جنگ یعنی آتش و خاصیت اصلی آتش یعنی سرایت پذیری. هیچ جنگی مابین دو قوم، ملت یا کشور به سرانجام نمی رسد. منافع مشترک یا متضاد هر یک از کشورها با کشورهای در حال جنگ، آنان را نیز درگیر جنگ می کند.
احتمال وقوع جنگ جهانی سوم چند درصد است؟ تضمینی برای جلوگیری از این فاجعه قرن وجود دارد؟
نتایج رفتار افراد در هر بعدی برگشت پذیر نیست. ما ایرانیان با فرهنگ غنی خود ضرب المثل های بسیاری از قدیم داریم که مصداق شرایط امروز جامعه ماست از جمله :
- « تو نیکی می کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز » . باید بیشتر اندیشه کرد که این ترغیب گران چرا نگران وضعیت درسی یا آینده چنین دانش آموزانی نیستند؟ یا نگران قالب شخصیتی که امروز در آن قرار می گیرد؟
- یا ضرب المثل ترکی « هر نه توکسن آشا چیخار قاشیقا » ؛ به این معنی است که « هر چه در آش بریزی، همان در قاشقت در می آید » . این ضرب المثل معادل فارسی « هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی » است و به این مفهوم است که کارهایی که انجام میدهیم در نهایت به خودمان باز میگردد؛ خوبی کنیم خوبی میبینیم و بدی کنیم بدی میبینیم.
- یا تداعی ضرب المثل « از ماست که برماست » که در شعر ملک الشعرای بهار نیز به زیبایی آورده شده است و برای تلطیف روح و فرح بخشی اذهان خوانندگان در شرایط آشفتگی جنگ در آخر این متن آورده می شود.
عوامل زیر می تواند از دلایل وطن فروشی و خیانت عده ای از ایرانیان در جنگ اخیر با اسرائیل باشد که تاکنون بیش از 200 نفر از آنان شناسایی شده اند و این داستان تلخ آن چنان تبدیل به یک امر طبیعی شده است که هنوز قوه قضائیه و نیروهای انتظامی مردم را دعوت به دقت و شناسایی رفت و آمدهای مشکوک توسط آنان در محل زندگی خود می کنند و یا در مسیرهای خاص همه خودروها با ایست بازرسی مواجه می شوند.
یقین خوانندگان محترم نیز از زوایای دیگر قادرند تا موارد بیشتری را اضافه نمایند. علت تحلیل، هوشیاری در رفتار و کردار خود در شرایط عادی زندگی است. در ضمن هدف بررسی، اهمیت دادن به آموزش استاندارد است که به توسعه پایدار در نظام آموزشی و جامعه منجر می شود. در قالب یا قالب هایی فرو بردن آموزش، نتایج معکوسی در جامعه رقم می زند که به نفع هیچ کس و هیچ جامعه ای نیست.
غرض آلود کردن یا هدایت جهت دار آموزش و یا پر کردن محتوای آن با هر نادرستی، آن را به سلاح مخربی تبدیل می سازد که هر چند صدای انفجار ندارد اما بی رحم و موذیانه به تخریب همه زیرساخت ها دست می زند.
آموزش شمشیر دو دم است که امر تعیین کننده در آن این است که کدام دم و توسط چه کسانی به کرسی نهاده می شود.
و اما عوامل جاسوسی برخی از ایرانیان:
- شاید من و شما یا والدین ما و یا نزدیکان و خویشاوندان هر یک از ما، در طول زندگی برای خبرچینی از رفتار و کردار پدر، مادر یا خواهر و برادر خود گماشته شده ایم. زمانی که بین زوجین اختلاف خانوادگی وجود دارد متأسفانه بدون در نظر گرفتن عواقب تصمیم نابخردانه، کودک یا نوجوان خود را تشویق به تیزبینی و تیزگوشی می نماییم تا برای ما اطلاع رسانی کند که از غافله غالبیت غافل نمانیم. یعنی سود استفاده از عزیزترین کس زندگی برای پیروزی در نبرد زناشویی یا در کنترل و نظارت بر رفتار فرزندانی که در سنین بلوغ و بالاتر قرار دارند!
گاه مادر عروس یا مادر داماد نوه خود را برای اطلاع رسانی ترغیب می کند ( پدران کمتر یا نادر) . به هر حال نهاد خانواده که سرآغاز تربیت و شکل گیری شخصیت کودک است، سطحی اندیشی تا حد خرید و فروش اطلاعات از زندگی خصوصی افراد که حریم آزادی اوست، عملی ابلهانه و ویرانگر است. اما این نوه در کالبد بسیار ناپسندی قرار می گیرد که زیربنای شخصیتی او را می سازد.
- مثال تلخ دیگر کلاس درس است که در یادداشت اخیر خود یعنی « جرقه جنگ و تثبیت صلح... آموزش واقعا یک مقوله اضافی و تزئینی نیست » ( این جا ) بدان اشاره کرده ام. به عنوان یک معلم شاید چند مورد گزارش از گفته های تان که بیشتر به مفاهیم درسی مربوط بوده و به عنوان مثال و مصداق بیان شده است، توسط دانش آموزی که برای همین مهم انتخاب شده است به گوش حراست رسیده که به بازخواست یا درج تذکر در پرونده شغلی شما منجر شده است.
باید بیشتر اندیشه کرد که این ترغیب گران چرا نگران وضعیت درسی یا آینده چنین دانش آموزانی نیستند؟ یا نگران قالب شخصیتی که امروز در آن قرار می گیرد؟ یک دانش آموز تا 18 سالگی پتانسیل و هیجان انجام هر کاری را دارد چون انرژی بالقوه فوق العاده ای دارد و برای هزینه کرد انرژی به رفتارهای هیجان انگیز و شورآفرین میل و نیاز دارد. حتی گاهی مدیران و معاونان انضباطی مدارس برای سهولت کنترل دانش آموزان و معلمان در کلاس های درس، با حماقت تام، نوجوانانی زبر و زرنگ را برای جاسوس بازی می گمارند.
امتیازات کسب شده توسط این نوجوان عبارت است از :
. او مورد اعتماد قرار گرفته شده است.
. از جمع دانش آموزان مدرسه انتخاب شده است پس فردی برجسته است.
. مجوز ورود به دفتر مدیر یا معاون مدرسه جهت اطلاع رسانی را یافته است.
برای یک دختر یا پسر نوجوان این یعنی توانمندی که صدالبته در هر گروه سنی تعابیر، معانی و سطوح متفاوتی دارد. و متأسفانه گاه پدر و مادر این نوجوان برای چنین انتخابی، فرزند خود را تشویق و بدان افتخار نیز می کنند. یعنی تشدید دلیل باور نوجوان به جاسوس بازی که مهر تأیید تمامی عوامل تربیتی بر آن صحه گذاشته است. یک وطن فروش ابتدا خودفروش است. وقتی فرد برای خود ارزشی قائل نیست غیرممکن است برای هموطن و وطن خود ارزش و اهمیت بدهد.
- دلیل دیگر رفتار خائنانه عده ای جهت جاسوسی و خیانت به وطن را به بخشی از یادداشت اخیر خود یعنی « برچسب زدن دردی بی درمان! » ( این جا ) رفرانس می دهم. آنجا که به برچسب زدن حاکمیت بر زنان بی حجاب و اغتشاش گران مربوط می شد. یعنی قبول برچسب مخالفت با حکومت بر پیشانی این افراد. این گروه از مجموع گروه هایی است که مستعد جاسوسی برای دشمن هستند. چون متمایز، متفاوت و متعارض خوانده شده اند. آدمی وقتی با خطاهای خود یا آنچه که ناهنجاری خوانده می شود طرد می شود روحیه مناسبی برای در جمع زیستن ندارد. انگشت نما شدن حتی اگر با اشارت انگشتان کسی هم همراه نباشد خود به خود به فرد این حس را می دهد که دیگران با سنگینی نگاه خود او را در منگنه طرد شدگی می گذارند. در حالی که این فقط یک حس فردی است و واقعیت ندارد، چون همه افراد جامعه از زیر پا گذاشتن هنجار یا قانون توسط او اطلاعی ندارند.
- هر حکومتی به طور طبیعی برای خود مخالفانی دارند. اگر این فرضیه دلیل موثقی برای وطن فروشی است، حداقل چرا در دوران جنگ، افرادی در اسرائیل بنا به این دلیل اقدام به وطن فروشی نکرده اند؟ در سال های گذشته افرادی شناسایی شده اند که از اسرائیل برای ایران جاسوسی می کرده اند اما از 23 خرداد 1404، چنین خبری پخش نشده است. پس ناچار بر می گردیم به فاکتورهایی چون شخصیت تاریخی افراد در ایران. یا به زیربناهای شخصیتی افراد که در بالا بدان اشاره شد.
- مورد دیگر فقط و فقط انگیزه مادی است. بسیاری از افراد حتی در طی دو جنگ جهانی، برای دسترسی به پول، جیره غذایی بیشتر و یا پناهگاهی برای زنده ماندن، اعضای خانواده خود را نیز می فروختند چه رسد به وطن. پول به خودی خود انگیزه بسیار قوی برای همکاری با دشمن به عنوان ستون پنجم است. انسان هایی زبونی که نه فقط در دوران جنگ که در شرایط عادی نیز الینه پول هستند و دسترسی بدان را تنها عنصر قدرت می شمارند.
- وعده پناهندگی و زندگی در کشور متخاصم که برخی از افراد را به وطن فروشی راغب می کند از دیگر دلایل خیانت است. لابد همه ما از داستان فرار انسان هایی که دیگر تحمل زندگی زیر سایه کشورهای توسعه نیافته ای که دائم در حال جنگ، گرسنگی و بدبختی هستند، با خبریم که فقط با یک قایق توسط قاچاقچیان انسان به دل دریاها می زنند و اکثر غرق شده و به رؤیای رهایی نمی رسند. وعده پناهندگی برای کسانی که از عواقب و احتمالات این داستان فرار بیمناک هستند، جاذب و سهل الوصول است. که البته خود وعده دهندگان دقیقا می دانند که چنین موقعیتی محقق نخواهد شد و فقط از او به عنوان یک سازوکار برای موفقیت خود استفاده می کنند.
- بیسوادی یا جهل و نادانی نیز فاکتور مناسبی برای خیانت به وطن شمرده می شود. چون با تلقین و القای دشمن او به هر سویی کشانده می شود. هر چند تحصیل کرده ها نیز فریب می خورند اما دیگر عوامل به صورت ترکیبی عامل خیانت او شمرده می شود. اما برای فرد جاهل یا بیسواد، نبود آموزش و بصیرت، به تنهایی مؤثر است.
- عده ای دیگر با مفهوم دوست داشتن، عشق ورزیدن و جان فشانی برای عزیزان یا وطن، در کل بیگانه اند. این افراد خود را دوست ندارند چه رسد به فراخود. انسان تهی از مهر و محبت به منزله بمب پرتاب شده ای است که عمل نکرده است اما هر لحظه امکان انفجار آن وجود دارد. برای عاشق وطن بودن باید فراتر از خود را دید و ارزش و حرمت قائل شد. هنگام برافراشته شدن پرچم یا سرود ملی، مو بر بدن او سیخ سیخ شود. برخیزد و قلبا، نه نمایشی احترام بگذارد. کسی که این دو را دوست ندارد طبیعی است که به حدود و ثغور وطن نیز اعتنایی نداشته باشد و مستعد جاسوسی باشد.
انسان موجود پیچیده و غیرقابل پیش بینی است که ابعاد گوناگون روحی - روانی و شخصیتی دارد. موقعیت ها مختلف انسان را محک می زند و او را در بعد مثبت یا منفی زندگی شخصی و اجتماعی، صیقل می دهد. گاه قدرت انتخاب دارد و گاه مطلق انتخاب می شود. خرد و دانش و حتی شعور اجتماعی و بالندگی فرهنگی برای مسیریابی صحیح لازم و ضروری است. یک وطن فروش ابتدا خودفروش است. وقتی فرد برای خود ارزشی قائل نیست غیرممکن است برای هموطن و وطن خود ارزش و اهمیت بدهد.
و اما برخی از ابیات شعر از ماست که بر ماست:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
از ماست که بر ماست
یک تن چو موافق شد یک دشت سپاه است
با تاج و کلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنهاست
از ماست که بر ماست
.
.
.
.
.
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست
از ماست که بر ماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یا کافر حربی است
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
از ماست که بر ماست
به امید سربلندی و عزت و پیروزی ایران و ایرانیان در تمامی عرصه های داخلی و بین المللی به ویژه در جنگ اخیر.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
حمله ی وحشیانه و خارج از عرف و قواعد بین الملل در شرایطی که مسئولان ایرانی در حال پی گیری مذاکرات در یک جریان مدنی و دیپلماتیک با ایالات متحده آمریکا بودند از سوی رژیمی که به نظر می رسد به هیچ اصل اخلاقی پای بند نیست، موجی از تحیر و تنفر را برانگیخته است .
رژیم خشونت طلب و جنگ طلب اسرائیل با حمله به زیر ساخت های ایران و کشتن غیر نظامیان و شهروندان بی گناه موجب سلب امنیت روانی و فکری جامعه شده است .
ما به عنوان " معلمان پرسش گر و کنش گر " بر این باوریم :
مشی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در این فرایند خشونت بار در حالی که طرف اصلی مخاطب مذاکره با ایران بوده به غایت فریب کارانه و نافی مسئولیت پذیری سیاسی است.
ما دیدیم : ما اگر چه به برخی سخنان و عملکردهای دولت مردان کشورمان منتقدیم اما به عنوان « معلمان ایرانی » و با حفظ خط قرمز اصلی مان که همانا « حفظ تمامیت ارضی ایران » است می ایستیم و خواهان تنبیه متجاوز هستیم .
ایالات متحده آمریکا نه تنها از اهرم های فشار مختص برای این تجاوز آشکار استفاده نکرد بلکه با خریدن زمان و تجهیز متجاوز در جهت حمایت از تجاوز عمل کرد.
ما این « بی صداقتی » و « خشونت» را کاملا محکوم می کنیم .
رفتار و عملکرد دوگانه ی کشوری مانند آمریکا که مدعی « آزادی و دموکراسی » و صدور آن به سایر ملل جهان است برای ما « معلمان ایرانی » کاملا غیر منطقی و غیر قابل قبول می باشد .
ما به وضوح همکاری و همراهی متحدان حال و گذشته آمریکا را در تجاوز آشکار به میهن مان می بینیم.
اروپائیان که « اعلامیه ی جهانی حقوق بشر » را سرلوحه سیاست ورزی شان می دانند نشان دادند می توانند همه چیز به ویژه « انسانیت » را فدای منافع خودشان می کنند .
ما معلمان پرسش گر و کنش گر ؛
حق دفاع از وطن مان و کوتاه کردن دست متجاوز را حق مسلم ایرانیان می دانیم و اعلام می کنیم که همکاران و دانش آموزان ایرانی در دفاع از کیان وطن ، درسی فراموش ناشدنی به متجاوز خواهند داد.
ما اگر چه به برخی سخنان و عملکردهای دولت مردان کشورمان منتقدیم اما به عنوان « معلمان ایرانی » و با حفظ خط قرمز اصلی مان که همانا « حفظ تمامیت ارضی ایران » است می ایستیم و خواهان تنبیه متجاوز هستیم .
از دولت مردان ایران انتظار داریم هیچ گاه میز گفت و گو و تعامل و تفاهم را ترک نکنند و با حفظ و اولویت دادن « منافع ملی ایران » به اقتضای شرایط ؛ امید و امنیت را در کشور حفظ کنند .
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- محمد حیدری
- محمد راعی
- علی زینلی
- سعید شهسوارزاده
- محمدرضا شهریاری
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- طهماسب کاوسی
- حمزه علی نصیری
***
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان سه شنبه سیزدهم خرداد نشستی با « تشکل های فرهنگیان » داشته است . وقتی دائما و از گوشه و کنار گفته می شود که « صدای منتقدان » باید شنیده شود دلیل اتخاذ چنین رویکرد سلیقه ای در وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان چیست ؟
آن گونه که پانا روایت کرده تشکل هایی مانند مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ، سازمان معلمان ایران ، انجمن اسلامی معلمان ، کانون فرهنگیان شاهد و ایثارگر و کانون تربیت اسلامی در این نشست با وزیر آموزش و پرورش حضور داشته اند . ( این جا )
نکته ی جالب توجه آن که در این نشست مصطفی پردلی دبیر انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان حضور داشته است .
پردلی در دولت ابراهیم رئیسی و در وزارت صحرایی معاون رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش بود .
پردلی در حالی در این نشست شرکت کرده که در حال حاضر خودش در آموزش و پرورش حضور ندارد و در کنار « رضامراد صحرایی » وزیر پیشین آموزش و پرورش در بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی مشغول به کار است .
این در حالی است که از « کانون صنفی معلمان » که از تشکل های با سابقه و شناسنامه دار در حوزه آموزش و پرورش و معلمان است دعوتی به عمل نیامده است .
مشخص نیست معیار وزارت آموزش و پرورش در گزینش تشکل ها برای نشست با وزیر چیست ؟
وقتی دائما و از گوشه و کنار گفته می شود که « صدای منتقدان » باید شنیده شود دلیل اتخاذ چنین رویکرد سلیقه ای در وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان چیست ؟
اگر سخنان دبیر شورای اطلاع رسانی دولت پزشکیان که اخیرا گفته است : ( این جا )
« صدای دیدگاهها و نگاههای مختلف را باید شنید » ؛ حال پرسش « صدای معلم » از مسئولان و مقامات و به ویژه وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان آن است که چرا و به چه دلیل تشکل هایی مانند کانون صنفی معلمان به این گونه نشست ها دعوت نمی شوند ؟
انتظار می رود تشکل های شرکت کننده در این گونه نشست ها با پسوند « فرهنگی » نسبت به این رویکرد حذفی و گزینش های سلیقه ای ، « بی تفاوت » نبوده و مطالبات را در حوزه ی آموزش و پرورش حول « وفاق صنفی » طراحی و پی گیری کنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
« شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران » در کانال تلگرامی خود بیانیه ای را از سوی « کانون صنفی معلمان تهران » منتشر کرده است .
در این بیانیه با عنوان : « بیانیه کانون صنفی معلمان تهران در اعتراض به عدم حضور نمایندگان واقعی تشکلهای صنفی مستقل در کنفرانس سازمان جهانی کار » چنین آمده است :
« سازمان جهانی کار، کنفرانس بینالمللی سالانه خود را در روز جمعه ششم ژوئن ۲۰۲۵(۱۶ خرداد ۱۴۰۴) در مقر سازمان ملل متحد برگزار میکند .
دولت ایران رسما عضو این سازمان است و هرسال افرادی را بهعنوان نمایندگان اتحادیههای کارگری و سندیکاهای ایران به این کنفرانس اعزام میکند که البته واضح است نمایندگان واقعی منتخب اعضای تشکلهای صنفی مستقل در کشور نیستند و در واقع نمایندگان حکومتاند . آیا یک میلیون فرهنگی شاغل و نیز حدود هشتصد فرهنگی بازنشسته این را می پذیرند که تعدادی از سوی آنان سخن بگویند ؟
در اعلامیه سال ۱۹۹۸ این سازمان آمده است که «هر دولت عضو این سازمان ملزم به رعایت مصوبات سازمان و ارتقای آن مصوبات است، صرفنظر از این که کنوانسیون مربوطه را امضا کرده است یا نه».
همچنین دولت ایران جزو امضا کنندگان دو «میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» و «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است .
مطابق با ماده ۲۲ و ماده ۸ این دو میثاق حق تشکیل اتحادیههای کارگری و پیوستن به این اتحادیهها و همکاری با اتحادیههای کارگری کشورهای دیگر، مورد تایید دولتهای عضو قرار میگیرد .
با وجود این و البته به رغم وجود برخی قوانین داخلی، جمهوری اسلامی به هیچ کدام از این تعهدات پایبند نبوده و حتی قوانین مصوب خود را نیز رعایت نمیکند .
از جمله ممنوعیت عملی تشکیل نهادهای صنفی، انجمنها و سندیکاهای مستقل برخلاف اصول قانون اساسی؛ برخوردهای غیرقانونی با اعضای این تشکلها و برقراری انواع مجازاتها با اتهامات نادرست برای اعضا و حتی فعالان غیر عضو این تشکلها و محروم نمودن آنها از شغل و برخی حقوق اولیه خود؛ به قصد ایجاد وحشت از پیوستن به نهادهای صنفی و مدنی و تضعیف، بیاثر نمودن و انحلال این تشکلها .
کانون صنفی معلمان ایران، ضمن بیان اعتراض خود نسبت به این روند و محکومیت شدید این اقدامات، اعلام مینماید هیئتهای نمایندگی اعزامی به این کنفرانس تاکنون نمایندگان واقعی نهادهای صنفی و سندیکاهای مستقل ایرانی نبوده و در واقع نمایندگان حکومت هستند .
ما ضمن اعتراض شدید نسبت به این اقدام حکومت، از سازمان جهانی کار انتظار داریم نمایندگان واقعی نهادهای صنفی و سندیکاها را در این کنفرانس پذیرا باشد » .
در بیانیه ی دیگری به تاریخ پنجشنبه, ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
که با عنوان : « کنفرانس معلمان ایران همبستگی سندیکاهای کارگری سوئد با معلمان ایران » در این کانال منتشر شده در پایان چنین می خوانیم :
« شرکت کنندگان در این کنفرانس شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگیان ایران را به عنوان نماینده معلمان ایران به رسمیت شناخته و با تلاش های حکومت جمهوری اسلامی برای جایگزین کردن تشکل های بدیل و وابسته به دولت به عنوان تشکل های معلمان مقابله می نمایند » .
پرسش « صدای معلم » از نمایندگان و مسئولان این تشکل های صنفی آن است که آنان بر چه اساس و متر و معیاری ادعا می کنند که « نماینده معلمان ایران » هستند ؟
چه کسی و کدام نهاد این نمایندگی را به آنان اعطاء کرده و از سوی چه کسانی سخن می گویند ؟
آیا یک میلیون فرهنگی شاغل و نیز حدود هشتصد فرهنگی بازنشسته این را می پذیرند که تعدادی از سوی آنان سخن بگویند ؟
تشکلی که خود را « شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگیان ایران » می نامد فقط می تواند از سوی خودش و کسانی که آنان را انتخاب کرده اند حرف بزنند و در واقع نماینده « مجمع عمومی » تشکل متبوع شان هستند و نه نماینده همه معلمان کشور .
هیچ یک از تشکل های فرهنگیان در ایران چه حکومتی و چه غیر حکومتی نمی تواند و نباید خود را نماینده همه معلمان جا بزند مگر آن که در یک انتخابات فراگیر و شفاف این نمایندگی را کسب کرده باشد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دومین نشست وزیر آموزش و پرورش با دبیران کل تشکلهای فرهنگیان، صبح سهشنبه ۱۳ خردادماه در حالی برگزار شد که نشانههایی از عبور تدریجی از فضای نمادین به سمت نهادسازی مشارکتی در آن دیده میشد.
نشستهایی از این جنس، میتوانند فرصتی برای بازتاب دغدغههای بدنهی آموزش و پرورش باشند؛ اگرچه ظاهراً برخی ترجیح میدهند این فرصتها را به «تمرین ستایش» و «پیشنهادهای نرم» تقلیل دهند.
تکرار این نشست در بازهای کوتاه، میتواند نشانهای از یک چرخش سیاستی تلقی شود: از سیاستگذاری بر فراز بدنه به سیاستورزی درون بدنه. این چرخش البته تازه آغاز شده و با چالشهایی از جنس مقاومتهای نهادی، تداوم مداخلات بیرونی در انتصابات، و شکافهای فکری میان تشکلها روبهروست.
در کنار تأکید بر لزوم گفتمانسازی ملی درباره آموزش و پرورش، هشدارها درباره کمبود کلاسهای درس در تهران، تأخیر در صدور کارت پایان خدمت نومعلمان و دغدغههایی درباره انتصاب مدیران در مناطق و نواحی نیز نشان میدهد که این جلسات اگر بدون پشتوانه اجرایی بمانند، در معرض بیاثر شدن تدریجی هستند. در مقابل، اگر وزارت آموزش و پرورش بتواند با جسارت، بخشی از تصمیمسازیها را به سازوکارهای جمعی واگذار کند و از تشکلها به عنوان بازوی مشورتی واقعی بهره بگیرد، شاید نخستین گامهای اصلاحی از دل همین جلسات به چشم آید.
در این جلسه، شماری از تشکلها از احقاق حقوق معلمان، اصلاح احکام تخلفات، پرداختهای حقالتدریسی و تصویب اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان قدردانی کردند. اما آنچه جای خالیاش بهوضوح احساس شد، بیان صریح مطالبات اساسی بدنه فرهنگیان بود؛ از جمله تداوم حضور نیروهای منصوب دولت گذشته در سطوح مدیریتی، اعمال سلیقه در انتصابات، رویههای حراستی در استعلامها، و فقدان شفافیت در فرآیندهای تصمیمسازی. آیا ارادهای برای نهادینهکردن این مسیر گفتوگو وجود دارد، یا این جلسات صرفاً به تداوم مناسبات نمادین با بدنه حرفهای آموزش و پرورش منجر خواهد شد؟
در سخنان برخی دبیران تشکلها، انتقادهای محترمانهای مطرح شد اما بخش بزرگی از وقت جلسه به تکرار دستاوردها و توصیههایی گذرا گذشت. اینکه تشکلهای صنفی در نشستی محدود از زمان و پر از چشمهای ناظر، نتوانند یا نخواهند زبان نقد مؤثر و صریح باشند، پرسشی جدی را به میان میکشد:
آیا این تشکلها بازتاب صدای معلماناند یا صدای مهارشدهی نظام اداری؟
در سوی دیگر، برخی پیشنهادهای سازنده نظیر تشکیل کمیتههای تخصصی مشترک با معاونان وزارتخانه یا نشستهای فصلی با خبرنگاران، میتواند زمینهساز شکلگیری سازوکارهای مشارکتی پایدارتر باشد. اما پرسش اصلی باقی است:
آیا ارادهای برای نهادینهکردن این مسیر گفتوگو وجود دارد، یا این جلسات صرفاً به تداوم مناسبات نمادین با بدنه حرفهای آموزش و پرورش منجر خواهد شد؟
تشکلهایی که خود را بازوان مشورتی وزارتخانه میدانند، نمیتوانند در بزنگاههای تعیینکننده فقط به ستایش عملکردها یا ارائه پیشنهادهای نرم اکتفا کنند. بدنه معلمان از آنها انتظار دارد که در چنین فرصتهایی، ولو در قالبی محترمانه، صدای نقد حرفهای نسبت به رویههای انحرافی در انتصابات، بیثباتی تصمیمات، و استمرار نگاه امنیتی در لایههای اجرایی را به گوش وزیر برسانند.
البته نباید از محدودیتهای ذاتی این نشستها غافل بود. ساختار جلسات معمولاً کوتاه و تعداد سخنرانان محدود است. اما همین محدودیت، بر مسئولیت نمایندگان تشکلها برای اولویتبندی دقیق مسائل کلیدی میافزاید.
نکته امیدوارکننده آنجاست که برخی پیشنهادها نظیر تشکیل کمیتههای تخصصی مشترک با معاونان وزارتخانه، یا نشستهای فصلی با خبرنگاران و تشکلها، میتواند آغاز فرآیندی ساختارمندتر برای مشارکت مستمر باشد.
اگر این روند استمرار یابد و تشکلها نیز نقش مطالبهگرانهی خود را با شجاعت بیشتر ایفا کنند، شاید بتوان امید داشت که سیاستورزی درون بدنه آموزش و پرورش جای سیاستگذاری بر فراز آن را بگیرد.
شاید ادامه روند ساختارمند، کارشناسانه و مطالبه گر هم در رفتار وزارتخانه نهفته باشد و هم در شجاعت و صداقت تشکلهایی که به جای واسطهگری محتاطانه، باید به نمایندگی صریح بدل شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« من نمی دانم مردمی که هنوز روی خط کشی کفِ خیابان نمی توانند حریم و حرمت همدیگر را نگاه دارند، دموکراسی را برای چه می خواهند ...؟!
حسن نراقی
از کتاب "جامعه شناسی خودمانی" »
***
چند روزی است که کامیون داران کشور به دلیل برخی مسائل و چالش های صنفی اعتصاب کرده و دست از کار کشیده اند .
اعتراض و انتقاد نسبت به عملکرد حکومت حق هر شهروندی است اما آن چه مرا به تامل و واکنش جدی در این مورد واداشت مشاهده برخی کلیپ هایی است که در آن رانندگانی که با کنش دیگران یعنی اعتصاب همراهی نمی کنند به شدیرترین وجه ممکن مورد تعدی و آزار و خشونت قرار می گیرند .
رانندگانی را که با دیگران همراهی نمی کنند را « اعتصاب شکن » معرفی کرده اند .
در این کلیپ بعضا وسیله نقلیه اعتصاب شکن مورد حمله قرار گرفته و آسیب های جدی به آن وارد شده است .
در برخی کلیپ ها ؛ رانندگانی که با جریان اعتصاب همراهی نکرده اند مورد فحاشی های رکیک و ناموسی قرار می گیرند و انواع اتهامات و نسبت ها به آنان و خانواده هایشان ابراز می شود .
حتی در یک کلیپ منتشر شده ، کامیون راننده ی مخالف به آتش کشیده می شود .
این که یک نفر بخواهد و یا نخواهد با اعتراض و یا اعتصاب دیگران همراهی کند یک تصمیم شخصی است و باید به آن احترام گذاشت و البته اگر کسانی با هر دلیل و توجیه بخواهند با توسل به اعمال و اقدامات غیر انسانی و غیر اخلاقی او را با خود همراه کنند ؛ این کنش ها نامی جز « توحش » نداشته و این کارها دقیقا زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی و اخلاقی افراد جامعه است .
افراد و جریان هایی که این کارها را می کنند و یا به خشونت عریان دست می زنند نباید انتظار داشته باشند که سایر اقشار و گروه های جامعه با آنان همراهی کرده و آن ها را تایید کنند و برای آنان کف بزنند .
اعمال خشونت از سوی هر فرد و نهادی باشد - چه حکومتی و چه غیر حکومتی- مطرود بوده و فصل الخطاب باید « قانون » باشد .
هر چند در ایران ما اتحادیه ها و سندیکاهای قوی و فراگیر نداریم که مانند کشورهای توسعه یافته در پی برخی مخالفت ها و اعتراضات مدنی - نه آن چه که اکنون در جاده های ایران شاهد آن هستیم - با دولت وارد مذاکره شوند و بتوانند با گفت و شنود و تعامل به راه حلی مشترک برسند چرا که اساسا واژه و مفهومی مانند Negotiation و یا همان سازش و مذاکره در ادبیات و فرهنگ ما ایرانی ها بی معناست .
چرا که ما معمولا و به گواهی « تاریخ » مسائل را سیاه و سفید می بینیم .
یا باید با « من » باشی و یا « علیه » من .
حالت دیگری وجود ندارد .
یا بی جهت و محافظه کارانه و منفعت طلبانه «سکوت » می کنیم و پس از طی مدت زمانی از این ساکت بودن ( مردگی موقت ) ، می خواهیم که به صورت آنی و یک شبه همه چیز حل و فصل گردد و به قول معروف « گل و بلبل » شود .
وقتی هم نتیجه نمی گیریم که متاسفانه و به دلایل مختلف پاسخ همین است دوباره سر در لاک « روزمرگی » فرو می بریم تا زمان و شرایطی که وضعیت مجددا غیر قابل تحمل شود ... و دوباره روز از نو و روزی از نو .
حاکمیت ما هم به دلیل همان ماهیت « استبدادی » و « غیر دموکراتیک » که در بطن جامعه و بسترهای فکری و فرهنگی آن نهفته است تصور می کند که اعطای کوچک ترین امتیاز مخالفان و منتقدان را پر روتر و جری تر خواهد کرد و نباید در برابر مخالفان و منتقدان « ذره ای » عقب نشینی کرد .
و این گونه می شود که جامعه در نهایت به بن بست و انسداد می رسد و مسیر کاملا برای « خوب شدن وضعیت » و استقرار الزامات دموکراسی و توسعه بسته می شود .
و این چرخه ی شوم و پایان ناپذیر همچنان ادامه دارد ....
چهارشنبه 31 اردیبهشت به دعوت حسین صادقی رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به اتفاق دو نفر دیگر یعنی آقایان حیدری و لیثی در این مرکز حضور پیدا کردیم .
افراد دیگری هم دعوت شده بودند که نیامده بودند .
حداقل در یک دهه ی گذشته بنا بر دعوت مسئولان وقت در حوزه های مختلف سعی کرده ام با حضور و هم اندیشی و بیان دیدگاه ها ؛ گامی در جهت آسیب شناسی مسائل و ارتقای وضعیت داشته باشم .
( علیرضا جدایی - رئیس پیشین مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در دوره علی اصغر فانی )
موضوع و محور اصلی نشست « هم فکری » و یا به قولی تشکیل « هیات اندیشه ورز » در این بخش برای بهبود و ارتقای امور بود .
مسائل مختلفی مطرح شد اما موضوع اصلی و کانونی سخنان « معلمان منتقد » حول عملکرد و رویکرد علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش بود .
سوال کردم چرا کاظمی در این 9 ماه که وزیر آموزش و پرورش شده است نباید حتی یک نشست خبری بگذارد ؟ چنین چیزی سابقه نداشته است .
آیا ترسی از رو به رو شدن با خبرنگاران دارد ؟
قرار بر این شد که در « روز خبرنگار » آقای وزیر نشستی با رسانه ها با همراهی معاونین اش برگزار کند .
آقای حیدری به غلظت رویکرد ایدئولوژیک کاظمی انتقاد داشت . این که وزیر آموزش و پرورش میانه ی با پاسخ گویی به رسانه ها و افکار عمومی ندارد و خودش را به « خدا » بدهکار می داند و باید در برابر او پاسخ گو باشد .
اعتراض به سخنان وزیر آموزش و پرورش در برابر فرمانده ی نیروی انتظامی کشور و سرباز خواندن خود مورد توافق دوستان بود .
و نیز سخنانی که وزیر آموزش و پرورش در جمع « معلمان نمونه » در اعطای نقش چوپانی به معلمان بیان کرده بود ؛ شانیت فرهنگی و منطقی نداشت .
یکی از موضوعات مطروحه در این نشست در مورد نهضت « عدالت آموزشی » و یا همان « نهضت مدرسه سازی » در دولت چهاردهم بود .
یکی از نکات مهمی که آقای حیدری بیان کرد فقدان اعتماد خیران مدرسه ساز به دولت ( حاکمیت ) مانند سابق در امر مدرسه سازی بود و این که این خیران ترجیح می دهند در این موارد خودشان و به صورت مستقل عمل کنند و حاضر نیستند پولی به دولت بدهند . به عنوان مثال ؛ برای آنان قابل قبول نیست که نام مدارس به سلیقه و تمایل مسئولان عوض شود .
در نشست به ضعف های روابط عمومی اشاره کردم .
دو بحران و چالش عمده در حال حاضر روابط عمومی و آموزش و پرورش عبارتند از : سیاستی که تحت عنوان « انتشار اخبار خوب » با شدت و حدت در دولت قبل و در این حوزه طراحی و پی گیری می شد ؛ تا چه حد بر اعتماد معلمان به ستاد و حاکمیت افزود ؟
1- بحران اعتماد
2- بحران اقناع
شکاف میان ستاد و صف و یا همان اداره و مدرسه به ویژه پس از دولت سیزدهم ( رئیسی ) به حد نهایت خود رسیده است و معلمان اعتمادی به وزارت آموزش و پرورش و تصمیمات آن ندارند .
در نشست های خبری وزارت آموزش و پرورش که بعضا برگزار می شوند ؛ بیشتر جنبه « رفع تکلیف » دارد و مسئولان مربوطه در پی اقناع خبرنگاران و ارائه پاسخ های واقعی و جامع به پرسش های آنان نیستند .
مقامی هم این مسئولان را در این موارد مورد حساب رسی و بازخواست قرار نمی دهد .
در ادامه ؛ بازدیدی از « میز شفافیت » و یا همان « استودیو الفبا » داشتیم .
در این مورد چند یادداشت در « صدای معلم » نوشته ام .
صادقی رئیس مرکز روابط عمومی می گفت وقتی که به این جا سر زده بود مخروبه ای بیش نبوده و به یک انباری تبدیل شده بود .
صادقی می گفت تمام سعی و اهتمام او این بوده که این جا را احیا کند .
در وزارت بطحایی محلی برای تشکلی فرهنگیان تحت عنوان « هیات های اندیشه ورز » راه اندازی شد .
بنا بر گفته ی دوستان اکنون این ساختمان بسته شده و آن محل هم به مخروبه ای تبدیل شده است .
به یاد دارم در دولت روحانی و در اتاق معاون رسانه ، بنری از اسامی رسانه های فعال در حوزه آموزش و پرورش نصب شده بود . به محض آن که دولت رئیسی آمد و رئیس روابط عمومی و معاون رسانه عوض شدند ؛ این بنر برداشته شد .
واقعا قصد و نیت آنان از این اقدام چه بود ؟
البته از اقدامات مهم و فراموش نشدنی آن ها حذف نام « صدای معلم » از نشست های خبری بود .
حال باید از آن « رفتگان » پرسید که نتیجه این گونه اقدامات چه بوده است ؟
آیا حال آموزش و پرورش خوب شد ؟
آیا بر همدلی و مهربانی و اخلاق فزود ؟
سیاستی که تحت عنوان « انتشار اخبار خوب » با شدت و حدت در دولت قبل و در این حوزه طراحی و پی گیری می شد ؛ تا چه حد بر اعتماد معلمان به ستاد و حاکمیت افزود ؟
سیاست « حذف رسانه های مستقل و منتقد » تا چه میزان به رشد حرفه ای آموزش و پرورش و بالندگی آن کمک کرد ؟
چگونه می شود مسئول روابط عمومی در یک اداره آموزش و پرورش منطقه محروم ( بندر خمیر - آقای علی زینلی) را فقط به خاطر آن که در « صدای معلم » مطلبی نوشته او را به دستور رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش یعنی مصطفی بابایی معلق کرد ؟ ( این جا ) و نام آن را هم « مدیریت جهادی » نهاد ؟
این اعتماد از دست رفته و این تنفری که از قِبَل آن سیاست ها و اقدامات در اجزای سیستم و فرهنگ سازمانی آن نهادینه شده چگونه قابل بازسازی و احیاء هستند ؟
این ضربه ای که بر پیکر تعلیم و تربیت از ره آورد مدیریت کوتوله ها و مدیران بی سواد و مستبد وارد و عارض گشته چگونه قابل جبران و بازیابی خواهد بود جز حسرت و تاسف بر آن چه که باید انجام می شد و نشد و آن چه نباید می بود و اما شد .
1-می گویند روزی خبرنگاری از چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان پرسیده بود که نظام جهانی چگونه به هم خورد و جنگ جهانی شروع شد . آن سیاستمدار دانا و حاضر جواب در پاسخ گفته بود: « وقتی کارهای بزرگ به آدمهای کوچک سپرده میشود، نتیجه و انتظاری جز این نمیتوان داشت » . ( قریب به مضمون).
2- علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش مملکت فخیمه در مراسم تجلیل از معلمان نمونه کشوری در توصیف جایگاه و اهمیت کار معلمان در مراقبت و رسیدگی به امور تحصیلی و تربیتی دانش آموزان افاضه فرموده اند که : « معلم شأن رعایت دارد. رعایت هم یعنی چوپانی. بدین معنا که اگر کسی از کلاس درس رها شد، ببیند کجا رفت؟ شأن رعایت به معنای چوپانی، که اگر یک گوسفند از گله کم میشود، میرود و میدود دنبال او و پیدایش می کند و او را دوباره به جمع میآورد » .
3- اینکه وزیر آموزش پرورش یک کشور که جایگاه فرهنگی و اجتماعی منصب او بر کسی پوشیده نیست و باید که گفتار و رفتارش نماد فرهنگ و تعالی یک جامعه باشد، در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۴ در یک نشست عمومی که از قضا به مناسبت گرامیداشت روز و هفته معلم برگزار شده است ؛ معلم را به چوپان تشبیه و تمثیل کرده و دانش آموزان را هم به گوسفند ؛ خود نشانگر آن است که فرهنگیترین وزیر کابینه دولت فاصله ادراکی و معرفتی عمیق با کارگزاران اصلی فرهنگی و تربیتی نهاد تعلیم و تربیت یعنی آموزگاران، معلمان و دبیران فهیم دارد و نمیتواند از بیان و گفتاری متناسب با شأن و شئونات آنان سخن بگوید.
4- این را هم باید گذاشت کنار سایر ضعفها و ناتوانیهای ساختاری کابینه به اصطلاح وفاق دکتر پزشکیان. کابینهای که با انواع و اقسام مصلحت سنجیها و لابی با منابع قدرت و صدالبته بدون نظرخواهی از مجامع صنفی معلمان اقدام به انتخاب وزیری کرده است که نه تنها در واگشایی از مشکلات معیشتی و اقتصادی فرهنگیان دردمند توفیقی نیافته بلکه حتی از آداب یک سخنرانی متعارف و توأم با تکریم معلمان نیز آگاهی ندارد.
پیش از این نیز او در مراسمی دیگر به مناسبت انعقاد تفاهم نامه همکاری با فرمانده نیروی انتظامی کشور سخنانی گفته بود که که آن نیز بازتابی منفی در میان اهالی فرهنگ پیدا کرده بود.
5- اینها همه در حالی است که پیش از این، در این مملکت بزرگانی بر صندلی وزارت آموزش و پرورش کشور تکیه زده اند که خود در حکم نمادها و استوانههای فرهنگ و ادب این مملکت بوده و منشأ خدماتی سترگ به این دیار تاریخی و فرهنگی شده اند.
سرآمد آنان بیشک دکتر «پرویز ناتل خانلری» است که چند سالی به مدد ذهنیت علمی و تخصص و دغدغههای فرهنگی و تربیتی خود بر صندلی این وزارتخانه تکیه زد و صدالبته بدان بها و ابهتی خاص داد و در این راستا منشأ تحولاتی ماندگار شد.
وزیر فرهنگ کابینه اسدالله علم، اداره و مدیریت سازمان پیکار با بیسوادی با عملکردی درخشان، طراح ایده سپاه دانش، تأسیس بسیاری از بنیادهای فرهنگی در سطح کشور و نویسنده آثاری ارزشمند در حوزه ادبیات و تاریخ ایران که همه و همه در رشد و تعالی فرهنگی و اجتماعی و آموزشی ایران زمین نقشی بی بدیل داشته اند.
6- اینکه چه شده که آموزش و پرورش ایران از وزارت و صدارت نخبگانی چون ناتل خانلری به علیرضا کاظمی رسیده، خود قصهای پرغصه است. به قول فردوسی بزرگ یکی داستان است پر آب چشم!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید