چاپ کردن این صفحه

شیرزاد عبداللهی / همکار گروه صدای معلم

نسبت دانش آموز به معلم در ایران 22 به یک است/ « قانون نقل و انتقالات » یکی از عوامل اصلی ایجاد عدم تعادل و توازن نیرو است

در ابتدایی به ازای هر 26 دانش آموز یک معلم داریم/ نسبت دانش آموز به معلم در متوسطه اول  16 دانش آموز به یک معلم  و در متوسطه دوم 17 دانش آموز یک معلم است/ منظور از معلم در این نسبت، معلم گچ به دست یا ماژیک به دست است / در شهرستانهای استان تهران مدارسی داریم که تعداد دانش آموزان کلاس  از 35 نفر هم بالاتر است/ میانگین نسبت دانش آموز به معلم در مقایسه با کشورهای توسعه یافته قابل قبول است/ اگر تعداد دانش آموزان را به کل کارکنان تقسیم کنیم ، نسبت دانش آموز به " کارکنان" 16 به یک  می رسد/ جمعیت دانش آموزی به دلیل کنترل موالید از سال 76 تا سال 90 سیر نزولی داشت / پدیده مهاجرت از روستا به شهر و از شهرهای کوچک به حاشیه شهرهای بزرگ ، جمعیت دانش آموزی را نامتوازن کرده است/ برخی از فعالان می نویسند که  300 هزار نفر  (یک سوم کارکنان )در ستاد و ادارات کار می کنند/ تعداد واقعی مدیران و کارکنان ستاد و ادارات کل و مناطق  حدود 50 هزار نفر است/  حدود 300 هزار نفر از کارکنان آموزش و پرورش به عنوان مدیر و معاون و پرورشی و خدمتگزار در مدارس کار می کنند/ در امریکا 50 درصدکارکنان مدارس دولتی ، کادر غیر آموزشی هستند و در ایران حدود 35 درصد / کمبود معلم نداریم، با مشکل ساماندهی و عدم توازن نیروی انسانی آموزش و پرورش رو به رو هستیم/  قانون نقل و انتقالات یکی از مهم ترین عوامل ایجاد عدم توازن نیرو است/ به جای استخدام رسمی معلم در مناطق محروم باید از نیروهای خرید خدمتی استفاده کرد/ نیروی رسمی در مناطق محروم بالاخره راهی برای انتقال پیدا می کند / نقل و انتقال نیروها  باعث کمبود نیرو در مناطق محروم و مازاد نیرو در مناطق برخوردار می شود/ در حاشیه شهرها با رشد 3-4 درصدی جمعیت (انفجار جمعیت ) مواجه هستیم / در این مناطق باید ازبخش خصوصی برای تاسیس مدارس غیر دولتی حمایت کرد/ جمعیت اضافی دانش آموزی مناطق حاشیه ای را باید  از مدارس دولتی به مدارس غیر انتفاعی با هزینه آموزش و پرورش منتقل کرد/ این طرح با عنوان خرید صندلی خالی مدارس غیر انتفاعی به صورت محدود اجرا می شود/ برخی از دوستانی که از تراکم دانش آموز در مناطق شهریار و شهرک نسیم و قلعه حسنخان می نالند به دلایل ایدئولوژیک با خرید خدمات آموزشی مخالفند/ آنها هیچ راه حلی جز راه های سنتی  استخدام رسمی معلم  و ساخت مدرسه جدید نمی شناسند ...

تراکم کلاسی و نسبت دانش آموز به معلم در ایران و قانون نقل و انتقالات    یکی از بدیهی ترین و تکراری ترین انتقادهای فعالان معلمی در رسانه ها ، موضوع  کلاس های 40 تا 45 نفری در مدارس است به گونه ای که با بزرگ کردن این مساله ، آن را یکی از معضلات اصلی آموزش و پرورش معرفی می کنند. البته کلاس های پر تراکم داریم . اگر کسی بگوید در مدرسه من یا چند مدرسه ای که می شناسم، تراکم دانش آموز در کلاس زیادتر از استاندارد (30 تا 35 نفر ) است، انتقاد او به جا است. می توانیم بگوییم در مدرسه من ، یا در دبیرستان های فلان منطقه فلان شهر، تراکم دانش آموز در مدارس زیاد است. می توانیم بگوییم که به نظر می رسد تراکم دانش آموز در مناطق حاشیه ای و مهاجر پذیر شهرهای بزرگ بیش از استاندارد است. حتی می توانیم خواستار کاهش سقف تراکم رسمی (30-35 دانش آموز ) شویم. اینها ایراد ندارد . اما اگر این مساله را به کل مدارس کشور تعمیم دهیم و  بر اساس این تعمیم قضاوت کنیم  راه را اشتباه رفته ایم.

