صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه گزارش/

گزارش صدای معلم از هتل جنت اصفهان نمادی از شأن و منزلت فرهنگیان نیست و مطالبه حقوق و ارزش مالکانه از وزیر آموزش و پرورش

پرتال « موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان » نوشت : ( این جا )

« علیرضا کاظمی وزیر آموزش‌ و پرورش در آیین افتتاح هتل فرهنگی «جنت اصفهان» که با حضور مدیران کل آموزش‌ و پرورش، مدیران کل نوسازی مدارس، اعضای جامعه خیرین مدرسه‌ساز کشور و مسئولان استانی برگزار شد، اظهار کرد: بسیار خرسندیم که در آستانه سفر ریاست محترم جمهوری، جناب آقای دکتر پزشکیان به استان اصفهان، شاهد بهره‌برداری از یکی از پروژه‌های فاخر و ارزشمند حوزه فرهنگیان هستیم. پروژه‌ای که در شأن و منزلت معلمان کشور طراحی، ساخته و تجهیز شده است و پس از سال‌ها تلاش، امروز به بهره‌برداری رسیده است.

گزارش صدای معلم از هتل جنت اصفهان نمادی از شأن و منزلت فرهنگیان نیست و مطالبه حقوق و ارزش مالکانه از وزیر آموزش و پرورش

کاظمی با اشاره به نقش مؤثر صندوق ذخیره فرهنگیان در اجرای پروژه گفت: صندوق ذخیره فرهنگیان بیشترین سهم را در تکمیل و تجهیز این مجموعه داشته و امروز بهره‌برداری از آن به‌عنوان یکی از دستاوردهای مهم صندوق به شمار می‌رود. امیدواریم معلمان عزیز که شایسته بهترین خدمات هستند، بتوانند از امکانات این هتل استفاده کنند و ان‌شاءالله در سایر استان‌های کشور نیز شاهد ایجاد و توسعه چنین فضاهای فرهنگی و رفاهی باشیم » . شان و منزلت فرهنگیان این نیست که در موقع اعتراض و تجمع در میان خیابان « سفره » پهن کنند و معیشت خویش طلب کنند .

زمین هتل جنت متعلق به وزارت آموزش و پرورش است که سال ۱۳۹۵ در اختیار شرکت تدبیرگران اطلس قرار گرفته  است تا هتل جنت را بسازد .

گزارش صدای معلم از هتل جنت اصفهان نمادی از شأن و منزلت فرهنگیان نیست و مطالبه حقوق و ارزش مالکانه از وزیر آموزش و پرورش

طی توافق شرکت تدبیرگران اطلس با وزارت قرار شده است شرکت تدبیرگران ، هتل جنت را بسازد و پس از ساخت تا سال ۱۴۱۵ از هتل بهره برداری کند و سال ۱۴۱۵ هتل را به وزارت واگذار کند .

در واقع این هتل تا سال ۱۴۱۵ در اختیار صندوق ذخیره فرهنگیان خواهد بود .

هتل جنت اصفهان و به قرار شنیده ها، هتلی در مشهد ، بیمارستانی در زاهدان و ... جزء قراردادهای بی او تی ( 1 ) صندوق ذخیره فرهنگیان ( یک موسسه کاملا خصوصی) با وزارت آموزش و پرورش می باشند  .

اگر به فرض فردا صندوق ذخیره فرهنگیان منحل شود ؛  تمامی هتل جنت و بقیه قرار داد های بی او تی  فی مابین بدون هیچ عایدی برای یک میلیون و هشتصد هزار عضو به وزارت آموزش و پرورش واگذار  می شود .

نکته ی مهم و قابل تامل آن که صندوق ذخیره فرهنگیان در عمر 30 ساله ی خود تعداد بسیار زیادی شرکت ، هلدینگ ، ساختمان و... تاسیس کرده است .

در واقع ؛ مسئولان مختلف در صندوق ذخیره فرهنگیان در این مدت به جای « مدیریت برنامه مند و پاسخ گوی سرمایه » فقط « بنگاه داری » کرده اند .

گزارش صدای معلم از هتل جنت اصفهان نمادی از شأن و منزلت فرهنگیان نیست و مطالبه حقوق و ارزش مالکانه از وزیر آموزش و پرورش

حاصل و جمع جبری این نوع مدیریت غیرعلمی و نمایشی فقط به شکل گیری انواع فساد و اختلاس و پرداخت حقوق های نجومی و غیرمتعارف به مدیران در این صندوق انجامیده بی آن که توجه کنند که فرهنگیان عضو از وضعیت موجود به شدت ناراضی بوده و مسئولان هم  بدون توجه به مطالبات و هشدارهای اعضای  کنش گر همچنان مسیر خود را طی می کنند .

در حال حاضر ؛ مطالبه ی مهم فرهنگیان عضو صندوق ذخیره فرهنگیان تحقق ارزش مالکانه بر اساس اساسنامه مصوب 1400 و 1403 بوده که محقق نشده است و با روندی که مشاهده می شود بعید است که به واقعیت بپیوندد .

گزارش صدای معلم از هتل جنت اصفهان نمادی از شأن و منزلت فرهنگیان نیست و مطالبه حقوق و ارزش مالکانه از وزیر آموزش و پرورش

شان و منزلت فرهنگیان این نیست که در موقع اعتراض و تجمع در میان خیابان « سفره » پهن کنند و معیشت خویش طلب کنند .

و یا پس از گذشت سه دهه هنوز دعوا و نزاع میان این باشد که آیا موسسه عمومی است و یا خصوصی در حالی که هنوز از نظارت به معنای واقعی از نوع « اتاق شیشه ای »  توسط صاحبان اصلی  در آن خبری نیست .

( 1 )

در این نوع قرارداد، شرکت بخش خصوصی متعهد می‌شود که سرمایه‌گذاری لازم برای انجام یک پروژه (معمولاً بزرگ و زیرساختی) را انجام داده، سپس به مدت محدودی از آن در عوض سرمایه‌گذاری انجام داده بهره‌برداری نماید، و در نهایت آن را به شکل کامل و فعال به طرف مقابل (معمولاً دولت) تحویل دهد.

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

گزارش صدای معلم از هتل جنت اصفهان نمادی از شأن و منزلت فرهنگیان نیست و مطالبه حقوق و ارزش مالکانه از وزیر آموزش و پرورش

منتشرشده در اقتصاد

بررسی شاد بودن ایرانی ها در تناقض با خصلت سلطه جویی و فرهنگ استبدادی در صدای معلم   شاد بودن هنری است که نسبت مستقیمی با سطح فرهنگ و شعور اجتماعی افراد یک جامعه دارد. برای شاد زیستن و شاد بودن ابتدا باید خود را دوست بداریم تا حدی که برای او زمان و سرمایه ویژه ای قائل شویم. ما برای خود نیز باید زندگی کنیم. به خود نیز باید احترام بگذاریم. زیستن را باید حق حیاتی خود نیز بدانیم. این « من » فقط برای اثبات خود به دیگران متولد نشده است. این  « من  » ارزش های ضمنی بسیاری برای توجه و بها دادن دارد که متأسفانه ما یا آن را گم می کنیم و یا فراموش.

« من » اگر قادر به شاد کردن یا جلب رضایت خاطر خود نیستم چگونه برای دیگران اثر مفیدی خواهم داشت؟

با خویشتنِ خویش مهربان باشیم و ابتدا او را دوست بداریم تا قادر به دوست داشتن همنوعان خود نیز باشیم. انسانی که خود را دوست ندارد قادر به دوست داشتن دیگران نیست. انسانی که برای خود احترام نمی گذارد به جای احترام گذاشتن به دیگران به چاپلوسی، تملق و پاچه خواری یا مجیزگویی پناه می برد.

به تعبیری سه عنصر حیاتی شاد بودن موارد زیر است:

داشتن کسی برای دوست داشتن؛ داشتن کاری برای انجام دادن؛ داشتن امید برای فردایی بهتر.

در یک نگاه از آنچه که باعث شادی می شود حداقل یک مورد را بیشتر ما داریم. یعنی « وجود کسی برای دوست داشتن » .  پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست، همکار، همسایه و یا حتی یک یا چهره سلبریتی ورزشی، هنری و سیاسی. اما ایراد آن نیز در افراط ما در این حیطه نهفته است که ما را به گرداب دوست داشتن با بار عاطفی شدید و بیشتر مرضی سوق می دهد تا حدی که اهمیت خود و سلامتی وجود خود را فراموش می کنیم و در حقیقت پیش مرگ کسی می شویم که او را دوست داریم. پیش مرگ گاه در معنای حقیقی و گاه در معنای مجازی و با قربانی کردن زندگی خود. اگر در مقابل این همه مهر بی ادّعا، دوست داشته نشویم تبدیل به پیچ مهره های بی روحی می شویم که چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید آن را به تصویر کشانده بود.

خلق یک اثر با تمامی پتانسیل و توانایی خود یعنی هنر. لذت بردن و شاد شدن از حاصل کاری که با میل، ذوق و علاقه خود انجام می دهید. بیشتر ما یکی از بندهای لازم برای شاد بودن را یعنی « کاری برای انجام دادن  » را نداریم. حتی بیشتر شاغلان نیز در جامعه ما کاری برای انجام دادن ندارند. شاغل هستید اما دل مشغولی خاص برای خود ندارید. ساعاتی که فقط برای خود شما تعریف شود. کتاب خواندن، موسیقی گوش دادن، نقاشی کشیدن، حس هنری خود را بر روی تکه ای چوب طراحی کردن و....

همه ما نیاز به مدت زمانی متفاوت داریم تا آن را با میل و حال خود سپری سازیم تا دلخوش شویم. آرام بگیریم. از انجام و حاصل کار خود لذت ببریم. در اصطلاح جامعه شناسی به این هنر « اوقات فراغت » می گویند. زمانی که فقط به شخص شما اختصاص دارد تا آن را مدیریت کنید. آرامش حاصل از انجام کار دلخواه را در هیچ عنصری دیگر نمی توان جست و جو کرد.

بیشتر ما شاد نیستیم چون یا در حال فرمان بری از دیگری هستیم یا فرمان رانی به دیگری. خصلت سلطه جویی فقط ویژه سلاطین ظالم نیست. هر یک از ما نیز به نسبت وسعِ خود ظالم هستیم. نسبت به خود و دیگران. کانون زندگی بیشتر ما دستوردهی یا اطاعت از دستورات است. در چنین شرایطی این  « من » فرصتی برای نمایش خود نمی یابد و برای همین او شاد نیست. و صد البته بیکاران که لزوما کاری برای انجام دادن ندارند و یا با انجام مشاغل کاذب در پی برآوردسازی نیازهای خود هستند اما حاصل این تلاش بیهوده نه کافی است و نه درخور زندگی انسانی است. چون زباله گردان در هر سن و جنسی.

بررسی شاد بودن ایرانی ها در تناقض با خصلت سلطه جویی و فرهنگ استبدادی در صدای معلم

انسان در چنین شرایطی از دیگر حق حیاتی خود که از عوامل شادی محسوب می شود نیز محروم می گردد ؛  یعنی :

« داشتن امید به فردایی بهتر » .

امید باور داشتن به نتیجه مثبت اتفاق‌ها یا شرایط در زندگی است. امید احساسی است درباره این که می‌توانیم آنچه را که می‌خواهیم، داشته باشیم یا یک اتفاق، بهترین نتیجه را برای ما خواهد داشت. امیدوار بودن با خوش‌بین بودن متفاوت است.

ما بیشتر از امیدواری یا خوش بینی، دلخوش به بنیان های سست و ناپایدار هستیم. حرکت برای داشتن یا رسیدن به امید، جای خود را به وابستگی مطلق به خیالات واهی داده است. از جمله وعده پوشالی جوایز و هدایایی در جذب نگاه ما برای تماشای مسابقه ای یا خرید کالایی یا سپرده گذاری در بانکی با احتمال برنده شدن خانه یا شمش طلایی که پشتوانه پول محسوب می شود! یعنی حراج کردن اعتبار پولی یک کشور.

یعنی برهم زدن امنیت اقتصادی و سیاسی کشوری.

موضوع ظاهرا ساده و پیش و پا افتاده است اما عمق تأثیر آن یعنی فاجعه. یا واجب الشرایط شدن دریافت وامی. امید های ما حباب هایی هستند که بیشتر می شکنند و محو می شوند و کمتر تحقق می یابند. برای همین ما ملتی کمتر شادیم.

بررسی شاد بودن ایرانی ها در تناقض با خصلت سلطه جویی و فرهنگ استبدادی در صدای معلم

ریزش بلای بیشتر و ناخواسته در زندگی ما به دلیل همان فکر نکردن است. قدرت تشخیص سره از ناسره را از دست داده ایم و همانند خواب گردی در پی گفته های واهی، بدون تأمل و تفکر می رویم.

می خواهم بگویم تورم را فقط دولت شدت نمی بخشد ؛ من نیز با بی خیالی خود، مسخ و الینه پول گردیدن، بدان دامن می زنم. اما متأسفانه قادر به دیدن سهم خود در این ویرانی نیستم.

معتقدم انسان ها وقتی روح ندارند و یا مردگانی متحرک هستند فضای سبز و محیط زیست نیز می میرد. حیوانات پیرامون نیز دلمرده اند. جامعه نیز اوضاع مساعدی ندارد. مدارس و دانشگاه ها که با حضور کودکان، نوجوانان و جوانان می باید سرمنشأ نشاط و سرزندگی و جنب و جوش باشند، بی روح و سرد و نومیدند.

من اگر شاد نیستم پیرامون من نیز با آن بیگانه خواهد بود. تمام انسان هایی که بار سنگین مشکلات زندگی خود را با حذف میم آن شیرین نمی سازید، در غمباری محیط اجتماعی سهیم هستید.

در چنین شرایطی:

دوست داشتن دیگران با بار عاطفی شدید، مرا بیشتر در گذشته محبوس می سازد.

انجام کار برای ما نوعی شکنجه محسوب می شود که در یک کانال جبر، خویشتن را به استحاله تدریجی یا همان فرسودگی روح و جسم محکوم می کنیم.

امیدواری ما نیز نه در سایه تلاش و کوشش یک عمر که بیشتر بر محور وعده های حباب گونه دلالان اقتصادی با تبلیغات واهی استوار می گردد.

حال به نظر شما من در این شهر، استان و کشور چرا شاد نیستم؟!


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

 وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

ابوحامد محمد غزالی فقیه و متکلم نامدار که علم کلام را از نقلی به عقلی بدل کرد و تقریباً در ثلث پایانی زندگی اش فیلسوف و عارفی بلند آوازه شد در نیمۀ دوم سدۀ پنجم هجری قمری می زیست. او در عمر نسبتاً کوتاه خود ( 54 یا 55 سال ) در فقه، اصول، کلام، فلسفه، اخلاق و عرفان تبحر بی همتایی یافت. دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب « مکتب حافظ » او را در کنار حافظ و مولوی گذاشته و دربارۀ آنها چنین می نویسد: « . . . از نظرِ مرتبۀ دانش و بینش و ژرف نگری و شکوهمندی مفاهیم ذهنی و شیوۀ بیان در رأس هرم بزرگان جا دارند. »

مقصود این متن نگاهی گذرا به یکی از فصل­ های کتاب فوق العاده ارزشمند « میزان العمل » غزالی است.

پیش از آن لازم است به سه نکتۀ بسیار مهم تأکید کنم.

نکتۀ نخست : اندیشه های غزالی در عمر نسبتاً کوتاهش مراحل پر نشیب و فرازی را طی کرده است. بر پژوهشگر واجب است که این مراحل را دریافته و زان پس وارد گود شده و به مصارعه بپردازد. غزالی در نیمۀ دهۀ چهارم زندگی خود تدریس در نظامیۀ بغداد را ترک کرد. کمتر از چهل سال داشت که با نوعی توبه از تفاخر و تظاهرِ علمی، سوی تصوف و عرفان گرفت.

ما جامه نماز بر سر خم کردیم            وز خاک خرابات تیمم کردیم

شاید که در این میکده ها دریابیم       آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم

به قول اندیشمند معاصر جلال الدین همایی، این نکته را باید بدانیم که ابن رشد اندلسی هنگامی به مقابله و مصارعه با غزالی پرداخت که غزالی خود از سر آن سودا گذشته و دیدگاه خود را در ذهن خویشتن ابطال کرده بود.

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

نکتۀ دوم :

دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب « مکتب حافظ » می نویسد: « . . .  علم و ایمان و عرفان، سه مقولۀ مستقل از « معرفت و نیروی بالفعل و بالقوۀ ادراک انسان » هستند. »

مشکلی که از ذهن ماشینی نشأت می گیرد اینست که با ابزار و مختصات علم ؛ ایمان و عرفان، تجزیه و تحلیل شده و حکم صادر می شود و يا بر عكس. حلاجی کردن هر کدام از این سه مقوله با ابزار دیگری، جهل نشأت گرفته از راحت طلبی و سطحی نگری است که دریغا عادت شده. به نظرم ادراک استقلال سه مقولۀ علم و ایمان و عرفان، طلبیدن کام از « خلاف آمدِ عادت » را تقویت می کند.

حکیم نظامی گنجوی کمتر از یک سده پس از غزالی، قافله سالار سعادت را خلاف آمد عادت می داند.

هر چه خلاف آمد عادت بود            قافله سالار سعادت بود

حافظ نیز با او هم رأی است و کام جهان را از خلاف آمد عادت که آن را به زلف پریشان تشبیه می کند، می طلبد.

از خلاف آمد عادت بطلب کام که من            کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

نکتۀ سوم :

وقتی آثار غزالی را به توالی خلق آنها مطالعه می کنیم به این نکته می رسیم که او به درستی دریافته بود که انسان دو بار متولد می شود؛ بار نخست از مادر و بار دوم هنگامی که مسئولیت پذیری را درک کند. به عبارت دیگر با مسئولیت پذیری، انسان زندگی خود را می آفریند و زان پس چون می اندیشد، خطا می کند؛ چرا که هر کنشی دارای ضریب خطا است. کنش انسان بر پایۀ آزمودن و تجربه اندوختن است. هر چه بنیادهای تجربه مستحکم تر باشد، ضریب خطا کاهش می یابد. اما انسانی که موانع اندیشه را کنار نزده و بر خویشتن تاریخی خود چیره نگشته بلکه اسیر و بندۀ آن است، هیچ گاه مسئولیت پذیری را درک نخواهد کرد و از او جز تقلید و سرسپردگی و دنباله روی کاری ساخته نیست.

در یک کلام ؛ نیندیشیدن بزرگترین بزه و گناه است. مبنای احترام به انسان دو چیز است، انسان بودن اش و زندگی اش. به عبارت معروف انسان هم به ماهو انسان محترم است و هم به ماهو حی.

البته احترام به انسان­ ها آنها را محق نمی کند که لزوماً اعقایدشان محترم شمرده شود و محدودیت ­هایی که در ظاهر به خود قائل می شوند به جامعه نیز تسری بخشند.

ببینید یازده سده پیش غزالی دربارۀ « توبه » چگونه می اندیشید. او « توبه » را به عنوان یک تجربۀ عام انسانی و نتیجۀ ضروری خودشناسی می خواند. او می گوید: « توبه، شناخت تنهایی خویش است که مسئولیت در برابر کارهای گذشته را در خود دارد. »

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

به بیان دیگر تغییر صرفاً به معنی دگرگونی ایدئولوژی و نگرش نیست، تغییر یعنی فروتنی و مسئولیت پذیری در قبال بشریت، محیط زیست و میهن.

امروز یکی از آموزه های ما از غزالی باید این باشد که سیاست بی بخشایش، امکان تغییر و راه گشایی به آینده ای روشن را می بندد. در اینجا « بخشایش » یک موضوع شخصی یا حکم دینی و یا حتی اخلاقی نیست. « بخشایش » در تحول اجتماعی و سیاسی و ساخت جامعه یک امر کلیدی است. به این معنا که جنایت کار چون آسیب­ های جبران ناپذیر به افراد و خانواده ها و به روح جامعه زده است و در یک کلام جنایت علیه انسان و انسانیت کرده، باید دادگاه های آزاد و عادلانه و حقیقت یاب ( بدون شکنجه و حکم اعدام ) او را پاسخ گو کنند، صرفاً برای حقیقت یابی و بسط عدالت نه به قصد انتقام. این فرق دادخواهی با انتقام است.

اکنون با بینشی ژرف می توان به هدف این متن که همانا اندیشۀ غزالی دربارۀ وظایف متعلّم است پرداخت. غزالی در کتاب فوق العاده ارزشمند « میزان العمل » فصلی با عنوان « بیان وظایف متعلّم و معلم در علوم سعادت بخش » دارد که به اختصار و با برداشت امروز خود، نخست به هشت وظیفه از ده وظیفۀ متعلّم می پردازیم.

وظیفۀ نخست آن است که پاکی نفس را بر خوی بد برتری نهد. علم عبادت نفس است و در دل تثبیت نمی گردد جز با پاکی قلب از خباثت اخلاق و صفات پلید. غزالی حدیثی از پیامبر نقل می کند. ببینید چه برداشت عارفانه ای از آن ارائه می دهد و مقایسه کنید با برداشت متحجران و ظاهر بینان.

پیامبر (ص) می فرماید: « فرشتگان به خانه ای که در آن سگ باشد، نمی روند. » غزالی می نویسد: « دل خانۀ فرشتگان و محل نظر و مَصَبّ اثر آنان است و صفات بد همچون سگانی هستند که بر درِ دل نشسته اند و ورود فرشتگان یعنی صفات نیک را مانع می شوند. » این مصداقی از نگاه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است به عرفان که آن را دید هنری به دین می داند.

غزالی تأکید می کند: خانۀ دین، دل است و بر دل، گاه فرشتگان و گاه سگان چیره می شوند. اگر بگویی چه بسیار طالب علم که با خوی نکوهیده تحصیل علوم کرده اند، در واقع نمی دانی، دارندۀ خوی نکوهیده با تحصیل، دل و زبانش یکی نخواهد شد و به عبارت دیگر عالم بی­ عمل می شود و اگر بگویی من جماعتی از فقیه های فاضل را  دیده ام که با وجود سوء اخلاق در فقه تبحر یافته اند به تو گفته می شود اگر مراتب علوم و نسبت آن را با رفتار در راه سعادت بازشناسی، خواهی دانست که آنچه این فقها می دانند، وافی به مقصود نیست.

وظیفۀ دوم این است که متعلّم جز علم چیزی بر دل راه ندهد. خداوند دو قلب در سینۀ شخص نگذاشته است. باید علایق دنیوی و کارهای روزمره جدا از دل منزل گزینند. هر چه اندیشه پراکنده گردد، از درک حقایق باز ماند. از این رو گفته شده است که علم بخشی از خود را به تو نمی دهد مگر آن که تو همۀ خود را به او بدهی. اگر اندیشه به امور مختلف بپردازد، همچون جویبارِ سرگشادۀ دور و درازی است که آب آن را زمین و هوا جذب می کنند و چیزی از آن باقی نمی ماند تا جمع شده و به کشتزار رسد و بدان سود رساند. 

وظیفۀ سوم آن است که متعلّم بر علم و اهل آن تکبر روا ندارد و شکیبا باشد. تکبر بر علم که موجب روی گرداندن در استفاده از اهل علم می شود، عین حماقت است. معلم چیزهایی را می داند که عقل و وهم متعلّم به آن نمی رسد. ( این جا منظور از معلم ، عالم بی ­عمل نیست. اقتدار معلم به پشتوانۀ اخلاق و سواد اوست. ) گرچه این متناقض منع متعلّم از پرسش گری نیست.

وظیفۀ چهارم آن است که متعلّم تا زمانی که از تمهید قوانین علوم نظری آگاه نشده و اصول را به خوبی فرا نگرفته نباید به شبهه های شک برانگیز حیرت بخش توجه کند. چرا که این موجب سستی عزم او در اصل علم می شود و او را از حقیقت درک، مأیوس می کند.

وظیفۀ پنجم آن است که متعلّم هیچ یک از فنون علم و هیچ نوع از انواع آن را بی نگاهی فرو نگذارد؛ نگاهی که با آن بتواند بر غایت و مقصد و روش آن آگاهی یابد. آن گاه اگر عمر یاری کرد و موجبات فراهم آمد، تبحر در آن را بطلبد چرا که علوم همه با یکدیگر یاری دهنده و پیوند خورده ­اند و باید از آنها بهره ور گردد تا دشمن علمی به سبب جهل نسبت به آن نشود. مردم دشمنان چیزهایی هستند که آنها را نمی شناسند. بیماری که دهان تلخ داشته باشد، آب زلال را تلخ می یابد. نباید گونه ای از گونه های علوم را ناچیز انگاشت.

وظیفۀ ششم آن است که متعلّم فنون علم را به توالی و ترتیب بیاموزد و در فنی وارد نشود که فن پیش از آن را به خوبی نیاموخته باشد؛ چرا که علوم را ترتیب ضروری است. قصد متعلّم از علمی که بر آن تبحر یافته باید این باشد که برتر از آن فرا رود و به خاطر اختلاف میان اصحاب یک علم و خطای کسانی در آن، نباید به فساد آن علم حکم کند. اگر به ذات حقیقت رسیدی، اهل حقیقت را هم خواهی شناخت. رسیدن به حقیقت یک علم، شناخت ذات آن علم است نه شناخت اشخاص وابسته به آن. باید علم را برای خود علم آموخت و تنها قید آن حفظ حرمت زندگی همگان باشد.

وظیفۀ هفتم آن است که متعلّم به آفریدگار و پروردگار جهان ایمان راسخ داشته باشد و همۀ علوم را خادم این ایمان بداند.

وظیفۀ هشتم آن است که متعلّم بداند شرف علم به دو چیز دانسته می شود، یکی به شرف ثمرۀ آن و دیگری به استحکام دلالت آن. اگر علم حساب را با علم طب مقایسه کنی، حساب به اعتبار استحکام دلالت آن، شریف تر از طب است و علم به آن ضرورتی غیر متوقف بر تجربه است بر خلاف علم طب؛ ولی علم طب به اعتبار ثمره اش، شریف تر از علم حساب است؛ چرا که صحت بدن شریف تر از شناخت کمیت مقدارها است. نظر به شرف ثمره باید مقدم بر نظر به استحکام دلیل باشد. اما ثمرۀ ایمان به پروردگار جهان، حیات ابدی ( جاودانگی ) است. در نتیجه شریف تر از علم طب است که ثمرۀ آن حیات بدن است تا سر منزل مرگ.

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

غزالی در کتاب « میزان العمل » وظایف معلم مرشد را هشت مورد برمی شمارد. که خوانندۀ این مقال را جهت تشریح و تفصیل آنها به این کتاب ارجاع می دهم و به عنوان یک معلم، تجربیات بیست و شش سالۀ خویش را با تلفیقی از این کتاب اجمالاً بیان می نمایم. راه نجات، راه مسئولیت پذیری است نه منتظر بروز و ظهور قهرمان؛ مسئولیت در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

  • معلم وظیفه دارد متعلّم را فرزند خویش بداند.
  • معلم باید در حین شفقت، مقتدر باشد، اقتدار به پشتوانۀ سواد و عفت در کلام و عمل.
  • معلم باید اقتدا به بزرگان علم کند.
  • معلم نباید رفتاری داشته باشد و یا حرفی بزند که کینه و حسادت دیگران را نسبت به دانش آموزی تحریک کند. آنچه را می خواهد نهی کند با اشاره به شاگرد بگوید نه با تصریح. چرا که اشاره در پرهیز موثرتر است تا تصریح.
  • نباید عالم بی عمل باشد و مردم را از اخلاق و رفتار ناپسندی که خود آن را دارد، منع کند. معلم وظیفه دارد به عمل و زبانی که تکمیل کنندۀ عمل اوست، دانش آموزان را از اخلاق زشت دور کند و پیوسته آنها را به غایت علوم آگاه سازد و برای آنها انگیزه ساز باشد.
  • نباید علمی را که از آن برخوردار نیست، در نزد متعلّم زشت یا ناچیز جلوه دهد.
  • معلم نباید به گونه ای سخن گوید که ذهن انسان را مقید کند. چرا که هدف علم، شناخت امور و پدیده ها و روابط و همبستگی آنها است نه شناخت تصورات به نحوی که ذهن، آنها را به هم مرتبط ساخته باشد. به عبارت دیگر منشأ علم، عقل و تجربه است؛ نه بخت و اقبال، فلک غدار، روزگار کج رفتار و . . . که هر کدام قید و بندی در ذهن ایجاد می کنند. تنها قید علم که بر ذهن باید حاکم باشد، اخلاق است.
  • معلم باید به نسل جدید بیاموزد که دو چیز را بذل و بخشش نمی کنند؛ یکی مدرکِ تحصیلی و دیگری پست و مقام. باید بیاموزیم و بیاموزانیم که اینها با شایستگی کسب می شوند.
  • معلم باید منتقد سیستم آموزشی باشد نه منتقد شغل معلمی. انتقاد معلم از ذات معلمی، نشانگر حماقت اوست.
  • اگر کتاب­ های درسی نقص داشته باشند، معلم وظیفه دارد، نقص آنها را به سیستم آموزشی گوشزد کند. نه اینکه خود نیز از آب گِل آلود ماهی گرفته و با مافیا همراهی و همکاری کند.
  • معلم نباید مدرسِ امتحان باشد. معلم وظیفه دارد علمی که در آن تخصص دارد را آموزش دهد و صرفاً به حل سوال امتحانی نپردازد و به سیستم آموزش و پرورش تفهیم کند که تنها معیار سنجش معلم، درصد قبولی نیست. به ویژه در جایی که از در و دیوارش بی انگیزگی می بارد.
  • معلم باید در فن معلمی که همانا در گرو اخلاق مدار بودن، فرهنگی بودن و سیاسی بودن اوست ( سیاست به مثابۀ علم ) حرفه ای باشد. مگر معلم، عروسک کوکی آموزش و پرورش است که صرفاً در تدریس کتاب درسی حرفه ای باشد؟
  • معلم باید بداند استیفای حقوق با ارتقای سطح آگاهی و مسئولیت پذیری در قبال شهروندان ممکن خواهد شد نه کم کاری و لج بازی و سوار شدن بر گردۀ دانش آموزان. 

غزالی می گوید: « علم مخدوم و مال خادم است و گمراهی را معنی دیگری جز عکس این نیست. کسی که عکس آن عمل کند بی مانند نیست بر کسی که کف کفش خود را با چهره و ریش خویش پاک کند. »

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

مادی گرا شدن که یکی از خروجی­ های سیاست­ های مافیایی است برای همۀ جامعه خطرناک است.

به گفتۀ سعدی :

چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد               کین شتر صالحست یا خر دجّال

لذا استیفای حقوق مادی و معنوی معلم باید متوجه دولت باشد، نه متوجه دانش آموزان و خانوادۀ آنها.

  • هم کلام با فردوسی که دانایی را منشأ توانایی می خواند،

توانا بود هر که دانا بود            ز دانش دل پیر برنا بود

معلمان باید سیستم آموزشی را مکلف کنند تا برای ارتقای هوش اکتسابی و بسط بصیرت برنامه ریزی کند.

غزالی در تفکیک هوش و عقل می گوید: « هوش، دقت در بصر را بالا می برد و عقل دقت در بصیرت را. » این بزرگان امر مهمی را گوشزد می کنند که آموزش و پرورش در تدوین برنامه های خود به گفتۀ سعدی « یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند. »

فرانسیس بیکن شش سده پس از فردوسی می گوید: « قدرت انسان به اندازۀ دانایی اوست و دانستن حقیقی عبارتست از علم به علل. »

این چهارده مورد تجربۀ شخصی اینجانب در بیست و شش سال معلمی و مطالعه در زمینۀ آموزش است. در این مدت دانستم کسی که با سیاست به مثابۀ علم برخورد نکرده و به آن نپردازد، شهروند بی خاصیتی است گر چه ممکن است بی آزار باشد.

راه نجات، راه مسئولیت پذیری است نه منتظر بروز و ظهور قهرمان؛ مسئولیت در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

( این یادداشت پیش تر در ماهنامه « خواندنی » شماره 135 / سال بیست و چهارم - شهریور و مهر ماه  1404 منتشر گردیده است )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

منتشرشده در دیدگاه

سبک شماره ۱ برای تربیت فرزندانی تاب‌ آور و سالم بر اساس پژوهش و مطالعه در صدای معلم

تجسم کنید که شما در ۱۰ سالگی هستید و یک روز به والدین خود می گویید: «من یک گجت (ابزار یا دستگاه الکترونیکی کوچک) ۱۰۰۰ دلاری می خواهم،‌ به اضافه ماهانه ۴۰ دلار برای هزینه نگهداری و استفاده از آن.

با این گجت می توانم در تمام طول روز با دوستان و آدم های بزرگسالی که رو در رو هرگز آنها را ملاقات نکرده‌ام چت کنم. و راستی یک چیز دیگر، سرم را هرگز از روی گجت بلند نخواهم کرد. 

جواب والدین شما به این درخواست «نه» می‌بود.  

یا این حالت را در ۱۲ سالگی تان تصور کنید که به والدین خود می‌گویید: «می‌خواهم صدها عکس از خودم بگیرم و به جایی پست و آپلود کنم که تمام همکلاسی هایم و همه کسانی که آنلاین هستند بتوانند آنها را ببینند و به ظاهر و قیافه من نمره و ستاره بدهند.» در اصل محل آپلود همان اینستاگرام است. دوباره والدین شما احتمالا به سرعت آن را می بستند.

اما بیاییم به زمان حال، امروزه چی؟

بیشتر والدین به این درخواست‌ها جواب مثبت می دهند، بدون اینکه تشخیص دهند موافقت با این درخواست‌ها یعنی دادن یک گوشی هوشمند به فرزندشان. تسلیم شدن در برابر این نوع درخواست های فرزندان به این معنی نیست که آنها والدین بی مبالات و بدی هستند. بیشتر این والدین همان مادران و پدرانی هستند که ساعت خواب فرزندانشان را تعیین می کنند،‌ آنها را ملزم به بستن کمربند ایمنی می کنند و انتظار رفتار پسندیده و مودبانه از فرزندان خود دارند. با این وجود ، کشش و جاذبه تکنولوژی و رسانه ها و شبکه های اجتماعی آن قدر پرقدرت و عادی‌سازی شده است که حتی والدین دقیق و محتاط هم در چیزی که همه آن را انجام می دهند درگیر و غرق می شوند.

آمارها نگران‌کننده هستند: در حال حاضر کودکان اولین گوشی هوشمند خود را تقریبا در ۱۱ سالگی به دست می‌آورند. حدودا ۴۰ درصد کودکان بین ۱۰ تا ۱۲ سال از قبل در شبکه های اجتماعی حضور دارند. نتایج و عواقب آن بر اساس پژوهش هایی که به طور فزاینده ای در حال افزایش است رضایت بخش نبوده است.

پس، از یک والد توقع داریم چه کاری انجام دهد؟ جواب به طرز گمراه کننده ای ساده است: مسئول فرزند خود باشد.

سبک‌های تربیت فرزندان و سبکی که بهتر جواب می دهد

سبک ها و شیوه های تربیت فرزندان (فرزندپروری) مدت‌هاست که به موضوعی داغ تبدیل شده است. شاید درباره والدین هلیکوپتری (والدین در حال پرواز و معلق بر بالای سر فرزندان)، والدین ماشین برف‌روب (برداشتن و پاک کردن موانع و مشکلات از سر راه فرزندان) یا والدین ملایم (اجتناب از نه گفتن به فرزند) شنیده باشید.

با این وجود اساتید دانشگاه معمولا فرزندپروری را به چهار سبک تقسیم می کنند. برای اینکه آنها را راحت‌تر به خاطر بسپاریم بگذارید آنها را به جانوران اقیانوس مرتبط و تشبیه کنیم.

  • بدون دخالت و درگیر کردن خود (فرزند پروری به سبک ماهی): این نوع والدین نیازهای اساسی فرزندان خود را تامین می کنند سپس شنا کرده و از آنها دور می شوند و راه خود را کشیده و می‌روند. هیچ قانون و هیچ عاطفه ای در کار نیست. فرزندان عمدتا به حال خود رها می شوند و تنها هستند.
  • فرزندپروری سهل‌گیرانه (به سبک اسفنج دریایی): ملایم و مراقبت کننده و پرورش دهنده هستند اما بدون داشتن جرات و جسارت و اراده. این نوع والدین به ندرت محدودیت و حد و مرزی برای فرزندان خود تعیین می‌کنند. «والدگری ملایم» اغلب در این سبک قرار می گیرد که همراه با عشق و دوست داشتن زیاد است. نظم و نظام اندکی بر این شیوه حاکم است.
  • فرزند‌پروری مستبدانه (به سبک کوسه ببری): قوانین سفت و سخت و انضباط سخت گیرانه، تنبیه خشن،‌ محبت کم، به این فکر کنید: «چون من این طوری گفتم،‌»، فرزندان اطاعت می کنند اما اغلب از این وضعیت دلخور و عصبانی می‌شوند. 
  • فرزندپروری مقتدرانه (تربیت دلفینی): محبت و محدودیت متعادل، قوانین محکم اما قابل انعطاف، قوانین و قواعد برای فرزندان توجیه و توضیح داده می‌شود نه اینکه با داد و بیداد بر آنها دیکته یا بر سرشان فریاد کشیده شود.

نتایج ده‌ها سال پژوهش و مطالعه روشنگر و واضح است:

سبک فرزندپروری مقتدرانه (یا سبک دلفینی) سالم ترین و تاب آورترین کودکان را به جامعه تحویل می دهد.

چرا سبک های دیگر توقعات و انتظارات والدین را برآورده نمی‌کنند؟

فرزندپروری به سبک اسفنج دریایی و ماهی حد و مرز برای کودک تعیین و مشخص نمی‌کند. کودکانی که به این شیوه پرورش می یابند اغلب انتخاب های ناسالم و اشتباه دارند (به این مورد فکر کنید: کاکائو پافس (نوعی از غلات برای صبحانه) برای شام، نگاه کردن به صفحات الکترونیکی تا نصف شب) و وقتی بالاخره دنیای واقعی به آنها «نه» می گوید به ستیزه‌جویی می پردازند.

والدین کوسه ببری فرزندان را مجبور و ملزم به اطاعت از قوانین و مقررات می کنند اما بدون اینکه با آنها مهربان باشند یا قوانین را به آنها توضیح دهند. فرزندان آنها ممکن است زمانی که تحت نظارت هستند از قوانین و مقررات پیروی کنند اما وقتی زیر نظر نیستند ممکن است رفتارهای ناپسند نشان دهند. بیشتر این کودکان به بزرگسالانی تبدیل می شوند که فقط زیر فشار، مسئولانه رفتار و عمل می کنند و فاقد انگیزه‌های درونی هستند.

برعکس، والدین دلفینی نظم و انضباط را با همدلی (توانایی فهم احساسات و مشکلات دیگران) می آمیزند. آنها در حالی که تاکید بر حد و مرزها می‌کنند به احساسات اهمیت و اعتبار می دهند.

بکی کندی که یک روانشناس است این شیوه را «رهبری قاطع» می نامد یعنی اتخاذ تصمیماتی که به تشخیص شما برای فرزندتان خوب است، حتی اگر این تصمیم ها آنها را در آن لحظه ناراحت و دلخور کند.

والدین دلفینی در برابر تکنولوژی چگونه عمل می کنند 

در خصوص شبکه های اجتماعی و استفاده از وسایل و دستگاه ها، فرزندپروری به سبک دلفینی یعنی وضع قوانین و مقررات روشن و شفاف (برای مثال استفاده از موبایل در رختخواب در شب ممنوع است، وارد شدن در شبکه های اجتماعی قبل از سن خاصی ممنوع است، محدودیت برای اسکرین تایم روزانه یعنی تعیین مدت زمان نگاه کردن به صفحات الکترونیکی) و اصرار و اجبار بر رعایت آنها به طور مداوم و پیوسته.

اما این به معنی توضیح چرایی آنها نیز هست، اینکه مثلا علت وارد نشدن به شبکه های اجتماعی تا سن خاصی چیست. به جای گفتن «چون من این طوری می گویم یا می‌خواهم» شاید بهتر است این طوری بگویید: «وظیفه من این است که تصمیماتی اتخاذ کنم که سلامتی تو را تضمین کند، حتی اگر تو الان آنها را دوست نداشته باشی. متوجه هستم که تو ناراحت شدی، اما این یکی از آن اوقات است.»

این رویکرد تعادل درست را برقرار می کند و به کودکان کمک می کند این نکته را درک کنند که حد و مرزها و محدودیت ها تنبیه نیست،‌ حد و مرز قائل شدن حمایت و محافظت از آنهاست. و این، رابطه والد-فرزندی را به عنوان رابطه ای که بر اساس اعتماد و مراقبت شکل گرفته و نه بر اساس ترس و اجتناب حفظ می کند.

هدف خوشحالی کوتاه‌مدت آنها نیست

گفتن بله یا اشکالی ندارد به اسکرین تایم نامحدود کودک ممکن است آرامش را امروز به خانه بیاورد اما می تواند توانایی کودک شما در تمرکز، برقراری ارتباط و رشد استقلال در او را پایین آورد. وظیفه واقعی شما این نیست که هر لحظه کودکتان را خوشحال کنید، وظیفه شما بار آوردن بزرگسالانی لایق و شایسته و دارای اعتماد به نفس است که می توانند به خوبی روی پای خود بایستند.

فرزندپروری شراکت با سهم های مساوی طرفین نیست. درست است ما می خواهیم به فرزندانمان نزدیک باشیم. اما ما والدین آنها هستیم نه دوستانشان. فرزندان هنوز به سطحی از رشد مغزی نرسیده اند یا هنوز تجربه زندگی ندارند که دست به بهترین انتخاب های بلندمدت بزنند. اینجا همان جایی است که رهبری قاطعانه وارد صحنه می‌شود: دادن آنچه که فرزندان به آن نیاز دارند نه دادن فقط چیزی را که می‌خواهند.

دفعه بعد که وسوسه می شوید تسلیم خواسته کودک شوید به خاطر داشته باشید که: شما فقط کودکان را تربیت نمی کنید. شما بزرگسالان آینده را تربیت می کنید. تربیت دلفینی یعنی قاطع، منعطف، با محبت و استوار و ثابت قدم بودن بهترین فرصت برای تبدیل شدن به فردی سالم و مستقل در یک دنیای تکنولوژٰی پیشرفته (های‌تک) به آنها می دهد.

درباره نویسنده:
خانم جین ام. تونگی استاد روانشناسی در دانشگاه سن‌دیه‌گو است. پروفسور تونگی بیش از ۱۹۰ مقاله علمی و چندین کتاب بر اساس مطالعات خود منتشر کرده است. از جمله کتاب های او می توان به «۱۰ قانون برای پرورش فرزندان در جهان های‌تک»، «نسل‌ها»،‌ «نسل اینترنت (iGen)»،‌ و «نسل من» اشاره کرد. پژوهش های او در روزنامه ها و مجلات تایم، آتلانتیک، نیوزویک، نیویورک تایمز، یو اس ای تودی و واشنگتن پست پوشش داده می‌شود.

منبع:

CNBC Make it

https://www.cnbc.com/2025/10/02/the-no-1-parenting-style-for-raising-successful-kids-were-not-their-friends-says-expert.html

برگردان : علیرضا طالب زاده

سبک شماره ۱ برای تربیت فرزندانی تاب‌ آور و سالم بر اساس پژوهش و مطالعه در صدای معلم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

سبک شماره ۱ برای تربیت فرزندانی تاب‌ آور و سالم بر اساس پژوهش و مطالعه در صدای معلم

منتشرشده در پژوهش

انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم از دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی یا زد و پذیرش تحقیر

« دو چیز طَیرهٔ عقل است، دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی »

سعدی

 

12 مهر 1404 ؛ سایت تابناک خبری را با عنوان : « فلاسک‌های خبرساز آموزش و پرورش از کجا آمده‌اند؟ » منتشر کرد . ( این جا )

در خبر آمده بود :

« با یک خبر ویژه، این بار از آموزش و پرورش و از مراسم تقدیر از دانش آموزان نخبه هنری، فرهنگی و  علمی سال تحصیلی  گذشته در  استان البرز مواجه خواهید بود که همین دو سه روز پیش رخ داده است.

 به گزارش تابناک پادکست نسل z سرویس اجتماعی به سراغ مراسم تقدیر از دانش آموزان نخبه استان البرز رفته که در آن، بعد از کلی سخنرانی پرطمطراق مسئولان، با اهدای فلاسک چای بی‌کیفیت چینی از دانش آموزان تقدیر به عمل آمده است!

این فلاسک‌ها سالیان سال است در استان البرز به دانش آموزان برتر در حوزه‌های متعدد اهدا می‌شود و معلوم نیست از کجا آمده و قرار است داستان تا کی ادامه داشته باشد » .

البته تابناک در یک فایل صوتی و در همین لینک از اقدام « یک دانش آموز » آن هم پس از این مراسم خبر داده است .

لحن و محتوای این فایل بیشتر طنز و کنایه است تا این که بخواهد این اقدام را به صورت جدی مورد تقبیح و یا نقد قرار دهد .

نکته ی قابل تامل و البته تاسف آن است که « این رویه ی تحقیر آمیز » به استناد این سایت سال هاست که در این استان مرسوم بوده و ظاهرا کسی هم نسبت به آن معترض نبوده است .

انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم از دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی یا زد و پذیرش تحقیر

بسیاری اوقات با خود می اندیشم که منظور از « نخبه » به معنای دقیق و واقعی کلمه چیست و مهم تر از آن که بر اساس همین تعریف که از دل آن دایره نخبگان وسعتی فراگیر و خیره کننده پیدا می کند ؛ چرا این نخبگان مدعی ، شهامت و جسارت اعتراض را در همان زمانی که در حق آنان اجحاف می شود و یا به انحای مختلف مورد « تحقیر » قرار می گیرند ؛ به واقع ندارند و از آن « بی بهره » هستند ؟

نخبه ای که قادر نیست از حقوق مدنی و یا شهروندی خود به موقع دفاع کند و یا در بهترین حالت و از میان آن همه « جمعیت نخبه » مستقر در سالن فقط یک دانش آموز آن هم به آن سبک اعتراض می کند و بقیه ترجیح می دهند که راه سکوت را در پیش گیرند ؟

پرسش اساسی این است که قرار است موتور محرکه تحولات بنیادین در این جامعه چه کسانی باشند وقتی که دانش آموزان نخبه از نوع نسل زد حتی توان اعتراض مدنی به یک تحقیر نهادینه شده در دل یک نهاد آموزشی و تربیتی را ندارند ؟

انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم از دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی یا زد و پذیرش تحقیر

این همه مصلحت سنجی  و این همه محافظه کاری از کجا نشات می گیرد آن هم از نسلی که ادعایش در « متفاوت بودن » از نسل قبلی ها گوش فلک را کرده است ؟

چرا ما « هنوز » یاد نگرفته ایم وقتی فردی و با سرمایه ی خودش معترض و منتقد یک مساله جمعی می شود و به انحرافات و اجحافات تثبیت شده ی جمعی  اعتراض می کند ؛ از او حمایت کنیم و پشت او بایستیم ؟

سخنان و مواضع درست و منطقی او را تایید کنیم هر چند ممکن است با آن فرد اختلاف نظر و یا افتراق سلیقه و نگرش داشته باشیم .

واقعا چه زمانی قرار است که ما در توازی و بهتر بگوییم : تعارض دو مسیر « مصالح جمعی » و « منافع فردی » ؛ اولی را فدای دومی کنیم و برای تسلی درون خویش که عمقی هم ندارد شروع کنیم به بافتن توجیهات و انواع فرافکنی ها و جا به جایی که نشانی از خرد و عقلانیت در آن نیست ؟

این جامعه ی ما - به ویژه کسانی که ادعای نخبگی و برتر بودن نسبت به دیگران را دارند – دقیقا کی و کجا قرار است این رویه ی غلط فرهنگی خود را کنار گذاشته و با « تغییر » کنار بیایند ؟

پرسش من این است :

 چرا قاطبه ی جامعه ایرانی به همان راحتی که سبک زندگی و الگوهای ظاهری خود را تغییر می دهد و سعی می کند خود را مطابق آخرین ورژن های مد رایج در شبکه های اجتماعی ؛ « استحاله » کند اما به هیچ وجه حاضر نیست که تکانشی هر چند کوچک در الگوهای فکری خود ایجاد کند و مسیر غلط و پر هزینه پیشین را ادامه ندهد ؟

***

 عکس زیر اندکی پس از بمباران اتمی ناگازاکی در ژاپن، در سال ۱۹۴۵ توسط عکاس آمریکایی جو اُدانل ثبت شده، تصویری که بنام «پسر ایستاده‌ی ناگازاکی» مشهور شد.

در تصویر، پسربچه‌ای دیده می‌شود که استوار و مصمم ایستاده و برادر کوچک‌ترِ جان‌باخته‌اش را بر پشت خود حمل می‌کند. او برادرش را به محل جسدسوزی آورده و بی‌صدا منتظر نوبت خود ایستاده است.

وقتی نوبتش فرا می‌رسد، می‌ایستد و نظاره می‌کند که چگونه پیکر برادرش را بر تودهٔ آتش می‌گذارند. لبانش را چنان محکم می‌گزد که خون می‌آید، اما گریه نمی‌کند.

این تصویر، به نمادی جهانی از قدرت، استقامت و کرامت انسانی در برابر رنجی غیرقابل تصور تبدیل شد.

گاه زندگی ما را با دردهایی می‌آزماید که هرگز گمان نمی‌کردیم تابِ آن‌ها را داشته باشیم. آن پسر ایستاد و گریه نکرد، نه از سر بی‌احساسی، بلکه چون شجاعت را خیلی زود آموخته بود.

هرگاه زندگی برایت تحمل‌ناپذیر شد، این پسر را به خاطر بیاور. قدرت واقعی، تظاهر به خوب‌بودن نیست؛ بلکه ایستادن است، آن‌گاه که همه‌چیز در اطرافت فرو ریخته است.

استوار بمان. ایمان داشته باش. نیروی امروز تو، شاید امیدبخش فردای دیگری باشد.
t.me/sasanhabibvand

انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم از دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی یا زد و پذیرش تحقیر

منتشرشده در دانش آموز

انتقاد از تغییر ساختار آموزش و پرورش و تصمیم گیری های غیرکارشناسی در صدای معلم  رفتار تکانشی چیست؟

تکانش (Impulse) یعنی در یک لحظه و ناگهان به یک اقدام مشخص برانگیخته شویم. رفتارهای تکانشی هم بر همین اساس، رفتارهایی هستند که به صورت لحظه‌ای، بدون تأمل بر روی نتایج آن ها و بدون تحلیل و ارزیابی دستاوردهای مثبت و منفی، انجام می‌شوند. رفتارهای تکانشی در زبان عامه‌ مردم به عنوان رفتار های ناپخته، نابالغ و عجولانه شناخته می‌شوند.

چنین رفتاری منجر به تصمیم گیری های سریع، بدون تفکر و تأمل می شود که بدان:

تصمیم گیری تکانشی یا Impulsive Decision Making می گویند. تصمیم گیری‌هایی که به صورت ناگهانی و بدون تحلیل و بررسی دقیق انجام می‌شوند و معمولاً فرد توضیح مشخصی برای آن ها ندارد.(1)

در این مبحث به ابعاد شخصیت شناسی یا روان سنجی مفهوم رفتار تکانشی، پرداخته نمی شود که این مهم برعهده اهل فن است. بیشتر قصد دارم روی « تصمیم گیری تکانشی » یا آنی در وزارت آموزش و پرورش بپردازم. توجه به مفهومی که علم نیز ادعای عجولانه عمل کردن آموزش و پرورش را تأیید می کند.

زمانی که تصمیمات عجولانه، بدون پیش برنامه اندیشیده شده یا پیش آزمون توسط وزرای جدید انتصاب شده انجام می گیرد، ساختار نظام آموزشی در تمامی دوره های آموزشی متزلزل می شود. البته اگر هم به قول حاجی بابایی برای طرح  3-3-6  سال ها یعنی از سال 1368 مطالعه و بررسی انجام شده باشد، روند بررسی غیرکارشناسانه و غیرپژوهشی بوده است وگرنه قبل از اجرا می توانستند با مطالعه موردی معایب هر طرح را متوجه و پیش بینی کنند.

تصمیم گیری های تکانشی در آموزش و پرورش

طی دو دهه، سه بار ساختار نظام آموزشی تغییر یافته است و اخیرا نیز دوباره قرار است برای چهارمین بار تغییراتی صورت بگیرد. 

قبل از انقلاب اسلامی طی 60 سال فقط یک بار نظام آموزشی تغییر کرد. یقین اگر یک نظام آموزشی برای هر گروه ذی نفع پاسخ مثبت می دهد، ثبات بهتر از تغییرات تکانشی است. ساختمانی 5 طبقه و نوساز را در نظر بگیرید. یقین انرژی نیروی کار، زمان و سرمایه با ارزشی در ساخت آن به کار رفته است. صاحب این ساختمان یا تنوع طلب است، یا وسواس ذهنی دارد و یا پول اضافه. هر دو سه سال یک بار آن را تخریب و در همان زمین، از نو می سازد. دیوانگی نیست؟ عقل سلیم بر این ریخت و پاش غیرعقلانی صحّه می گذارد؟ ساختار نظام آموزشی نیز به چنین اسرافی تبدیل شده است یعنی کلی هدررفت انرژی و سرمایه و مهم تر از هر دو اتلاف زمان!

سعدی شیرین سخن چه نیک گفت:

نخست اندیشه کن آنگاه گفتار
که نامحکم بود بی‌اصل دیوار

جسارت نکردم وزن شعر بزرگ مرد فرهنگ را از گفتار به عمل تغییر دهم و وزن آن را بشکنم. اما در توضیح موضوع، خللی ایجاد نمی کند. اینجا گفتار را سخنان نمایندگان مجلس بدانید که در هر نوع تصمیم گیری آنی مستقیما دخیل هستند و عمل را مربوط به وزیر آموزش و پرورش بدانید که به عنوان یک سرآمد در وزارتخانه تابع محض هستند و تمایلی به مخالفت ندارند.

ساختار نظام آموزشی قبل از انقلاب اسلامی

1- نظام آموزشی 6-6 :

در این نظام آموزشی که از اوایل قرن 14 شمسی یعنی قبل از 1310 شروع شده بود و به مدت بیش از چهل سال و تا سال 1346 ادامه داشت، کلا دو مقطع آموزش ابتدایی و دبیرستان وجود داشت. هر کدام از این مقاطع آموزش 6 سال بودند. دانش آموزان پس از گذراندن موفق همه 12 سال تحصیلی، موفق به اخذ مدرک دیپلم می شدند.

2- نظام آموزشی 4-3-5 :

در این نظام آموزشی که با تبعیت از نظام آموزشی موفق کشور فرانسه و از سال 1346 اجرایی شد، سه مقطع آموزشی پیش بینی شده بود : ابتدایی که 5 سال تحصیلی داشت از اول تا پنجم، راهنمایی که دارای سه سال تحصیلی بود از هفتم تا نهم و دبیرستان که 4 سال تحصیلی بود از اول دبیرستان تا چهارم دبیرستان.

ساختار نظام آموزشی بعد از انقلاب اسلامی

اولین تغییرات ساختاری نظام آموزشی از زمان وزارت محمد علی نجفی آغاز شد. ایشان از سال 1368 تا 1376 وزیر بود و با تغییر الگوی آموزشی از نظام قدیم قبل از انقلاب به نظام جدید تلاش کرد آموزش عمومی و آمادگی برای آموزش عالی را به دو بخش مجزای از هم تبدیل کند. تاکنون ساختار نظام آموزشی ایران مسیر زیر را طی کرده است:

1- نظام آموزشی 4-3-5 :
همان ادامه ساختار آموزشی قبل از انقلاب که به نظام آموزشی قدیم معروف است.

2- نظام آموزشی ترمی واحدی 1-3-3-5 :

طی سال های 1370 تا 1379 به کار گرفته شد. دانش آموزان دوره ابتدایی و دبستان را در 5 سال، راهنمایی را در 3 سال و دبیرستان را هم در 3 سال می گذراندند و دیپلم می گرفتند. اما دانش آموزانی که قصد ورود به دانشگاه را داشتند 1 سال هم به عنوان دوره پیش دانشگاهی که جدا از دبیرستان بود می گذراندند. (تا جایی که به خاطر دارم همه دانش آموزان این دوره آموزشی را سپری می ساختند.)

3 نظام آموزشی سالی واحدی 1-3-3-5 :

نظام آموزشی سالی واحدی به دلیل معایبی که نظام ترمی واحدی داشت از سال 1380 جایگزین آن شد تا بتواند معایب آن را رفع و مزایای آن را تقویت کند.

4- نظام آموزشی 3-3-6 :

این طرح از سال تحصیلی 1392-1391 اجرا شد. دانش‌آموزان پايه پنجم ابتدايی به جای ورود به مقطع راهنمايی، به دوره ششم ابتدايی وارد شده و بر اين اساس مقطع اول راهنمايی فقط برای همان سال حذف گردید.

دوره ابتدايی در آن گروه‌های سنی 6 تا 11 سال را شامل می شد.  در هر تغییر ساختاری ؛ دانش آموزان، معلمان و انگیزه ها و انگیزش های آنان نیز تحلیل می روند.

5- اخیرا کمیسیون آموزش مجلس تصویب کرد:

نظام آموزش و پرورش کشور از ۳-۳-۶ به ۳-۳-۵-۱ تغییر می یابد.

تصمیم جدید خصوصیات زیر را دارد:

* سن ورود به مدارس ایران از 6 سال به 5 سال کاهش می‌یابد.

* دوره پیش‌دبستانی اجباری می شود.

* 12 سال تحصیل، تغییری نمی کند.

* تنظیم تقویم آموزشی بر اساس اقلیم.

* تقویت نظارت بر سرویس مدارس و کتب درسی. (2)

در طرح جدید، دوره پیش دبستانی به عنوان سال اول آموزشی اجباری خواهد بود. سپس 5 سال دوره ابتدایی و دوره متوسطه در دو 3 سال ارائه خواهد شد.

یقین این طرح از آنچه که حاجی بابایی عملیاتی کرد بهتر خواهد بود. به دو دلیل:

اول: دوره ابتدایی طبق سیاق گذشته 5 سال خواهد بود.

دوم: آموزش پیش دبستانی اجباری خواهد بود.

انتقاد از تغییر ساختار آموزش و پرورش و تصمیم گیری های غیرکارشناسی در صدای معلم

امید که بتوانند خصوصا در مناطق محروم و کم برخوردار، پوشش حداکثری داشته باشند. اما همه چیز به نحوه برنامه ریزی، مدیریت و استقلال و توان اجرایی وزارتخانه بستگی خواهد داشت. چون زمانی حاجی بابایی نیز از موفقیت طرح 3-3-6 اطمینان خاطر داشت و اجرای آن در 123 کشور دیگر را، دلیل موثقی بر بی نقص بودن آن می دانست.

سئوال از وزیر آموزش و پرورش و کمیسیون آموزش مجلس :

وقتی اتصالات لوله کشی ساختمان مسکونی هر یک از شما ایراد اساسی می یابد آن را کانون تعمیر یا تعویض قرار می دهید و یا کل ساختمان را تخریب و آن را از نو می سازید؟

دلیل تغییرات متواتر ساختاری بر اساس « تصمیم گیری های تکانشی » است؟  یا از کارکرد ساختار فعلی رضایت کافی ندارید؟

یعنی دلیل افت تحصیلی، عقب ماندگی تحصیلی، ریزش فاجعه بار دانش آموزان در امتحانات نهایی و آزمون های بین المللی چون تیمز و همچنین بازماندگی تحصیلی و ترک تحصیل را فقط برخاسته از ساختار موجود نظام آموزشی می دانید؟

اجرای طرح 3-3-6 حاجی بابایی از ابتدا با مخالفت های بسیاری مواجه شد اما پشیزی به عصیان کارشناسان قائل نشدید. از جمله ایرادات وارده، قرار گرفتن کلاس ششم در این دوره بود که علیرغم کاهش سن بلوغ به هم نشینی کودکان با آنان راضی شدید که از لحاظ روان شناسی غیراصولی است. دیگر طرح ها نیز به جز همان طرح قدیم قبل از انقلاب که تا سال 1370 ادامه داشت آش دهن سوزی نبوده اند.

ناکارآمدی ساختار فعلی آموزش و پرورش قبول، اما چرا سهم متغیرهای مؤثر دیگر را در این ناتوانی رسواکننده نادیده می گیرید؟

عواملی چون فقدان تربیت معلم استاندارد، نبود آموزش ضمن خدمت یا عدم دسترسی به دانش روز، مسدود ساختن خلاقیت معلم در آموزش با حجم زیاد کتب درسی، کیفیت کم و کمیت زیاد کتب درسی، عدم عادت به مطالعه معلمان، تعدد فوق برنامه های مذهبی و سیاسی، ناموجه بودن عناوین کتب درسی با نیازهای واقعی دانش آموزان، تدریس غیرفعال و سنتی، نبود مراجع ذی صلاح برای تقویت توانایی معلمان طی خدمت، ورشکستگی مالی و معنوی مدارس دولتی، چندگانگی انواع مدارس، تنوع خاستگاه معلمی، انتفاعی کردن آموزش، سیطره مافیای کنکور بر مدارس و تصمیم دانش آموزان و اولیای آنان و حتی معلمان، رواج آموزش تستی به تبعیت از اهداف کنکور، عدم تأمین مالی معلمان و مقایسه معیشت آنان با مشاغلی که نیاز به سواد هم ندارند و...

انتقاد از تغییر ساختار آموزش و پرورش و تصمیم گیری های غیرکارشناسی در صدای معلم

اما انتظار می رود اگر قرار است ایرادات طرح حاجی بابایی همراه با کل طرح، به تاریخ انواع نظام های آموزشی بعد از انقلاب ایران بپیوندد، حداقل شتاب زده و بر اساس « تصمیم گیری تکانشی » عمل ننمایید.

در هر تغییر ساختاری ؛ دانش آموزان، معلمان و انگیزه ها و انگیزش های آنان نیز تحلیل می روند.

جناب وزیر؛

در دیگر کشورهایی که با رسیدن به « اصل صیروت Devenire  » ؛ هر دائم در حال شدن و تغییر تکاملی هستند، وقتی معلمی از یک مدرسه به مدرسه ای دیگر و یا از یک منطقه به منطقه ای دیگر منتقل می شود روزمه ای برای نشان دادن قابلیت های خود به مدیر جدید دارد . 

sazmannezammoallemi2

معلمان ما هنگام انتقال به مدرسه یا منطقه دیگر کدام کیفیت کمی شده را جهت معرفی خود ارائه می دهند؟! 

این خلا برمی گردد به همان مشکل لاینحل ناتوانی در ارزشیابی معلمان که در اجرای طرح رتبه بندی نیز به بن بست رسید و از ماهیت بی نصیبی از کیفیت در نظام آموزشی ایران پرده برداشت. اما چون ما در تحلیل و بررسی پیوند دلایل به یکدیگر، ضعف بیمارگونه داریم و نفع ما در گسستگی هر نوع دلیل آشکار و پنهان است، این ضعف را نیز همانند سایر ناتوانی ها پوشاندیم و با تحکم به رتبه بندی ادامه دادیم که در بند بند آن همه چیز بود جز واقعیت. و باز همگی در برابر سلطان لخت زرپوش به تعظیم و تحسین پرداختیم.

انتقاد از تغییر ساختار آموزش و پرورش و تصمیم گیری های غیرکارشناسی در صدای معلم

این که هر بار سعی در تکرار وضعیت موجود داریم و شنیدن آن ها برای عده ای آزاردهنده شده است برای آن است که « علت و علت العلل و معلول » در نظام آموزشی ایران که معین و متأسفانه ماندگار است ؛ یا جاهلانه نادیده گرفته می شود یا عامدا جا به جا می شود و یا زیرکانه پوشانده می شود.

هر وقت گِرهی از این مجموع مشکلات و حتی معضلات آموزش و پرورش گشوده شود، باور کنید با کمال میل و مسرّت آن را از صفحه روزگار محو خواهیم کرد. یعنی ممکن است روزی برسد که فهرست پلشتی ها کمتر شود و آسایش عقلانیت و منطق حاکم شود؟

فقط با تغییر ساختار نظام آموزشی نمی توان به سر منزل مقصود رسید. باید هر ضعف را در عین پیوستگی نه گسستگی با شجاعت و جسارت، بیان و تحلیل و درمان کنیم. آنجا که رئیس جمهور می گفت : من چیزی نمی دانم . کارشناسان و اهل فن بیایند میدان و طرح و برنامه بدهند، مخالفان ایشان گستاخی کردند. ایشان در حرفه خود اهل فن هستند و با جسارت و صداقت هر چه تمام واقعیت را بیان داشته اند. وقت آن رسیده است که هر کس به حیطه دانسته های خود احترام بگذارد و خود را آچار فرانسه علوم مختلف نداند. همه ما در رشته تحصیلی خود کمابیش قابلیت هایی داریم اما همه چیز دان نیستیم.

انتقاد از تغییر ساختار آموزش و پرورش و تصمیم گیری های غیرکارشناسی در صدای معلم

شاید اگر بر بیسوادی سفید خود فائق آئیم بتوانیم چون دکتر پزشکیان نیاز به کارشناسان اهل فن را ضرورتی اجتناب ناپذیر بدانیم. حال جایگاه و نقش معلمان در تحلیل و ارائه نظر در تغییرات ساختاری نظام آموزشی، در چه مرتبتی خواهد بود؟ یا اصلا دیده خواهند شد؟

معلمان سیاهی لشکر مطیع و منقاد نیستند، هرگز آنان را خلع سلاح نکنید.

1) سایکومتریست؛ روانشناسی و روان سنجی، رفتار تکانشی چیست؟
2) گسترش نیوز، کمیسیون آموزش مجلس تصویب کرد: «۳-۳-۶» به «۳-۳-۵-۱» تبدیل می‌شود، 14 مهر 1404.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

نگاهی به آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران و سقوط آموزش و تربیت در صدای معلم  نهاد آموزش و پرورش در جهان معاصر (و البته پیش‌ترها هم) ویترین توسعه و عیار استحکام نظامات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.

آموزش و پرورش هر قدر به لحاظ زیرساخت، ساختار اداری، محتوا، نیروی انسانی و برنامه‌ریزی‌ها غنی باشد بالتبع خروجی قابل قبول و آبرومندی خواهد داشت و نتیجه‌اش تعلیم و تربیت نسل‌هایی است که خودشان هم معلمان نسل‌های بعدی خواهند بود.

متاسفانه در سال‌های اخیر، نگاه حاکمیت به قشر عظیم دانش‌آموز نه به‌عنوان هدفِ نهاد آموزش، بلکه به عنوان ابزار پیاده‌سازی برخی اهداف سیاسی و ایدئولوژیک شده و بسیاری از آنان را تبدیل به عین آسیب (اعم از آسیب‌زا و آسیب‌دیده) کرده است.

سقوط وحشتناک میانگین نمرات درسی و ناهنجاری‌های اخلاقی در این نسل حاصل سیاست‌های غلطی است که بر دانش‌آموز و خانواده‌ی او دیکته شده‌اند.

 از تاثیر منفی همه‌گیریِ کرونا و تبعات آن از جمله ورود ابزار آموزش مجازی به رابطه‌ی طبیعی بین اولیا و مربیان و دانش‌آموزان، غافل نیستیم.

فضای مجازی با همه‌ی کمکی که به حل مشکل تعطیلی آموزش حضوری کرد، فصلی متفاوت و طوفانی را در زندگی دانش‌آموزان آغاز کرد که به‌نظر نمی‌رسد به این زودی‌ها اجازه‌ی بازگشت به فصول عادی را بدهد.

آسیب‌های مجازی به‌ویژه رواج فیلترینگ و فیلترشکن‌ها، کودکان و نوجوانان را معتادِ دنیایی کرده است که والدین و معلمان به این زودی‌ها امکان نجات آن‌ها از این ورطه را نخواهند داشت. مشکل پیش‌تر گفته در همین نقطه، وحشتناک‌تر می‌شود. هدایت دانش‌آموزان (نسل نوجوان و جوان) به سمت آموزش و تربیت ایدئولوژیکِ افراطی، تسهیل‌گر فرورفتن هرچه‌بیشتر آنان در منجلاب فضای مجازی می‌شود.

نگاهی به آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران و سقوط آموزش و تربیت در صدای معلم

نسلی در سنین جست و جوگری، هیجان و غرور و لجبازی‌های طبیعی در برابر نظام تعلیم و تربیت قرار دارد که نگاهی به حال و روز ایشان نشان‌دهنده‌ی عدم توفیق این‌ نظام در باروری فکری و مهارت‌های اجتماعیِ زیستیِ آن‌هاست.

شعارِ « در یک دست قرآن و در دست دیگر سلاح » از زبان وزرای دولت سیزدهم و حتی چهاردهم، هر چقدر هم موجه باشد، پاسخ‌گوی غلبه بر عصیان و گریزپا بودن نوجوان و جوانی نیست که از اصولی همانند حجاب و احترام به عقاید بزرگترها عبور کرده است.

نگاهی به آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران و سقوط آموزش و تربیت در صدای معلم

پیدایش نسلی که حتی از سال‌های قبل از دیپلم، به کشورهایی غیر از ایران فکر می‌کند و غالبِ وقت و فکرش را روش‌ها و شانس‌های مهاجرت از ایران اشغال کرده است، کارنامه‌ی خوبی برای وزارت آموزش و پرورش نیست.

منکر وطن‌دوستی و پای‌بندی به اصول اولیه اخلاقی در بین این نسل نیستم اما به‌نظر می‌رسد نظام آموزش (و نه فقط آموزش و پرورش) بخش عمده‌ی اعتماد مخاطبان خود را باخته است و برای بازگرداندن آن هم زمان و تلاش و هزینه‌های گزافی باید بپردازد که در نهایت هم به‌پای همه‌ی مردم ایران فاکتور خواهند شد.

توجه خاص رئیس‌جمهور محترم به این بخش، اندک امیدی در میان اولیا و شاید دانش‌آموزان در بازسازی و بازیابی آن اعتماد ایجاد می‌کند به شرطی که بحران‌ها و بحران‌سازی‌های پی‌درپی خارجی و داخلی، اوضاع را از آن‌چه هست خراب‌تر، پیچیده‌تر و دشوارتر نکند .

***

پرچم کردستان عراق در استادیوم شهید مهدی باکری آذربایجان :

نگاهی به آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران و سقوط آموزش و تربیت در صدای معلم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

نگاهی به آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران و سقوط آموزش و تربیت در صدای معلم

منتشرشده در دانش آموز

گروه استان ها و شهرستان ها/

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

در گرگ و میش پنج‌شنبه ۱۷ مهرماه ۴۰۴ در معیت علی‌چمنی از مدیران شاخص ناحیه ۴ و خیر آموزشی، برای آشنایی با سازمان مردم‌ نهاد کیانا (فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل) با گذر از گلستان و گلستانک مهرشهر راهی علی‌آباد‌ گونه (روستای محرومِ گیر افتاده بین برزخ مهرشهر و محمدشهر) می‌شویم.

قبل از رسیدن به روستاشهر علی‌آبادگونه (حسن‌آباد سابق) ؛ اولین چیزی که چون نگینی خودنمایی می‌کند گنبد امامزاده عبداله می‌باشد که در حدود یک کیلومتری بافت اصلی روستاست. سمت راستمان زمین بایر دهها هکتاری‌ست که به گفته محلی ها ، متعلق به مسکن بازنشستگان کشوری می باشد و در حال حاضر رها بوده و عملا محلی مناسب برای تجمع معتادین، دفع نخاله‌ها و پذیرای پسماند منطقه بر سیمای خراش خورده‌اش می‌باشد.

علی‌آباد گونه نیازمند کلانتری‌

روستا از سال ۸۹ به دهیاری ارتقا پیدا کرده و اکنون پذیرای بیش از ۱۲ هزار نفر از مهاجرین ایرانی، اتباع افغانی و سکنه اولیه خود است. علی‌آبادگونه فاقد پارکی درخور، پاسگاه انتطامی، درمانگاه، سرویس عمومی حمل و نقل و خیلی از مظاهر عمومی تمدن و پیشرفت بوده و متاسفانه فاضلاب منازل در کوچه پس کوچه‌های محلات ساری و جاری‌ست.

خانواده‌های آسیب‌پذیر و محروم، بخش غالب روستاست. پرچم ساخت‌ و سازهای فله‌ای و غیرمجاز، کودکان رها و بازمانده از تحصیل نیز همانند سایر آسیب‌های اجتماعی در اهتزاز می‌باشند. به گفته اهالی ؛ ثبت‌نام در مدارس عادی‌ دولتی نیز توام با مشقت و پرداخت هزینه‌هایی‌ است که بعضا از توان اهالی خارج بوده و از واژه مضحک آموزش رایگان، حتی در مدارس کاملا محروم و عادی دولتی خبری نیست.

ده‌سال تاخیر فاز در علی‌آباد گونه

سیمای عمومی روستا نسبت به مناطق مشابه و همجوار حداقل یک دهه تاخیر فاز داشته و تیرهای محرومیت و مظلومیت چشمان میهمانان را نوازش می‌کند .

در کنار ساختمانی شیک و چهارطبقه متوقف می‌شویم. تابلو مجموعه فرهنگی‌ اجتماعی‌ کیانا چشم‌نوازی می‌کند. پس از خوش و بش با « هدی اوغازی مقدم » مدیرعامل و محمدرضا فردان از اعضای هیات مدیره پای صحبت‌هایشان می‌نشینیم.

 اوایل دهه هشتاد ؛ تعدادی از دغدغه‌مندان اجتماعی  کیانا را تاسیس کردند. این موسسه رسما از سال ۸۲ با مجوز فرمانداری در چهار گوشه غرب استان تهران (البرز فعلی) فعال بوده و خلاصه کارش عبارت از: شناسایی و جذب بچه‌هاي جا مانده از تحصیل و کودکان کار، حمایت و آموزش در مقطع ابتدایی و نهایتا سوق دادن‌شان به سیستم رسمی‌ آموزش و پرورش می‌باشد.

بیش از صد داوطلب همکاری داریم

خانم مقدم دانش‌ آموخته ارشد ادیان ضمن تشریح فلسفه تاسیس و چرایی و چگونگی فعالیت کیانا می‌افزاید: موسسه کیانا بیش از صد داوطلب همکاری رایگان داشته و ده نفر پرسنل ثابت حقوق‌بگیر دارد.

دانش‌آموزان شناسایی و جذب شده از ساعت ۸ تا ۱۷ در موسسه خدمات رایگان آموزشی، هنری، ورزشی، مددکاری و روان شناسی دریافت کرده و با ارزش‌های اجتماعی و مهارت‌های زندگی آشنا می‌شوند.

بچه‌های خروجی‌ کیانا از طریق تعیین سطح و آزمون جامع جذب آموزش و پرورش رسمی می‌شوند.

 ۴۰۰ میلیون جریمه برای کیانا

خانم مقدم با اشاره به گستره فعالیت استانی کیانا می‌افزاید: قبلا در گلشهر کرج مستقر بودیم . چند سالی‌ست با افتتاح ساختمان خیرساز مرکز ثقل فعالیت‌ها را در علی‌آبادگونه پی افکنده‌ایم. نکته قابل توجه آن است که مدارس سیار ما در قالب مینی‌بوسی است که به امکانات آموزشی تجهیز شده و در محل کار بچه‌ها و یا مناطق حاشیه‌ای حاضر شده و به آموزش بچه‌ها می‌پردازد. در مناطق محروم استان فعالیت دارند. در واقع کیانا مبدع کلاس‌های سیار در کشور است.

متاسفانه دهیاری به جای کمک به موسسه، به بهانه عدم تامین پارکینگ مطالبه ۴۰۰ میلیون تومان جریمه از کیانا دارد.

موسسه کیانا مرکز خیریه نیست

محمدرضا فردان از اعضای هیات مدیره نیز با بیان مختصات دیگری از چیستی و چرایی موسسه می‌افزاید: کیانا زیرساخت‌ها و خدمات خوبی داشته و در عین حال گمنام و مهجور است. البته ما نمی‌خواهیم کیانا به عنوان یک مرکز خیریه معرفی گردد چون انگیزه پاسخ گویی به درخواست‌های متفرقه و خارج از چارچوب اساسنامه را نداشته و اساسا رویکرد کلی کیانا تلاش و مطالبه‌گری در راستای تغییر قوانین و احقاق حقوق کودکان است.

در طبقه زیرزمین کارگاه خیاطی برپا کرده‌ایم تا در ایجاد اشتغال برای تعدادی از بانوان سرپرست خانوار نیز قدمی برداشته باشیم. در پایان بازدیدی از کلیت مرکز کیانا داریم.

در خداحافظی از کیانا با چند نفر از دانش‌آموزان قد و نیم‌قد و پرستو غلامحسینی روابط عمومی و فربد از مربیان کیانا چاق سلامتی‌ می‌کنیم.

زبان بدن بچه‌ها و نگاه‌های پرمهر و منتظرشان، بلندترین فریادی‌ است که گوش فلک را کر و عدالت آموزشی را به چالش کشیده و آرزوهای برباد رفته‌ پدر و مادرشان را در گوش مسئولین جار می‌زند.

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

گزارش صدای معلم از سازمان مردم‌ نهاد کیانا فعال در حوزه آموزش کودکان بازما‌نده از تحصیل و منطقه ی محروم  علی‌آباد گونه

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور