادل کلاس 11 بود. آن موقع قانونی بود که‏ آموزگارانی که دیپلم دانشسرای مقدماتی دارند، اگر در امتحانات نهایی‏ کلاس 12 شرکت کنند و دیپلم کامل متوسطه بگیرند، می ‏توانند بدون‏ کنکور وارد دانشگاه شوند.من هم بعد از هفت سال آموزگاری در روستاهای بیرجند،به مشهد رفتم،امتحان دادم و دیپلم گرفتم.بعد هم‏ برای ادامه‏ ی تحصیل وارد دانشسرای عالی تهران شدم.

 

در چه رشته‏ ای؟

دوره‏ ی لیسانس رشته ‏ی آموزش و پرورش ابتدائی. فارغ التحصیلان‏ این رشته، کارشان این بود که آموزگاران را برای تدریس در دبستان‏ ها آماده کنند.به بیرجند که برگشتم،چون دبیر کم داشتند، مرا فرستادند دبیرستان.

 

در چه سالی فارغ التحصیل شدید؟

سال 1335 از دانشسرای عالی فارغ التحصیل شدم.یک سال‏ در بیرجند دبیر بودم.سال بعد من را به عنوان شاگرد اول دانشسرای‏ عالی،با بورس دولتی فرستادند اروپا، شهر ژنو در کشور سوییس. آنجا بود که پیاژه را دیدم.او استاد ما بود. پیاژه که دیگر جهانی بود و هست.

 

ارتباط ویژه‏ ای هم با پیاژه داشتید؟

نه،گمان نمی‏ کنم که پیاژه مرا می‏ شناخت. پیاژه نمی ‏رسید به‏ اینکه تک ‏تک اشخاص را بشناسد.

 

در کلاس ‏های درس او که شرکت می‏ کردید؟

بله،با او درس داشتم.یادم می ‏آید که دفترچه‏ های ثبت‏ نام را می ‏ریختند آن‏جا که پیاژه امضا کند.او ضمن درس دادن، دفترها را باز و امضا می ‏کرد. من هیچ وقت چنین کاری را جای دیگر ندیدم.

 

چه سالی فارغ التحصیل شدید؟

در ژنو،سال 1341 دکترا گرفتم.

 

در چه رشته ‏ای؟

رشته تعلیم و تربیت. وقتی برگشتم تهران، رفتم اداره‏ ی فرهنگ، بخش شهرستان‏ ها.گفتند باید برگردی بیرجند،ردیف حقوقی نداریم. گفتم: من بیرجند بودم،دبیر خوبی هم بودم.این همه برای من خرج‏ کردید که برگردم بیرجند در دبیرستان درس بدهم. نپذیرفتند. رفتم‏ پیش دکتر صدیق اعلم. آن موقع سناتور بود. پرسید کجا تحصیل‏ کردی، گفتم ژنو. تعجب کرد.مثل اینکه خودش هم لیسانسش را از آن‏جا گرفته بود.پرسید، چه خوانده ‏ای،گفتم‏[دکتر شکوهی پاسخ‏ را به زبان فرانسه می ‏گوید.]دکتر صدیق کمی سرد شد و گفت:چه ‏قدر کوچک گرفتی.منظورش این بود که رشته‏ ی تعلیم و تربیت کوچک‏ است.یاد ژنو افتادم. یکی از دانشجویان که از کشور یونان آمده بود، چهار عمل اصلی‏[جمع و تفریق و ضرب و تقسیم‏]را به عنوان تز دکترا مطالعه کرده بود.در جلسه‏ ی دفاعیه‏ ی وی، من هم بودم. دکتر دپارتمان گفت: تو خیلی زحمت کشیده‏ ای،ولی خیلی بزرگ گرفته ‏ای; چه کسی می‏ تواند،چهار عمل اصلی را در چهار سال ابتدایی یک‏ جا مطالعه کند.او می ‏گفت:چهار عمل اصلی در ابتدایی زیاد است و ایشان‏ می‏ گفت:اینکه تو گفته ‏ای‏ [دکترای تعلیم و تربیت‏] کوچک است.این‏ فرق ما و آن‏هاست.

 

جریان ردیف حقوقی چه شد؟

دکتر صدیق،به دکتر طوسی سفارش کرد که مشغول تهیه‏ ی‏ مقدمات تشکیل دفتر مطالعات آموزش و پرورش بود.من تهران ماندگار شدم. دفتر مطالعات در میدان بهارستان بود.این دفتر چهار اداره داشت. اداره‏ های برنامه‏ ها،آمار،تشکیلات و تحقیق و ارزش‏یابی.من رئیس‏ اداره تحقیق و ارزش‏یابی شدم.آقایان بهشتی و باهنر در اداره ‏ی‏ برنامه‏ ها بودند.در دانشسرای عالی تهران هم درس گرفتم.ریاضی‏ تدریس می‏ کردم.

 

سال 57 چه کسی شما را به مهدی بازرگان معرفی‏ کرد؟

یک روز دکتر هادی شریفی آمد و گفت: دنبال یک وزیر آموزش و پرورش می‏ گردند،شما چه کسی را معرفی می‏ کنی.من فورا گفتم:دکتر سحابی،گفت: سحابی پست دیگری دارد. وزیر مشاور است .شخص دیگری را نام بردم، از نظر اعتقادی اشکال داشت.

 

اسم او را به خاطر دارید؟

بلی،خاطرم هست،ولی نمی ‏خواهم بگویم.آن روز آقای دکتر شریفی رفت.من هم قضیه را تقریبا فراموش کرده بودم که چند روز بعد دوباره آمد و گفت:خود تو وزیر می ‏شوی؟ گفتم:نه من وزیر دولت موقت نمی‏ شوم. دکتر شریفی هم رفت و قرار شد برود و مهندس‏ بازرگان را ببیند.

 

شما از قبل با آقای بازرگان آشنایی داشتید؟

نه، آشنایی حضوری نداشتم، ولی ایشان را می ‏شناختم. اولین‏ بار در دبستان خوسف بود که اسم ایشان را شنیدم. معلمی داشتیم که‏ یک روز گفت:یکی از تحصیل کردگان فرانسه،برگشته به ایران و دارد تفسیری می‏ نویسد و نام او مهندس بازرگان است.

 

لابد منظور معلم شما از تفسیر مباحث دینی بود؟

بلی، منظورش کتاب‏ های دینی آقای بازرگان بود.به‏ هرحال چند روز بعد رفتیم خدمت آقای مهندس بازرگان.گفت: برنامه‏ ی شما برای‏ آموزش و پرورش چیست؟ گفتم:تا یک ماه پیش نه من امیدوار بودم‏ که کسی مرا دعوت به وزارت کند و نه کسی مرا واقعا وزیر می‏ کرد. این است که فعلا برنامه‏ ای ندارم، ولی از وزیرانی که تا حالا بوده ‏اند، از هیچ کدام کمتر نیستم. آقای دکتر سحابی-خدا رحمت کند او را- حرف مرا تأیید کرد و گفت:خوب جوابی به آقای نخست‏وزیر دادی! به این ترتیب من شدم وزیر آموزش و پرورش دولت موقت.خوب‏ تجربه‏ ای بود، ولی پوست آدم کنده می‏ شد.

 

اختیار اداره‏ ی وزارت‏خانه با شما بود؟

اشخاصی تعیین شده بودند كه به وزیر كمك كنند. یكی از آنها آقای كاظم موسوی بود. آقای اسدی لاری هم بود. آقای باهنر معاون آموزش و پرورش بودند (ولی كمتر می آمدند). آقای رجایی هم بود. در حقیقت وزارتخانه را آنها می گرداندند. آنها معتمدین بودند. من لباس و كراوات داشتم. فضای آن موقع خیلی تند بود. همه ادعا می كردند كه شاه را بیرون كرده اند. عده ای از دانش آموزان از ساری آمده بودند. در اعتراض به سختی سئوال امتحانی، در امتحان تك ماده نمره نیاورده بودند. شعار می دادند: طراح این سئوالات اعدام باید گردد. یك عده از مهندسین و كارمندان اداره نوسازی كه آقای كتیرایی اداره شان را بسته بود در یكی از اتاق های وزارتخانه تحصن كرده بودند. یكی از آنها با مشت به در اتاق من می كوبید و می گفت: شاه را بیرون كردیم، شما را هم بیرون می كنیم.

 

شما اجازه دادید، امور تربیتی تشكیل شود و امور آموزشی از امور پرورشی جدا گردد؟

نه خیر، من اجازه ندادم. كسی از من اجازه نگرفت. به حرف وزیر خیلی گوش نمی دادند. برای این جور كارها شورا می گذاشتند و تصمیم می گرفتند، این شیوه جا افتاده بود.

 

نقش شما به عنوان وزیر در پاک سازی های اول انقلاب چه بود ؟

یک روز لیستی را آوردند در چندین صفحه كه این را امضا كن تا بازنشسته شوند، من هم تنها یك نكته را اضافه كردم، نوشتم دوره خدمت نظام را جزء سنوات خدمتی محاسبه نكنید، هركس كه سی سال تمام سابق خدمت دارد را بازنشسته كنید و تعدادی از افراد آن لیست كه ۲۸ سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش داشتند، ماندند.

 

غیر از اینها، ظاهراً افراد دیگری هم بازنشسته، بازخرید و یا اخراج شدند.

نه، آنها را من اصلاً خبر ندارم. اصلاً مربوط به دولت نبود. دستگاه های دیگری دست اندركار بودند.

 

نظر شما در مورد گزینش و استخدام معلمان‏ چسیت، آیا خاطره‏ ای در این خصوص دارید؟

برای شغل معلمی باید بهترین ‏ها را گزینش کنیم. افراد علاقه‏ مند و باهوش.معلمی شغل بزرگی است. اگر معلم درست انتخاب شده‏ باشد و درست تربیت شود،بسیاری از مشکلات جامعه حل می‏ شود. من فکر می‏ کنم اگر کسی در امتحانات تربیت معلم شرکت کرد و قبول شد،دیگر نباید او را کنار بگذارند.با ظن و گمان نمی‏ شود در مورد آدم‏ ها قضاوت کرد.بسیاری از کسانی که در گزینش ‏ها رد می‏ شوند،چیزی در پرونده ‏شان نیست.

 

اشاره‏ ای هم به تألیفات خود در زمینه‏ ی آموزش و پرورش بفرمایید.

من چند کتاب نوشته ‏ام که برخی از آن‏ها به چاپ پنچم‏ رسیده ‏اند.روش آموختن حساب و هندسه،مربیان بزرگ، تعلیم و تربیت و مراحل آن و روان‏ شناسی دوره‏ ی دبیرستان.کتاب تعلیم و تربیت،اثر امانوئل کانت را هم تجربه کرده ‏ام.بیش از 60 مقاله ‏ی‏ علمی هم در مجلات معتبر تخصصی،از جمله فصل‏ نامه‏ ی تعلیم و تربیت وزارت آموزش و پرورش نوشته ‏ام.

 

شما برای اولین‏ بار تست سنجش آمادگی کودکان‏ برای ورود به مدرسه را تهیه کردید. لطفا کمی در این‏ مورد توضیح دهید.

این کاری پژوهشی و علمی بود که در دنیا کم‏ نظیر است. این کار آبروی ما است و باید به زبان‏ های دیگر ترجمه می ‏شد.من‏ شنیدم بعدا این تست را تغییر دادند و با چند سؤال از آقای دکتر افروز مخلوط کردند و چیز دیگری ساختند.برای تهیه‏ ی این تست، ما ابتدا 24 هزار کودک را توسط خود معلمان در سراسر ایران،مورد سنجش قرار دادیم.در مرحله‏ ی آزمایشی،این تست 45 سؤال داشت‏ که 17 تای آن را پس از سنجش،کنار گذاشتیم.28 سؤال ماند. آن‏ را روی 30 هزار کودک اجرا کردیم. براساس این تست، معلمین به‏ جای اول مهر،20شهریور در مدارس حاضر می ‏شدند و بچه ‏هایی را که برای اولین‏ بار وارد مدرسه می‏ شدند، مورد سنجش قرار می‏ دادند; اگر کودکی نمره ‏ی لازم را کسب نمی‏ کرد، نباید وارد مدرسه می‏ شد; ولی اگر یک کودک، مثلا پنج ساله در این تست نمره‏ ی کافی می ‏آورد، وارد مدرسه می‏ شد.

 

عده ‏ای معتقدند که سن ورود را باید از شش سال به پنج سال کاهش داد.

نیاز به پژوهش دارد.ابتدا طرح را به صورت آزمایشی و محدود اجرا کنند; اگر دیدند که کودکان پنج ساله در مدرسه پیشرفت می‏ کنند، آن‏ وقت به صورت سراسری عمل کنند.این کار مهمی است و باید حتما آزمایش شود. جدا از بحث ‏های پژوهشی و عملی به نظر من، عجله کردن در این‏که بچه ‏ها زودتر به مدرسه بروند و حتی زودتر دیپلم بگیرند، کار خوبی نیست. می ‏پرسی آقازاده کجا است،می‏ گوید مدرسه می‏ رود،کلاس دوم،سوم و...است.چند سال بعد می‏ پرسی‏ آقازاده کجا است،با شرمندگی می‏ گویی بیکار است،دیپلمه بیکار.اول‏ اول برای دیپلمه ‏ها فکری بکنید که بعد از این‏که خوب تحصیل کردند و تحصیل ‏شان تمام شد به این‏ها کار بدهید.ما متأسفانه، بچه‏ هایمان را نفله می ‏کنیم.من موقعی که در ده خودمان-خوسف-معلم بودم، بچه‏ هایی می ‏دیدم نابغه...

 

به نظر می‏ رسد نگاه دانش ‏آموزان قدیمی به معلم و مدرسه و سواد،نگاه متفاوتی بوده است؟

بله; من خاطره ‏ای مربوط به خودم است را می‏ گویم.سال دوم‏ دبیرستان بودم، دبیر جبر برای امتحان،سه تا مسئله داده بود.من سریع‏ همه را نوشتم;اما قسمتی از سئوال سوم را نمی ‏توانستم حل کنم. دبیر جبر آمد بالای سر من،ورقه را نگاه کرد و پرسید تمام نشد،رفت و مقداری سر جلسه قدم زد،دوباره برگشت و دید که من هنوز مانده ‏ام. فهمید در کجا اشکال دارم.گفت:آخر دقت کن X مساوی است با... من فوری فهمیدم که کجا حواس من پرت شده است.جواب صحیح‏ را فهمیدم،اما ننوشتم;چند دقیقه بعد ورقه را دادم و رفتم.هفته ‏ی بعد که آمد ورقه را داد،من که شاگرد زرنگ کلاس بودم 18 شدم. معلم‏ جبر به شوخی گفت:من که به این احمق شکوهی گفته بودم...من‏ در دلم خندیدم و به خودم گفت:نمره 18 که خودم گرفته باشم،بهتر از نمره‏ ی بیستی است که با کمک معلم گرفته باشم.

 

معلم واقعی را کجا می‏ توان یافت؟

ببینید،معلمی شغل بزرگی است; گفتم اگر معلم درست گزینش‏ شود و آموزش صحیح ببیند، بسیاری از مشکلات حل می‏ شود. معلم‏ واقعی بی‏ نیاز است.ساختن شخصیت معلم و تربیت معلم یک طرف‏ و حفظ شخصیت و حرمت او یک طرف دیگر ماجرا است. معلم باید شغل خودش را بالاتر از همه‏ ی مشاغل بداند.ما باید بهترین‏ ها را گزینش کنیم. بچه ها از اول ابتدایی تا سال آخر دبیرستان در اختیار ما هستند; می‏ شود این را تشخیص داد که کدام‏ یک برای معلمی‏ مناسب‏ ترند. بعد از انتخاب افراد،آن‏ها را باید به نحو شایسته‏ ای آماده‏ کنیم برای شغل معلمی; اگر می ‏بینیم که امروز دانشجویان بااستعداد، داوطلب شغل معلمی نیستند به این دلیل است که معلمی چنگی به‏ دل نمی‏ زند. باید شأن معلم را رعایت کرد. معلم را باید خوب انتخاب‏ کنیم و خوب به او برسیم و حرمت به او بگذاریم.

 

رفتار معلم تا چه اندازه در شکل‏ گیری شخصیت‏ دانش‏ آموزان مؤثر است؟

از خودم مثال می‏ زنم.وارد کلاس اول دبیرستان شده بودم، ساعت اولی که درس زبان فرانسه داشتیم از خوش‏حالی روی پا بند نمی ‏شدم.خیلی احساس غرور می کردم. معلم فرانسه وارد کلاس شد. در مشهد درس خوانده بود و می‏ گفتند تمام لاوروس را حفظ است. روز اول درس داد و جلسه بعد یکی از دانش ‏آموزان را صدا زد پای‏ تخته. دانش ‏آموزی بود قدبلند و سیه چرده که سرش از تخته سیاه‏ گذشته بود. معلم هم آن طرف ایستاده بود.جثه‏ ی کوچکی داشت، گفت: الفبا را بگو. دانش ‏آموز شروع کرد به گفتن حروف،به حرف‏ «او»که رسید، دهانش را غنچه کرد، همه خندیدند.معلم شاید فکر کرد که باید کاری بکند تا بتواند کلاس را بعد از اداره کند. من‏ از همه کوچکتر بودم و در ردیف جلو نشسته بودم.به من گفت: چرا خندیدی، گفتم همه خندیدند،گوش مرا گرفت و از کلاس بیرون‏ کرد.

این اولین‏ باری بود که در مدرسه به من توهین می‏ شد. برخورد معلم فرانسه باعث شد من که همه ‏ی درس ‏هایم بسیار خوب بود، دیگر در تمام دوره ‏ی دبیرستان فرانسه یاد نگرفتم. چند سال بعد که‏ وارد دانشسرای عالی شدم،معلم فرانسه ما خانم نفیسی بود، من که‏ تا آن زمان معلم زن نداشتم،خجالت کشیدم.پیش خودم گفتم، الان‏ خانم نفیسی هم می‏ فهمد که من بی‏سوادم و فرانسه بلد نیستم. چند جلسه گذشت; یک روز گفت:شما باید انشا هم بنویسید; تب کردم; من انشا بنویسم؟!. آن هم به زبان فرانسه؟! رفتم خیابان بوذر جمهوری; هرچه کتاب فرانسه پیدا کردم،خریدم.16 آذرماه آمد.دانشگاه شلوغ‏ شد و کلاس‏ ها تعطیل شد.من تمام دو هفته را انشا می ‏نوشتم که‏ آبروی خودم را پیش معلم فرانسه نجات بدهم.

بالاخره، انشا را دادیم‏ به خانم،گذاشت توی کیفش،من هم یک هفته به کیف خانم فکر می‏ کردم.هفته ‏ی بعد خانم معلم آمد; کیفش را روی میز گذاشت و ورقه‏ ها را درآورد. گفت:شکوهی کیه؟ به خودم گفتم:ای وای خانم‏ هم فهمید; اما خانم نفیسی گفت: شکوهی،خوب انشایی نوشتی.بار من سنگین شد، از آن به بعد من بهترین شاگرد کلاس فرانسه شدم; از خانم نفیسی هم در امتحان دو تا 20 گرفتم.معلم تأثیر عجیبی روی‏ شخصیت دانش ‏آموز دارد.

 

آقای دکتر ببخشید این خوسف که شما با این علاقه‏ از آن سخن می‏ گویید،چگونه جایی است؟

خوسف که گفتم،روستایی است از توابع بیرجند در حاشیه ‏ی‏ کویر. این منطقه در گذشته آباد بوده است.به نظر من نام آن واژه ‏ای‏ است که از دوره ‏ی اشکانی،شاید هم«خوب اسب» بوده که به تدریج‏ به این صورت درآمده. در کتاب حودالعالم من المغرب الی المشرق، به نام خوسف اشاره شده است،درحالی‏ که نامی از بیرجند نیست.من‏ به همه جای ایران علاقه‏ مندم ; اما خوسف و بیرجند زادگاه من است و بخش بزرگی از خاطرات من متعلق به این ناحیه است.

 

کلام شما را قطع کردم،از بچه ‏های نابغه خوسف‏ می گفتید.

در 12 کیلومتری خوسف روستایی بود که مدرسه نداشت.بچه‏ ها صبح 12 کیلومتر پیاده به مدرسه می‏ آمدند و عصر هم برمی‏ گشتند. یکی از این بچه‏ ها کلاس پنجم یا ششم ابتدایی بود.این دانش ‏آموز مرا بیچاره کرده بود! هر سؤالی که می ‏پرسیدم،جواب می ‏داد و هر مسئله ‏ای که می‏ دادم حل می‏ کرد.یک روز به نظر خودم مسئله مشکل‏ طرح کردم.گفتم بروید ارتفاع نهال سنجد وسط مدرسه را حساب‏ کنید. روز بعد،جواب مسئله روی میز من بود.این دانش ‏آموز-که‏ اسمش حقداد بود- یک چوب دو متری را گذاشته بود و سایه آن را اندازه گرفته بود، بعد سایه درخت را هم اندازه گرفته بود،بعد تناسب‏ بسته بود، دو متر این‏ قدر سایه دارد.این مقدار سایه چه ارتفاعی دارد و جواب درست داده بود.

 

عاقبت این نابغه چه شد؟

از دبستان به راهنمایی رفت; اما وضع خانوادگی ‏اش اجازه‏ نداد که بیش از راهنمایی درس بخواند.بیرجندی‏ های مقیم تهران‏ یک انجمن دارند که ماهی یک‏ بار دور هم جمع می ‏شوند،سال‏ ها بعد در این انجمن سه دانشجوی بیرجندی که یکی در رشته طب، یکی الکترونیک و دیگری نمی‏ دانم چه درس می‏ خواندند،خودشان‏ را معرفی کردند.معلوم شد این‏ها بچه ‏های همان دانش ‏آموز نابغه‏ هستند که برای آمدن به مدرسه،روزی 24 کیلومتر پیاده راه می ‏رفت.

همین بچه‏ ها گفتند برادر بزرگ ما در یکی از دانشگاه‏ های آمریکا استاد دانشگاه است.

گفت و گو با دکتر غلامحسین شکوهی

پایان گزارش/

جمعه, 17 ارديبهشت 1395 23:40 خوانده شده: 7179 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +7 -1 --
ناشناس 1395/02/18 - 09:01
یاد دکتر شکوهی به خیر
تنها وزیر متخصص در تعلیم و تربیت که به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شده بود و غیر از ایشان هیچکدام از وزیران تخصص تعلیم و تربیت را در انقلاب نداشته اند.
روحش قرین رحمت باد.
پاسخ + +3 0 --
محمدرضا شفیع زاده 1395/02/18 - 19:03
خدا این انسان شریف و معلم عزیز را که حقیر در سال 70 در دانشگاه تهران دانشجوی او بودم بیامرزد. محمدرضا شفیع زاده
پاسخ + +1 -1 --
ناشناس 1395/02/19 - 09:02
من هم افتخار حضور در یک جلسه سخنرانی ایشان در تربیت معلم شهید بهشتی سال73را داشتم ایشان بسیار جذاب وتاثیرگزار صحبت می کردوتوی یک جلسه صحبت 1ساعته واقع شکوه معلمی را برایمان اثبات کرد یادش گرامی خداوند رحمتش کند
پاسخ + +1 0 --
عليرضا كيامنش 1395/02/20 - 16:30
روحش شاد، قبل از امدن به دانشگاه در ذهن خود تصويري از معلم داشتم ، كه حاصل تصوير يكي از صفحات كتاب فارسي دوره ابتدائي بود، در بهمن ١٣٤٣، اولين بار در يك روز سرد دكتر شكوهي را ديدم با شال گردن . ديدم وي ياد اور معلمي شد كه در ذهن داشتم. هر چه زمان مي گذشت و ارتباط دانشجويي من با دكتر بيشتر مي شد، دكتر شگوهي بيشتر و بيشتر به الگوي بي نظير معلمي براي تبديل مي شد. دكتر شكوهي، شال گردن و تصوير معلم در كتاب فارسي دوره ابتدائي ، هميشه با من بوده و از بين رفتني نيست. سالها بعد اين ارتباط را در يك جمع با حضور دكتر بيان كردم، و صادقانه اثر گذاري دكتر بر شاگدرانش از جمله خودم را بيان كردم و از وي به عنوان اموزگار بزرگ خود تشكر كردم.
راه دكتر در بين دانشجويان بي شمارش هميشه ادامه خواهد داشت. او اگر چه او را سالهاست به علت بيماري در كنار خود نداشتيم، و با رحلتش ارتباط قطع شده، ولي نامش، راهش و افكارش هركز از بين نخواهد رفت به علت بيماري

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

آیا ملاقات های مردمی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در کم کردن شکاف میان اداره و مدرسه و جلب اعتماد معلمان تاثیری دارد ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور