
- یکی از پیام های شاهنامه :
داوری دربارۀ ارزش های تمدن و فرهنگ ملتی دیرین که میراثش در طی هزاره ها پا فراتر از مرزهای سیاسی خود نهاده و آثار آن را بر فرهنگ و تمدن جهانی نمی توان نادیده گرفت، کار آسانی نیست.
فرهنگ ایران راز سرگذشت و سرنوشت بشر و مبارزۀ بی پایان نیک و بد و هویت انسانی و هویت ملی را روشن کرده و از سیزده سده پیش در آثار سخنوران نامآور زبان و ادب پارسی، ثبت این سندها به زبان پارسی کنونی آغاز گردیده است. این اسناد پایه و مایۀ زیست و شکوه ملتِ با گوهر و ریشه داری هستند که زندگی خود را به آرمانی گره زده و در مسیر رسیدن به آن استوار و کوشا هستند. حکومت باید قدرت خود را از اراده و آرمان های ملت بگیرد. به بیان دیگر سیاست بی مقتدای ملت، بی عاری و لودگی است. بی توجهی به این مهم را یا باید به حساب بی تدبیری دولت مداران گذاشت و یا سیاستی که تجزیه طلبان را بدیلی در مقابل رشد مردم سالاری در دست آنها نگه می دارد.
لازم به تذکر است که مردم سالاری یک پدیدۀ مستقل و قائم به ذات است و در آن رأی دادن و تشکیل دولتِ اکثریت، اصل نیست بلکه آنها ابزار مردم سالاری هستند.
اصل در مردم سالاری دو چیز است:
دریغا اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده و به جای اینکه « سیاست » و « تاریخ » را به مثابۀ علم بدانیم، با نگاهی متحجرانه، یکی را بی پدر و مادر و دیگری را نوشتۀ فاتحان خوانده و از غزل پر مغز حافظ، فقط بر لب جوی نشستن و گذر عمر نظاره کردن را برمی گزینیم. برخورد غیر علمی با « تاریخ » و « سیاست » به علت آفت راحت طلبی به ناتوانی در تجزیه و تحلیلِ تجربه های انسان در طول تاریخ و حتی به حذف تجربۀ تاریخ و فرهنگ از زندگی انسان می انجامد.
جايگاه امروز انسان و انسانيت مديون تجربه هاي بشر در طول تاريخ است.

در هشتم شهریور 1404 خورشیدی در برنامۀ پرگار که از بی بی سی پارسی پخش می شود، رامین پرهام دو جملۀ بسیار خطرناک گفت: « برای مدرن شدن باید شعر زدایی کنیم؛ مدرنیسم با نثر پیش می رود نه با شعر و سپس گفت کار روشنفکر جست و جوی حقیقت نیست بلکه پاسخ به نیاز مردم است. »
هر دو حرفِ سخیف و مخرب، دیدگاه چپ یهای غیر ملی و بی وطن است. آیا این حرفها زدودن فردوسی، سعدی، مولوی، حافظ، نظامی، خاقانی، خیام و . . . نیست؟ در یک کلام آیا این زدودن فرهنگ ایرانی نیست؟ ارسطو شعر و داستان را آموزنده تر و سودمندتر می دانست و به گفتۀ شادروان منوچهر مرتضوی « هم شعر و هم داستان ارزش قوۀ خلاقه و استعداد آفرینش هنری انسان را بیان می کند. »
اظهار نظرهای سخیف آقای رامین پرهام، مختص ایشان نیست. مراد ایشان احمد شاملو است که در سخنرانی دانشگاه برکلی آن ذهنیت فرومایۀ را دربارۀ فردوسی و داستان ضحاک به زبان آورد. سال ها پیش از سخنرانی در دانشگاه برکلی و پیش از انقلاب 57 شاملو به یک روزنامه نگار که مشغول مطالعۀ تاریخ بیهقی در دفتر روزنامه بوده، گفته بود: « این نوشته ها دیگر کهنه شده است، باید آنها را دور ریخت. » ابوالفضل بیهقی که دیگر، شاعر نبود. او یکی از برجسته ترین تاریخ دانان و هنرمندترین تاریخ نگار بود. چپ های غیر ملی، همیشه زودودن فرهنگ دیرین ایران را در کارنامۀ خود دارند.
برای نمونه وقتی دوستان ایشان در حزب توده کار ترجمه را آغاز کردند، « اِتنیک » را به « قوم و قومیت » ترجمه کرده و ندانستند یا نفهمیدند و یا خود را به نفهمی زدند که « اِتنیک » در زبان های ایرانی باید به « خویش و خویشاوند » ترجمه شود. چرا که ما در ایران « اِتنیک » به معنی اروپایی آن نداریم. دریغا از فردای انقلاب 57 نگاه امت گرایی مطرح و حاکم شد و تلاش کردند ملت گرایی را منسوخ کنند. این دقیقاً خواستۀ حزب توده و گلوبالیست های بی وطن از هر قشری و در هر لباسی بود؛ افرادی که اصالت خود را نمیشناختند یا معاند با ایران و ملیگرایی بودند، دوباره « قوم » را در معنی « اِتنیک » به کار گرفته و اهداف شومی را دنبال کردند. ایران دیرین ترین دولت – ملت جهان سرزمینی مشاع ست و در طول تاریخش راه های نو و ایده هایی پیش روی جهان گذاشته است.
امروز تجزیه طلبان، نقش حزب توده را در ایران ایفا می کنند و افراد بدنام و معلوم الحالی همچون شادی امین و رامین پرهام و . . . نقش سخنگوی آنها را در بیرون کشور دارند. نمی فهمند یا خود را به نفهمی می زنند که حزب توده، نیابتی های استالین و حزب مادر در کرملین بود. حزبی خزیده در پناهگاه انترناسیونالیسم و سوسیالیسم که با شعار ضد امپریالیسم به قدرت رسید و دیر نپایید خود به امپریالیسم خونخوار تبدیل گشت.
اگر خوش بینانه به ذهنیت این افراد بنگریم، اینها ناسیونالیسم را از جنبۀ اروپایی آن می نگرند که از دل آن توحش حکومت رم و تمامیت خواهی و استعمارگری برخی از اقوام اروپایی و در سدۀ گذشته نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولنی و تمامیت خواهی ملکه ویکتوریا و الیزابت بیرون آمده است.
ملی گرایی ایرانی مختص ملت ایران است. یکی دانستن ناسیونالیسم در ایران با ناسیونالیسم دولت – ملت های اروپایی غلط محض است. در اروپا با انقلاب های 1848 مسیحی که به بهار مردم اروپا نیز مشهور شد، حاکمیت کلیسا فرو ریخت و برای نخستین بار دولت- ملت هایی بر پایۀ حاکمیت های سیاسی- اقتصادی پدید آمدند. بر خلاف حاکمیت قرون وسطی که اُمت مسیحی تعریف کرده و آن را با درفشِ فقه در گرداب خرافات و تحمیق فرو برد، دولت- ملتهای جدید نخست چهرهای سکولار به خود گرفتند و دخالت های فقه را در دولت پس زده و سپس در سال های پایانی سدۀ نوزدهم حکومت هایشان را به سوی لائیسیته ( آزادی نهادهای مدنی به ویژه آموزش ) سوق دادند. در این مسیر برای تأمین منافع اقتصادی و سیاسی خود نیازمند سست جلوه دادن بنیادهای فرهنگی ملل دیگر بودند.

برای این منظور در وهلۀ نخست شناخت عمیق سرزمین ها و ملت ها بسیار مهم بود هر چند آن را پیش از فروپاشی حاکمیت کلیسا بیش و کم با مبلغان مذهبی و سازمان های فراماسونری آغاز کرده بودند. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ سکولاریسم و به خدمت گرفتن مبلغان مسیحی برای سلطه بر فرهنگ عمومی جوامع غیر غربی. در جاهایی که با یک حوزۀ تمدنی و یک ملت رو به رو شدند از ارتجاع درون آن جامعه بهره بردند.
به هیچ وجه نگاه دایی جان ناپلئونی ندارم؛ منظورم اینست که اگر سیاست را علم می دانستیم و سیاست ورزی عاقلانه ای داشتیم، بیگانگان خود را در برابرِ سیاست ورزانِ عاقل می دیدند نه یک مشت وطن فروش و یا سفیه. یکی از نظریه پردازان شکل گیری دولت – ملت ها در اروپا هگل بود. او پیش از انقلاب های 1848 مسیحی گفته بود : « برای تعریف دولت – ملت باید به شرق نگاه کرد و نخستین دولت – ملت هزاران سال پیش در ایران شکل گرفته است. »
جامعۀ ایران هزاران سال است ملی گرایی را به طور پیوسته درون خود پرورانده و از دل آن، حقوق بشر، سکولاریسم، محوریت انسان و انسانیت، کرامت انسانی، حاکمیت قانون، مسئولیت پذیری در قبال جهان هستی و انتخاب اندیشه و گفتار و کردار نیک بدون درخواست پاداش بهشت، برخاسته است. هیچ کدام از این مفاهیم از آسمان نازل نشده اند. بلکه در طول تاریخ در متن جامعه پرورده شده و پادشاهان بزرگی همچون کورُش و داریوش تنها به نگاشتن آنها فرمان داده اند.

یکی از پیام های شاهنامه که از کل آن برمی آید، « مسئولیت پذیری در برابر سرنوشت بشر و سرنوشت ایران است » . هرگاه حاکمان ایران به هر دلیلی از این بنیاد دور شدند، ایران را در مسیر قهقرا انداخته و ایرانیان گرفتار استبداد و توتالیتریسم و امت سازی آنها گشتند. به عبارت دیگر ملی گرایی ایرانی پناهگاهی برای ملت ایران در برابر استبداد و توتالیتریسم و هر گونه امت سازی است.
به همین دلایلِ ساده و مهم، باید شایسته سالاری مقدم بر بومی گرایی باشد. گلوبالیست ها و چپ های غیر ملی نخست از فدرالیسم حرف می زدند. وقتی دیدند جامعۀ ایران پیشروتر از آنها است و به درستی می فهمد که فدرالیسم از جزء به کل است و نه برعکس و ملت صحبت از فدرالیسم را توطئه ای برای تجزیه می دانند، به زعم خود حرف هایشان را تلطیف کرده و در بازی با کلمات به جای فدرالیسم ( یا خودمختاری ) خودگردانی به کار بردند.
در واقع مقصود این بود که مفاهیم را از معنی اصلی خود دور کنند. باز فهم ملت آنها را در بن بست قرار داد و بار دیگر در بازی با کلمات به جای خودگردانی، چماق بومی گرایی را بالا بردند.
دریغا گاهی در دولت نیز چنین حرف های سخیفی زده می شود که امیدوارم از نادانی باشد نه از عمد و لاجرم مزدوری. تقدم بومی گرایی بر شایسته سالاری مذموم عقل و مکروه نقل است و مقدمۀ تجزیه. با علم بدبینانه و امید و ارادۀ خوش بینانه ام، گرچه احتمال تجزیه را کم می دانم، طرح چنین مسائلی از تجزیه طلب ها ( چه درون حاکمیت و چه بیرون آن ) بازی با آتش است.
ایران دیرین ترین دولت – ملت جهان سرزمینی مشاع ست و در طول تاریخش راه های نو و ایده هایی پیش روی جهان گذاشته است. هزاران سال روی پا مانده و پس از این نیز خواهد ماند. با این تأکید که اولویت، حفظ مادی و معنوی ایران و هویت ایرانی است.

پنج ستون هویت ملی که مهم ترین نقش را در استقلال ملت و حفظ فرهنگ خودی در برابر استیلای فرهنگ بیگانه ایفا کرده و به گفتۀ سعدی آن را آخرالزمانی کرده اند ( هر کس به زمان خویشتن بود / من سعدی آخرالزمانم ) و در یک کلام راز جاودانگی ایران و ایرانی هستند عبارتند از:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/

چهارمین کنگره مجمع فرهنگیان ایران اسلامی جمعه 7 آذر در اردوگاه فرهنگی تربیتی ابوذر تهران برگزار گردید .
تنها رسانه ای که به برگزاری این رویداد پرداخته سایت « عصر ایران » است . ( این جا )
منتخبین شورای مرکزی چهارمین کنگره مجمع فرهنگیان ایران اسلامی 31 نفر هستند و 5 نفر هم به عنوان بازرس معرفی شده اند .
مطابق روال و انتظار ؛ فرج کمیجانی که سال هاست دبیر کلی این تشکل را بر عهده دارد این بار نیز رای نخست مجمع را کسب کرده است .
نگاهی به لیست منتخبان شورای مرکزی نشان می دهد که اکثریت آن را مدیران و مسئولان فعلی و پیشین تشکیل می دهند .

مجمع فرهنگيان ايران اسلامي با مجوز رسمي از كميسيون ماده ١٠ احزاب مستقر در وزارت كشور از سال ١٣٨٢ تاسیس شده و با وجود گذشت 22 سال از فعالیت آن تاکنون هیچ تجمعی را برگزار نکرده و عمده فعالیت های آن در برگزاری نشست با مسئولان و مقامات و صدور بیانیه محدود شده است .
طبق اعلام قبلی ؛ 91 نفر کاندیدای انتخابات شورای مرکزی مجمع فرهنگیان ایران بوده اند .
با فرض این موضوع که برگزاری تجمع یکی از ابزارهای مهم یک تشکل برای پیشبرد برنامه ها و اهداف است ؛
نخستین پرسش « صدای معلم » از مسئولان این تشکل آن است که چرا تاکنون به این مهم پرداخته نشده است ؟
آیا مجمع فرهنگیان اسلامی که نزدیک به 100 نفر برای عضویت در شورای مرکزی کاندید می شوند ؛ توانایی برگزاری یک تجمع به همین تعداد را در برابر مراکز رسمی و قانونی کشور را دارد ؟
پرسش دیگر که البته در مورد سایر تشکل ها هم مصداق دارد این است که چرا در چنین مجامعی ؛ حضور رسانه ها به عنوان نمایندگان افکار عمومی بسیار کم رنگ است ؟
چرا مجمع فرهنگیان ایران اسلامی در حال حاضر فاقد یک پایگاه رسمی خبری تحلیلی است هر چند این پرسش در مورد سایر تشکل های فرهنگی هم مطرح می باشد .
عصر ایران به بازتاب سخنان مرتضی حاجی وزیر پیشین آموزش و پرورش در این نشست پرداخته و می نویسد : ( این جا )

« مرتضی حاجی وزیر آموزشوپرورش دولت اصلاحات با تبریک برگزاری کنگره، نقش معلمان را در اصلاح امور کشور «بی بدیل» توصیف کرد و گفت فرهنگیان به دلیل حضور در متن جامعه، تعهد و دانش حرفهای، دلسوزی و اعتماد عمومی، شایستهترین گروه برای ارائه راهحلهای دلسوزانه برای آینده کشورند. او تاکید کرد معلمان باید با امید و توکل، از حرکت برای بهبود شرایط بازنایستند .
حاجی با اشاره به شرایط دشوار اقتصادی کشور، تورم را «خانمانسوز» خواند و گفت فشارهای معیشتی بخش بزرگی از جامعه را درگیر کرده است .
به گفته او، تورم رسمی آبانماه ۴۹.۴ درصد اعلام شده اما اثر واقعی آن در جامعه بیش از ۶۰ درصد احساس میشود؛ وضعیتی که بازار خانوادهها و زندگی شرافتمندانه مردم را تهدید کرده و رنج نانآوران خانواده را دوچندان ساخته است .
او افزود: کالاهایی که سال گذشته با قیمت ۱۰۰ تومان تهیه میشد، امروز دست کم باید با ۱۵۰ هزار تومان خریداری شود، در حالی که درآمد مردم جز برای گروهی محدود هیچ تناسبی با این جهش قیمتی ندارد و همین مسئله به یک درد بیدرمان تبدیل شده است .
وزیر اسبق آموزش و پرورش در ادامه سخنانش به وضعیت بودجه آموزش و پرورش پرداخت و با انتقاد از کاهش سهم این وزارتخانه از منابع عمومی کشور گفت: در سال ۱۳۸۲ سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت ۱۷.۷ درصد و سهم آن از تولید ناخالص داخلی ۴.۹ درصد بود، اما طبق گزارش رسمی مرکز مطالعات استراتژیک کشور، این سهم در سال ۱۴۰۳ به ۹.۸ درصد از بودجه عمومی کاهش یافته؛ یعنی تقریباً نصف شده است .
حاجی اضافه کرد: سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی نیز از ۴.۹ درصد در سال ۸۲ به ۳.۲ درصد در سال ۱۴۰۳ رسیده است .

وی این روند را «سقوط آزاد» توصیف کرد و گفت: کاهش صرفا مالی نیست و همه ارکان آموزش و پرورش را به پایین میکشد .
حاجی با اشاره به نشست مشترک وزرای سابق آموزش و پرورش بیان کرد: در آن جلسه هیچ نکته مثبتی درباره وضعیت این حوزه مطرح نشد و همه از سیر نزولی و «وحشتناک» آموزش و پرورش سخن گفتند .
او خطاب به رئیسجمهور خواستار چارهاندیشی جدی شد و گفت: برگزاری جلسات متعدد درباره آموزش و پرورش، هرچند ارزشمند است، اما باید به خروجی عملی منجر شود » .
علی رغم اعلام پیشین دبیر کل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی اما خبری از « تریبون آزاد » و نظرات احتمالی مطرح شده به چشم نمی خورد . بر خلاف دوره های پیشین و در تشکل ها که این بخش همواره پر رنگ می شد .
می شد در این کنگره از حاجی پرسش کرد که اگر نقش معلمان در اصلاح امور کشور از نظر ایشان «بی بدیل» توصیف و ارزیابی می شود ؛ پس چرا آموزش و پرورش هیچ گاه و در هیچ دولتی اولویت نخست نبوده است و ده ها پرسش دیگر ...

نکته ی قابل تامل دیگر عدم حضور « مشاور وزیر در امور تشکل ها » در این نشست است .
مطابق گزارش عصر ایران ؛ کمیجانی با بیان اینکه مجمع فرهنگیان ایران اسلامی صرفاً یک تشکل صنفی نیست، گفت این مجمع علاوه بر پیگیری مطالبات صنفی، نهاد میانجی و اصلاحگر و پل ارتباطی میان جامعه فرهنگیان و نظام حکمرانی است و بهعنوان عضوی از جبهه اصلاحات ایران، بازوی اندیشه ورز این نهاد اجماع ساز در حوزه فرهنگ و آموزش به شمار میرود .
وی برنامههای دوره پیش رو را نیز «کاملاً روشن» خواند و از تأسیس کمیته ملی عدالت آموزشی با دعوت از متخصصان حزبی و غیرحزبی، راهاندازی پویش ملی «صدای معلم، صدای مردم»، ایجاد اتاق فکر اصلاح سیاستگذاری آموزشی در سطوح ملی و استانی و رونمایی از شبکه اجتماعی فرهنگیان بهعنوان محورهای این برنامهها یاد کرد .
کمیجانی با بیان اینکه «ایران خانه ماست، آموزش سقف این خانه و معلم ستون آن»، شعار چهارمین کنگره را «با فرهنگیان، برای ایران» عنوان کرد و آن را به معنای بازگرداندن معلم به کانون تصمیم سازی، آغاز اصلاح از پایین با مردم و برای مردم، بازسازی امید و آفرینش نسلی تازه از کنش گری حرفهای دانست؛ نسلی که با دانش و اخلاق بایستد و بگوید آینده ایران باید از کلاس درس بگذرد » .
دبیر کل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی در حالی این سخنان را بیان می کند که هنوز در مورد « میثاق نامه معلمی » مرتبط با دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی پاسخ نبوده اند ؟ ( این جا )

پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

عدالت آموزشی یکی از مهم ترین مسائلی است که در طول دو سال اخیر و پس از پیروزی دکتر پزشکیان مورد توجه قرار گرفته است. هرچند که از ابتدای انقلاب اسلامی مسئله عدالت آموزشی به عنوان یکی از آرمان های نظام جمهوری سلامی در زمینه آموزش و پرورش مطرح بود ولی دولتهای متفاوت با رویکردهای مختلفی به آن پرداختهاند. دولت چهاردهم نیز در طول یک سال و نیم فعالیت خود تلاش کرده است با تشکیل مرتب جلسات شورای عالی آموزش و پرورش و راهاندازی نهضت مدرسه سازی گامهای عملی برای عدالت آموزشی بردارد. با این وجود مفهوم عدالت آموزشی همواره از بی توجهی یا با فقدان تعریف مشخص یا برنامههای کاربردی رنج می برد.
عدالت آموزشی در یک نگاه مفهومی ساده و قابل فهم است ولی از منظر دیدگاههای مختلف تعاریف متفاوتی از آن ارائه می شود و بالتبع راهکارهای اجرایی متفاوتی برای آن پیشنهاد می شود .
عدالت آموزشی نیازمند بحث و گفت و گوی مبنایی برای دست یابی به یک مفهوم توافقی در این مورد است . بدون داشتن تعریف مشخص و مقبول تعیین رویکرد به عدالت آموزشی ممکن نیست و برای نیل به این تعریف باید در مورد تعاریف مختلف گفت و گو کرد .
گام اول: عدالت آموزشی در قانون اساسی
سه اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مسئله آموزش اشاره دارد . بر اساس اصل سوم دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همه امکانات خود را برای اموری از جمله آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی به کار گیرد. بر اساس اصل سیام نیز دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.
بر اساس اصل چهل و سوم نیز برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه کن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران باید بر اساس ضوابطی استوار شود که اولین آن تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه است .
بدین ترتیب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نگاهی مبنایی به مسئله آموزش دارد و آموزش را یک حق برمی شمرد. حقی که دولت موظف به تامین رایگان آن برای همه در همه سطوح است و یکی از نیازهای اساسی انسان برشمرده میشود که تامین آن از جمله ضوابط نظام اقتصادی کشور به شمار میآید .
مسئله عدالت آموزشی آن چنان برای انقلابیون مهم بوده است که در پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی یک اصل را به عدالت آموزشی اختصاص داده بودند. مطالعه مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی که در سال 1358 وظیفه بررسی و تصویب پیش نویس قانون اساسی را برعهده داشتند نشان می دهد که رایگان بودن آموزش به عنوان یک حق آن چنان بدیهی بوده است که چندان در مورد آن بحث و گفت و گویی صورت نمیگیرد.
بر اساس اصل 10 پیش نویس فوق جمهوری اسلامی ایران باید امکانات آموزش و پرورش را برای همه مردم کشور به طور یکسان فراهم کند تا هر کس بتواند به فراخور استعدادش از آموزش و پرورش و رشد و شکوفایی برخوردار گردد و محدودیت امکانات سد راه پیشرفت او نشود. این اصل در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی تبدیل به اصل سی ام می شود . در هنگام بررسی اصل سی ام قانون اساسی یکی از نمایندگان اظهار میدارد که : « اول باید بگوییم ملت چنین حقی را دارد بعد دولت که من علیه الحق است باید اجرا کند. این عبارت مثل یک جمله سربریده است و بدون اینکه حق را بگوید من علیه الحق را گفته اید» . (صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، ج 1،چ اول ،آذر1364 ، ص 787)
در پاسخ به ایراد فوق نایب رئیس مجلس اظهار میدارد که به دلیل اینکه تنظیم یک عبارت فشرده به اشکال برخورد میکند و این ها مستحبات است اصل سی ام اینگونه تنظیم شده است. ( همان ) بدین ترتیب نایب رئیس مجلس نیز تاکید داشته است که آموزش یک حق است ولی چون تنظیم ادبی اصل با مشکل رو به رو می شده است به آن اشاره نمیشود .
از این رو آنچه در متن قانون اساسی و نگرش نویسندگان آن به وضوح مشخص است رایگان بودن آموزش به عنوان یک حق است .
گام دوم : چهار نظریه پیرامون عدالت آموزشی
در مورد عدالت و عدالت آموزشی نگاههای متفاوتی وجود دارد ولی در اینجا چهار نظریه مهم در باب عدالت و عدالت آموزشی مورد بررسی قرار میگیرد و تلاش میشود با تلفیق آنها به یک چارچوب در مورد عدالت آموزشی که بتواند تعریفی مستحکم از آن ارائه دهد دست یابیم :
1- پائولو فریره: یکی از مهمترین رویکردهای به آموزش و پرورش رویکرد انتقادی است .پائولو فریره یکی از مهم ترین متفکران عرصه آموزش و پرورش انتقادی به شمار می رود. پائولو فریره (۱۹ سپتامبر ۱۹۲۱–۲ می ۱۹۹۵)، نظریهپرداز علوم پرورشی انتقادی، فیلسوف تربیتی و آموزگار برزیلی بود. او بیشتر به واسطه نوشتن کتابِ تأثیرگذارِ آموزش ستم دیدگان شهرت یافت که به عنوان یکی از متون پایه در آموزش و پرورش انتقادی شناخته میشود. ( در مجموع تجارب وی از زندگی بیچارگان او را به کشف آنچه که « فرهنگ سکوت » محرومان خواند ، وادارنمود و به تدریج تشخیص داد که جهل و ضعف بیچارگان نتیجه مستقیم نظامهای اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی حاکم و رویه به اصطلاح پدرانه ستمگران می باشد که آن ها را قربانی ساخته است .) (بنیان های فلسفی اندیشه پائولو فریره و دلالت های آن بر برنامه درسی ، انسیه کرامتی و ابوالفضل غفاری ،فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت ، شماره 62؛ بهار تابستان 99،ص7)

فریره بین دو نوع آموزش و پرورش بانکی و رهایی بخش تمایز می گذارد و نظامهای آموزش سنتی را نظام بانکی میداند که انسان تبدیل به یک شیء میشود و آموزش از بالا به پایین شکل میگیرد . فریره بر آموزش رهایی بخش به عنوان یک عمل که بتواند بر پرسش گری و مشارکت فعال مبتنی باشد اشاره مینماید . وی از همین رو بر عدم وابستگی تاکید دارد و می نویسد: عمل رهایی بخش باید این وابستگی را نقطه ضعفی بشناسد و بکوشد تا از راه اندیشه و عمل آن را به ناوابستگی تبدیل کند. آزادساختن ستمدیدگان ، آزادساختن آدمیان است نه اشیا . هر رفتاری که با آدمیان به مثابه شبه آدمی رفتار شود فقط میتواند آن را نامردمی نماید . ) ( آموزش ستمدیدگان ،پائولو فریره ، احمد بیرشک و سیف الله داد،انتشارات خوارزمی ،چ اول، آذر58، صص 55 – 56)
فهم فریره از عدالت آموزشی را باید از همین رهاندن انسان از آموزش بانکی و شی شدگی به آموزش مبتنی بر آزادی و رهایی و عدم وابستگی دانست .
2- آمارتیاسن : اقتصاددان هندی برنده جایزه نوبل اقتصاد است که در ۳ نوامبر ۱۹۳۳ زاده شد. وی استاد فلسفه و اقتصاد در دانشگاه هاروارد است و به سبب مشارکتهایش در نظریههای توسعه انسانی و اقتصاد رفاه شناخته میشود. مهم ترین کتاب آمارتیاسن «توسعه به مثابه آزادی» است. آمارتیاسن به بحث نابرابریها میپردازد و می گوید: نابرابری های موجود در حوزه های مختلف ( مانند درآمدها، خیرهای اساسی ، آزادی ها ، منافع، دستاوردهای دیگر و سایر آزادی ها) میتوانند بسیار متفاوت باشند و این تفاوت منوط است به دگرگونی های فردیای که در رابطه این متغیرهای متمایز رخ میدهد. ) ( لیبرالیسم و مسئله عدالت، ویرایش محمد ملاعباسی، نشر ترجمان ،1394، ص 120)

آمارتیاسن با پذیرش تنوع جسمی و اجتماعی می کوشد از تمرکز بر نابرابری درآمدها به برابری توانمندیها برسد . از این منظر دیدگاه آمارتیاسن در مورد عدالت آموزشی را باید در افزایش توانمندی ها جست. یعنی مدرسه ، کتاب و معلم اگر به توانمند سازی دانش آموز برای یادگیری ، اندیشیدن و مشارکت واقعی در جامعه منجر نشود عدالت آموزشی محقّق نخواهد شد.
3- جان رالز: (1921 – 2002) فیلسوفی آمریکایی و لیبرال بود که کوشید صورت بندی جدید از عدالت ارائه دهد . وی کتابهایی از جمله « عدالت به مثابه انصاف » ، « نظریه عدالت » و «لیبرالیسم سیاسی » دارد . از نگاه رالز ، «انصاف» تبلور عدالت است . انصاف به روش اخلاقی نیل به اصول عدالت گفته میشود و عدالت به نتایج تصمیمگیری های منصفانه.
وی دو اصل برای عدالت ارائه می دهد: الف) فردی، باید حقی برابر نسبت به گستردهترین نظام جامع آزادیهای اساسی برابر داشته باشد که با نظام مشابه آزادی برای سایر افراد منافاتی نداشته باشد.
ب ) نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی به دو شرط قابل قبول هستند:

۱ ) باید مختص به مناصب و مقامهایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها باب آنها به روی همگان گشودهاست. ۲) این نابرابریها بابد بیشترین سود را برای محروم ترین اعضای جامعه داشته باشند . همین دو اصل برای سنجش عدالت در آموزش و پرورش قابل کاربرد است یعنی هر شخصی نسبت به طرحی کاملا کافی از آموزش و پرورش برخوردار باشد که نافی حق آموزش و پرورش دیگران نیست و نابرابری های آموزش و پرورش به دو شرط قابل قبول است این که اول باید مختص به مدارسی باشد که تحت شرایط برابری منصفانه باب آن ها به روی همگان گشوده است و این نابرابری ها بیشترین سود را برای محرومترین اعضای جامعه داشته باشد .
4- مایکل والزر (زاده ۱۹۳۵) : نظریهپرداز سیاسی و روشنفکر اجتماعی اهل آمریکاست. او استاد بازنشسته افتخاری در مؤسسه مطالعات پیشرفته (IAS) در پرینستون، نیوجرسی است . والزر نظریه پرداز اندیشه متعلق به جناح چپ سیاست آمریکا محسوب میشود و در آثارش نگرش کثرتگرایانه به سیاست و اخلاق را در کانون توجه دارد. والزر نقدهایی به متفکران لیبرال از جمله جان رالز وارد می کند.
مایکل والز در کتاب خود « حوزه های عدالت در دفاع از کثرت گرایی و برابری » می کوشد ساختاری را ترسیم کند که در آن حداکثر برابری در برخورداری از موهبتها در جامعه به وجود آید . از این رو او براین نکته تاکید دارد که باید بین حوزه های مختلف اجتماعی استقلال وجود داشته باشد و باید بر فعالیت دولت در آموزش حد گذاشت ( حوزه های عدالت ، مایکل والز ، صالح نجفی ، نشر ثالث ، چ دوم ،1394 ، ص 376 ) .

از نگاه والز ، « هر تلاشی در جهت تبعیض ریشهای تر آموزش مدرسه ای از اغراض سیاسی ، توان مدرسه و توفیقش در نقش میانجی و سپس ارزش آموزش مدرسه ای به عنوان موهبتی اجتماعی را به تحلیل می برد. » ( همان ص 377).
از سوی دیگر بر مبنای نظریه والز که خواهان دیوار کشیدن بین حوزه های مختلف زندگی اجتماعی است باید دیواری مابین سرمایه و آموزش کشید و کمترین حد دخالت را برای سرمایه در آموزش وجود داشته باشد .
از این جهت باید برای دولت و سرمایه حدی برای دخالت در آموزش قراردارد . دیدگاههای فوق با وجود اختلاف نظرهای جدی بر سر اینکه آموزش را باید امری غیر اقتصادی به شمار آورد با همدیگر هم دلی و هم سویی دارند .
گام سوم: کالا زدایی از آموزش
چهار متفکری که به اندیشه های آنها در مورد عدالت و عدالت آموزشی پرداخته شد از نگاه های متفاوتی به این مسئله میپردازند . پائولو فریره یک اندیشمند نزدیک به جریان انتقادی است در حالی که جان رالز یک لیبرال و مایکل والزر یک جماعت گرا محسوب میشود .این تنوع نگرش یافتن نقاط مشترک بین آنها را سخت و دشوار میسازد .فریره بر رهایی بخشی از آموزش و پرورش بانک گونه و شی انگاری دانش آموز تاکید دارد و خواهان آنست که آموزش ابزار آزادی و رهایی باشد. نگاه آمارتیاسن به مسئله توانمندی موجب میشود که عدالت آموزشی از منظر وی به برابری توانمندی ها باشد و آسیبهای اجتماعی را جبران کند و برای گروه های محروم امتیازات و حمایتهای هدف مند فراهم کند . جان رالز بخشی از نابرابری را می پذیرد مشروط بر اینکه برای همه گشوده باشد و بیشترین سود را برای محرومترین طبقات جامعه به همراه بیاورد .

نقطه کانونی اندیشه فریره آزادی دانشآموز از شی شدن و مرکز اندیشه عدالت آموزشی آمارتیاسن برابری توانمندیها است . براساس نگاه رالز باید آموزش و پرورش منصفانه را عادلانه دانست و براساس اندیشه های والزر ؛ هر چه میان حوزه آموزش و سرمایه فاصله بیشتری باشد عادلانهتر است .
دیدگاههای فوق با وجود اختلاف نظرهای جدی بر سر اینکه آموزش را باید امری غیر اقتصادی به شمار آورد با همدیگر هم دلی و هم سویی دارند . از این منظر ، غیر اقتصادی شدن و غیر کالایی بودن آموزش را می توان نقطه مشترک هر چهار متفکر فوق دانست .

کالایی شدن آموزش به معنای آن است که آموزش همچون یک شی و کالا به افراد فروخته شود و افراد براساس توانمندی مالی بهره بیشتری از آن کالا ببرند . این روند با اندیشه های فریره در تضاد کامل قرار می گیرد و اندیشه آمارتیاسن برای ایجاد فرصت توانمندی را زیر سوال میبرد . رالز تا حدی با این نگرش هم سو است ولی مشروط برای اینکه این کالا شدن برای همه گشوده باشد و بتواند به محروم ترین اقشار جامعه سود برساند که این نیز کاملا با کالایی شدن در تضاد است . مایکل والزر نیز به هیچ عنوان کالایی شدن آموزش را نمی پذیرد و بر جدایی حوزه های مختلف تاکید دارد .
بر پایه این تعریف ؛ عدالت آموزشی را باید به مثابه کالا زدایی از آموزش تعریف نمود. بر پایه این تعریف هرچه آموزش به عنوان یک کالا به حساب نیاید و دانش آموز به مثابه یک شی محسوب نگردد عدالت آموزشی بیشتری به وجود می آید. در این دیدگاه عدالت آموزشی بین دو دیدگاه متفاوت حق محور و کالامحور به آموزش قرار میگیرد . هر چه از نگرش کالا محور فاصله گرفته شود و به عنوان یک حق به آموزش نگریسته شود و برنامه ها به سمت حق مبنا بودن آموزش سوق داده شود آموزش و پرورش عادلانهتر می شود .
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز با رایگان دانستن آموزش و پرورش بر حق بودن آن تاکید دارد و برخورداری از یک آموزش و پرورش رایگان و با کیفیت را حق عمومی می داند.

حرف آخر
در حال حاضر عدالت آموزشی به عنوان یک برنامه مهم در حال پی گیری است و به درستی بر ساخت مدرسه تاکید می شود ولی فقدان بنیانهای نظری و دیدگاه های علمی در این مورد و عدم گفت وگوی مستمر بین صاحب نظران و دلسوزان مانع دست یابی و توافق بر یک تعریف به عدالت آموزشی می شود .
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با تاکید بر رایگان بودن آموزش آن را به عنوان یک حق به شمار آورده است ولی این حق در طول سال های گذشته به صورت مستمر نادیده گرفته می شود و به تدریج بر آن اضافه می شود . متفکران مهمی که در مورد عدالت و عدالت آموزشی سخن گفته اند نیز از مناظر مختلف به آن نگریسته اند ولی در بین نحله های مختلف آن ها این امر مشترک را می توان یافت که آموزش یک کالا نیست .
بر این اساس دو نوع نگرش کلان به امر آموزش قابل صورت بندی است : نگرش حق محور و نگرش کالا محور . نگرش حق محور آموزش را به مثابه حق عمومی به شمار می آورد که نباید به عنوان کالا خرید و فروش شود بلکه حق عمومی برای همه مردم است و نگرش کالا محور میخواهد آموزش یک کالا باشد که در بازار خرید و فروش میشود و به صورت طبیعی عده ای از آن محرومند .
این نوشتار براین فرضیه پا می فشارد که عدالت آموزشی به مثابه کالازدایی از آموزش است و هر چه آموزش با کالا فاصله پیدا کند و بر توانمندی افراد و آزادی آنها و جدایی بین کالا و آموزش تاکید بیشتری شود و برنامههای بیشتری در این مورد اجرا شوند، عدالت آموزشی بیشتری به وجود خواهد آمد .
فروکاستن عدالت آموزشی به مدرسه سازی معضلی را حل نمی کند هر چند که مدرسه سازی امری لازم و ضروری میباشد.
عدالت آموزشی در کنار نهضت مدرسه سازی به اقدامات اساسی و ضروری برای کالازدایی از امر آموزش نیاز دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

صادق حسین زاده ملکی که به تازگی به معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در دولت مسعود پزشکیان منصوب شده در در آیین نمادین بیست و هشتمین دوره انتخابات شوراهای دانشآموزی که در مدرسه شهید سهام خیام منطقه سه شهر تهران برگزار شد حرف هایی زده است . ( این جا )
مطابق شیوه معمول همه مقامات و مسئولان ؛ شعار دادن و بیان حرف های کلی که ممکن است با واقعیت های مدرسه و مطالبات آنان هم چندان هم خوانی نداشته باشد .
معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش می گوید :

« من خدمت یکی از بزرگان جهان اسلام رسیده بودم. از ایشان پرسیدم: اگر خدمت نوجوانان ایرانی بروم، شما به آنان چه میگویید؟ ایشان فرمود: به نوجوانان از طرف من بگو، شما رهبران نوجوانان دنیا هستید، قدر خودتان را بدانید » .
در مورد شورای دانش آموزی می گوید :
« معتقدیم اگر نقش و مسئولیت نوجوانان و دانشآموزان در نظام تعلیم و تربیت و در ساز و کارهای فرهنگی و اجتماعی کشور به رسمیت شناخته شود، بسیاری از مشکلات به ظاهر حل نشدنی کشور، حتما حل خواهد شد. از این رو شوراهای دانش آموزی یکی از شیرینترین، مهم ترین و درخشان ترین جلوههای نقشآفرینی دانشآموزان است که امروز انتخابات آن را با کمک همکاران و دانشآموزان در سراسر کشور برگزار میکنیم . آیا تعریف کردن این همه « نهاد » در تعریف و رشد « دموکراسی » در مدرسه ایرانی تاثیری داشته است ؟
در شوراهای دانشآموزی، دانشآموزان عزیز قرار است مسئله های مدرسه، محله، شهر و حتی کشور خود را بهخوبی شناسایی کنند، برای آن راه حل پیدا کنند و در حد توان خود برای حل آن مسائل گام بردارند
همه تشکل های دانش آموزی را باید در مدرسه فعال کنیم. همه دانشآموزان باید نقش داشته باشند در مدرسه، چون معتقدیم این نقش آفرینی، اولا مسائل مدرسه را حل میکند، ثانیا مدرسه را موفق، موثر، جذاب و پر نشاط خواهد کرد و در آینده جامعهای را به ایران بزرگ تقدیم میکند که آن دانشآموزانی که قرار است مسئولیتهای ملی، منطقهای و جهانی را برعهده گیرند، حتما مسائل بزرگ را حل خواهند کرد.
ما ذرهای شک نداریم که نسل دانشآموز و نوجوان امروز ایرانی، تمام آرزوهای ملت ایران را به نتیجه خواهد رساند و افتخار تاریخ ایران خواهد شد » .
مطابق آیین نامه ی اجرایی مدارس مصوب 1400 ؛ هدف از تشکیل « شورای دانش آموزی » در مدرسه به این صورت بیان می شود :
« ماده ۲۰- به منظور مشارکت و تمرین مسئولیت پذیری دانشآموزان در امور مدرسه و زمینهسازی رشد مهارتهای فردی، اجتماعی و تقویت اعتماد به نفس، خودباوری، قانون مندی و کسب شایستگیهای لازم در آنان برای مواجهه مسئولانه و خردمندانه با شرایط مدرسه، «شورای دانشآموزی» تشکیل میشود » .
معمولا وقتی کسی قرار است اهمیت چیزی را بیان کند ابتدا به هدف و یا اهداف آن موضوع اشاره می کند .

این مساله ای است که در هیچ از صحبت های مفصل آقای معاون وزیر دیده نمی شود .
در هیچ یک از این نقطه نظرات معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش به موضوعات و مسائلی مانند مسئولیت پذیری و قانون مندی اساسا اشاره ای نمی شود .
برای شورای دانش آموزی ؛ 17 مورد « وظایف و اختیارات » ذکر شده است که نقطه ی کانونی و ثقل فعالیت های این شورا در ودرجه ی نخست معطوف به خود مدرسه و در نهایت فعالیتهای محله و امور اجتماعی و عامالمنفعه را شامل می شود .
اساسا وقتی شورای دانش آموزی یک مدرسه قادر نیست حتی از همان اختیارات قانونی مصوب بهره جوید و مطالبات منطقی دانش آموزان را در حد همان « مدرسه » « راهبری » نماید و برای دانش آموزان اعتماد سازی و الگو سازی نماید ؛ چگونه می تواند مسئولیتهای ملی، منطقهای و جهانی را برعهده بگیرد ؟

مشخص نیست حرف های گنده زدن بدون پشتوانه ی اجرایی توسط مسئولان و مقامات قرار است تا کجا و چه زمانی ادامه پیدا کند ؟
آیا آقای معاون وزیر از واقعیت های مدرسه و نقش فرمالیته و بی خاصیت شوراهای دانش آموزی در مدارس آگاهی دارد ؟
واقعا این شورا چقدر توسط سایر ارکان مدرسه در عمل به بازی گرفته می شوند ؟ و اعضای شورای دانش آموزی در مدرسه تا چه میزان حس مفید بودن و موثر بودن دارند ؟
آیا این وضعیت آسیب شناسی شده است ؟
شنبه 11 آبان 1403 ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان : « شورای دانش آموزی در ایران ؛ کارتونی از دموکراسی و نمایشی برای خالی نبودن عریضه ؟ » به نکات و مسائلی اشاره کرد . ( این جا )
نوشته بودیم :
« حال و پس از گذشت نزدیک به سه دهه از برپایی شورای دانش آموزی این پرسش بنیادین را باید به جد مطرح کرد که نقش واقعی این شورا در معادلات مدرسه و تصمیم گیری آن چیست ؟
البته این مختص به شورای دانش آموزی نیست و در کل باید مطرح کرد که نقش سایر نهادهای تعریف شده در « آیین نامه اجرایی مدارس » چه بوده و آیا کمکی به ارتقای جایگاه « مدرسه » کرده است ؟
آیا تعریف کردن این همه « نهاد » در تعریف و رشد « دموکراسی » در مدرسه ایرانی تاثیری داشته است ؟

این شورا تا چه میزان در تعریف مسئولیت پذیری، خودباوری و مشارکت جویی دانش آموزان نقش داشته است ؟ به عبارت دیگر ؛ آیا امروز در مدارس ما چقدر دانش آموزان مسئولیت پذیر و مشارکت جو داریم ؟
آیا دانش آموزان در قالب انتخابات شورای دانش آموزی تمرین دموکراسی می کنند و یا هر آنچه از دروغ و بی اخلاقی در سطح و بطن جامعه میآموزند همه را در این فرصت به ظاهر صلاح بازنمایی می کنند ؟
آیین نامه اجرایی مدارس مصوب 1400 نقش مشورتی و مشارکت در امور اجرایی مدرسه را برای شورای دانش آموزی تعریف کرده است اما آیا شورای دانش آموزی توانایی و اختیار حتی تغییرات « جزئی » در مدرسه را دارد ؟مشخص نیست حرف های گنده زدن بدون پشتوانه ی اجرایی توسط مسئولان و مقامات قرار است تا کجا و چه زمانی ادامه پیدا کند ؟
جان دیوئی صد سال پیش باور داشت اگر کودکان مان در مدرسه دموکراسی را تمرین کنند، در آینده جامعه ای بر مبنای دموکراسی خواهیم داشت. او باور داشت که سیاست از تعلیم و تربیت اثر می گیرد و لذا تعلیم و تربیت می تواند منشا همه تحولات جامعه باشد .
اما پرسش این است که آیا این دیدگاه در جامعه ما کار می کند ؟ آیا از مسئولان و مدیران آموزش و پرورش و سایر ارکان اعتقاد و باوری به این مفاهیم و پارادایم ها دارند ؟
آیین نامه اجرایی مدارس 17 وظیفه و اختیار را برای « شورای دانش آموزی » بر شمرده است اما متولی نظارت مستقل بر اجرای این موارد در ساختار بوروکراتیک و دست و پا گیر آموزش و پرورش کیست ؟ و آیا در مورد آن پاسخ گو می باشد ؟
چه میزان از دانش آموزان از فلسفه ، وظایف و اختیارات شورای دانش آموزان اطلاع دارند و آیا مسئولان اهتمامی برای آگاه سازی در این موارد را دارند ؟
چند مدرسه « نشریه » دارند ؟ و آیا دانش آموزان توانایی و شهامت انتقاد حتی از مسئولان مدرسه را دارند ؟

واقعیت آن است که مدت هاست شورای دانش آموزی هم مانند سایر امور به « روزمرگی » پیوسته است .
چیزی که در غالب مدارس در قالب انتخابات شورای دانش آموزی انجام می شود در حد اجرای یک « بخشنامه » و « رفع تکلیف » است بی آن که تفکر و تدقیقی در ماموریت و کارکردهای « مدرسه » و آینده نظام آموزشی صورت بگیرد » .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/

« فواد شمس، روزنامهنگار و تحلیل گر سیاسی » بامداد چهارشنبه، ۲۱ آبانماه در ۳۹ سالگی به زندگی خود پایان داد.
فواد شمس کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی از دانشگاه تهران و دانشجوی مقطع دکترا در جغرافیا و برنامه ریزی روستایی دانشگاه تربیت مدرس بود.
او سابقه بازداشت و زندان در جریان حوادث سال 1388 را داشت.
فیاض زاهد، رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران در شبکه اجتماعی اکس نوشت: «کوچ فواد شمس، نمونه کوچکی است از رنجهایی که روزنامهنگاران و نویسندگان و نخبگان این سرزمین میبرند! ناامیدی مفرط از آینده، معیارها و گزینشهای ناروا برای تامین لقمهای نان، هراس از فردا و پوچی زمان و زمانه است. ما همگی مردهایم؛ بدن مان سرد نشده ...»
مدتی همکار بودیم
جوان نازنین و عزیزی بود
خداوند رحمتش کنه ».
فواد شمس، روزنامهنگار وطندوستی بود که حتی در میانه جنگ ۱۲روزه، با صدایی پر از شور و عشق، برای ایران خواند.
« صدای معلم » با اندوه بسیار درگذشت این انسان مسئولیت پذیر و مطالبه گر را تسلیت عرض می کند .

پایان پیام/
جناب آقای پزشکیان
با سلام و احترام
ما یاران فرهنگی دیروز شما بودیم که از خواب و خوراک خود زدیم و برای اینکه شما بر کرسی ریاست جمهوری بنشینید و گره گشای مشکلات ملت مظلوم باشید، کوشیدیم ...
آیا می دانید ما امروز قربانی این هستیم که برای دولت شما کوشیده ایم.
آیا می دانید کارنامه وزارت آموزش و پرورش در دولت شما ضعیف ترین و ناکارآمدترین دوره هاست ؟
با وفاقی که مطرح نموده اید فقط یاران فرهنگی خود و تعلیم و تربیت را قربانی کرده اید !
آقای دکتر پزشکیان
فرهنگیان ؛ نخبگان مؤمن و بیادعایی هستند که توسط مخالفان دیروز شما در وزارت آموزش و پرورش قربانی شده اند . امیدوارم که دریافته باشید این وفاق، نفاقی بیش نیست.
آقای دکتر پزشکیان
فریب آمارهای پوپولیستی مدیران ناکارآمد وزارت آموزش و پرورش را نخورید...

آقای دکتر پزشکیان
ما همان یارانی هستیم که در سختترین روزهای رقابت، بیامکانات و با جیبهای خالی شب و روز در ستادهای شما ایستادیم، درب خانه هایمان را گشودیم، از محل کارهای خود مرخصی گرفتیم و در کف خیابانها دویدیم ، آبرو و توانمان را خرج کردیم تا شما سکاندار دولت چهاردهم شوید.
اما امروز درهای دولت شما بر روی ما بسته است . پیامهایمان حتی باز نمیشود، و نزدیکان شما که با تلاشهای ما بالا رفتند، اکنون بر صندلیهای وزارتی و ریاستی تکیه زدهاند و حتی سلام یاران قدیمی را بیپاسخ میگذارند.
آقای دکتر پزشکیان،
ما برای صندلی نجنگیدیم، اما برای عدالت و وفاداری به عهد ایستادیم.
باورمان این بود که «برای ایران» صدای بیصدایان خواهید شد، نه پناهگاه فرصتطلبانی که دیروز در صف مخالفان شما بودند و امروز با لبخندی ریاکارانه کنار شما عکس یادگاری میگیرند.

آیا ما ابزار بودیم؟
آیا ما پلهای بودیم برای بالا رفتن دیگران؟
اگر این است رسم سیاست ؛ پس کجاست آن اخلاقی که از آن دم میزدید؟
جناب آقای دکتر پزشکیان
فرهنگیان طرفدار شما در فقر و تنگنای معیشتی روزگار میگذرانند، و مدیران ابوالمشاغل آموزش و پرورش درکی از این اوضاع ندارند.
آقای دکتر پزشکیان
شعار «برای ایران» شما با وفاق ترکیب شده و تبدیل شده به تقسیم سهم میان نااهلان.
آقای دکتر پزشکیان
ما فرهنگیان دیگر سکوت نخواهیم کرد.

اگر صدای ما به گوش شما نمیرسد، در آینده ای نه چندان دور نشان خواهیم داد که ما فرهنگیان صادق هستیم اما ساده لوح نیستیم.
کاش به یاران دروغینی که اطراف خود جمع کرده اید میآموختید رسم رفاقت را، نه رسم فراموشی را.
کاش پیش از آنکه از «وفاق ملی» سخن بگویید، اندکی به وفای شخصی میاندیشیدید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

تعدادی از استادان دانشگاه فرهنگیان دیروز یکشنبه 18 آبان در دانشگاه فرهنگیان تجمع کرده و خواهان برگشت به کار شده اند .
خبرگزاری فارس مصاحبه ای تفصیلی را با پرویز انصاریراد یکی از این اساتید معترض انجام داده است . ( این جا )
انصاری راد می گوید :
« ما شاهد بازنشستگی اجباری بیش از ۳۰۰ استاد پیشکسوت تربیتمعلم هستیم که این افراد بهنوعی بنیانگذاران دانشگاه فرهنگیان هستند. این موضوع تأثیر بسیار منفی در نظام تربیتمعلم کشور دارد و معتقدیم تقلیل این نظام اتفاق میافتد و حتی ممکن است به بیثباتی و فروپاشی آن هم بینجامد. این نگرانی ما هست.
نگاه ما به تربیتمعلم یک نگاه استراتژیک است چون تربیتمعلم نسبت به دانشگاههای دیگر، دارای وجه تمایز است. چرا که این دانشگاه تربیتمحور و مهارتمحور است و لیسانس محض تربیت نمیکند. این دانشگاه آموزشمحور در کنار صلاحیتها و تربیت حرفهای معلم است و نباید با دانشگاههای دیگر مقایسه کرد.این دانشگاه نیازمند اساتیدی است که آموزشوپرورش، دروس تربیتی، روانشناسی و نحوه آموزش را کاملاً تجربه کرده باشند و بتوانند معلمانی را با صلاحیتهای حرفهای تربیت کنند.
فارس می پرسد :
آقای دکتر در حال حاضر در چه بخشی مشغول هستید؟
انصاری راد پاسخ می دهد : برای بنده ابلاغ بازنشستگی صادر شده اما در حال حاضر بهعنوان مدیرگروه آموزشی زیستشناسی و علومتجربی شهید شرافت کار علمی، تدریس و ساماندهی دروس و اساتید را انجام میدهند.
فارس: وقتی بازنشسته شدهاید، میتوانید در پست مشغول به کار باشید؟
و انصاری راد پاسخ می دهد :
بله، کارها را انجام میدهیم و نگذاشتیم کار زمین بماند. » .
با وجود آن که به نظر می رسد این گفت و شنود برای جلب و ایجاد حساسیت افکار عمومی نسبت به این مساله و با عنوان حساسیت برانگیز « بازنشستگی اجباری » انجام شده اما به نحو غیر منطقی و غیر حرفه ای این موضوع با سایر موضوعات دیگر این دانشگاه مانند افزایش سن پذیرش در دانشگاه فرهنگیان و یا کیفیت نیروهایی که مطابق ماده 28 اساسنامه دانشگاه فرهنگیان وارد آموزش و پرورش می شوند تلاقی و گره پیدا می کند .
این که سرنوشت و آینده یک دانشگاه به وضعیت شغلی تعدادی از استادان پیوند زده شود با هیچ منطقی سازگار نیست .
این افرادی که خود را بنیان گذار این دانشگاه می دانند و تصور می کنند که بدون حضور آنان دانشگاه فرهنگیان به نوعی دچار « خلاء کارکردی و هویتی » خواهد شد ؛ آیا دلایل متقن و مستندی برای اثبات ادعای خود دارند ؟
اساسا ؛ نقش این افراد در ترسیم وضعیت موجود چه بوده است ؟
آیا آقای انصاری راد و دوستان ایشان تاکنون نقدی بر عملکرد دوایری مانند « گزینش و حراست » داشته اند که بعضا در برخی زمان ها فضا را برای فعالیت های سیاسی و صنفی و مطالبه گری دانشجویان محدود می کرده اند ؟
( مصادیق این موضوع در آرشیو « صدای معلم » موجود است )

پرسش « صدای معلم » از این اساتید آن است که آیا تاکنون موردی بوده که در اعتراض به وضعیت تحصیلی و رفاهی دانشجو معلمان ؛ یک زنگ را سر کلاس نروند ؟ و این موارد را با کمک « رسانه ها » به افکار عمومی اطلاع رسانی کنند ؟
آیا در حال حاضر ؛ خروجی دانشگاه فرهنگیان ، معلمی مجهز به صلاحیت های حرفه ای است که این اساتید ادعا می کنند با نبود آنان خلأ بسیار بزرگی در تربیت معلم حرفهای رخ خواهد داد ؟
« صدای معلم » آمادگی خود را برای انتشار پاسخ این اساتید اعلام می دارد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

« استان ما هم یکی از مسئولان آموزش و پرورش حرف هایی را زده . هم آمده به بهانه ی شاد بودن ، گفته که من اجازه نمی دم مراسم امام حسین و عاشورا و فاطمیه و این جور مسائلو مثلا در مدرسه برگزار کنند و این که از مساله حجاب و این ها هم بالاخره برخورد نادرستی داشته که موجب اعتراض بسیاری از خانواده ها شده .
به ایشون می گیم که با امام حسین درنیفته . این فکرهای غلط رو از سرش بیرون بکنه .
قلدرتر از تو رضاخان بودند .
بنده انتظار دارم که با این مسئولی که این چنین با این اسوه ی عزت و مقاومت ؛ امام حسین ... . حتما باید از این سمت برکنار بشه »
این ها بخشی از سخنان محمدباقر محمدی لائینی امام جمعه شهر ساری و نماینده ولی فقیه در استان مازندران است که بیان شده و در شبکه های اجتماعی فراگیر شده است . ( 1 )
متعاقب این اظهارات ؛ اخبار و شنیده ها از برکناری محمد ابراهیم تبار، مدیر اداره آموزش و پرورش بخش بندپی در بابل مازندران حکایت دارند هر چند در پرتال اداره کل آموزش و پرورش مازندران و اداره آموزش و پرورش بابل خبری در این زمینه منتشر نشده است .

نخستین مخاطب « صدای معلم » در این مورد ؛ اظهارات امام جمعه مازندران در مورد مدرسه و آموزش و پرورش است .
آقای « محمدباقر محمدی لائینی » !
محض اطلاع شما باید گفت که مدرسه جای عزاداری و اموری از این قبیل نیست .

مدرسه به عنوان مهم ترین و راهبردی ترین بخش آموزش و پرورش محلی برای آموزش مهارت های اساسی زندگی و حقوق شهروندی به دانش آموزان در یک فرآیند تعاملی میان ارکان و اضلاع آموزش است تا درک درست و واقع گرایانه ای از خود و پیرامون خویش داشته و در پیشرفت و تعالی جامعه ی خود کوشا باشند به جای آن که عنصری بی تفاوت ، بی سواد و یا کم سواد در جهان امروز باشند .
پرسش این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی آموزش ایران از امام جمعه استان مازندران به عنوان عالی ترین مقام دینی این استان آن است که شما در حوزه ی کاری خودتان تا چه میزان در دینی کردن دانش آموزان و باورهای آنان موثر بوده اید که نوک پیکان نقد و اعتراض را به سوی نهاد آموزش گرفته اید ؟

و در سطح بالاتر ؛
پرسش کلان آن که این همه نهادهای مذهبی و شرعی با نام های مختلف و بودجه ها و اعتبارات قابل توجه چقدر در میزان رشد باورهای دینی و مذهبی جامعه موثر بوده اند و آیا اساسا بودن و یا نبودن آنان تاثیری در وضعیت موجود دارد ؟
آیا این افراد و نهادهای دینی قرار است ناکامی های خود را در دینی کردن جامعه و مردم بر سر آموزش و پرورش خالی کرده و در امور آن دخالت کنند ؟
پرسش دیگر « صدای معلم » از نقش مدیر کل آموزش و پرورش استان مازندران و وزیر آموزش و پرورش در این گونه قضایاست .

این دو مقام مسئول نخست باید در مورد این قضیه مهم شفاف سازی کرده و پاسخ گو باشند .
همه باید بدانند که آموزش و تربیت یک نهاد تخصصی است و هر کسی به صرف مقام و موقعیت خود در هر سطح و مقامی نمی تواند و نباید در مورد آن اظهار نظر کرده و بدتر از همه در امور آن « دخالت » نماید .
پایان گزارش/
( 1 ) سخنان محمدباقر محمدی لائینی امام جمعه شهر ساری و نماینده ولی فقیه در استان مازندران :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید