سالهای بسیاریست که سازمان روان شناسی ایران نسبت به پایین بودن شاخص های سلامت روان در ایران به خصوص میان قشر جوان کشور هشدارهای پیاپی می دهد. در کشوری که هر نهاد و سازمانی بی توجه به ارتباطش با کل بدنه جامعه و اتصالش به مجموعه بزرگتری به نام میهن، ساز ناساز خود را کوک می کند و به سایر سازها و بانگ ها و هشدارها بی توجه است؛ جای تعجب نیست که این هشدار هم صرفا در حد یک خبر در تیتر رسانه ها جلوه کند و پس از آن به باد فراموشی سپرده شود. اگرچه نیاز چندانی هم به اطلاع رسانی این سازمان نیست و آن چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ولی مساله مهم و قابل تامل در این میان این است که در کشور ما، مرجعیت ایدئولوژیک به طرز خطرناکی مرجعیت سایر مراجع را بی اعتبار کرده است و اگرچه ناکارآمدی خود را در بیشتر عرصه ها به اثبات رسانده ولی کماکان اصرار به ادامه راه خود در بیراهه دارد. ظرفیت روانی کودکان تا پایان سالهای دوره دوم کودکی تحمل هضم و درک مفهوم مرگ را ندارد .
آنچه که بیش از همه به نظر خطرناک می رسد، بی اعتبار شدن نهاد علم و بی ارزش شدن مرجعیت آن از طریق گفتمان سازیهای حاکمیتی است. عبارت هایی همچون اسلامی کردن دانشگاه یا اسلامی کردن علوم انسانی، همه فقط در راستای مرجعیت زدایی از نهاد علم و دانشگاه است و نه در راستای تولید نسخه جدید از علوم انسانی با پسوند اسلامی که اگر بود بسیار مایه خرسندی بود ولی هیچ کس نداند اصحاب علم و خرد و اندیشه می دانند که در این تلاش تا چه حد سایه ارتجاع سنگینی می کند و کسی قصد تولید علم اسلامی را ندارد بلکه مساله اصلی فقط مقاومت در برابر آن قسمی از دست آوردهای بشری پس از عصر روشنگری است که قابلیت ورود در حوزه عمومی را داشته و امکان های حاکمیت را برای گفتمان سازی محدود می کند که تمام گرایشات علوم انسانی و مظاهر تکنولوژی که قابلیت کاربرد وسیع بین مردم را دارند همه از این دست هستند و همین مقاومت، دست مایه و خمیر مایه ارتجاع است که در بدنه حاکمیت دینی نهادینه شده است.
میرچا الیاده، دین پژوه معاصر، این مساله را به شکلی دیگر تبیین می کند. از نظر او، رجعت، جوهره تفکر دیندارانه است؛ چرا که در دستگاه تفکر دینی علاوه بر تمام مقدسات، چیزی به نام زمان مقدس نیز وجود دارد. زمان در این طرز تفکر، یک حرکت رو به جلوی پیش رونده و خطی ندارد بلکه دایره وار است و سرانجام همه چیز در نهایت باید به نقطه آغاز برگردد و به همین دلیل در این دستگاه فکری تمام دست آوردهای بشری در طول تاریخ، پوچ و بی معنا قلمداد می شوند. دست آوردهای علم روان شناسی نیز در این آشفته بازار رجعت و مقاومت از دستبرد در امان نمانده است. شاید به جرات بتوان گفت یکی از نهادهایی که بیشترین وابستگی و نیاز را به دستاوردهای علم روان شناسی را دارد، نهاد رسمی تعلیم و تربیت است و شاید باز هم با همان جرات بتوان ادعا کرد که از صدر تا ذیل این نهاد عریض و طویل، همه به دست آوردهای این علم پشت کرده اند. از شکل تا محتوا، از نگرش تا رفتار، از فکر تا تصمیم، اثری و ردپایی از این علم دیده نمی شود و هر آنچه هم به ظاهر هست، نمایشی بیش نیست چرا که مرجعیت از درون پوچ شده علم، دامنه اثر علم روان شناسی در حوزه تعلیم و تربیت را به لفاظی های روشن فکر مآبانه در ماراتن های مقاله نویسی و همایش و وبینار و سمینار تقلیل داده است.
اروین یالوم، روان شناس انسان گرای نامدار معاصر، دست آورد دهه های متمادی پژوهش و نگارش خود را در کتابی به نام روان درمانی اگزیستانسیال به چاپ رسانده است. او در این کتاب به تفصیل در خصوص آثار مخرب و غیر قابل جبران اضطراب مرگ و نیستی بر روان کودکان سخن گفته است. نوشته های او در این کتاب که حاصل صدها پژوهش بر روی کودکان اقصا نقاط جهان است، پرده از این راز مخوف برمی دارد که منشا بسیاری از روان نژندی های انسانها ریشه در اضطراب مرگ دارد. اضطرابی که پایه های آن در انتشار بی رویه و بی پرده مفهوم مرگ در زندگی کودکان است. او اعتقاد دارد که ظرفیت روانی کودکان تا پایان سالهای دوره دوم کودکی تحمل هضم و درک مفهوم مرگ را ندارد و برای انتقال این مفهوم به ذهن کودکان، تمهیدات بسیاری باید اندیشید و ظرائف و لطائف بسیاری در امر تربیت باید به کار بست.
اکنون نگاهی گذرا بیندازیم بر آنچه در مدارس ما و در کتابهای درسی ما می گذرد. نیاز به تکرار مکررات نیست. از مراسم صبح گاهی و آرزوی مرگ برای جهانیان گرفته تا کتابهای درسی مملو از مفهوم و تصویر مرگ و باز هم راضی نشدن به این حد و خیز و هجمه جدید برای نابود کردن روان فرزندانمان با عناوینی همچون نگاه تربیتی به جنگ و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت طلبی و آکنده کردن فضای تربیتی مدارس با پیام مرگ و نیستی همه و همه حکایت از این دارد که ارتباط ما با جهان علم و خردورزی سالهاست قطع شده و اگر می شنویم هشدارهای گاه و بیگاه اندک خردمندان باقی مانده در این مرز و بوم را و می بینیم از دست رفتن سلامت روان و انسانیت و اخلاق و سرمایه های اجتماعی را بر ماست که علیه این سیستم تربیتی ناکارآمد و خانمان سوز دست به اقدامی جدی بزنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بهتر بود ، گوییم "شبه علم روانشناسی" !
علم روان شناسی بدونه ارتباط باعلم زبان شناسی راه به جایی نخواهد برد