گروه اخبار /
مجسمه فردوسی که ازحدود سه دهه پیش درمیدانی به نام فردوسی درشهر سلماس نصب شده بود و اخیرا بنا به تصمیم شورای اسلامی شهر و شهرداری این شهر برچیده شد، پنجشنبهشب مجددا درمیدان فردوسی این شهر نصب شد. برچیدن تندیس فردوسی و نشر خبر آن درفضای مجازی، اعتراض زیادی ازسوی شهروندان بهویژه دوست داران ادبیات فارسی ازسراسر ایران و نیز برخی مسئولان کشوری و استانی را به همراه داشت.
نامه اعتراضی شاهنامهشناسان
اعتراضات گستردهای که بهویژه در شبکههای اجتماعی به حذف نام و تندیس فردوسی از میدانی در شهر سلماس شد تا جایی پیش رفت که اساتید ادبیات و شاهنامهشناسان به موضوع اعتراض کردند و خواستار بازگرداندن نام و تندیس فردوسی شدند. هفته گذشته منابع خبری اعلام کردند تعدادی از اساتید زبان و ادب فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران و شاهنامهشناس با ارسال نامهای به شهردار سلمان نسبت به برداشتن نام و تندیس فردوسی از میدان فردوسی شهر سلماس اعتراض كردند. در این نامه که به امضای 21 استاد زبان و ادب فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران و شاهنامهشناس رسیده ، آمده است: «جایگاه ویژه و بلند فردوسی در فرهنگ و ادب ایران و جهان، زبان زد همه خاورشناسان بوده و هست و بسیاری از آنان، ایرانزمین را با نام چنین بزرگانی میشناسند و میستایند. آوازه فردوسی در جهان به اندازهای است که در چند شهر مهم کشورهای اروپایی، ازجمله رم پایتخت ایتالیا، میدانهایی به نام او و با تندیسهایی از پیکر او سالهاست که پا برجاست و مایه بسی تاسف است که در ایران، سرزمین فردوسی، میدانی را از تندیس و نام او بزدایند. ». این اساتید که در میان آنها نامهایی همچون داریوش آشوری، جلال ستاری، سعید حمیدیان و میر جلالالدین کزازی دیده میشود، همچنین در نامه خود نوشته بودند: «فردوسی با سرودن «شاهنامه» سند یکپارچگی و هویت ملی تمام ایرانیان را ماندگار و جاودان ساخت و به نمادی برای پاسداری از هویت ایرانی و زبان ملی (فارسی) تبدیل شد. از اینرو، هرگونه بیتوجهی به این نماد تاریخی، دشمنی و رویارویی با هویت و یکپارچگی ایران، زبان فارسی و بهترین دستاویز برای جداییخواهان و تجزیهطلبان میتواند باشد». امضاکنندگان درنهایت عنوان کرده بودند: «ما امضاکنندگان و تائیدکنندگان این نامه، در کنار آذربایجانیهای ایران دوست و فرهیخته، خواستار بررسی و بازنگری خردمندانه و آیندهنگرانه این رخداد با رویکرد مصلحت کلان کشور هستیم و از مسئولان میخواهیم ترتیبی اتخاذ فرمایند تا نام و تندیس فردوسی به میدانی که سالهاست آنگونه شناخته شده، با احترام بازگردانده شود».
دستور استاندار برای بازگرداندن فردوسی
این اعتراضات و همچنین اعتراض رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی باعث شد قربانعلی سعادت، استاندار آذربایجانغربی دستور اکید نصب مجدد مجسمه فردوسی در محل قبلیاش را به فرماندار سلماس صادر کند. منابع خبری اعلام کردند که نصب مجدد تندیس خالق شاهنامه با انتقال دوباره مجسمه حکیم طوس بهصورت شبانه در پنجشنبهشب انجام گرفته است. نصب مجدد تندیس فردوسی بهصورت شبانه در محل قبلیاش به سرعت در فضای مجازی بهویژه شبکههای اجتماعی انتشار یافت.
به نظر میرسد مجسمه فردوسی بعد ازاصلاح مختصر و انجام رنگآمیزی درمحل قبلی خود نصب شده است. ایرنا نوشت؛ هرچند مجسمه فردوسی دربازنصب آن درقد وقامت اولیهاش در میدان قرار نگرفته ولی این بازگشت را ناشی ازفشار رسانهها بهخصوص رسانههای مجازی عنوان میکنند.

در ایــــن خاک زرخیز ایران زمیــــــن
|
نبودنــد جز مردمــــی پـــاک دیـــــن
|
همه دینشـــــان مردی و داد بــــــود
|
وز آن کـشـــــــور آزاد و آبـــــاد بــــود
|
چو مهر و وفا بود خـــود کیششـــان
|
گـــــنه بود آزار کــــس پیششـــــان
|
هــمه بنـــــــده ناب یـــــــزدان پـــاک
|
هـمــــه دل پر از مهر این آب و خاک
|
پــــدر در پـــــدر آریــایـــــی نــــــــــژاد
|
ز پشـــــت فریــــدون نیکـــــو نهــــاد
|
بـــزرگی به مـــــردی و فرهنــــگ بود
|
گدایـــــی در این بـــوم و بر ننگ بود
|
کــجا رفت آن دانش و هـــــــــوش ما
|
که شد مهر میهن فــــراموش مـــــا
|
که انداخت آتـــــش در ایـــن بوستان
|
کــــز آن سوخت جان و دل دوستان
|
چه کردیم کـــــین گونه گشتیم خار؟
|
خـــــرد را فکندیم این ســــــان زکار
|
نبود این چــــنین کشور و دیـــــن ما
|
کـــــجا رفـــــت آییـــــن دیریــــن ما؟
|
به یزدان که این کشـــــور آباد بـــــود
|
همـــــه جـــــای مـــــردان آزاد بـــود
|
در این کشور آزادگــــی ارز داشــــت
|
کشـــــاورز خــود خانه و مرز داشت
|
گرانمــایـــه بود آنکــــــه بودی دبـیـــر
|
گرامـــــی بد آنکــــس که بودی دلیر
|
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
|
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
|
از آنروز دشمن بـــــما چیره گـــــشت
|
که مـــــا را روان و خرد تیره گشـــت
|
از آنـــــروز ایــن خـــــانه ویرانه شـــــد
|
که نـــــان آورش مرد بیگانـــــه شـد
|
چـــــو ناکس به ده کدخــــــدایی کند
|
کشـــــاورز بایـــــد گدایـــــی کنـــــد
|
به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم
|
کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم
|
بســـــوزد در آتش گرت جـــــان و تـن
|
بـــــه از زندگی کـــــردن و زیستـــن
|
اگـــــر مایه زندگی بنــــــــدگی است
|
دو صد بار مردن به از زنــدگی است
|
بیـــــا تا بکوشیـــــم و جنگ آوریـــــم
|
بـــــرون سر از این بار ننـــــگ آوریـم
|