یکی از دلایل پایین بودن کیفیت تولید و خدمات در کشور ما با وجود منابع انسانی و مادی سرشار، نوعی نگرش است که من در کتاب « بیگانه درون » از آن با عنوان «نگرش نقطهای» یاد کردهام. «نگرش نقطهای» یعنی این که انسان در مسیر انجام کاری، تنها به نتیجه فکر کند و فرآیند را نادیده بگیرد. یعنی به جای اینکه مسیر را دریابد، فقط به مقصد بیندیشد.
چنین نگاهی، یک روش بسیار رنجآور و مخرب است. چرا ما ماشینی مثل پراید را تولید میکنیم که ملقب به « ارابهی مرگ » میشود؟ برای اینکه هم آدمی که در آن کارخانه کار میکند و هم کسی که مدیر یا معاون است، برایشان مهم نیست که در مسیر تولید، کارشان را خوب انجام دهند یا نه، چرا؟ چون آن کار و آن فرآیند را دوست ندارند. آنها فقط بهدنبال این هستند که به «مقصد» یعنی پول برسند. بنابراین تا میتوانند «فرآیند» را سرهمبندی میکنند، تا سهلتر و سریعتر به «فرآورده» برسند. بدینترتیب، در نهایت، اتومبیلی بیکیفیت را به قیمت گزاف روانهی بازار میکنند که هزینههای مالی و روانی و حتی خطرات جانی بسیار برای مشتریان به بار میآورد.
شما نمیتوانید «فرآیند» را خراب کنید و انتظار محصول خوبی را داشته باشید، زیرا «فرآورده» و «فرآیند» از هم جدا نیستند، بلکه درهمتنیدهاند. شما از ثانیهای که شروع به تولید یک چیز میکنید، خصوصیات محصول نهایی را رقم زدهاید.
نگرش نقطهای، در سیستم آموزشی ما نیز معضلات زیادی به بار آورده است. چرا استاد در سر کلاس بهجای درس دادن، از هر دری حرف میزند و خاطره تعریف میکند؟ چون برای تدریس، آمادگی ندارد و اصلا حوصله ندارد و عصبی است. برای اینکه فرآیند تدریس را دوست ندارد. پس چرا به دانشگاه آمدهاست؟ بهخاطر فرآورده، چون قرار است پول بگیرد! یعنی مسیر را خراب میکند، برای اینکه به مقصد دست پیدا کند.
چرا ما اینهمه از مدرسه متنفر بودیم؟ برای اینکه فقط میخواستند یکسری اطلاعات را در مغز ما فروکنند، بدون اینکه توجه داشته باشند که روند آموزش چقدر امر مهم و حساسی است. در واقع، به ما با هر کیفیتی آموزش میدادند چون هدف فقط این بود که ما مطالب کتاب را حفظ کنیم، حال، به هر ترتیبی، که این کار را انجام میدادیم، ولو با کتک و توهین، مهم نبود!

در مقابل«نگرش نقطهای» ، «نگرش خطی» قرار دارد، یعنی این که فرد بهجای اینکه فقط به فکر اتمام کار و رسیدن به نتیجه باشد، به فرآیند کار توجه کند و دل بدهد و حتی از جریان فعالیت خود لذت ببرد. معلم یا والد به جای این که همهاش دلمشغول این باشند که بچه، شعر سعدی را حفظ کرد یا نکرد، عمق و زیبایی و آهنگ شعر را به او نشان بدهند و در عوض اصرار به از بر کردن اسم و عدد و نام شهرها، جذابیت تاریخ و رابطه رویدادهای آن با زندگی و جامعه امروز را به کودک نشان بدهند...
با چنین نگرشی، هم آموزش و هم یادگیری به بهترین شکل محقق خواهد شد، زیرا دانشآموزان، با توجه و لذت، فرآیند یادگیری را طی میکنند و طبعا به بهترین نتیجه نیز دست مییابند. همیشه همین طور است، از فرایند خوب، خواهناخواه نتیجه خوب هم بیرون خواهد آمد.
@sasanhabibvand
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر در انتقاد از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران در خصوص وضعیت مبالغ دریافتی در مورد فوق برنامه مدارس می باشد .
در این نامه آمده است :
« و این پول ها در رفت و برگشت آن هم چند ماه طول خواهد کشید ....
10درصد اداره کل ؛ 10درصد مالیات و حتما مناطق هم بخشی از آن را بر خواهند داشت و مدارس را در پرداخت فوق برنامه به همکاران و هزینه های مدرسه دچار مشکل خواهند کرد.
به چه علت باید پولی که مردم داده اند را در قالب سرانه به مدارس برگرداند و تازه این پول متعلق به مدرسه را با منت به مدرسه بدهند ؟
این رفت و برگشت جز آن 10درصدی که می خواهد مصادره شود چه نفع دیگری دارد و اگر می خواهید بر مدارس و وجوه دریافتی نظارت کنید باز هم راهش این نیست .
تجربه نشان داده است که این قبیل کارها جز با هدف دست کردن در جیب مدارس توسط اداره کل شهر تهران و مناطق نمی باشد » .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای توضیح و انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
گروه گزارش/

میترا تیموری ؛مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان و دبیر ستاد ملی جوانی جمعیت، روز دوشنبه ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۴ نشست خبری با حضور اصحاب رسانه برگزار کرده است . ( این جا )
برخی سخنان مطرح شده توسط خانم تیموری بیشتر جنبه ی « شعاری و تبلیغاتی » داشته و حتی با واقعیات آموزش و پرورش و جامعه هم خوانی ندارند .
مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان با اشاره به بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، زنان فرهنگی را «کنش گران اصلی تمدن اسلامی» دانسته و می گوید :
« زنان فرهنگی نه تنها انتقال دهندگان علم و دانش، بلکه الهامبخش ایمان، عزت، کرامت و روحیه جهادی در نسل جوان هستند. همانطور که مادران ستون خانوادهاند، زنان فرهنگی ستون نظام تعلیم و تربیت هستند .

ما بر این باوریم که تمامی اقدامات تربیتی و پرورشی، در نهایت به حوزه زنان بازمیگردد، از اینرو «عدالتمحوری» بهعنوان یکی از اصول راهبردی، در قلب برنامهریزیهای ما جای دارد .
در روند تدوین این آثار متوجه شدیم که بخشی از آمارهای مورد نیاز برای سیاستگذاری اصلاً وجود ندارد و همین خلأ آماری، مسیر برنامهریزی را دشوار میسازد. بر همین اساس، تقویت نظام آماری حوزه زنان و دختران از اولویتهای جدی ما خواهد بود . اما آن چه در این میان یک مساله و پرسش استراتژیک ( راهبردی ) برای موضوع و فرایند آموزش مطرح می باشد آن است که آموزش و پرورش با وجود تبلیغات فراوان و بزرگ نمایی های رسانه ای بنگاه های وابسته ی دولتی تاکنون در اولویت های نخست جمهوری اسلامی نبوده است .
با وجود کوچک بودن ساختار حوزه امور زنان، تلاش ما این بوده که هم نیازهای دختران دانشآموز و زنان فرهنگی را پاسخ دهیم و هم از ظرفیت خود ایشان برای ارتقاء نظام آموزشی استفاده کنیم. ».
همان که خانم تیموری تصریح می کند ؛ بیش از 50 درصد کل کارکنان وزارت آموزش و پرورش را زنان تشکیل می دهند .
برای حمایت از زنان در وزارتخانه ای که اکثریت عددی با زنان است ، « دفتر امور زنان » تشکیل شده است که از نظر ما در واقع نوعی تحقیر زنان است .

اگر قرار است دفتری برمبنای جنسیت تاسیس شود، قاعدتا باید « دفتر امور مردان » ایجاد شود زیرا مردان در این وزارتخانه در اقلیت هستند. تاسیس دفتر حمایتی برای اکثریت کارکنان « غیرعادی » است .
این که خانم تیموری ادعا می کند که تمامی اقدامات تربیتی و پرورشی، در نهایت به حوزه زنان بازمیگردد بر اساس کدام سند و یافته ی پژوهشی بوده و قابل اثبات می باشد ؟
اگر به باور ایشان ؛ « زنان فرهنگی ستون نظام تعلیم و تربیت هستند » پس می توان این گونه نتیجه گرفت که بحران ناکارآمدی در زنانه ترین وزارتخانه ی جمهوری اسلامی به زنان ، رویکرد و عملکرد این جنسیت باز می گردد .
مشاور امور زنان وزیر آموزش و پرورش قرار است کدام سیاست گذاری ها و برنامه ریزی ها را در حوزه آموزش و پرورش انجام دهد که نیازمند نظام صحیح آماری است ؟

اگر تلاش ایشان در آموزش و پرورش معطوف به تخصیص سهمیه بیشتر برای زنان در حوزه « مدیریت های میانی و فوقانی » است می تواند آن را از طریق مراجع قانون گذاری پی گیری کند البته اگر تصور می شود که بحران ناکارآمدی در آموزش و پرورش از فقدان عدالت جنسیتی نشات می گیرد .
هر چند پیش تر ؛ « شورای عالی اداری » مصوبهای درباره اختصاص سهمیه 30 درصدی به مدیریت زنان داشته است . ( این جا )
اما پرسشی که این جا به جد مطرح می شود آن است که وجود این همه پست « مشاور در امور زنان » در سطح ستاد و نیز بیش از 700 منطقه ی آموزشی چه تحولی را در آموزش و مناسبات آن ایجاد کرده است ؟ درست به همان دلیل که وجود جایگاهی به نام « روابط عمومی » در ادارات و حتی در سطوح ستادی تاثیری در روند جاری آموزش و پرورش نداشته و حتی حذف آن نیز خللی در امور ایجاد نمی کند .
اگر قرار بود این تحول صورت بگیرد ؛ جایگاه « مدیر کل امور زنان » به « مشاور » تنزل پیدا نمی کرد .

اما آن چه در این میان یک مساله و پرسش استراتژیک ( راهبردی ) برای موضوع و فرایند آموزش مطرح می باشد آن است که آموزش و پرورش با وجود تبلیغات فراوان و بزرگ نمایی های رسانه ای بنگاه های وابسته ی دولتی تاکنون در اولویت های نخست جمهوری اسلامی نبوده است .
آیا افزایش سهمیه ی زنان در مدیریت های میانی و فوقانی این وزارتخانه و فربه سازی « ساختار حوزه ی امور زنان » آن را به مساله ی نخست حکومت و جامعه تبدیل می کند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از طلا بودن پشیمان گشتە ایم
مرحمت فرمودە مارا مس کنید
شاید برای شما هم سوال بودە باشد کە چرا با ریزش شدید مراکز طرف قرارداد با بیمە تکمیلی دانا ( همان بیمە طلایی) طی مدت کوتاهی رو به رو شدە ایم؟
ماجرا چیست؟
راستش را بخواهید هیچ کسی برادر بد حساب نمی خواهد . متاسفانە بیمە تکمیلی معلمان با عملکرد بسیار ضعیف در زمینە انجام تعهدات خود و ضعف همکاری با مراکز طرف قرارداد سبب قهر کردن و لغو قرارداد بسیاری از این مراکز شدە، بە گونە ای کە حتی در کلان شهرها پیدا کردن چنین مراکزی یک دردسر عظیم محسوب می شود , اما چرا بیمە ی دانا همچنان ما را دوست دارد؟
خُب ! جوابش راحت است . سر هیچ کیسە ای بە اندازەی کیسە ی فرهنگیان شل نیست !

هر ماه بدون سوخت و سوز حق بیمە تکمیلی با برداشت از حقوق معلمان، سر وقت بە جیب شرکت بیمە ریختە می شود اما نوبت بە جیب آقای بیمە تکمیلی کە می رسد پیچ و خم های تو در تو شروع می شود . خلاصە زورش می آید دُنگ خودش را پرداخت کند. البتە راە حل بیمە تکمیلی برای مراکزی کە طرف قرارداد نیستند خیلی خلاقانە است !
می گوید بیمار خودش آزاد پرداخت کند ؛ مدارک و فیش پرداختی بیاورد ، هزینە اش را برمی گردانیم، کسی نیست بگوید : چرا نقد می گیری اما نسیە پس می دهی؟
مشکل اصلی کسانی کە بیمە تکمیلی می کنند این است کە اکثرا در زمان بیماری یا انجام خدمات دندان پزشکی ، توانایی پرداخت یک جای هزینە ها را ندارند ؛ در نتیجە امکان دارد درمان بە تعویق بیافتد یا اگر اورژانسی باشد باید دست پیش مردم دراز کرد .
اگر من معلم بتوانم هزینە درمان را یک جا پرداخت کنم، دیگر بیمە تکمیلی می خواهم چه کار ؟
ضمنا بیشتر افراد پس از پرداخت از جیب خودشان یا وقت نمی کنند، یا دل و دماغ تحویل مدارک پزشکی بە شرکت بیمە را ندارند ؛ در نتیجە در این پیچ و خم های اداری کە ساختە اند بالاخرە تعداد بسیاری بە مقصد نمی رسند تا حقشان را دریافت کنند و این یعنی ترفندی برای فرار از تعهدات .

بگذارید این فن قدیمی را از یک کاسب بدسگال در بازار بغداد برایتان بازگو کنم :
« دوستش می گوید : در بازار بغداد رفیقی عطر فروش داشتم کە یهودی بود، عطر های تقلبی بە مردم می فروخت و اگرچە می دانست ماندگاری چندانی ندارد بە مشتری می گفت : اگر بویش یک هفتە بر لباست باقی نماند آن را برایم پس بیاور.
من کە ماجرا را می دانستم می گفتم : چرا این وعدە ها را بە مشتری می دهی ؟ ممکن است برایت پس بیاورند ؛ آن وقت کلاهت پس معرکە است!
او در جواب می گفت: بیشتر مردم اگر هم بدانند عطر ها تقلبی هستند ؛ حوصلە ندارند آن را پس بیاورند ؛ پس نگران نباش!
فکر کنم شرکت بیمە دانا هم این داستان را شنیدە باشد...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در جامعهای که پیچیدگیها و وابستگیهای اجتماعی روز به روز بیشتر میشوند، اعتماد اجتماعی به مثابه ستون فقرات روابط انسانی عمل میکند. وقتی تهمت و دروغ وارد نظام ارتباطی افراد میشود، نه تنها اعتماد فردی بلکه سرمایه اجتماعی که جامعه را به هم پیوند میدهد، آسیب میبیند. این آسیبها، زمینهساز گسستهای اجتماعی، کاهش سرمایه اجتماعی و تضعیف همبستگی اجتماعی میشوند.
پدید آمدن تهمت و دروغ اغلب ریشه در ساختارهای نابرابر قدرت و فشارهای روانی فردی دارد؛ افراد ممکن است از ترس انزوا یا تلاش برای کسب جایگاه اجتماعی، به ابزارهایی مثل نشر اکاذیب متوسل شوند. اما نتیجه این رفتارها چیزی جز بیاعتمادی گسترده، تضعیف انسجام اجتماعی و تعمیق شکافهای فرهنگی و ارزشی نیست.
حقیقت و صداقت، نه فقط یک ارزش فردی بلکه سرمایهای جمعیاند که بدون آن پایداری و توسعه اجتماعی معنادار نخواهد بود. لذا باید در برابر فرهنگ تهمت و دروغ مقاومت کرده و فضایی برای گفتوگوی صادقانه و احترام متقابل ایجاد کرد تا اعتماد بازسازی شود و امکان رشد و توسعه اجتماعی فراهم گردد.
تنها در جامعهای که ساختارهای فرهنگی و نهادی آن صداقت را تبلیغ و تقویت کند، امکان شکلگیری روابط انسانی پایدار و تحقق عدالت اجتماعی وجود دارد.
در جامعهای که هر روز به هم نزدیکتر میشویم، اعتماد چون ریشهای عمیق در دل خاک روابط به جا میماند. اما وقتی تهمت چون بادهای سوزان میوزد، و دروغ چون سایههای تار بر جای میافتد، همان ریشهها سست و شکننده میشوند، و درخت زندگی همانند تنهایی در طوفان میلرزد.
تهمت زخم است، دروغ زخمیست بر تن جامعه که زنجیرهای از بیاعتمادی، کینه و دلخوری میسازد، شاید ترسی پنهان در دلها، خیزش این تندباد باشد، اما فقط سکوت و تنهایی را به بار میآورد، و هم نشینی ما را به گوشههای انزوا میکشاند.

ای ما که در مسیر همدلی گام برمیداریم،
بیایید صداقت را چراغ راه کنیم،
کلام حقیقت را به زبان بیاوریم،
تا در کنار هم، آتش اعتماد را روشن نگاه داریم،
چرا که تنها در جامعهای که صداقت در آن خانه کند،
آدمیان فرصت بالندگی و شکوفایی را خواهند یافت.
بیاییم مسئولیت های فردی و جمعی خود را جدی بگیریم و با آگاهی، صداقت و احترام، نقشی سازنده در بازسازی سرمایه اجتماعی ایفا کنیم.
ای کاش تغییر و آگاهی بیاید تا زخمها بهبود یابند و برگهای تازه سبز شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

« قدرت واقعی رسانهها در جوامع امروزی نه در آن چیزیست که میگویند، بلکه در آن چیزیست که نادیده میگیرند. سکوتی که رسانهها انتخاب میکنند، اغلب بلندتر از فریادهایشان است. در جهانی که اطلاعات کالاست، سانسور دیگر بهمعنای بریدن جملهها یا توقیف کتابها نیست؛ بلکه بهسادگی میتواند با بیتوجهی نسبت به صداهای مخالف اعمال شود. پرسش کلیدی این نیست که چه گفته میشود، بلکه این است: چه چیزی اجازهی گفته شدن نمییابد و چرا؟»
کتاب: رسانهها و دموکراسی در دوران جهانیشدن» نوشتهی رابرت مکچسنی
***
19 مهر 1404 ؛
رکنا چنین گزارش می کند : ( این جا )
« در نشستی که قرار بود درباره «سلامت روان» باشد، معاون وزیر بهداشت با رفتار عصبی خود عملاً نمونهای زنده از بحران همان سلامت روان را به نمایش گذاشت.
علیرضا رئیسی، در حضور دهها خبرنگار دعوت شده توسط وزارتخانه متبوعش، در مواجهه با یک سوال کاملاً حرفهای از سوی خبرنگار رکنا، به جای پاسخ گویی، با فریاد، تحقیر و خطابهایی نظیر «یک الف بچه» و «سایت تان میخواهد دیده شود» به او حمله کرد؛ آن هم با انگشت اشارهای که نه به سوی پرسش، بلکه به سمت شأن خبرنگاری گرفته شده بود » .
همان گونه که انتظار می رفت این صحنه ی مشاجره بین یک خبرنگار با یک مقام دولتی واکنش های قابل توجهی در شبکه های اجتماعی و افکار عمومی داشت و البته باز هم مطابق انتظار و تحت فشار افکار عمومی ، وزیر بهداشت و معاونش عذرخواهی کردند .
( ویدئو را مشاهده فرمایید ) :
برای کسی که در حوزه رسانه و خبر فعال باشد مشاهده چنین صحنه هایی خیلی عجیب و غریب و یا دور از انتظار نیست به ویژه آن که در چنین نشست های خبری معمولا رسانه های دولتی و شبه دولتی حضور دارند و به تبع آن مقامات دولتی انتظار دارند که نشست به قول خودشان در فضای « خودی » و در کمال آرامش و متانت پیش رود و خدای ناکرده پرسشی مطرح نشود که موجب جنجال و غوغا شود .
در حوزه ی آموزش و پرورش بسیار کم دیده ام که خبرنگاری بخواهد به قول معروف موی دماغ مسئولی شود .
خبرنگاران غالبا سعی می کنند پرسش های تستی و یا کوتاه پاسخ از نوع « آسان » مطرح کنند و برخی هم از خیر سوال کردن می گذرند و به درج یک گزارش و یا خبر کلیشه ای اکتفا می کنند .
اما نکته ی مهم و قابل تامل و البته تاسفی که نمی توان از کنار آن به راحتی و به آسانی گذشت این است :
زمانی که معاون وزیر بهداشت در حال حملات لفظی به « زهرا علی هاشمی » خبرنگار رکنا بود سایر خبرنگاران و به اصطلاح همکاران وی سکوت کرده بودند . هنوز « مطالبه گری » را به معنای درست ، علمی و عملیاتی آن یاد نگرفته ایم و با وجود این که این گونه صحنه ها به کرات تکرار می شوند باز هم از آن ها درس نمی آموزیم و راه خود می رویم .
( برخی از این خبرنگاران - آن چه که در کلیپ مشخص است - حتی با آن خبرنگار « تماس چشمی » هم ندارند و سعی می کنند خود را در جلسه به نوعی « مشغول » نشان دهند . )
سکوت حاضران بدون تردید موجب جسارت بیشتر معاون وزیر گردید و موجب استفاده از کلماتی سخیف و بی مایه در مورد آن خبرنگار شد .
حال اگر به فرض ، سایر خبرنگاران از همکار خود دفاع می کردند و در صورت استمرار آن توهین ها جلسه را « ترک » می کردند ؛ باز هم « فردا » یی مقامی و یا مسئولی به خود جرات می داد که چنین وضعیتی را تکرار کند ؟
به تازگی در خبری که از سوی رسانه های خبری جهان انعکاس وسیعی داشت ؛ ترک دسته جمعی خبرنگاران آمریکایی در ساختمان پنتاگون در اعتراض به سیاست ها و رویه های محدود کننده در حوزه اطلاع رسانی و وظایف حرفه ای خبرنگاران بود که توسط دونالد ترامپ به آنان دیکته می شود . ( این جا )

سیاستمداران و کارگزاران فعلی آمریکا هر چه توجیه کنند و دلیل بیاورند اما این حرکت قابل ستایش خبرنگاران در دفاع از حوزه حرفه ای روزنامه نگاری در تاریخ ثبت شد و آنان نشان دادند که به واقع ، رسانه رکن رکین دموکراسی است .

تاکنون اصلا و ابدا ندیده ام که در نشستی خبرنگاران در اعتراض به توهین و یا تحقیر خبرنگاری چنین حرکت هایی را انجام دهند .
حتی در زمان دولت روحانی زمانی که در یک نشست خبری یکی از مسئولان وقت به خبرنگاری توهین کرد و او را بی سواد ، غیر مطلع و... خطاب کرد و فقط حرف مفت می زند ؛ تنها « صدای معلم » بود که به این حرکت سخیف و غیر حرفه ای اعتراض کرد .
بقیه گویی نه می شنیدند و نه می دیدند ....

جالب است بدانید در نشست های خبری آموزش و پرورش حتی وقتی خبرنگاری در مورد پرسش خود سماجت کند و خواهان توضیح شفاف مقام مرتبط شود نه تنها از سوی سایر خبرنگاران حمایت نمی شود بلکه ممکن است مورد سرزنش و یا شماتت آنان واقع گردد که چرا وقت جلسه را گرفته و یا نشست خبری جای این کارها نیست و...
این خبرنگاران تصور می کنند که هر گونه جدل و بحث در حوزه روابط دو نفره میان خبرنگار پرسش کننده و مقام مسئول است و مساله ای شخصی بوده و ارتباطی با آنان ندارد .
گویی ؛ آن ها فقط آمده اند که پرسش خود را مطرح کنند و به سان یک « میرزا بنویس » چیزی بنویسند و سپس جلسه را ترک کنند .
در سه سال و اندی که « صدای معلم » در دوران دولت سیزدهم ( ابراهیم رئیسی ) از حضور در نشست های خبری وزارت آموزش و پرورش بدون هر گونه دلیل مشخص و یا قانع کننده ای محروم شد ؛ حتی یک رسانه ، حتی یک خبرنگار را ندیدم که بابت این موضوع معترض شود و یا به وزارتخانه تذکری بدهد .

برخی هم به نظر می رسید از این عدم حضور صدای معلم در نشست ها به نوعی شادمان هم بودند چرا که رسانه ای احتمالا فراتر از آنان ظاهر نمی شد تا احتمالا دچار وجدان درد بابت کم کاری و یا مصلحت سنجی های خود شوند .
نظیر این وضعیت در موقعیت هایی مانند « شورای معلمان » در مدرسه هم به دفعات قابل مشاهده هستند زمانی که معلمی بخواهد در مورد مساله ی مورد نظر خود سماجت کند و با عتاب و خطاب همکاران رو به رو می شود .
بدیهی است :
در چنین جامعه ای با این مختصات فرهنگی و اجتماعی نمی توان و نباید انتظار معجزه و تحولات مثبت و رو به جلو را داشت . و طبیعی است که وضعیت روز به روز بدتر ، بغرنج تر و پیچیده تر شود .
در یادداشت پیشین خود با عنوان : « دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی ( زد ) » این مساله و یا ایپدمی اجتماعی را کاملا باز کردم . ( این جا )
« بسیاری اوقات با خود می اندیشم که منظور از « نخبه » به معنای دقیق و واقعی کلمه چیست و مهم تر از آن که بر اساس همین تعریف که از دل آن دایره نخبگان وسعتی فراگیر و خیره کننده پیدا می کند ؛ چرا این نخبگان مدعی ، شهامت و جسارت اعتراض را در همان زمانی که در حق آنان اجحاف می شود و یا به انحای مختلف مورد « تحقیر » قرار می گیرند ؛ به واقع ندارند و از آن « بی بهره » هستند ؟
نخبه ای که قادر نیست از حقوق مدنی و یا شهروندی خود به موقع دفاع کند و یا در بهترین حالت و از میان آن همه « جمعیت نخبه » مستقر در سالن فقط یک دانش آموز آن هم به آن سبک اعتراض می کند و بقیه ترجیح می دهند که راه سکوت را در پیش گیرند ؟
پرسش اساسی این است که قرار است موتور محرکه تحولات بنیادین در این جامعه چه کسانی باشند وقتی که دانش آموزان نخبه از نوع نسل زد حتی توان اعتراض مدنی به یک تحقیر نهادینه شده در دل یک نهاد آموزشی و تربیتی را ندارند ؟
این همه مصلحت سنجی و این همه محافظه کاری از کجا نشات می گیرد آن هم از نسلی که ادعایش در « متفاوت بودن » از نسل قبلی ها گوش فلک را کرده است ؟
چرا ما « هنوز » یاد نگرفته ایم وقتی فردی و با سرمایه ی خودش معترض و منتقد یک مساله جمعی می شود و به انحرافات و اجحافات تثبیت شده ی جمعی اعتراض می کند ؛ از او حمایت کنیم و پشت او بایستیم ؟

سخنان و مواضع درست و منطقی او را تایید کنیم هر چند ممکن است با آن فرد اختلاف نظر و یا افتراق سلیقه و نگرش داشته باشیم .
واقعا چه زمانی قرار است که ما در توازی و بهتر بگوییم : تعارض دو مسیر « مصالح جمعی » و « منافع فردی » ؛ اولی را فدای دومی کنیم و برای تسلی درون خویش که عمقی هم ندارد شروع کنیم به بافتن توجیهات و انواع فرافکنی ها و جا به جایی که نشانی از خرد و عقلانیت در آن نیست ؟ »
واقعیت آن است که بسیاری از ما ایرانی ها دائما و در « نقش های مختلف » در جامعه در حال تولید و بازتولید چنین وقایع کمدی با چاشنی روابط و مناسبات بیمار هستیم . بی آن که تلنگری بر « اندیشه ، گفتار و یا کردار » ما باشد .
هنوز « مطالبه گری » را به معنای درست ، علمی و عملیاتی آن یاد نگرفته ایم و با وجود این که این گونه صحنه ها به کرات تکرار می شوند باز هم از آن ها درس نمی آموزیم و راه خود می رویم .
کلیپ را مشاهده فرمایید :