میانگین تعداد دانش آموز در کلاس های درس آموزش و پرورش در سال تحصیلی 93-94 ، 22  دانش آموز به ازای یک معلم بوده است. به کلمه میانگین دقت کنید. میانگین یعنی متوسط آمار دانش آموزان نسبت به معلمان در بیش از 600 هزار کلاس درس. اما اگر بخواهیم جزیی تر نگاه کنیم، در ابتدایی به ازای هر 26 دانش آموز یک معلم داریم. در متوسطه اول به ازای هر معلم 16 دانش آموز و در متوسطه دوم به ازای هر معلم 17 دانش آموز داریم. بنابراین نسبت معلم به شاگرد هرچند ایده آل نیست اما نسبت به شاخص های دیگر مانند کیفیت فضای آموزشی، یا کیفیت آموزش یا آموزش ضمن خدمت معلمان و....در وضعیت مطلوب تری است. منظور از معلم در این نوشته، معلم گچ به دست یا ماژیک به دست است که در کلاس درس به تدریس مشغول است. در مقایسه با نسبت معلم به دانش آموز در کشورهای توسعه یافته هم این آمار مناسبی است.

جالب این است که بیشتر معترضان به تراکم دانش آموز و کلاس های درس ،  برخی دبیران متوسطه دوم آن هم در مناطق حاشیه ای و مهاجر پذیر استان تهران و البرز هستند که به عنوان فعال صنفی در رسانه ها حضور دارند. آنها دروغ نمی گویند اما اشکال این است که یک مساله خاص را بدون تحقیق ، تبدیل به یک مساله عام می کنند. آمار نسبت معلم به شاگرد، آماری است که مسئولان می توانند به آن افتخار کنند!

برخی از فعالان به نحوه محاسبه این نسبت ایراد می گیرند. اما در همه جای دنیا این نسبت را از تقسیم تعداد دانش آموزان بر تعداد معلمان (تاکید می کنم معلمان ) به دست می آورند. راهی غیر از این هم وجود ندارد. در سطح کشور مدارسی با یک دانش آموز داریم . تعداد زیادی مدارس زیر 10 نفر دایر هستند. در کنار آن مدارسی در حاشیه شهر تهران و شهرستان های استان تهران داریم که تعداد دانش آموزان کلاس  از 35 نفر هم بالاتر است.

برخی از یادداشت نویسان نوشته اند که این رقم 22 نفر دانش آموز به ازای یک معلم ساختگی است و در واقع آموزش و پرورش کلک زده و  تعداد کل دانش آموزان را تقسیم بر تعداد کل کارکنان را اعم از اداری و خدماتی و آموزشی کرده ،در حالی که یک سوم نیروی انسانی این وزارتخانه را افراد اداری و خدماتی تشکیل می دهند. این ایراد پایه واقعی ندارد. برای تصحیح این خطا باید گفت که در سال 93 -94 تعداد کل دانش آموزان 13 میلیون و 600 هزار تن و تعداد کارکنان آموزشی 615 هزار نفر بوده است. میانگین 22 به یک ، حاصل تقسیم این دو عدد است و نه تقسیم رقم دانش آموزان بر  تعداد کل کارکنان ! اگر تعداد دانش آموزان را به کل کارکنان تقسیم می کردیم ، این نسبت به 16 دانش آموز به ازای  یک معلم- کارمند  می رسید. می بینیم که نسبت دانش آموز به معلم در سطح کشور بسیار مطلوب است. اما مشکل کجا است که عده ای از معلمان از تراکم دانش آموز در کلاس شکایت می کنند؟

طرح درست "صورت مساله" نیمی از حل مساله است.

واقعیت این است که در برخی مناطق شهرستان های استان تهران یا استان البرز و یا مشهد و اصفهان و تبریز و.... با تراکم بالای دانش آموزان مواجه هستیم ، اما در روستاها و شهرهای کوچک روندی معکوس جریان دارد. جمعیت دانش آموزی به دلیل کنترل موالید از سال 76 تا سال 90 سیر نزولی داشته است. یعنی هرسال جمعیت دانش آموزی کمتر شده است و از 18 میلیون و 500 هزار به کمتر از 13 میلیون رسیده . اما از سال 90 به بعد تعداد دانش آموزان با شیب بسیار ملایم در حال افزایش است. پس مثل دهه 60 با مساله انفجار جمعیت روبه رو نیستیم. به جای آن با پدیده مهاجرت از روستا به شهر و از شهرهای کوچک به حاشیه شهرهای بزرگ مواجهیم. در نتیجه از تراکم دانش آموز در روستاها و شهرهای کوچک و حتی مناطق مرکزی شهرهای بزرگ و تهران کاسته می شود اما تعداد دانش آموزان در حاشیه کلان شهرها رشد 3 - 4  درصدی دارد. در نتیجه در این مناطق همان گونه که با کمبود آب و برق و خیابان و فضای سبز مواجهیم با کمبود فضای آموزشی هم مواجهیم. در روندی متفاوت جمعیت دانش آموزی روستاها کاهش یافته و در سال تحصیلی جاری 5 هزار مدرسه با کمتر از 5 دانش آموز دایر است.

برخی از فعالان می نویسند که 650 هزار نفر در مدارس کار می کنند و 300 هزار نفر از پرسنل آموزش و پرورش در ستاد و 31 اداره کل و 750 منطقه آموزشی با سمت مدیر و کارمند و کارشناس و خدماتی مشغولند!

پیشنهاد آنها این است که تعداد کارمندان را کم کنید و تعداد معلمان را اضافه کنید. این ادعا هم مبنای کارشناسی ندارد.  تعداد کارکنان ستادی و اداری در ستاد و ادارات کل و مناطق آموزش و پرورش حدود 50 هزار نفر است. وقتی می گوییم تعداد کارکنان اداری و خدماتی یک سوم کارکنان آموزش و پرورش است، منظور مدیران و معاونان و مربیان پرورشی و خدمتگزاران و دیگر عوامل غیر آموزشی مدرسه، به اضافه پرسنل ادارات کل و مناطق و ستاد است.

در واقع اگر تعداد نیروهای خدماتی و اداری آموزش و پرورش مثلا 350 هزار تن باشد حدود 300 هزار تن آنها در مدرسه خدمت می کنند. البته اگر هم قرار باشد کاهش نیرو صورت گیرد اول باید از میان نیروهای اداری و پشتیبانی صورت گیرد. اما نباید اطلاعات غلط منتشر کنیم و بر اساس همان اطلاعات غلط تحلیل کنیم. نکته جالب این است که در امریکا 50 درصد کارکنان مدارس دولتی ، کادر غیر آموزشی هستند.  

ما با کمبود معلم مواجه نیستیم ؛ با مشکل ساماندهی معلمان مواجه هستیم که باعث عدم توازن نیروی انسانی آموزش و پرورش شده است.

« قانون نقل و انتقالات » یکی از عوامل اصلی ایجاد عدم تعادل و توازن نیرو است. در بعضی شهرهای کوچک معلم با بالای 5-6 سال خدمت نمی توان پیدا کرد. نیروهایی که برای تامین نیاز مناطق محروم استخدام می شوند بعد از چند سال با استفاده از قانون و پارتی بازی و تمسک به این مقام و آن مسئول به شهرهای بزرگتر منتقل می شوند و مقصد نهایی اغلب معلمان تهران و 4-5 شهر بزرگ است. بومی گزینی و منع انتقال هم تا کنون نتوانسته جلوی این سیل یک طرفه را بگیرد. این سیل را باید از سرچشمه قطع کرد.به جای استخدام نیرو برای مناطق محروم باید از نیروهای خرید خدمتی استفاده کرد، همان کاری که در مقیاس کوچک و با ترس و لرز از متهم شدن به خصوصی سازی صورت می گیرد. جذب نیروی رسمی در مناطق محروم هیچ فایده ای ندارد ، چون استخدام رسمی یعنی مصونیت آهنین ! نیروی استخدامی منطقه محروم بالاخره راهی برای انتقال پیدا می کند و این دو ضرر دارد:

کمبود نیرو در مناطق محروم و مازاد نیرو در مناطق برخوردار!

عامل دیگر تراکم دانش آموز در مناطق حاشیه ای شهرهای بزرگ و متوسط ، مهاجرت روستائیان به شهرها است. این مهاجرت از یکسو باعث تعطیلی مدارس یا کاهش شدید تعداد دانش آموزان در مناطق روستایی می شود. اما در مقابل  تراکم دانش آموز در حاشیه شهرهای بزرگ و متوسط را به مرز بحران می رساند. در واقع این مساله ربطی به آموزش و پرورش ندارد و ناشی از تغییرات جمعیتی است. راه حل این مساله هم حمایت از بخش خصوصی برای تاسیس مدارس در این مناطق پر تراکم و هدایت سرریز جمعیت دانش آموزی از مدارس دولتی به مدارس غیر انتفاعی با هزینه آموزش و پرورش است ؛ به عبارتی خرید صندلی خالی مدارس غیر انتفاعی برای تحصیل دانش آموزان اضافه بر تراکم مناطق بحرانی است. اتفاقا این طرح هم در دستورکار آموزش و پرورش است . اما جالب این است که برخی از همان کسانی که از تراکم دانش آموز در کلاس شکایت دارند ، در مقابل این راه حل ها یعنی توسعه مدارس غیردولتی و تحصیل رایگان دانش آموزان سرریز مناطق محروم در این مدارس و خرید خدمات آموزشی ، به دلایل ایدئولوژیک مخالفت می کنند و از عنوان جعلی خصوصی سازی برای این اصلاحات استفاده می کنند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چهارشنبه, 28 دی 1395 11:59 خوانده شده: 8728 دفعه

در همین زمینه بخوانید: