چرا از تعطیلی مدارس خوشحال شدم ؟
سالهاست که تعطیلی مدارس در کلان شهرهای ایران نه برای برف و سرما که بر اثر آلایندگی شدید هوا و یا افزایش بیش از حد مجاز ریزگردها هست و امسال و در این روزهای زیبای برفی بار دیگر ایران برف را دید ، سپیدی را دید ، شادی را تماشا کرد و نوستالوژی کودکی ، نوجوانی و جوانی بزرگسالان نیز زنده شد و همه به نحوی خوشحال شدند .
برف امسال پس از سالها پشت کردن آسمان به ایران ، مدارس ایران را تعطیل کرد . سال ها بود تعطیلی مدارس به خاطر برف ، به خاطره ای دور و دراز مبدل شده بود . یاد روزهای برفی را که برای بچه ها و یا دانش آموزان تعریف می کردیم ، با آه و حسرت می نگریستند و حس باختن داشتند . باخت ندیدن روزهایی که طبیعت و آسمان آن را از این نسل دریغ کرده است ، دریغ و دردی که حاصل کار ما زمینیان است و چه شرمگین که با خود چه کرده ایم !
دیگر از اقبال آسمان به خود ناامید شده بودیم که بخت یارمان شد و آسمان ، بغض کودکان ایرانی را تاب نیاورد و بغض آسمان نیز سرباز کرد . برف باریدن گرفت و ایران را سپید پوش کرد . چاره ای نبود باید مدارس تعطیل می شد تا جان و تن بچه ها در این روزها آسیبی نبیند . اما چرا از این تعطیلی خوشحالم ؟
اگر در کودکی و نوجوانی برای فرار از درس و مدرسه و کلاس و معلم از تعطیلی مدرسه خوشحال می شدم ، اما این بار اعتراف می کنم که بیش از گذشته خوشحال بودم ، خوشحال از اینکه بتوانی خوشحالی خود را با فرزند یا دانش آموزانت به اشتراک بگذاری و با هم کودکی را ، گذشته را ، خاطره ها را ببینی و تجربه کنی .
نظام خشک ، بسته ، متصلب ، کلیشه ای و غیر قابل انعطاف تعلیم و تربیت در ایران ، شادی را ، بازی را ، هنر و موسیقی را ، هیجان و زیبایی را از دانش آموزان سلب کرده و کلاس های شبه کنکوری ، شبه منبری ، و تلقینی و بمباران مغز و ذهن دانش آموزان با محفوظات ، انباشته کرده است .
در چنین فضای گریز از مدرسه ای که سیستم تعلیم و تربیت ساخته و پرداخته است ، و در غوغای حزن انگیز و کشنده ی ریزگردها و آلاینده ها ؛ آسمان سفره ی سخاوتمند سپید برف را به روی ایرانیان پهن کرد و جشن و شادی را از دوردست ترین روستاها تا شهرهای بزرگ با خود به ارمغان آورد .
شادی و تجربه هایی که این تعطیلی ها برای بچه ها به ارمغان آورده بیش از دایر بودن کلاس ها ، دارای ارزش افزوده برای خانواده ها و ایرانیان می باشد . فارغ از تشنگی زمین که هر کشاورز و دامدار و شهروند ایرانی را به انتظار گشاده دستی و مهر آسمان نشانده بود ، این برف شور و هیجان آزادانه و عاشقانه ی بازی کودکان باهم ، کودکان با پدرو مادرها و اعضای خانواده و کودکان با طبیعت را پدید آورده است .
تجربه هایی سرشار از لذت و همبستگی فرزندان امروز با نسل پیشین ، همسویی انسان با طبیعت و آشتی زیبای بزرگسالان با کودکان در دامن پرمهر طبیعت ؛ بدون آن که امر و نهیی ، بخشنامه و دستوری در کار باشد . جشن دوستی و مهربانی و تجربه ی یک حس زیبای برفی را هیچ کلاسی ، هیچ کتابی ، هیچ معلمی و هیچ مدرسه ای نمی تواند به فرزندان و دانش آموزان ارزانی کند جز مدرسه ی سخاوتمند و شادی آفرین طبیعت در یک روز برفی .مدرسه ی طبیعت ، آن هم در یک روز و روزهای برفی را قدر بدانیم و تعطیلی مدارس دست ساز انسان را خسارت و خسران تلقی نکنیم ، بلکه با هنرمندی و برنامه ریزی از آن جهت تجربه های تکرار ناپذیر شادی کودکان استفاده کنیم .
روزهای برفی تان شاد و فرخنده باد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
در کتیبه های چند هزار ساله ی هخامنشی گنج نامه ی همدان، چنین حک شده است:
« خدای بزرگ است
که آسمان را آفرید
که زمین را آفرید
که انسان را آفرید
که شادی را برای انسان آفرید ... »
شاعر بلند آوازه، فردوسی طوسی هم در هزار سال قبل سروده:
« چو شادی بکاهد بکاهد روان
خِرَد گردد اندر میان ناتوان ... »
ما آموزش و پرورشی ها اعتقاد راسخ داریم که بازی تفکّر کودک، یا بهتر بگویم: بازی زندگی کودک است. وقتی کودک را از بازی محروم می کنیم در واقع او را از زندگی کردن محروم می کنیم.
و شاعر بزرگ معاصر، احمد شاملو زیبا سروده: « ... بگذار برخیزد مردم بی لبخند ... بگذار برخیزد ... »
به امید داشتن جامعه ای شاد و با نشاط
پیروز و سربلند باشید.
چون دیگر شهرها این بارش را داشتند اما تهران شاید بعد سالها چنین با رشی
را داشت. البته اگر تهرانی باشید یا تهران زندگی کنید.
همه جای ایران تهران است و بس.شادی هم.
کاش این شادی و برف بازی لااقل درحیاط مدرسه بود چون مدا رس بی روحند
و هیچ شا ی در آن نیست. حداقل در بزرگسالی دلیل و بهانه ای برای تعریف به
فرزند خود داشت. کاش تمام بهانه های شادی درمدارس بود کاش.