تاریخچه:
در سال ۱۹۲۶ در کنفرانس جهانی « رفاه کودکان » در ژنو، روز جهانی کودک در مجامع بین المللی مطرح و از سال ۱۹۵۰ در بسیاری از کشورهای دنیا به عنوان « روز کودک » جشن گرفته شده است.
در سال۱۹۵۴ با تصویب قطعنامه مشترک هند و اروگوئه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، از همه کشورها خواسته شد تا روز جهانی کودک را برای دو هدف مهم برگزار کنند:
- ترویج تبادل و تفاهم متقابل بین کودکان
- آغاز اقداماتی برای حمایت و ترویج آرمان های مربوط به کودکان
در ۲۰ نوامبر ۱۹۵۹ سازمان ملل متحد، اعلامیه حقوق کودک را تصویب کرد. از آن زمان روز جهانی کودک در تاریخ ۲۰ نوامبر (نیمه اول ابان ماه) هر سال به یاد این اعلامیه جشن گرفته می شود.
روز جهانی کودک فرصتی است تا تمام اقشار جامعه نقش موثری در بزرگداشت آن ایفا کنند. این روز فرصتی الهام بخش برای همه ماست تا در مسیر حمایت از حقوق کودکان گام برداریم.
روز کودک یادآور میشود که باید با گسترش گفت و گو و اجرای اقدامات عملی، شرایطی فراهم کنیم تا دنیایی بهتر، امنتر و شادتر برای کودکان امروز و فردا ساخته شود.
آمریکا تنها کشور موثر غیرعضو
در سال ۱۳۷۲ در ایران جلسهای با حضور نمایندگان آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ( درون سازمانی) تشکیل شد. در این جلسه نمایندگان تاریخ ۸ اکتبر ( ۱۶ مهر ماه) را به عنوان روز بزرگداشت کودکان در نظر گرفتند. این روز توسط سازمان یونیسف هم در ایران به رسمیت شناخته می شود.
مطابق کنوانسیون حقوق کودک افراد تا سن ۱۸ سال جز کودک حساب میشوند.
پیمان نامه حقوق کودک یک کنوانسیون بین المللی است که حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کودکان را بیان میکند. دولت هایی که این معاهده را امضا کردهاند موظف و مکلف به اجرای مفاد آن هستند و شکایتهای مربوط به آن به کمیته حقوق کودک ملل متحد در ژنو تسلیم می شود.
این کنوانسیون در ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹ مورد پذیرش مجمع عمومی ملل متحد قرار گرفت و از ۲ سپتامبر ۱۹۹۰ لازم الاجرا شده است. تاکنون ۱۹۳ کشور به جز امریکا این سند را تصویب کردهاند یا به آن ملحق شدهاند ؛ به این ترتیب مقبول ترین سند حقوق بشر در تاریخ می باشد. کنوانسیون حقوق کودک مشتمل بر یک مقدمه و ۵۴ ماده میباشد.
سال ۸۳ نماینده آموزش و پرورش در ژنو بودم
دولت جمهوری اسلامی ایران در اسفند ۱۳۷۲ با « قانون اجازه الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران » به کنوانسیون حقوق کودک و با تصویب مجلس شورای اسلامی و تایید شورای نگهبان رسما این کنوانسیون را پذیرفت؛ مشروط به آن که مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانین داخلی و موازین بینالمللی باشد یا قرار گیرد از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران لازم الاجرا نباشد.
از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۸ وزارت امور خارجه به نمایندگی از دولت امور مربوط به اجرای مفاد کنوانسیون و وظیفه نظارت و تنظیم و ارسال گزارش ادواری آن را بر عهده داشت و از دی ماه ۱۳۸۸ با مصوبه دولت، مسئولیت این کنوانسیون به وزارت دادگستری واگذار شد.
برابر مفاد کنوانسیون ؛ دولت ها موظفاند هر ۵ سال، گزارش اقدامات و فعالیت های کشورشان را در خصوص وضعیت کودکان تهیه و به دبیرخانه کمیته حقوق کودک در ژنو ارائه نمایند و متعاقب آن از گزارش ارائه شده دفاع نمایند.
توفیق داشتم در گزارش دوم در سال ۱۳۸۳ به عنوان نماینده وزارت آموزش و پرورش مسئولیت دفاع از گزارش مربوط به حوزه آموزش و پرورش در ژنو را عهده دار باشم.
کودکان آیندهسازان جهانند
روز جهانی کودک روزی است که به ما یادآوری میکند کودکان آینده سازان جهان هستند.
یکی از اهداف روز جهانی کودک، توجه به حقوق کودکان است. هر کودکی حق دارد در محیطی آرام و امن رشد کند، به آموزش و بهداشت دسترسی داشته باشد و در فضایی عاری از خشونت و تنش بزرگ شود.
ما باید اطمینان حاصل کنیم که کودکان از حقوق طبیعی و اولیه خود مانند حق بازی ، آموزش و زندگی توام با آرامش در محیطی عاری از تبعیض ،خشونت ، جنگ ، بحران و اضطراب و استرس بهره مند شوند.
بیایید با هم تلاش کنیم و دست در دست هم دهیم تا فردایی روشن تر و دنیایی پر از شادی و آرامش را برای آنان بسازیم.
کودکان نور زندگی و امید به آینده برای ما هستند. آن ها با حضورشان به خانه و خانواده گرما می بخشند و با خنده های بی ریایشان فضای خانواده را شاد می کنند.
جامعه در پرورش و رشد کودکان نقش حیاتی دارد.
روز کودک یادآور مسئولیت همه ما در قبال کودکان است. باید محیطی پر از عشق و حمایت برای آنان فراهم کنیم تا در آینده به بزرگسالانی مسئول، موثر، دلسوز و متعهد تبدیل شوند.
سلامت و رفاه کودکان باید در اولویت همه سیاست ها و برنامه ها قرار گیرد تا هیچ کودکی به دلیل فقر یا دسترسی ناکافی به خدمات بهداشتی از دنیا نرود.
روز کودک؛ روز عشق و محبت
در این روز خاص ، ما باید به چالش ها و معضلات پیش رو توجه کنیم؛ به ویژه معضل کودکان کار در جامعه و بازمانده از تحصیل. هنوز کودکان بسیاری هستند که به جای نشستن روی نیمکت های مدرسه ، در سر چهار راه ها کار می کنند.
این روز باید یادآور تلاش مضاعف برای پایان دادن به این سوءاستفاده از مظلوم ترین گروه جامعه باشد.
آموزش نه تنها حق هر کودک است، بلکه بنیادیترین ستون برای آیندهای بهتر است.
آموزش می تواند درهایی به سوی فرصت های برابر برای همه کودکان باز کند و آن ها را قادر سازد تا به ظرفیت های کامل خود دست یابند.
روز کودک، روز عشق، محبت و دوستی و از خودگذشتگی است.
بیایید در این روز عشق و محبت را به تمامی کودکان سرزمین مان هدیه کنیم.
بازی زبان کودکان است از طریق بازی است که کودکان خیلی از مفاهیم اجتماعی و مهارت های زندگی و فرهنگی را می آموزند، کشف می کنند و مهارت های اجتماعی را تقویت می کنند.
کودکان وارثان زمین هستند و ما وظیفه داریم آنان را در حفاظت از محیط زیست آموزش دهیم.
رسانه ها و دلسوزان نقش مهمی در شکل دهی به افکار و دیدگاهای کودکان دارند. باید به ارتقای فرهنگ گفت و گو و سطح دانش و آگاهی آنان کمک کنند.
فراموش نکنیم که تنها راه برون رفت از بحران های اجتماعی و فرهنگی و شکاف ایجاد شده در تمام حوزه ها و نیز جلب اعتماد عمومی جامعه و ایجاد وحدت و انسجام جامعه شکلگیری جریان گفت و گوست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
بر اساس گزارش تغذیهای یونیسف، برای نخستین بار در سطح جهان، فربهی مفرط، شایعترین شکل سوءتغذیه در میان کودکان و نوجوانان شده و از کموزنی پیشی گرفته است.
کاترین راسل، مدیر اجرایی یونیسف، در این باره توضیح داد که «امروز وقتی از سوءتغذیه صحبت میکنیم، دیگر فقط از لاغری کودکان نمیگوییم، بلکه غذای فوقفرآوریشده جای میوه، سبزی و پروتئین را گرفته است.»
یونیسف، صندوق کودکان سازمان ملل، این مطلب را روز سهشنبه ۱۸ شهریور اعلام کرد.
به گفتۀ یونیسف، نرخ چاقی در میان کودکان و نوجوانان ۵ تا ۱۹ ساله برای نخستین بار در تاریخ از سوءتغذیه پیشی گرفته و به شایعترین شکل «سوءتغذیه» در جهان بدل شده است؛ وضعیتی که نتیجه بازاریابی «غیراخلاقی» غذاهای ناسالم عنوان شد.
بر اساس این گزارش، نزدیک به یک نفر از هر ۱۰ کودک و نوجوان تا پایان سال ۲۰۲۵ با بیماری مزمن چاقی زندگی خواهد کرد.
آمارها نشان میدهد در حالی که درصد نوجوانان کموزن از ۱۳ درصد در سال ۲۰۰۰ به ۱۰ درصد در سال ۲۰۲۲ کاهش یافته، شمار افراد دارای اضافهوزن در این گروه سنی در همین دوره دو برابر شده و به ۳۹۱ میلیون نفر رسیده است. از این میان ۱۶۳ میلیون کودک و نوجوان، معادل ۸ درصد، دچار چاقی هستند که با بیماریهایی چون دیابت، برخی سرطانها، اضطراب و افسردگی پیوند دارد.
یونیسف این وضعیت را «نقطه عطفی تاریخی» خوانده و تأکید کرده است که مقصر اصلی، تصمیم خانوادهها نیست بلکه شیوههای تجاری سودجویانه و تبلیغات گسترده خوراکیهای ناسالم است. کارشناسان این نهاد هشدار دادند که تصور جبران رژیم غذایی پر از شکر، پرنمک و پرچربی با فعالیت بدنی «افسانهای نادرست» است.
یونیسف همچنین هشدار داد که شکاف میان کشورهای ثروتمند و فقیر در حال کاهش است و نرخ چاقی در برخی جزایر اقیانوس آرام به بیش از ۳۰ درصد رسیده است. این سازمان خواستار اقدامات فوری دولتها از جمله محدودیت تبلیغات، مالیات بر نوشابههای شیرین و سیاستهای حمایتی برای تولید میوه و سبزیجات تازه شد.
در این گزارش هشدار داده شده که ارزان بودن و تبلیغات تهاجمی خوراکیهای فوقفرآوریشده و فستفودها به افزایش نرخ چاقی دامن زده است. چاقی میتواند بر حضور در مدرسه، اعتمادبهنفس و پذیرش اجتماعی اثر منفی بگذارد و اغلب وقتی در دوران کودکی یا نوجوانی شکل بگیرد، بهسختی قابل بازگشت است.
یونیسف از مکزیک بهعنوان نمونه مثبت یاد کرد؛ جایی که دولت اخیراً فروش خوراکیهای فوقفرآوریشده یا دارای نمک، قند و چربی بالا را در مدارس دولتی ممنوع کرده است، اقدامی که بیش از ۳۴ میلیون کودک را دربر میگیرد.
( رادیو فردا )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از ژاپن و شگفتی های آن هر چقدر گفته شود کم است. رفتار منحصر به فرد آنان موجب حیرت و تأمل بیشتر مردم جهان است. سرمنشأ رفتار آنان حرمت و احترام به قانون و هم نوعان است. هر چند در باور ما آنان به طور افراطی، به یکدیگر احترام می گذارند. آنان برای کوچک ترین خطای خود شرمسار می شوند و با چندین بار تعظیم پوزش می طلبند. تا حدی که امروزه به تأسی از این عادت اخلاقی، تجارت عجیبی در ژاپن رواج یافته است. یعنی مردم ژاپن، برای گم شدن خودشان پول می دهند!
به گزارش همشهری آنلاین؛ تعداد افراد ناپدید شده در ژاپن طی سالهای اخیر رو به افزایش بوده و از کمتر از 80 هزار نفر در سال 2015 به حدود 90 هزار نفر در سال 2019 رسیده است. انجمن حمایت از جست و جوی افراد ناپدید شده در ژاپن معتقد است این آمار بسیار بالاتر از تعداد اعلام شده است.
این پدیده « جی هاتسو » به معنی « تبخیر » نامیده می شود و به افرادی در ژاپن اشاره دارد که عمداً بدون هیچ ردی از زندگی ثابت خود ناپدید میشوند.
در گذشته های بسیار دور، اسکیموها وقتی پیر می شدند خود را به کوه و دشت می زدند تا سربار کسی نباشند و از گرسنگی و تشنگی بمیرند. این رها شدن سالمندان روی تکههای یخ برای مرگِ با عزت بود تا از تحمل مشقت پیری و تحمیل سختیهای آن بر دوش جوانان در امان باشند.
قوانین سختگیرانه حریم خصوصی در ژاپن از جمله قانون « حفاظت از دادههای شخصی » امکان دسترسی به اطلاعات افراد را حتی برای پلیس محدود میکند، مگر در صورت وقوع جرم.
پلیس الزامی برای جست و جوی افرادی که با اراده خود ناپدید شدهاند، ندارد. در مقابل ما چه راحت با پچ پچ های درِ گوشی، با بیشتر اطلاعات شخصی افراد تازه وارد به محل زندگی یا شغلی خود آشنا می شویم.
او خود را معرّفی نکرده ما کلی اطلاعات دست اول جمع می کنیم.
دلایل ناپدیدشدن این افراد موارد زیر است:
- مشکلات تجاری و شکست در کسب و کار
- مشکلات خانوادگی و خشونت خانگی
- بیماریها و احساس سربار بودن برای خانواده
- فشارهای اجتماعی و فرهنگی به ویژه احساس شرم ناشی از ناتوانی در تأمین نیازهای خانواده یا شکستهای شخصی
شاید طبیعی است انسانی که هر دائم در حال احترام گذاشتن به پرچم و سرود ملی، مقدسات، قانون و هنجارها، روابط فردی، اجتماعی و بزرگترهای خود است از برخی از نکرده ها یا کرده های خود شرمسار گردد و درصدد ناپدید یا گم کردن خود از انظار عمومی برآید.
بیشتر نهادها و سازمان ها در طول زمان و جهت پاسخ گویی به نیازهای جدید انسان ها به وجود آمده اند. پدیده ناپدید کردن خود به دلیل عجز و ناتوانی در انجام کاری یا شرم از انجام کاری، نیز برخی از این تشکیلات را در ژاپن بوجود آورده است از جمله: شرکتهای « یونیگه یا ».
در ژاپن، شرکتهایی به نام « یونیگهیا » (مغازههای فرار شبانه) وجود دارند که به افرادی که قصد ناپدید شدن دارند، خدماتی ارائه میدهند. این شرکتها که در ابتدا برای فرار از نزولخواران تأسیس شده بود، امروزه بیشتر به قربانیان خشونت خانگی کمک میکنند.
خدمات آن ها شامل:
- فراهم کردن محل اقامت جدید
- محرمانه نگه داشتن اطلاعات هویتی
- انتقال سریع فرد و وسایل آنان به مکان جدید
- مشاوره برای پنهان ماندن و تهیه مدارک قانونی مانند طلاق
حتی کارکرد این شرکت نیز در ژاپن تابع اصول اخلاقی است و برای خود تعهداتی ارزشمند دارد. چنین شرکتی در دیگر جوامع برای چپاولِ داوطلبانِ ناپدید شدن، عمل می کرد.
نکته قابل توجه آن که ژاپنی ها به جای مراجعه به محاکم قضایی به دلیل خشونت خانوادگی، ترجیح می دهند که ناپدید شوند. شاید در ژاپن فرار از کتک و ضرب و جرح همسر در خانواده، بهتر از مراجعه به نیروهای انتظامی و دادگاه همانند سایر کشورهاست. چون بالاخره آزاد شده و تسلسل داستان خشونت ادامه خواهد داشت. امکان تغییر رفتار فرد خشن نزدیک به غیرممکن است.
اصولا افرادی که کنترل خشم ندارند با تدابیر درمانی روان پزشکان نیز مشکل دارند و در برابر آن مقاومت می کنند. دلیل این سرکشی روح و روان عده ای از ما و اصرار بر سیر در خط غیرمستقیم و ناصواب به دلیل گم شدن یا نادیده گرفته شدن کیمیای زندگی یعنی حرمت و احترام نهفته است.
احتمالا پدیده ناپدید کردن خود از جمعی که آن ها را دوست داریم و با آن ها زندگی می کنیم برای ما دور از عقل و غیرمنطقی به نظر برسد. اما اگر به تفریق تمامی کسانی که در زندگی شخصی خود دچار مشکلاتی شده اند از مابقی افراد بپردازیم، دیگر کمتر دلیلی برای ایجاد مشکل یا کاهش انرژی پیش روی ما خواهد بود. چون کلی از اوقات زندگی ما در شنیدن دردها و رنج ها، اظهار همدردی ظاهری یا باطنی و نیت کمک کردن به افراد مشکل دار پیرامون خود می گذرد. بدین طریق با تقویت آرامش روحی - روانی، افسردگی و بار مشکلات زندگی کمتر می شود. حاصل چنین تفریقی بی عدالتی یا ظلم به مابقی نیست.
آنان می روند تا موانع زندگی دیگران را برطرف کنند. یک نوع از خود گذشتگی. آنان با خودخواهی، زندگی دیگران را خراب نمی کنند.
نکته مهم دیگر این که این افراد برای عدم ایجاد بار قانونی که موجب تحت تعقیب قرار گرفتن آنان می شود، تنها و بدون فرزندان خود ناپدید می شوند. لزوما برای هر پدر و مادری این دل کندن دشوار است.
ژاپنی ها عاقبت اندیش هستند اما عافیت طلب نیستند.
یک ژاپنی با ناپدید کردن خود، به حفظ ظاهر و اجتناب از شرم یاری می دهد. آنان شرمگین نشده می روند. انسان تا حدودی جایزالخطاست یا به قولی ممکن الخطاست. اما اگر رفتاری به طور دائمی از ما سر زند برای وقوع آن باید از خود یا دیگری شرمسار باشیم. بدین طریق توبه کار شده و از انجام مجدد آن سر بازمی زنیم. و شاید اگر لازم است از کس یا کسانی پوزش طلبیم. بدین طریق کینه ها و نفرت ها از بین می رود.
یعنی اگر برخی از ما شرمسارِ کرده های خود نسبت به زن و بچه یا همسایه، همکار و هم محله خود نیستیم، یا هر دائم در حال دهن کجی به قانون و پیدا کردن ترفندهای دور زدن آن با ادعای ذکاوت و هوش مثال زدنی خود هستیم، بدان دلیل است که کمتر احترام می گذاریم و یا اصلا با واژگان احترام و حرمت بیگانه ایم.
یا تصور کنید همه افرادی را که بدون ذکر نام و مشخصات هویتی خود، خشم، نفرت، کینه، حسد و عقده های خود را قی می کنند تا حداقل با باور و حس رنجش یا تحریک دیگران، چند ثانیه نفسی متفاوت از مابقی لحظات عمر خود بکشند. یک رضایت مندی تلخی که لزوما نیاز به شرم کردن دارد چون با تلاش مذبوجانه خود انسانیت را مثله می کند.
اجتناب از شرم، بسی شگفت آور است. بسیاری از ما با شرم آورترین رفتار خود نیز سرخ نمی شویم. چون عده ای به حریم فردی یا اجتماعی دیگران احترام قائل نیستند. مابین احترام و شرم، یک رابطه تسلسلی لازم و ملزوم وجود دارد. اصولا رفتارهای خوشایند زاینده هستند و موجب تولد و رشد خوبی های دیگر می شوند.
شخصا تصور می کنم دلیل این سرکشی روح و روان عده ای از ما و اصرار بر سیر در خط غیرمستقیم و ناصواب به دلیل گم شدن یا نادیده گرفته شدن کیمیای زندگی یعنی حرمت و احترام نهفته است. شاید هم در ندانستن آداب معاشرت که گویی آموزش آن عین کفر است.
بیگانگی با واژه های احترام، فهم و شعور، همانند سیلاب این افراد را ناخواسته اما بی رحمانه به ناکجاآباد زندگی می راند.
ژاپنی ها فقط از احتمال توهین، آزار و سرباری خود بر دوش دیگران، به ناپدید کردن خود اهتمام می ورزند ؛ آن هم با کاری خود انجام نداده اند. یعنی در حق آنان خشونتی اِعمال شده، یا طلاق گرفته اند، یا ورشکسته شده اند و یا در تأمین معاش خانواده ناتوانند. اما اگر نااهلان روزگار ما بعد از انجام خطاها، حداقل از کرده های خود شرم کنند و به فکر جبران باشند، روابط اجتماعی خوشایندتر و قابل تحمل تر نمی گردد؟!
در عمق این جمله بیشتر بیندیشیم:
مردم ژاپن، برای ناپدید شدن خودشان پول می دهند تا از شرم اجتناب نمایند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در جریان تیراندازی (۲۷ آگوست) در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک در شهر مینیاپلیس، دو دانش آموز کودک کشته شدند، و علاوه بر آن ۱۴ کودک دیگر به همراه ۳ تن از معلمین زخمی شدند.
این خبر ممکن است تکراری به نظر برسد ولی بررسی آن از چند منظر تکاندهنده و ضروری است:
۱- ضارب وقتی به کودکان شلیک کرده که بچه ها در کلیسا مشغول دعا بودهاند. شیشههای رنگی پنجره کلیسا را شکسته و به سمت کودکانِ در حال دعاخواندن شلیک کرده.
۲- ضارب یک جوان ۲۳ ساله به نام رابین وستمن بوده که قبلا مطالبی در یوتیوب علیه یهودیها و کاتولیکها منتشر کردهاست. او پس از شلیک به بچهها و زمان رسیدن پلیس خودکشی کرده است.
۳- قتل کودک بی گناه خود به اندازه کافی تراژدی است. حال تصور قتل کودکِ نشسته در مراسم دعای کلیسا، یک تراژدی تمام عیار است.
۴- این هفته مقارن با شروع سال تحصیلی جدید در مدارس آمریکاست. شگفتآور اینکه دقیقا پارسال هم در نخستین روز شروع مدرسهها در ایالت جورجیا یک تیراندازی دیگر (در دبیرستان آپالاچی) رخ داد. پس از آن در سال گذشته ۲ مورد استفاده از اسلحه در مدارس کالیفرنیا نیز رخ داد که آن زمان در یادداشتی تحت عنوان «فوق لیسانس سارا» به این بحث پرداخته شد.
یکسال گذشت و مجددا در هفته شروع مدارس، کشور در برابر شوک یک کشتار دیگر در مدرسه ابتدایی قرار میگیرد.
این ۴۴امین مدرسه (https://www.cnn.com/us/live-news/annunciation-catholic-school-minneapolis-shooting-08-27-25) در یک سال گذشته بود.
۵- اولین سؤالی که پیش میآید اینکه: پس چرا «قانون اسلحه» در آمریکا اصلاح نمیشود؟ و چرا «آزادی» مالکیت سلاح محدود نمیشود؟
طی سالهای گذشته تلاش کردهام که درک روشنی از پاسخ به این سوال پیدا کنم که «چرا؟». هرچه بیشتر گذشت متوجه شدم موضوع پیچیدهتر از آن است که یک پاسخ ساده و خطی داشته باشد.
صورت سؤال را یک بار دیگر به این شکل بخوانیم: چرا در کشوری که بر مبنای فردگرایی (Individualism) بنا نهادهشده و هر یک «تک شهروند» مهم است، نسبت به این کشتهشدن شهروندان به وسیله اسلحه «اقدام جدی» صورت نمیگیرد؟ چرا در کشور فردگرایی قانون را اصلاح نمیکنند تا «فرد» کشته نشوند؟
۶- در آن روز تقریبا تمام پوششخبری رسانههای مهم آمریکا مربوط به این خبر بود ولی شگفتا که به سوال بالا پرداخته نمیشود. مثلا مصاحبهای با سناتور ایالت میشود و او از ضرورت «محدودیت» اسلحه سخن میگوید!
۷- قبل از پرداختن به پاسخ بگذارید سوال را یکبار دیگر اینگونه بخوانیم:
چرا جوامع انسانی در بحث تکنولوژی/ فن آوری با مسائلی مواجه هستند که قادر به «حل مسئله» نیستند؟
چرا «انسانی» که توان خلق فن آوری را داشته، توان کنترل «آسیبهای فن آوری» را ندارد؟
به بیان دیگر، اگر مهندس آمریکایی این قدر باهوش است که میتواند پیشرفتهترین سلاحها را بسازد، چرا قادر به این نیست که کودک و فرزندان خودش را از «آسیب» آن اسلحهها مصون کند؟
۸- در مکانیزم تفکر امثال فؤاد ایزدی پاسخ به این سوال بسیار سرراست و روشن است: چون آمریکاییها آدمهای بدی هستند. ولی واقعیت امر پیچیدهتر از یک پاسخ شستهرفته و سرراست به چنین بحث پیچیدهای است. بحث بر سر «عجز» است.
انسان مدرن در حل برخی مسائل مرتبط با جوامع انسانی عاجز است. مسئله اسلحه در آمریکا نمونه یک «مسئله حلنشده» است که درگیر انسداد «سیستم تصمیمگیر» کشور است.
یعنی خردجمعی به یک نقطه مشترک نمیرسد که بتواند اسلحه را کنترل کند.
اما دوباره این سوال مطرح می شود که «چرا؟»
۹- پاسخ به چرای دوم بدون مطالعه درباره تاریخچه اسلحه در آمریکا ممکن نیست. «تاریخچه یک مسئله» منجر به تدوین «قانون» میشود و قانون، وقتی که نوشته شد، به راحتی قابل عوضکردن نیست. «قانون اسلحه» را در آمریکا کسانی نوشتهاند که خود «نیازمند» اسلحه بودهاند. تقریبا عمده شرکتهای اسلحهسازی قبل از ساخت سلاح درگیر ساخت قطعات راهآهن و خودرو بوده اند. یعنی از مسیر «قطعهسازی» به مسیر «اسلحهسازی» رسیدهاند. این نکته از این جهت مهم است که فن آوری ابتدا در جهت «تسهیل تردد» بوده و بعد به سمت «حفاظت از فرد (Individual protection)» تغییر ماهیت داده است.
این یعنی چه؟
یعنی علم ابتدا به انسانِ مهاجر کمک میکرده که در این سرزمین پهناور ساکن/جا به جا بشود. سپس همان علم/ فن آوری به او کمک کرده که در این برهوت پهناور (آمریکای ۱۸۵۰) از خودش محافظت کند. حال این «سابقه» ماهیت «قانون» پیدا کرده، و این قانون به شکلی شده که «برآیند نیروهای سیاسی (Equilibrium of Power)» در برابر آن صفر است. یعنی قدرت مخالفان اسلحه با قدرت موافقان آزادی اسلحه تقریبا برابر است.
( کانال ارزیابی شتاب زده )
طرح جدید بازنشستگی در آلمان قرار است از اول ژانویه اجرایی شود. به گزارش رسانههای آلمان، دولت این کشور قصد دارد با اجرای طرحی به نام « بازنشستگی فعال » ، افراد را قانع کند که حتی پس از بازنشستگی نیز به کار خود ادامه دهند.
به گفته کارشناسان، با وجود آن که تردیدهای جدی نسبت به موفقیت این طرح وجود دارد، اما به نظر میرسد که این برنامه قرار است بهسرعت عملی شود.
به گزارش روزنامه « بیلد » آلمان، این طرح که توسط رهبران جناحهای ائتلافی تصویب شده، قرار است تنها طی چند ماه آینده اجرایی شود و تاریخ آغاز آن نیز اول ژانویه ۲۰۲۶ در نظر گرفته شده است.
بر اساس این طرح، به کارکنان مسن امکان داده خواهد شد که حتی پس از رسیدن به سن بازنشستگی عادی نیز همچنان کار کنند و ماهانه ۲ هزار یورو بدون پرداخت مالیات درآمد داشته باشند.
در همین راستا رهبران احزاب دموکراتمسیحی (CDU)، سوسیالمسیحی (CSU) و سوسیالدموکرات (SPD) اخیرا یک بسته جامع بازنشستگی را تصویب کردند که قرار است در سال ۲۰۲۵ به تصویب نهایی برسد. این بسته شامل « بازنشستگی فعال» نیز میشود.
تردیدها درباره موفق بودن طرح بازنشستگی فعال
با وجود این، موسسه اقتصاد آلمان (IW) نسبت به این که طرح آن گونه که دولت امیدوار است واقعا افراد بیشتری را در سن بازنشستگی به کار وادارد، ابراز تردید کرده است.
روث شیلر، کارشناس بازنشستگی موسسه اقتصاد آلمان، اوایل ماه جاری میلادی گفته بود: «بررسیهای این موسسه نشان میدهند برای بیشتر کارکنانی که مایلند پس از سن عادی بازنشستگی به کار ادامه دهند، انگیزههایی مانند لذت از کار و روابط اجتماعی نقش اصلی را دارد و انگیزههای مالی در جایگاه فرعی قرار میگیرند.»
افزون بر این، مطالعات نشان میدهند افرادی که بازنشسته میشوند، بهندرت دوباره کار را آغاز میکنند.
طبق آمار منتشر شده از سوی موسسه اقتصاد آلمان، در پایان سال ۲۰۲۳ کمی بیش از ۶۰۰ هزار بازنشسته و خوداشتغال بالاتر از سن بازنشستگی عادی همچنان به کار ادامه میدادند که « بیشتر آنها کمتر از ۲۴ هزار یورو در سال درآمد داشتند » .
با این حال، این گزارش میافزاید که در میان خوداشتغالهای فعال در سنین بالا، میزان درآمد غالبا بهطور چشم گیری بیشتر بود و « بیش از نیمی از آنها بیش از ۲۴ هزار یورو در سال درآمد داشتند و بهطور میانگین سالانه حدود ۶۸ هزار یورو به دست میآوردند » .
طبق برآوردهای موسسه اقتصاد آلمان، دولت در صورتی که طرح بازنشستگی فعال اجرا شود، سالانه حدود ۱.۲ میلیارد یورو از درآمدهای مالیاتی را از دست میدهد.
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در نگاه اول، کلاس درس در چین و ایران دو تصویر متفاوت دارد:
در یکی، انبوهی از دانشآموزان با یونیفورم منظم پشت میزهای ردیفشده نشستهاند و چشمشان به تختهای است که پر از فرمول و کلمات انگلیسیست. در دیگری، همان ردیفهاست، همان نگاهها، فقط رنگ لباسها و زبان متفاوت است.
اما اگر کمی دقیقتر شویم، زیر این ظاهر دو کشور، یک روح مشترک نفس میکشد:
آزمون محوری و رقابت فرساینده.
چین، با جمعیتی سرسامآور، سالهاست که تمام مسیر تحصیلی دانشآموزانش را به آزمون Gaokao (آزمونی همانند کنکور خودمان و به مراتب رقابتی تر و شدید تر ) گره زده؛ آزمونی که نتیجهاش تا حد زیادی آینده دانشگاهی، شغلی و حتی موقعیت اجتماعی فرد را تعیین میکند. ایران هم، هرچند با جمعیتی بسیار کمتر، مسیری مشابه را با آزمون سراسری خود طی میکند. در هر دو جا، دانشآموزان از کودکی یاد میگیرند که «درس خواندن» به معنای «آماده شدن برای یک روز بزرگ» است :
روز موعود و روز کنکور.
این فشار، به تدریج، فضای آموزشی رسمی را ناکافی جلوه داده است. در هر دو کشور، شبکهای عظیم از کلاسهای خصوصی، آزمونهای آزمایشی و کتابهای کمکی شکل گرفته که فقط یک هدف دارد: شکستن دروازه کنکور. اینجا است که وارد قلمرو آنچه «مافیا» نامیده میشود، میشویم.
چرا «مافیا»؟ چون تمام ویژگیهای آن را دارد:
انحصار غیررسمی: چند بازیگر بزرگ سهم عمده بازار را در دست دارند و به سختی کسی میتواند وارد این حوزه شود.
نفوذ به سیاستگذاری: گاهی سیاستهای آموزشی چنان طراحی میشوند که نیاز به خدمات این موسسات بیشتر شود، نه کمتر.
تولید نیاز کاذب: با تبلیغات، والدین و دانشآموزان را قانع میکنند که بدون این کلاس یا کتاب، قبولی غیرممکن است.
وابستگی روانی: دانشآموز بعد از مدتی نه به توانایی خود، بلکه به برند و معلم مشهور وابسته میشود.
چین در سال ۲۰۲۱ با طرح «کاهش مضاعف» سعی کرد این چرخه را بشکند: کلاسهای خصوصی دروس اصلی ممنوع شد، تبلیغات محدود شد، و موسسات موظف شدند غیرانتفاعی فعالیت کنند. اما نتیجه؟ مافیا فقط زیرزمینی شد. کلاسها به خانهها و پلتفرمهای پیامرسان مهاجرت کردند، قیمتها بالا رفت، و شکاف طبقاتی شدیدتر شد. ثروتمندان همچنان بهترین آموزش را خریدند و فقرا فقط به مدرسه اکتفا کردند.
از این تجربه میشود فهمید که صرفاً محدود کردن یا ممنوع کردن، بدون جایگزین باکیفیت، فقط مافیا را پنهانتر و گرانتر میکند.
راه برونرفت، نه در تخریب کامل بازار موازی، بلکه در ارتقای آموزش عمومی است:
- مدارس باید همان کیفیت و عمق آموزشی را ارائه دهند که امروز موسسات خصوصی ادعایش را دارند.
- نظام سنجش باید از «یک آزمون سرنوشتساز» به مجموعهای از سنجشهای چندمرحلهای و مهارتمحور تغییر کند.
-آموزش مهارتهای زندگی، تفکر انتقادی و خلاقیت باید جایگزین بخشی از حجم حفظیات بیپایان شود.
اگر این تغییرات رخ ندهد، حتی اگر فردا تمام موسسات کنکور تعطیل شوند، روز بعدشان در شکل و لباسی جدید زنده خواهند شد.
مافیا، تا وقتی که زمین بازی به سودش چیده شده باشد، همیشه راهی برای نفس کشیدن پیدا میکند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
الیز و سلستن فرنه، مربیان مشهور بین المللی، شمار زیادی از نوشته های نظری از خود برجای گذاشته اند. اما از همه مهمتر آن که، با تأسیس مدرسه ای که در سال ۱۹۳۴ در شهر ونس افتتاح کردند، به نظرات خود جامه عمل پوشاندند.
در این مدارس بدون کلاس واقعی یا میزهایی که رو به تخته سیاه ردیف شده باشند، شکل تنبیه دانش آموزان در مجمع عمومی رای گیری می شد و می بایست همه شاگردان می توانستند به صورت مستقل کار کنند.
از دیروز پنج شنبه 29 خرداد 1404 اینترنت قطع شده است .
دیگر نمی توان منابع را جست و جو کرد و به آخرین داده ها و یا پژوهش ها در مورد موضوعی دست پیدا کرد .
از دلایل اتخاذ این تصمیم حاکمیتی بی خبرم اما مشخص است که در غیاب شبکه های اجتماعی جامعه برای کسب اخبار دست اول و کم تر گزینش شده به سراغ تلویزیون های ماهواره ای خواهد رفت .
خوشبختانه در این بخش سلایق و دیدگاه های مختلف و بعضا متضاد و مخالف دیده می شوند و افکار عمومی با مشاهده و تفکر و تحلیل در مورد آن ها دست به انتخاب خواهد زد .
شنبه 15 تیر 1403 در یادداشتی با عنوان : « «بزرگ ترین بازنده این دوی ماراتن، " رسانه ها " و برنده اصلی "صداقت و خرد" بود » آیا در انتخابات ریاست جمهوری ایران ؛ رسانه ها " رکن چهارم دموکراسی " بودند ؟
به برخی نکات اشاره کردم . ( این جا )
« چه چیزی موجب تحقق « دموکراسی » و ارزش های منبعث از آن در یک جامعه می شود ؟
چه باید کرد تا با کم ترین هزینه و بیشترین برداشت و فایده به یک جامعه دموکراتیک وآزاد برسیم ؟ جامعه ای که در آن « قانون » و قراردادهای اجتماعی به رسمیت شناخته شده و فراتر از کاغذ و مکتوبات هستند و تاثیر آن را می توان روی اندیشه ، گفتار و کردار تک تک شهروندان یک جامعه مشاهده و آن را مورد ارزیابی و سنجش قرار داد .
شمس افرازی زاده ، روزنامه نگار می نویسد : ( این جا )
«نگاهی گذرا به قوانین اساسی کشورهای دموکراتیک و مترقی دنیا نشان میدهد که مردم را نباید از حق بیان نوشتن، انتشار افکار و عقایدشان محروم کرد. در این قوانین تاکید شده از آزادی رسانه به مثابه یکی از مهمترین آزادیهای سلبناشدنی جوامع باید حراست کرد.
مگر می شود یک فرد و یا نهاد دیگری را به چیزی متهم کند که خودش آلوده به آن باشد ؟ کارکرد مطبوعات در جوامع دموکراتیک امروزی شامل نقد، بررسی و نظارت بر عملکرد حاکمیت، اطلاع رسانی شفاف، افزایش آگاهی عمومی در وجوه گوناگون توسعه، فرهنگ مشارکت مدنی، تشویق و تقویت روحیه مطالبهگری شهروندان و ...است.
شهروندان یک جامعه در بیان آراء و افکار و عقاید باید آزاد باشند و این آزادی عقیده، بخش غیرقابل انکار حیات سیاسی و اجتماعی شهروندان را تشکیل میدهد. شایسته است که نقش نقادانه رسانهها در ارکان حاکمیتی محقق شود ... »
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران ، رفتار رسانه ها چه در داخل کشور و چه بیرون از آن قابل تامل و بازخوانی است .
صدا و سیما که به عنوان « رسانه ی ملی » با ابعاد « فراگیر » شناخته می شود تا چه حد با معیارهای « حرفه ای » با این موضوع برخورد کرد ؟
با وجود آن که این رسانه فراگیر از بودجه عمومی ارتزاق می کند اما به نظر می رسد که « مرجعیت رسانه ای » خود را تا حد قابل توجهی از دست داده است .
برخی از تحلیل گران حوزه رسانه میزان نفوذ صدا و سیما را در حدود 30 درصد بیان می کنند .
هنوز گردانندگان رسانه این پرسش ها را برای خود جدی تلقی نکرده و همچنان در « توهم دانایی » به سر می برند .
وقتی چنین خلایی در جامعه مشهود باشد ، جامعه مجبور می شود تا نیاز خویش را در سایر رسانه ها مانند تلویزیون های برون مرزی و شبکه های اجتماعی جست و جو کند .
البته شبکه های اجتماعی در عصر رسانه و ارتباطات ، مرجعیت رسانه های رسانه های سنتی را مورد چالش جدی قرار داده اما متاسفانه و به دلایل مختلف که مهم ترین آن « فقدان و یا ضعف سواد رسانه ای » غالب و فراگیر در ایران است ؛ به نظر می رسد که این شبکه ها نتوانسته اند در تعریف و تعمیق دموکراسی در جامعه ایران توفیق چندانی داشته باشند .
مهم ترین آن این است که معمولا به جای دیالوگ ، مونولوگ داریم و گفت و گو جای گفت و شنود را گرفته است . مهم ترین و راهبردی ترین پرسشی که در مورد « استقلال حرفه ای » هر رسانه با هر اسم و رسم مطرح می باشد شریان ها و منابع مالی آن می باشد .
این فرهنگ در حوزه ارتباط و رسانه هنوز تا نقطه مطلوب فاصله معنا داری دارد .
در جهان رسانه ؛ ما « رسانه ی بی طرف » نداریم اما رسانه ها بر اساس اصول و قواعد حرفه ای می توانند ضمن حفظ اعتماد دو سویه با مخاطب اما به وظیفه و ماموریت اصلی خود که همانا « رکن چهارم دموکراسی » است عمل کنند .
در جریان انتخابات اخیر ، رسانه های برون مرزی غالبا خط « تحریم و بایکوت» را دنبال می کردند .
برخی به وضوح مانند « ایران اینترنشنال » از فرط شتاب و بی برنامگی به یک حزب سیاسی تمام عیار و مخالف تبدیل شدند که صدای منتقد و مخالف در آن بازتابی نداشت .
مهم رسیدن به نتیجه از پیش طراحی شده بود .... » .
از آغاز تجاوز وحشیانه ی رژیم اسرائیل به میهن عزیزمان ایران سعی می کنم دیدگاه های مختلف را در این موضوع بسیار مهم مورد مشاهده و مداقه قرار دهم .
به عنوان یک روزنامه نگار و معلمی که درس « سواد رسانه ای » را در مدارس تدریس می کند تلاشم بر این است که تعصبی در مورد افراد و چهره ها و نظرات آنان نداشته باشم .
اما مهم ترین و راهبردی ترین پرسشی که در مورد « استقلال حرفه ای » هر رسانه با هر اسم و رسم مطرح می باشد شریان ها و منابع مالی آن می باشد .
بارها شده که در برخی از این تلویزیون ها و به طور مشخص « ایران اینترنشنال » ؛ مجریان و عوامل و میهمان های آن تلویزیون ، حاکمان جمهوری اسلامی ایران را مکررا به فقدان شفافیت و یا عدم پاسخ گویی مناسب و اقناع گرانه نسبت به مطالبات مردم متهم کرده اند اما هیچ گاه و در هیچ موردی ندیده ام که این تلویزیون برون مرزی به این مهم پاسخ دهد که بودجه این تلویزیون از کجا و چگونه تامین می شود ؟
مگر می شود یک فرد و یا نهاد دیگری را به چیزی متهم کند که خودش آلوده به آن باشد ؟
این نشان می دهد که برنامه ریزان و و دست اندرکاران این تلویزیون فراگیر هنوز و هنوز با الفبای « سواد رسانه ای » و به ویژه اخلاق رسانه کاملا بیگانه اند و شوربختانه خودشان را به تغافل و تجاهل زده اند .
بدون تردید امثال این رسانه در خط و مسیر « رسانه به عنوان رکن چهارم دموکراسی » نیستند و شاید بهتر باشد کارکرد و عملکرد آنان را به نوعی در « ستون پنجم » بیگانگان به عنوان ماشین شست و شوی مغزی جای داد .
رسانه ها با هر خط مشی و تفکر باید بدانند که عملکرد و مواضع آنان در حافظه ی تاریخی جامعه با وجود سیالیت ویژه در جامعه ایرانی خواهد ماند و چیزی نیست که به راحتی و یا سادگی قابل جبران و یا تغییر به ویژه برای بخش تحلیل گر و مطالبه گر آن باشد .
گروه رسانه/
بر اساس این قانون، کشیدن سیگار در مکانهایی مانند سواحل، پارکها، باغها، مجموعههای ورزشی، ایستگاههای اتوبوس و اطراف مدارس ممنوع خواهد بود.
یک لطیفه
اردغان رئیس جمهور ترکیه با جمله ای موهوم و تفرقه انگیز، تبریز را جغرافیای معنوی ترکیه (!) خواند. او گفت : « از سوریه تا غزه، از حلب تا تبریز، از موصل تا قدس در سرتاسر جغرافیای معنوی ما، شهدا در کنار یکدیگر در چناق قلعه آرمیده اند. »
منظور وی از شهدای آرامیده در چناق قلعه اینست که آنها در راه مبارزه با ارتش متفقین به ویژه بریتانیا برای حفظ ترکیه شهید شده اند.
اردغان خود را در رویای احیای عثمانی غرق کرده و با این حرف موهوم می خواهد ترکیه را ام القرای جهان اسلام جا بزند. او در یک قدمی خود، چشمش را به حوزۀ فرهنگی و معنوی ایران و زبان و ادب پارسی بسته و اشعار پارسی را بر کتیبه های شهر استانبول و سنگ مزارهای گورستانهای این شهر نمی بیند.
قطعاً آقای اردغان آن قدر سواد دارند که بدانند که مغازه ها و کسب و کارهایی در تبریز وجود دارند که قدمت آنها بیش از استقرار جمهوری ترکیه است و نیز قدمت خود شهر تبریز سده ها بیشتر از وجود ترک ها در آسیای صغیر است.
بنابراین هدف او به هیچ وجه اتحاد و همبستگی همسایگان نیست بلکه ایجاد تفرقه بوسیلۀ افراد کوته بین یا به وسیلۀ ستون پنجم خود در دولت جمهوری اسلامی یا بیرون از دولت است.
یک درد
این روزها یک مدرس دانشگاه (!) تریبون در اختیار گرفته و نقد دولت و حتی حاکمیت می کند، نقدهایی با تیغ برنده و برای آن که خود را در فضای امن قرار دهد، گستاخانه و بسیار فرومایه به دشمنی با فرهنگ و تمدن دیرین و گرانمایۀ ایران می پردازد.
او در نوروز امسال گفت : « من نوروز را به انبوه خلق خود آریایی پندار تبریک می گویم. »
دریغا ساعتی درنگ در خم رنگ برای ادعای طاووسی کافی است. باز به گفتۀ مولانا :
تا نباشد راست کی باشد دروغ این دروغ از راست می گیرد فروغ
قصد این آدم، تزریق توهمات خود به پشتوانۀ چند راست است.
بیش از ده هزار سال است که فرهنگ و تمدن ایران پویا و استوار است. اما از ستیزه جویان با آن خبری نیست. آقای به اصطلاح مدرس دانشگاه، شما نه نخستین ستیزه جو با فرهنگ و تمدن ایران هستی و نه آخرین. اما حقیرترین هستی که با نوروز گلاویز شده ای!
این به اصطلاح مدرس دانشگاه در جای دیگر می گوید : « هنر و ادب در ایران زاییدۀ چپ است. »
با توجه به حرف ایشان دربارۀ نوروز، می توان نتیجه گرفت که منظورشان چپ ملی نیست. کارنامۀ حزب توده هم جزء خیانت چیز دیگری ندارد.
اگر میان اندیشمندانی که در زیر نام می بریم، چپ وجود داشته باشد، کدام یک از آنها چپ غیر ملی بودند؟ این اندیشمندان هم وامدار و هم پاسدار فرهنگ و تمدن دیرین و گرانمایۀ ایران بوده و هستند.
محمود افشار یزدی، سعید نفیسی، محمد قزوینی، بدیع الزمان فروزانفر، ابراهیم پورداوود، ملک الشعرای بهار، احمد بهمنیار، جلال الدین همایی، مجتبی مینوی، مدرس رضوی، اقبال آشتیانی، قاسم غنی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری، عبدالعظیم قریب، علی اصغر حکمت، حسن پیرنیا، رضازادۀ شفق، محمدعلی فروغی، علی اکبر دهخدا، صادق هدایت، احمد کسروی، حسن تقی زاده، ایرج افشار، عباس زریاب خویی، منوچهر مرتضوی، محمد علی اسلامی ندوشن، عبدالحسین زرین کوب و استادان بزرگوار که عمرشان دراز باد محمدرضا شفیعی کدکنی و هوشنگ طالع و بهرام بیضایی.
مگر روشنفکر بودن فقط شعر نو گفتن و در دانشگاه برکلی دربارۀ داستان ضحاک و کاوۀ آهنگر با تکبر سرسام گفتن است؟
چهار ستون هویت ملی ایرانیان که مهمترین نقش را در استقلال ملت و حفظ فرهنگ خودی در برابر استیلای فرهنگ بیگانه ایفا کرده و در یک کلام راز جاودانگی ملت هستند عبارتند از :
گرچه این چهار اصل در دوره های گوناگون فراز و فرودهایی داشتند، امروز آنها بر چکاد هویت ایرانی برافراشته اند و چهار ستون اصلی و تغییر ناپذیر روح ملی و کیان معنوی هر ایرانی هستند. در این روزگار وانفسا نباید آنها را با معیارهای جهان وطنی، فدای رویاپردازی های خود کنیم و با عجز و طمع و حماقت، تمدن با ریشه و با گوهر ایران را به تباهی بکشانیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید