صمد در دوم تیرماه 1318ش. در محله چرنداب تبریز در یک خانواده ی تهیدست چشم به جهان گشود و تنها 29 سال زندگی کرد و در 1347ش در ارس غرق شد.
زندگی او ، بیش از تمامی داستانهایش به زندگیِ قصه معروفش « ماهی سیاه کوچولو» شباهت داشت.
مانند او شک می کند، به وضع موجود قانع نمی شود، تشنه جست و جو و دانستن و خطر کردن بوده و به خاطر همین، به زودی پایش به دادگاه کشانده شده و آزار و اذیت ساواک و دریافت حکم تعلیق و ...
مثل ماهی سیاه کوچولو، به وضع موجود معترض بود و روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش می داده، پای پیاده در روستاها راه می افتاد، کتابخانه درست می کرد، برای بچه ها کتاب می برد و کتاب می خواند و از آنها می خواست کتابها را خلاصه نویسی کنند...
کتاب«ماهی سیاه کوچولو» از اینجا آغاز می گردد که در یک شب چله، ماهی پیری، در ته دره برای دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هایش نقل می کند و می گوید:
«ماهی سیاه کوچولو» به همراه مادرش در جویباری زندگی می کرده روزی تصمیم می گیرد آنجا را ترک کرده و سفر کند تا ببیند در دنیا چه خبر است و آخر این جویبارِ حقیر به کجا می رسد.
مادرش و همسایگانش می خواهند مانع سفرش شوند اما موفق نمی شوند...
او در طی سفر پر خطرش با جانوران مختلفی برخورد می کند و سرانجام پس از مبارزات و کشمکش ها، به دریا می رسد اما در دریا، گرفتار مرغ ماهی خوار گشته و در شکم مرغ ماهی خوار، یک ماهی ریزه ایی نیز می بیند که قبل از او گرفتار شده. ماهی سیاه کوچولو با مرغ ماهی خوار درگیر می شود و موفق می شود آن ماهی ریزه را نجات داده اما از خودش خبری نمی شود:
«مرغ ماهی خوار همین طور پیچ و تاب می خورد و فریاد می کشد تا اینکه شروع کرد به دست و پا زدن و پایین آمدن و بعد شلپی افتاد توی آب و باز دست و پا زد تا از جنب و جوش افتاد، اما از ماهی سیاه کوچولو هیچ خبری نشد و تا حال هم هیچ خبری نشد»
بدین ترتیب، قصه ایی که ماهی پیر در یک شب چله در ته دره، برای دوازده هزار ماهی روایت می کرده به پایان می رسد، یازده هزار و نهصد و نود و نه بچه ماهی می روند و می خوابند« اما ماهی سرخ کوچولویی هر چقدر کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود...»
در این داستان، صمد به آینده امیدوار است چون ماهی ها پس از شنیدن داستان می روند می خوابند اما یکی نمی خوابد و به دریا فکر می کند. و خودِ آن پیرماهی آغازین که داستان را تعریف می کرده در واقع، خودِ ماهی سیاه کوچولو بوده که پس از بازگشت از سفر طولانی، اکنون در مرحله فرزانگی برای نوه های خود، ماجرای خویش را بازگو می کند و دانسته ها و تجاربش را به آنها منتقل می کند و باعث بیداری و بیدار ماندن «ماهی قرمز کوچولو» و استمرار مبارزه می گردد.
کتاب ماهی سیاه کوچولو جزو کتاب های بالینی چریکها در خانه های تیمی بوده و قهرمان آن؛ سمبل و نماینده نسل جوان انقلاب و شورشی دهه چهل و پنجاه بوده است.
وجه تمایز ماهی سیاه کوچولو با ماهی های دیگر، نه آگاهی بیشتر و متفکر بودن، بلکه شجاعت و اهل عمل بودنش است. آنجا که ماهی سياه کوچولو، ماهی ريزههای ترسیده از مرغ سقا را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید:
«شما زيادی فکر می کنيد. همه اش که نبايد فکر کرد راه که بيافتيم، ترسمان به کلی میريزد».
در اینجا تقدم پراتیک و عمل بر تئوری و نظر به روشنی بیان شده، موضوع محوری که بعدها به کرات در آثار و کتابهای رهبران چریکی تکرار خواهد شد.
جالب اینکه، ابتدا اسم این كتاب، «ماهی سياه كوچولوی دانا» بود، اما بعداً کلمه «دانا» از آن حذف شد، چرا که این کلمه در میان چریکها نه تنها ارزش نبوده است، بلکه بار معنایی منفی نیز دربرداشته....
و ای کاش، آن جنبه دانایی بر جنبه عمل، تفوق می داشت... ( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
***
صدای معلم :
صحنهای از سریال ترکیهای «دستمالام گُلدوزیه» درباره برخورد امنیتی با کتاب «یک هلو هزار هلو» اثر صمد بهرنگی در ترکیهی دوران حکومت نظامیان. این سریال تقریبا ۱۵ سال پیش از کانال D ترکیه پخش شده است.
نظرات بینندگان
صمد رفت و چه زود رفت ولی نام و یادش جاودان است هرچند هنوز که هنوز است جامعه ای ما از افکار و رفتار صمد بهرنگی فاصله ای بسیار دارد
خیلی ها هم تا هنوز عقیده دارند تشکیلات امنیتی ساواک صمد را با کمک گرفتن از دوست خاینش حمزه ی فلاحتی در اراز غرق کردند موضوعی که توسط فرج سرکوهی در زمان هاشمی رفسنجانی در نشریه ی ادینه تکذیب شد و او گفت ماها این را گفتیم تا یک قهرمان برای مبارزه بسازیم ولی هرچه است تا هنوز مرگ زود هنگام نابغه ی مبارزه تا هنوز مشکوک است