پیش تر رسانه صدای معلم نشستی با جمعی از صاحب نظران تعلیم و تربیت داشت که خانم جمیله علم الهدی نیز در آن جمع حضور داشت. ( این جا ) و ( این جا ) و ( این جا )
اظهارات ایشان در خصوص عدم شکست تربیت دینی و ادله ضعیف اقامه شده در این خصوص، تکرار مکررات قرنهای طولانی پس از ظهور اسلام است. آن مدل فکری که به این شکل احتجاج می کند که ما پس از ۴۳ سال هنوز تربیت دینی نداشته ایم و اگر پیاده شود چنین و چنان می کند برگرفته از همان مدل فکری حاکمیت است که ما هنوز حکومت اسلامی نداشته ایم و اگر پیاده شود چنین و چنان می شود و ناگفته نماند که این داستان ریشه های تاریخی بلند به قدمت ۱۴ قرن دارد و مساله امروز و دیروز نیست و به همین دلیل است که از آن به عنوان مدل فکری یاد می کنم. آن تفکر که القا می کند حکومت دینی در زمان غیبت در صورت تحقق معجزه ای در پی خواهد داشت به طور کامل در جریانات فکری تعلیم و تربیت نیز تعین یافته و ما را در چرخه تکرار اشتباهات مهلک انداخته است. لازمه چنین طرز تفکری با پیش فرض شکست ناپذیر بودن تربیت دینی که من نام آن را خود شیفتگی دینی گذاشته ام، استفاده از اسنادات بیرونی است یعنی منتسب کردن تمام شکستها و ناکامیها به عوامل خارج از ما و طرز تفکر ما تا به این وسیله بتوانیم حکم برائت یک سیستم شکست خورده را بگیریم و همچنان به راه غلط خود ادامه دهیم به امید روزی که دشمنان از دشمنی کردن خسته شوند و تسلیم افکار ما شوند.
اصطلاحاتی از قبیل تهاجم فرهنگی، توطئه دشمنان داخلی و خارجی و تربیت سکولار یا سکولاریسم آموزشی که در سخنان خانم علم الهدی بسیار پیچیده ترسیم شده و از آن به عنوان رقیب تربیت دینی یاد شده همه از آن مدل روانشناختی اسنادات بیرونی نشات می گیرد که ریشه های آن در این پیش فرض است که ما بهترینیم که نتیجه آن عدم مسئولیت پذیری و پاسخگو نبودن متولیان حکومت و تربیت نسبت به خطاها و کج روی هاست چرا که از یک سیستم خوب یک خروجی بد به دست نمیآید و اگر خروجیها یک سره بد و فاسد شده اند گناهش بر گردن حکومت اسلامی و تربیت دینی نیست و دیگران مسببان شکست بوده اند.
نکته ای که در استدلال خانم علمالهدی محل اشکال است نادیده گرفتن منطق فضاهای رقابتی است. در منطق رقابت، بهترینها در صدر قرار می گیرند و ضعیف ترها حذف می شوند. باید از ایشان سوال کرد چگونه است که آنچه در ذهن شما و هم کیشانتان بهترین و بی نقص ترین است هنگام مواجهه با رقبای پیچیده، ضعیف می شود و اگر نخواهیم بگوییم شکست می خورد به یک سیستم ناکارآمد تبدیل می شود؟ تربیت سکولار تفاوتش با مدل شما در این است که هم خود میفهمد چه می گوید و چه می خواهد و هم به مخاطبانش می فهماند که آنها را به کدام سمت و سو می راند و اگر سرش رو به آسمان نیست حداقل پایش بر زمین است.
اگر شما پاسخ این سوال را نمی دانید اجازه بدهید راهنمایی تان بکنیم تا شاید باور کنید که در این کشور متخصصین تعلیم و تربیتی هستند که اندازه شما یا بیش از شما تعلیم و تربیت را فهمیده اند.
اگر می بینید سیستمهای رقیب در فضای رقابت، سیستم مورد اقبال شما را از میدان به در می کنند دلیلش این است که آنها بلدند چگونه خود را به روز رسانی کنند. آنها به جای ساختن مدل تربیتی از روی افکار یک فیلسوف ۵۰۰ سال پیش، که ای بسا هم نسبت وسیع و وثیقی با تعلیم و تربیت نداشته باشد، بر اساس نیازهای روز از متخصصین و فلاسفه تعلیم و تربیت معاصر و حی و حاضر استفاده میکنند تا اگر مدلشان با شکست مواجه شد به آنها رجوع کنند و بگویند بر اساس اصل تعهد و مسئولیت پذیری اشکال کارتان را پیدا کنید تا نسلهای بیشتری قربانی نشوند.
در مدلی که شما ساخته اید که نه خود اصلاحگر است و نه انتقاد پذیر، چه کسی پاسخگوی بیش از چهار دهه کژکارکردی نظام فکری و فلسفی تعلیم و تربیت است؟
اینکه خود را پشت واژه های پر طمطراقی همچون حکمت متعالیه و حرکت جوهری پنهان کنیم و هر کس خواست انتقادی کند با گفتن شما ملاصدرا را نفهمیده اید بایکوتش کنیم، راه به سویی جز ترکستان نمی بریم.
تربیت سکولار تفاوتش با مدل شما در این است که هم خود میفهمد چه می گوید و چه می خواهد و هم به مخاطبانش می فهماند که آنها را به کدام سمت و سو می راند و اگر سرش رو به آسمان نیست حداقل پایش بر زمین است. پس از این همه سال به ما نگفتید چرا در راه آسمانی کردن کودکانمان پایشان را از زمین نیز بریدید و آنها را معلق بین زمین و آسمان تبدیل به موجودات بی هویت کردید. آنها را به هوای "حرکت جوهری" با "عَرَض"هایشان بیگانه کردید.
بیایید نسلها را قربانی سیاست بازیهایمان نکنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
ترس این افراد از سوژه مدرن یا حتی پسامدرن این است که به سوژه تحت انقیاد دگم های تاریخی ، بسیار بهتر و سهل تر می توان دگم های متافیزیکی و رازآلود را حقنه کرد و عملا جای سوژه و ابژه را عوض نموده و بدین ترتیب روبنای فرهنگ ، رد پای گزاره اصلی یعنی زیر بنا را پاک می کند!
ابژه فوق الذکر در نهایت پدیده ها را از نگاه سوژه مسلط دیده و از خود اندیشیده تهی می گردد. بدیهی است که انسان بدون قوه بالفعل اندیشیدن ، تنها کالبد انسانیت را یدک کشیده و برای هر نوع بردگی آماده می گردد!
کانت: "مرگ تعصب ، تولد اخلاق است."