صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه استان ها و شهرستان ها/

نامه ی زیر در انتقاد از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران در خصوص وضعیت مبالغ دریافتی در مورد فوق برنامه مدارس می باشد .

در این نامه آمده است :

«  و این پول ها در رفت و برگشت آن هم چند ماه طول خواهد کشید ....

10درصد اداره کل ؛ 10درصد مالیات و حتما مناطق هم بخشی از آن را بر خواهند داشت و مدارس را در پرداخت فوق برنامه به همکاران و هزینه های مدرسه دچار مشکل خواهند کرد.

به چه علت باید پولی که مردم داده اند را در قالب سرانه به مدارس برگرداند و تازه این پول متعلق به مدرسه را با منت به مدرسه بدهند ؟

این رفت و برگشت جز آن 10درصدی که می خواهد مصادره شود چه نفع دیگری دارد و اگر می خواهید بر مدارس و وجوه دریافتی نظارت کنید باز هم راهش این نیست .

تجربه نشان داده است که این قبیل کارها جز با هدف دست کردن در جیب مدارس توسط اداره کل شهر تهران و مناطق نمی باشد  » .

« صدای معلم » آمادگی خود را برای توضیح و انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

گزارش و انتقاد صدای معلم از کارکرد و عملکرد مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان

میترا تیموری ؛مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان  و دبیر ستاد ملی جوانی جمعیت، روز دوشنبه ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۴ نشست خبری با حضور اصحاب رسانه برگزار کرده است . ( این جا )

برخی سخنان مطرح شده توسط خانم تیموری بیشتر جنبه ی « شعاری و تبلیغاتی » داشته و حتی با واقعیات آموزش و پرورش و جامعه هم خوانی ندارند .

مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان با اشاره به بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، زنان فرهنگی را «کنش گران اصلی تمدن اسلامی» دانسته و می گوید :

« زنان فرهنگی نه‌ تنها انتقال‌ دهندگان علم و دانش، بلکه الهام‌بخش ایمان، عزت، کرامت و روحیه جهادی در نسل جوان هستند. همان‌طور که مادران ستون خانواده‌اند، زنان فرهنگی ستون نظام تعلیم و تربیت هستند .

گزارش و انتقاد صدای معلم از کارکرد و عملکرد مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان

ما بر این باوریم که تمامی اقدامات تربیتی و پرورشی، در نهایت به حوزه زنان بازمی‌گردد، از این‌رو «عدالت‌محوری» به‌عنوان یکی از اصول راهبردی، در قلب برنامه‌ریزی‌های ما جای دارد .

در روند تدوین این آثار متوجه شدیم که بخشی از آمارهای مورد نیاز برای سیاست‌گذاری اصلاً وجود ندارد و همین خلأ آماری، مسیر برنامه‌ریزی را دشوار می‌سازد. بر همین اساس، تقویت نظام آماری حوزه زنان و دختران از اولویت‌های جدی ما خواهد بود . اما آن چه در این میان یک مساله و پرسش استراتژیک ( راهبردی ) برای موضوع و فرایند آموزش مطرح می باشد آن است که آموزش و پرورش با وجود تبلیغات فراوان و بزرگ نمایی های رسانه ای بنگاه های وابسته ی دولتی تاکنون در اولویت های نخست جمهوری اسلامی نبوده است .

با وجود کوچک بودن ساختار حوزه امور زنان، تلاش ما این بوده که هم نیازهای دختران دانش‌آموز و زنان فرهنگی را پاسخ دهیم و هم از ظرفیت خود ایشان برای ارتقاء نظام آموزشی استفاده کنیم. ».

همان که خانم تیموری تصریح می کند ؛ بیش از 50 درصد کل کارکنان وزارت  آموزش و پرورش را زنان تشکیل می دهند .

 برای حمایت از زنان در وزارتخانه ای که اکثریت عددی با زنان است ، « دفتر امور زنان » تشکیل شده است که از نظر ما در واقع نوعی تحقیر زنان است .

گزارش و انتقاد صدای معلم از کارکرد و عملکرد مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان

اگر قرار است دفتری برمبنای جنسیت تاسیس شود، قاعدتا باید « دفتر امور مردان » ایجاد شود زیرا مردان در این وزارتخانه در اقلیت هستند. تاسیس دفتر حمایتی برای اکثریت کارکنان « غیرعادی » است .

این که خانم تیموری ادعا می کند که تمامی اقدامات تربیتی و پرورشی، در نهایت به حوزه زنان بازمی‌گردد بر اساس کدام سند و یافته ی پژوهشی بوده و قابل اثبات می باشد ؟

اگر به باور ایشان ؛ « زنان فرهنگی ستون نظام تعلیم و تربیت هستند » پس می توان این گونه نتیجه گرفت که بحران ناکارآمدی در زنانه ترین وزارتخانه ی جمهوری اسلامی به زنان ، رویکرد و عملکرد این جنسیت باز می گردد .

مشاور امور زنان وزیر آموزش و پرورش قرار است کدام سیاست گذاری ها و برنامه ریزی ها را در حوزه آموزش و پرورش انجام دهد که نیازمند نظام صحیح آماری است ؟

گزارش و انتقاد صدای معلم از کارکرد و عملکرد مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان

اگر تلاش ایشان در آموزش و پرورش معطوف به تخصیص سهمیه بیشتر برای زنان در حوزه « مدیریت های میانی و فوقانی » است می تواند آن را از طریق مراجع قانون گذاری پی گیری کند البته اگر تصور می شود که بحران ناکارآمدی در آموزش و پرورش از فقدان عدالت جنسیتی نشات می گیرد .

هر چند پیش تر ؛ «  شورای عالی اداری  » مصوبه‌ای درباره اختصاص سهمیه 30 درصدی به مدیریت زنان داشته است . ( این جا )

اما پرسشی که این جا به جد مطرح می شود آن است که وجود این همه پست « مشاور در امور زنان » در سطح ستاد و نیز بیش از 700 منطقه ی آموزشی چه تحولی را در آموزش و مناسبات آن ایجاد کرده است ؟ درست به همان دلیل که وجود جایگاهی به نام « روابط عمومی » در ادارات و حتی در سطوح ستادی تاثیری در روند جاری آموزش و پرورش نداشته و حتی حذف آن نیز خللی در امور ایجاد نمی کند .

اگر قرار بود این تحول صورت بگیرد ؛ جایگاه « مدیر کل امور زنان » به « مشاور » تنزل پیدا نمی کرد .

گزارش و انتقاد صدای معلم از کارکرد و عملکرد مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان

اما آن چه در این میان یک مساله و پرسش استراتژیک ( راهبردی ) برای موضوع و فرایند آموزش مطرح می باشد آن است که آموزش و پرورش با وجود تبلیغات فراوان و بزرگ نمایی های رسانه ای بنگاه های وابسته ی دولتی تاکنون در اولویت های نخست جمهوری اسلامی نبوده است .

آیا افزایش سهمیه ی زنان در مدیریت های میانی و فوقانی این وزارتخانه و فربه سازی « ساختار حوزه ی امور زنان »  آن را به مساله ی نخست حکومت و جامعه تبدیل می کند .

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

گزارش و انتقاد صدای معلم از کارکرد و عملکرد مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان

منتشرشده در گفت و شنود

 انتقاد از بیمە تکمیلی دانا و ماجرای آن عطر فروش بازار بغداد در صدای معلم  از طلا بودن پشیمان گشتە ایم

مرحمت فرمودە مارا مس کنید

شاید برای شما هم سوال بودە باشد کە چرا با ریزش شدید مراکز طرف قرارداد با بیمە تکمیلی دانا ( همان بیمە طلایی) طی مدت کوتاهی رو به رو شدە ایم؟

ماجرا چیست؟

راستش را بخواهید هیچ کسی برادر بد حساب نمی خواهد . متاسفانە بیمە تکمیلی معلمان با عملکرد بسیار ضعیف در زمینە انجام تعهدات خود و ضعف همکاری با مراکز طرف قرارداد سبب قهر کردن و لغو قرارداد بسیاری از این مراکز شدە، بە گونە ای کە حتی در کلان شهرها پیدا کردن چنین مراکزی یک دردسر عظیم محسوب می شود , اما چرا بیمە ی دانا همچنان ما را دوست دارد؟

خُب ! جوابش راحت است . سر هیچ کیسە ای بە اندازەی کیسە ی فرهنگیان شل نیست !

انتقاد از بیمە تکمیلی دانا و ماجرای آن عطر فروش بازار بغداد در صدای معلم

هر ماه بدون سوخت و سوز حق بیمە تکمیلی با برداشت از حقوق معلمان، سر وقت بە جیب شرکت بیمە ریختە می شود اما نوبت بە جیب آقای بیمە تکمیلی کە می رسد پیچ و خم های تو در تو شروع می شود  . خلاصە زورش می آید دُنگ خودش را پرداخت کند.  البتە راە حل بیمە تکمیلی برای مراکزی کە طرف قرارداد نیستند خیلی خلاقانە است !

می گوید بیمار خودش آزاد پرداخت کند ؛ مدارک و فیش پرداختی بیاورد ، هزینە اش را برمی گردانیم، کسی نیست بگوید : چرا نقد می گیری اما نسیە پس می دهی؟

مشکل اصلی کسانی کە بیمە تکمیلی می کنند این است کە اکثرا در زمان بیماری  یا انجام خدمات دندان پزشکی ، توانایی پرداخت یک جای هزینە ها را ندارند ؛ در نتیجە امکان دارد درمان بە تعویق بیافتد یا اگر اورژانسی باشد باید دست پیش مردم دراز کرد .

اگر من معلم بتوانم هزینە درمان را یک جا پرداخت کنم، دیگر بیمە تکمیلی می خواهم چه کار ؟

ضمنا  بیشتر افراد پس از پرداخت از جیب خودشان یا وقت نمی کنند، یا دل و دماغ تحویل مدارک پزشکی بە شرکت بیمە را ندارند ؛ در نتیجە در این پیچ و خم های اداری کە ساختە اند بالاخرە تعداد بسیاری بە مقصد نمی رسند تا حقشان را دریافت کنند و این یعنی ترفندی برای فرار از تعهدات .

انتقاد از بیمە تکمیلی دانا و ماجرای آن عطر فروش بازار بغداد در صدای معلم

بگذارید این فن قدیمی را از  یک کاسب بدسگال در بازار بغداد برایتان بازگو کنم :

« دوستش می گوید : در بازار بغداد رفیقی عطر فروش داشتم کە یهودی بود، عطر های تقلبی بە مردم می فروخت و اگرچە می دانست ماندگاری چندانی ندارد بە مشتری می گفت :‌ اگر بویش یک هفتە بر لباست باقی نماند آن را برایم پس بیاور.

من کە ماجرا را می دانستم می گفتم : چرا این وعدە ها را بە مشتری می دهی ؟ ممکن است برایت پس بیاورند ؛ آن وقت کلاهت پس معرکە است!

او در جواب می گفت: بیشتر مردم اگر هم بدانند عطر ها تقلبی هستند ؛ حوصلە ندارند آن را پس بیاورند ؛ پس نگران نباش!

فکر کنم شرکت بیمە دانا هم این داستان را شنیدە باشد...


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

انتقاد از بیمە تکمیلی دانا و ماجرای آن عطر فروش بازار بغداد در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

بررسی تاثیر تهمت و دروغ در نظام ارتباطی افراد در جامعه ایران و در صدای معلم  در جامعه‌ای که پیچیدگی‌ها و وابستگی‌های اجتماعی روز به روز بیشتر می‌شوند، اعتماد اجتماعی به مثابه ستون فقرات روابط انسانی عمل می‌کند. وقتی تهمت و دروغ وارد نظام ارتباطی افراد می‌شود، نه تنها اعتماد فردی بلکه سرمایه اجتماعی که جامعه را به هم پیوند می‌دهد، آسیب می‌بیند. این آسیب‌ها، زمینه‌ساز گسست‌های اجتماعی، کاهش سرمایه اجتماعی و تضعیف همبستگی اجتماعی می‌شوند.

پدید آمدن تهمت و دروغ اغلب ریشه در ساختارهای نابرابر قدرت و فشارهای روانی فردی دارد؛ افراد ممکن است از ترس انزوا یا تلاش برای کسب جایگاه اجتماعی، به ابزارهایی مثل نشر اکاذیب متوسل شوند. اما نتیجه این رفتارها چیزی جز بی‌اعتمادی گسترده، تضعیف انسجام اجتماعی و تعمیق شکاف‌های فرهنگی و ارزشی نیست.

حقیقت و صداقت، نه فقط یک ارزش فردی بلکه سرمایه‌ای جمعی‌اند که بدون آن پایداری و توسعه اجتماعی معنادار نخواهد بود. لذا باید در برابر فرهنگ تهمت و دروغ مقاومت کرده و فضایی برای گفت‌وگوی صادقانه و احترام متقابل ایجاد کرد تا اعتماد بازسازی شود و امکان رشد و توسعه اجتماعی فراهم گردد.

تنها در جامعه‌ای که ساختارهای فرهنگی و نهادی آن صداقت را تبلیغ و تقویت کند، امکان شکل‌گیری روابط انسانی پایدار و تحقق عدالت اجتماعی وجود دارد.

در جامعه‌ای که هر روز به هم نزدیک‌تر می‌شویم، اعتماد چون ریشه‌ای عمیق در دل خاک روابط به  جا می‌ماند.  اما وقتی تهمت چون بادهای سوزان می‌وزد،  و دروغ چون سایه‌های تار بر جای می‌افتد،  همان ریشه‌ها سست و شکننده می‌شوند،  و درخت زندگی همانند تنهایی در طوفان می‌لرزد.

تهمت زخم است، دروغ زخمی‌ست بر تن جامعه که زنجیره‌ای از بی‌اعتمادی، کینه و دلخوری می‌سازد، شاید ترسی پنهان در دل‌ها، خیزش این تندباد باشد، اما فقط سکوت و تنهایی را به بار می‌آورد، و هم نشینی ما را به گوشه‌های انزوا می‌کشاند.

بررسی تاثیر تهمت و دروغ در نظام ارتباطی افراد در جامعه ایران و در صدای معلم

ای ما که در مسیر همدلی گام برمی‌داریم،
بیایید صداقت را چراغ راه کنیم،
کلام حقیقت را به زبان بیاوریم،
تا در کنار هم، آتش اعتماد را روشن نگاه داریم،
چرا که تنها در جامعه‌ای که صداقت در آن خانه کند،
آدمیان فرصت بالندگی و شکوفایی را خواهند یافت.

بیاییم مسئولیت های فردی و جمعی خود را جدی بگیریم و با آگاهی، صداقت و احترام، نقشی سازنده در بازسازی سرمایه اجتماعی ایفا کنیم.

ای کاش تغییر و آگاهی بیاید تا زخم‌ها بهبود یابند و برگ‌های تازه سبز شوند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

بررسی تاثیر تهمت و دروغ در نظام ارتباطی افراد در جامعه ایران و در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

دیدگاه و انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد توهین معاون وزیر بهداشت و یه الف بچه و حرف مفت و سکوت خبرنگاران

« قدرت واقعی رسانه‌ها در جوامع امروزی نه در آن چیزی‌ست که می‌گویند، بلکه در آن چیزی‌ست که نادیده می‌گیرند. سکوتی که رسانه‌ها انتخاب می‌کنند، اغلب بلندتر از فریادهایشان است. در جهانی که اطلاعات کالاست، سانسور دیگر به‌معنای بریدن جمله‌ها یا توقیف کتاب‌ها نیست؛ بلکه به‌سادگی می‌تواند با بی‌توجهی نسبت به صداهای مخالف اعمال شود. پرسش کلیدی این نیست که چه گفته می‌شود، بلکه این است: چه چیزی اجازه‌ی گفته شدن نمی‌یابد و چرا؟»

کتاب: رسانه‌ها و دموکراسی در دوران جهانی‌شدن» نوشته‌ی رابرت مک‌چسنی

***

19 مهر 1404 ؛

رکنا چنین گزارش می کند : ( این جا )

« در نشستی که قرار بود درباره «سلامت روان» باشد، معاون وزیر بهداشت با رفتار عصبی خود عملاً نمونه‌ای زنده از بحران همان سلامت روان را به نمایش گذاشت.

 علیرضا رئیسی، در حضور ده‌ها خبرنگار دعوت ‌شده توسط وزارتخانه متبوعش، در مواجهه با یک سوال کاملاً حرفه‌ای از سوی خبرنگار رکنا، به جای پاسخ گویی، با فریاد، تحقیر و خطاب‌هایی نظیر «یک الف ‌بچه» و «سایت ‌تان می‌خواهد دیده شود» به او حمله کرد؛ آن هم با انگشت اشاره‌ای که نه به سوی پرسش، بلکه به سمت شأن خبرنگاری گرفته شده بود  » .

همان گونه که انتظار می رفت این صحنه ی مشاجره بین یک خبرنگار با یک مقام دولتی واکنش های قابل توجهی در شبکه های اجتماعی و افکار عمومی داشت و البته باز هم مطابق انتظار و تحت فشار افکار عمومی ، وزیر بهداشت و معاونش عذرخواهی کردند .

( ویدئو را مشاهده فرمایید ) :

برای کسی که در حوزه رسانه و خبر فعال باشد مشاهده چنین صحنه هایی خیلی عجیب و غریب و یا  دور از انتظار نیست به ویژه آن که در چنین نشست های خبری معمولا رسانه های دولتی و شبه دولتی حضور دارند و به تبع آن مقامات دولتی انتظار دارند که نشست به قول خودشان در فضای « خودی » و در کمال آرامش و متانت پیش رود و خدای ناکرده پرسشی مطرح نشود که موجب جنجال و غوغا شود .

در حوزه ی آموزش و پرورش بسیار کم دیده ام که خبرنگاری بخواهد به قول معروف موی دماغ مسئولی شود .

خبرنگاران غالبا سعی می کنند پرسش های تستی و یا کوتاه پاسخ از نوع « آسان » مطرح کنند و برخی هم از خیر سوال کردن می گذرند و به درج یک گزارش و یا خبر کلیشه ای اکتفا می کنند .

اما نکته ی مهم و قابل تامل و البته تاسفی که نمی توان از کنار آن به راحتی و به آسانی گذشت این است :

زمانی که معاون وزیر بهداشت در حال حملات لفظی به « زهرا علی هاشمی » خبرنگار رکنا بود سایر خبرنگاران و به اصطلاح همکاران وی سکوت کرده بودند . هنوز « مطالبه گری » را به معنای درست ، علمی و عملیاتی آن یاد نگرفته ایم و با وجود این که این گونه صحنه ها به کرات تکرار می شوند باز هم از آن ها درس نمی آموزیم و راه خود می رویم .

( برخی از این خبرنگاران - آن چه که در کلیپ مشخص است - حتی با آن خبرنگار « تماس چشمی » هم ندارند و سعی می کنند خود را در جلسه به نوعی « مشغول » نشان دهند .  )

سکوت حاضران بدون تردید موجب جسارت بیشتر معاون وزیر گردید و موجب استفاده از کلماتی سخیف و بی مایه در مورد آن خبرنگار شد .

حال اگر به فرض ، سایر خبرنگاران از همکار خود دفاع می کردند و در صورت استمرار آن توهین ها جلسه را « ترک » می کردند ؛ باز هم « فردا » یی مقامی و یا مسئولی به خود جرات می داد که چنین وضعیتی را تکرار کند ؟

به تازگی در خبری که از سوی رسانه های خبری جهان انعکاس وسیعی داشت ؛ ترک دسته جمعی خبرنگاران آمریکایی در ساختمان پنتاگون در اعتراض به سیاست ها و رویه های محدود کننده در حوزه اطلاع رسانی و وظایف حرفه ای خبرنگاران بود که توسط دونالد ترامپ به آنان دیکته می شود . ( این جا )

دیدگاه و انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد توهین معاون وزیر بهداشت و یه الف بچه و حرف مفت و سکوت خبرنگاران

سیاستمداران و کارگزاران فعلی آمریکا هر چه توجیه کنند و دلیل بیاورند اما این حرکت قابل ستایش خبرنگاران در دفاع از حوزه حرفه ای روزنامه نگاری در تاریخ ثبت شد و آنان نشان دادند که به واقع ، رسانه رکن رکین دموکراسی است .

دیدگاه و انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد توهین معاون وزیر بهداشت و یه الف بچه و حرف مفت و سکوت خبرنگاران

تاکنون اصلا و ابدا ندیده ام که در نشستی خبرنگاران در اعتراض به توهین و یا تحقیر خبرنگاری چنین حرکت هایی را انجام دهند .

حتی در زمان دولت روحانی زمانی که در یک نشست خبری یکی از مسئولان وقت به خبرنگاری توهین کرد و او را بی سواد ، غیر مطلع و... خطاب کرد و فقط حرف مفت می زند ؛ تنها « صدای معلم » بود که به این حرکت سخیف و غیر حرفه ای اعتراض کرد .

بقیه گویی نه می شنیدند و نه می دیدند ....

دیدگاه و انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد توهین معاون وزیر بهداشت و یه الف بچه و حرف مفت و سکوت خبرنگاران

جالب است بدانید در نشست های خبری آموزش و پرورش حتی وقتی خبرنگاری در مورد پرسش خود سماجت کند و خواهان توضیح شفاف مقام مرتبط شود نه تنها از سوی سایر خبرنگاران حمایت نمی شود بلکه ممکن است مورد سرزنش و یا شماتت آنان واقع گردد که چرا وقت جلسه را گرفته و یا نشست خبری جای این کارها نیست و...

این خبرنگاران تصور می کنند که هر گونه جدل و بحث در حوزه روابط دو نفره میان خبرنگار پرسش کننده و مقام مسئول است و مساله ای شخصی بوده و ارتباطی با آنان ندارد .

 گویی ؛ آن ها فقط آمده اند که پرسش خود را مطرح کنند و به سان یک « میرزا بنویس » چیزی بنویسند و سپس جلسه را ترک کنند .

در سه سال و اندی که « صدای معلم » در دوران دولت سیزدهم ( ابراهیم رئیسی ) از حضور در نشست های خبری وزارت آموزش و پرورش بدون هر گونه دلیل مشخص و یا قانع کننده ای محروم شد ؛ حتی یک رسانه ، حتی یک خبرنگار را ندیدم که بابت این موضوع معترض شود و یا به وزارتخانه تذکری بدهد .

دیدگاه و انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد توهین معاون وزیر بهداشت و یه الف بچه و حرف مفت و سکوت خبرنگاران

برخی هم به نظر می رسید از این عدم حضور صدای معلم در نشست ها به نوعی شادمان هم بودند چرا که رسانه ای احتمالا فراتر از آنان ظاهر نمی شد تا احتمالا دچار وجدان درد بابت کم کاری و یا مصلحت  سنجی های خود شوند .

نظیر این وضعیت در موقعیت هایی مانند « شورای معلمان » در مدرسه هم به دفعات قابل مشاهده هستند زمانی که معلمی بخواهد در مورد مساله ی مورد نظر خود سماجت کند و با عتاب و خطاب همکاران رو به رو می شود .

بدیهی است :

در چنین جامعه ای با این مختصات فرهنگی و اجتماعی نمی توان و نباید انتظار معجزه و تحولات مثبت و رو به جلو را داشت . و طبیعی است که وضعیت روز به روز بدتر ، بغرنج تر و پیچیده تر شود .

در یادداشت پیشین خود با عنوان : « دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی ( زد ) » این مساله و یا ایپدمی اجتماعی را کاملا باز کردم . ( این جا )

« بسیاری اوقات با خود می اندیشم که منظور از « نخبه » به معنای دقیق و واقعی کلمه چیست و مهم تر از آن که بر اساس همین تعریف که از دل آن دایره نخبگان وسعتی فراگیر و خیره کننده پیدا می کند ؛ چرا این نخبگان مدعی ، شهامت و جسارت اعتراض را در همان زمانی که در حق آنان اجحاف می شود و یا به انحای مختلف مورد « تحقیر » قرار می گیرند ؛ به واقع ندارند و از آن « بی بهره » هستند ؟

نخبه ای که قادر نیست از حقوق مدنی و یا شهروندی خود به موقع دفاع کند و یا در بهترین حالت و از میان آن همه « جمعیت نخبه » مستقر در سالن فقط یک دانش آموز آن هم به آن سبک اعتراض می کند و بقیه ترجیح می دهند که راه سکوت را در پیش گیرند ؟

پرسش اساسی این است که قرار است موتور محرکه تحولات بنیادین در این جامعه چه کسانی باشند وقتی که دانش آموزان نخبه از نوع نسل زد حتی توان اعتراض مدنی به یک تحقیر نهادینه شده در دل یک نهاد آموزشی و تربیتی را ندارند ؟

این همه مصلحت سنجی  و این همه محافظه کاری از کجا نشات می گیرد آن هم از نسلی که ادعایش در « متفاوت بودن » از نسل قبلی ها گوش فلک را کرده است ؟

چرا ما « هنوز » یاد نگرفته ایم وقتی فردی و با سرمایه ی خودش معترض و منتقد یک مساله جمعی می شود و به انحرافات و اجحافات تثبیت شده ی جمعی  اعتراض می کند ؛ از او حمایت کنیم و پشت او بایستیم ؟

دیدگاه و انتقاد علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد توهین معاون وزیر بهداشت و یه الف بچه و حرف مفت و سکوت خبرنگاران

سخنان و مواضع درست و منطقی او را تایید کنیم هر چند ممکن است با آن فرد اختلاف نظر و یا افتراق سلیقه و نگرش داشته باشیم .

واقعا چه زمانی قرار است که ما در توازی و بهتر بگوییم : تعارض دو مسیر « مصالح جمعی » و « منافع فردی » ؛ اولی را فدای دومی کنیم و برای تسلی درون خویش که عمقی هم ندارد شروع کنیم به بافتن توجیهات و انواع فرافکنی ها و جا به جایی که نشانی از خرد و عقلانیت در آن نیست ؟ »

واقعیت آن است که بسیاری از ما ایرانی ها دائما و در « نقش های مختلف » در جامعه در حال تولید و بازتولید چنین وقایع کمدی با چاشنی روابط و مناسبات بیمار هستیم . بی آن که تلنگری بر « اندیشه ، گفتار و یا کردار » ما باشد .

 هنوز « مطالبه گری » را به معنای درست ، علمی و عملیاتی آن یاد نگرفته ایم و با وجود این که این گونه صحنه ها به کرات تکرار می شوند باز هم از آن ها درس نمی آموزیم و راه خود می رویم .

 کلیپ را مشاهده فرمایید :

منتشرشده در آموزش نوین

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم    اوضاع اقتصادی کشور تا حدی به از هم گسیختگی نزدیک گردیده که کم کم افراد در جایگاه برجسته ای چون استادی دانشگاه نیز به سرنوشت گروه های شغلی کارگر و معلم مبتلا شده اند. برجسته از لحاظ سطح علمی و میزان دریافتی حقوق ماهانه که حداقل در برهه ای از زمان بیشتر از این دو قشر بود. حتی تلاش کردند تا با اجرای طرح رتبه بندی و با القای عناوینی چون استادیار، دانشیار و استاد معلم، معلمان را شبیه اساتید دانشگاه نمایند. اما این شبیه سازی فقط صوری بود و هیچ نوع فاکتور ارزشی یا بِستر مناسب برای حتمیت خود نداشت.

معلمان در همان جایگاه و پایگاه اعتباری قبلی خود قرار داشتند اما تصور کردند با نام گذاری صِرف می توان همانندسازی کرد.

این طرح فقط بهانه ای بود برای افزایش حقوق و والسلام. که آن نیز نتوانست به هدف مورد نظر نزدیک شود چون همچنان معلمان در زیر خط فقر قرار دارند.

یقین از مهاجرت پزشکان، پرستاران و حتی کارگران نیز باخبرید. مهاجرت برای دسترسی به حقوق مکفی و زندگی بدون دغدغه، خفتی بزرگ و برخاسته از غفلت مدیرانی است که طی چهار دهه مشکلات را همانند زباله توسط زنان بدسلیقه زیر فرش پنهان ساخته اند.

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

پایین بودن حقوق، خود به تنهایی هر نوع انگیزه پیشرفت را خلع سلاح می کند و وقتی با ضعف مدیریت و نقصان قانون ترکیب می شود به نومیدی محض و ظهور اختلال روانی افسردگی منجر می گردد و حتی خودکشی همین افراد ممتاز برای رهایی از حلقه نومیدی، ناتوانی، بی ارادگی و دلمردگی را رقم می زند که بارها شاهد آن بوده ایم.

حال در این کشور از کدام انگیزش پیشرفت سخن بگوئیم که استاد دانشگاه آن نیز نه تنها فرصت مطالعاتی و پژوهشی ندارد بلکه در گذاشتن غذای کامل و سالم بر سر سفره خود عاجز گردیده است؟

انگیزش پیشرفت (Achievement Motivation) چنین تعریف می شود:

« نیروی درونی که افراد را به‌ سمت تکمیل وظایف و رسیدن به اهداف سوق می‌دهد و نقش مهمی در موفقیت تحصیلی، شغلی و شخصی دارد و در غلبه بر چالش‌ها به افراد کمک می کند » .

یقین این نیروی درونی، مادرزادی نیست و به تدریج و به هنگام رشد فیزیکی، عقلی و تکامل تربیتی تحقق می یابد. اما چه اتفاقی می افتد که در این جامعه ما کمتر از آن بهره مندیم و یا هیچ اهمیتی برای آن قائل نیستیم؟

برای پاسخ به این سوال بهتر است ابتدا به نحوه تربیت والدین در حد عادت به بی خاصیتی بیندیشیم. کمتر پدر و مادری فرزندان خود را با وظایف اجتماعی و گاه حتی فردی آشنا می سازند تا چه رسد به تلاش برای تکمیل آن جهت رسیدن به پیشرفت. برخی از والدین فرزند خود را برای شرکت در یک مسابقه دوی ماراتن برای نتیجه گیری زود تند و سریع آماده می کنند. تا حدی که وقتی متوجه استعداد یادگیری سریع فرزند خود می شوند فوری تمهیدات لازم برای سیر جهش یک یا دو کلاس اضافه بر سن او را فراهم می کنند. هر چند تعداد چنین والدینی زیاد نیست، اما بالاخره یک خط فکری است که فقط به سرعت می اندیشد.

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

اصولا آسیب های این مسیر با اثراتی که بر روح و روان کودک می گذارد نادیده گرفته می شود. فشار مضاعفی که احتمالا در مسیر پیش رو او را از حرکت و پیشرفت وازده خواهد کرد. در همین راستا سپس به ظرفیت های آموزش و پرورش بیندیشیم که آیا تمهیداتی از پیش اندیشیده برای چنین دانش آموزانی دارد؟ مسیر پذیرش در دانشگاه برای نوجوان زیر 18 ساله جهشی هموار است؟

پس این کودک یا نوجوان به انگیزش های اجتماعی نیاز دارد تا بتواند در این مسیر، اشتیاق و ذوق حرکت و پیشرفت را در وجود و باور خود حفظ کند. یعنی داشتن تمایل به انجام اموری که فرد را به اهداف معین رهنمون می سازد. انگیزش هایی که نیرو دهنده، هدایت کننده و نگه دارنده باشد تا فرد را تحریک کند که به سوی پیشرفت بیشتر حرکت کند. تا با انتخاب اهداف‌ و تعیین اولویت‌ها و تمرکز بر فعالیت‌های مهم به مقصد نهایی هدایت شود و در نهایت او را در مسیر پیشرفت، امیدوار و ثابت قدم نگه دارد.

مسیر امیدواری به پیشرفت، مربوط به حال و لحظه نیست و هر فرد، شایسته دسترسی به هر دو محرکه هست تا به اهداف فردی و اجتماعی که یقین به نفع جامعه و بشریت است نزدیک شود. شاید دلیل یأس و نومیدی بیشتر ما در انتخاب های خود مانند انتخاب همسر، انتخاب شغل و نحوه کسب درآمد، محرومیت از آینده نگری یا دوراندیشی شفاف و نزدیک به واقعیت است. تعداد بیشتری از ما تلاش گران، از داشتن امید و امکان پیشرفت در تمامی ابعاد زندگی محروم هستیم.

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

ما ملتی هستیم که متهم به زندگی در گذشته هستیم. دلیل اصلی آن پشت سر گذاشتن خاطرات شیرین کودکی و نوجوانی است که امروز دیگر از آن ها خبری نیست. یعنی با زور هم که شده در پی دست یابی به دلخوشی هستیم و وقتی آن را پیش رو نمی یابیم با مرور خاطرات گذشته، احساس رضایت خاطر می کنیم. و حتی اختیارهای ما محدود و بیشتر جبری است. اوضاع اسفبار اقتصادی، بسیاری از توانایی ها و امیدهای ما را در داشتن انگیزش پیشرفت پرپر ساخته است. قبلا افراد بیشتر امیدوار بودند و با تحرک عمودی امکان دسترسی به انگیزش های پیشرفت را داشتند. اما امروز سیر در چنین تحرکی حتی برای اساتید دانشگاه نیز غیر ممکن گردیده است و افراد محکوم به سیر در یک خط مستقیم یعنی تحرک افقی هستند. یعنی هیچ منحنی پیشرفت ندارند یا این انحنا قابل توجه و عامل تغییر در وضعیت فعلی آنان نیست.

در همین راستا به عنوان معلمی که در اولین سنوات خدمت خود قرار دارید تا چه حد در سال های آتی به داشتن خانه شخصی، احتمال ازدواج و دسترسی به توانمندی های علمی در رشته تحصیلی خود امیدوار هستید؟

حقیقتا ما همین جایی که الان ایستاده ایم تا چه میزان شایسته آن هستیم که به یک زندگی متعارف در تمامی جنبه های لازم برسیم؟ ظاهرا باید به قانون احتمالات متوسل شویم و یا به امکان تحقق چندین معجزه.

شاید بدین دلیل بیشتر ما انتظار معجزه خارج از اراده و توان خود را داریم و سزاوار سرزنش نیستیم. چون بِستر مناسبی برای تحقق آرزوها، آرمان ها و اهداف خود در جامعه را نداریم. دست و پای بیشتر ما را غل و زنجیر زده اند و امکان حرکت و پیشرفت از ما گرفته شده است. همه که اراده ای آهنین ندارند پس عده زیادی قربانی می شوند. پایین بودن حقوق، خود به تنهایی هر نوع انگیزه پیشرفت را خلع سلاح می کند و وقتی با ضعف مدیریت و نقصان قانون ترکیب می شود به نومیدی محض و ظهور اختلال روانی افسردگی منجر می گردد .

من معلم تازه کاری هستم که در اسارت روزمرگی، یک دفعه خود را در آستانه سی سالگی خدمت می یابم که طی آن هر گونه پیشرفت جهت رسیدن به اهداف فردی و اجتماعی غیرممکن بود. این یأس و نومیدی صادق هدایتی نیست، این واقع بینی حاکم بر زندگی بیشتر ما معلمان و امروز بیشتر اساتید دانشگاه است. انسان با امید زنده است. اما امیدی که شرایط محقق شدن دارد و خیالی واهی نیست.

به نحوی دیگر نیز در جامعه ما، جلوی پیشرفت عده ای مسدود می شود. وقتی که من یا شما در مسابقه زندگی، دیگران را رقیب خود و سزاوار عقب ماندن می بینیم. فقط من، باید جلوتر از همه باشم. حتی با تنگ نظری و دخالت برای ناتوان سازی دیگران سنگ اندازی یا سخن چینی می کنیم. به هر بهایی ولو با خباثت اینجا منتظرم تا مانع حرکت و رشد و تعالی این دیگران آشنا و ناآشنا باشم. این خصلت گروهی از ما مردمان است که باعث سلب انگیزش های درونی افراد برای پیشرفت می شود.

پس عدم وجود شرایط پیشرفت با حاکمیت نومیدی افراد را در سه گروه قرار می دهد:

- عده ای با تنگ نظری و خودخواهی برخی متوقف می شوند و از احتمال پیشرفت و رسیدن به اهداف خود باز می مانند.

-  عده ای دیگر چون بِستر مناسب پیشرفت ندارند، اصلا حرکتی آغاز نمی کنند که سد معبر هم بشوند.

- و عده ای دیگر چون تناسبی مابین ظرف و مظروف نمی بینند و امیدی برای پیشرفت خود ندارند پس با لقب « نخبه » تن به مهاجرت می دهند ؛ هر چند پیشوند یا پسوند « نخبه » برای این جلای وطن کنندگان افتخاری شمرده می شود اما باید قبول کرد که همه آنان نخبه نیستند و بسیاری فقط ممتاز محسوب می شوند.

حال ببینیم ؛

چرا انگیزش پیشرفت در بین ما ایرانیان ضعیف و یا نزدیک به هیچ است؟!

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

در خبر آمده است:

ساعدنیوز: « آخرین وضعیت مهاجرت اساتید دانشگاه شریف؛ هشدار سرپرست دانشگاه صنعتی شریف، 26 استاد رفتند. با حقوق 24 میلیون نمی‌توان دانشگاه را سرپا نگه داشت! وی با بیان این‌ که از بین 460 عضو هیئت‌ علمی دانشگاه شریف 26 نفر به صورت کامل قطع همکاری کرده‌اند؛ گفت: نگرانیم افراد به بهانه‌های فرصت مطالعاتی یا مرخصی دیگر باز نگردند » .

شغل دوم اساتید برجسته دانشگاه مایه آبروریزی است!

حقوق کم و وضع معیشتی بد، بعضی اعضای هیئت‌‏ علمی دانشگاه‌‏ها را مجبور به کار در مشاغل غیرمرتبط مانند راننده اسنپ و مشاور کرده است.

در همین راستا در خبر دیگری در روزنامه هم میهن دو استاد دانشگاه چنین گفته اند:

«  اگر سراغ اسنپ نروم، پای زندگی‌ام لنگ می‌زند. این را علیرضا آقایی، استاد فیزیک دانشگاه سیستان‌ و بلوچستان می‌گوید که تحصیل کرده دانشگاهی در پاریس بوده و حالا برای امرار معاش، راننده اسنپ شده است. گاهی از تهیه نیازهای ابتدایی زندگی درمی‌مانم و این یک مشکل جدّی است. من یادم نیست آخرین‌ باری که گوشت قرمز خریدم، چه زمانی بوده است » .

« یکی دیگر از اعضای هیئت‌علمی دانشگاه خوارزمی هم به هم‌میهن می‌گوید: حقوق دانشگاه چندین‌ سال است که دیگر قادر به تأمین زندگی‌ نیست. من در زمان‌هایی که می‌توانم به‌ شکل ساعتی به‌ عنوان مشاور، خارج از دانشگاه کار می‌کنم و به این شکل، زندگی را می‌گذرانم » .

در ابتدا و در تعریف انگیزش پیشرفت گفته شد: نیروی درونی که افراد را به‌ سمت تکمیل وظایف و رسیدن به اهداف سوق می‌دهد. این انگیزش نقش مهمی در موفقیت تحصیلی، شغلی و شخصی دارد و به افراد کمک می‌کند بر چالش‌ها غلبه کنند.

تقویت این نیروی درونی به بِسترسازی اقتصادی عمیقی نیاز دارد تا افراد شاغل در آن امنیت غذایی و شغلی داشته باشند. نگرانی از فردا هر نوع انگیزش پیشرفت را می سوزاند و افراد را به روزمرگی جبری محکوم می سازد. یک عمر تحصیل برای رها شدن از بی تفاوتی و بی عدالتی، در آخر تبدیل به زنجیری بر دست و پا می گردد که مشمئز کننده است و پشیمانی به همراه دارد. هر چند انگیزش پیشرفت یک نیروی درونی است اما اگر در بیرون یعنی جامعه شرایط احراز آن فراهم نباشد، خاصیت خود را از دست خواهد داد.

شخصا معتقد به افزایش حقوق نیستم چون این مهم در ترکیب با نرخ تورم همانند دو خط موازی است که هرگز به هم دیگر نخواهند رسید. یعنی افزایش حقوق مُسکن موقتی است که به چند روز نرسیده خاصیت گره گشایی خود را از دست می دهد و اسیر تارهای عنکبوتی تورم می کند که کُشنده است.

آنچه که باید بهبود یابد ترمیم و تقویت ارزش پول ملی است که اخیرا با تصویب و اجرایی شدن حذف چهار صفر از اسکناس توسط مجلس، شاید بتوانیم بدان نیز برسیم. متأسفانه در این جامعه در مورد هیچ چیز حتی نتایج قوانین مصوب نیز نمی توان با قطعیت سخن گفت، چون مدیریت و نحوه اجرا مهم و پیش نیاز قانون است.

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

( عباس عرفانی مهر، متولد ۱۳۵۱ . از ۵ ماه قبل در روز بازار قم به گل فروشی مشغول است. او دبیر آموزش و پرورش است و به دلیل مشکلات اقتصادی، افزایش قیمت‌ها و درآمد کم فرهنگیانی که تنها به شغل معلمی مشغول هستند، مجبور به حضور در این بازار شده است.
عکاس : احمد ظهرابی
اسفند ۱۳۹۷

با نگاهی خوش بینانه به آینده، شاید بتوانیم با حذف چهار صفر از پول ملی خود، افسار سرکش تورم را مهار کنیم. ارزش پول ملی را در هم سنگی با دیگر ارزهای معتبر، اعتباری ارزشمند دهیم و امیدواری را به روابط اجتماعی تزریق کنیم. اما آنچه که در طی این مدت زمان، لِه می شود تاروپود زندگی انسان هایی است که یک عمر تلاش کرده اند تا با انگیزش های فردی جهت رسیدن به پیشرفت، به تعالی در رشد و حرکت برسند.

در جبهه دیگر، آموزش گره گشاست اما به تنهایی؛ داستان همین اساتید دانشگاه را رقم می زند که برای بقا مجبور به مهاجرت هستند آن هم با استفاده از حق فرصت مطالعاتی تا اِذن رفتن را قانونی کسب کنند و یا با بیان نیاز به مرخصی تا به رانندگی در اسنپ بپردازند.

آموزش در خانه و مدرسه به یک حرکت عمومی و موجودیت قوانینی هدایت گر نیاز دارد. قرار نیست فرد به تنهایی همه فشارهای مسئولیتی را بر دوش کشد تا جامعه روی دو پای خود مستقر شود.

در باور من کشور با جریان انگیزش ها و استعدادها، علایق و توانایی ها فردی افراد حرکت می کند نه با سرمایه گذاری دولت و یا ایجاد انگیزش های ملی. ؛ مثلا رتبه های تک رقمی کنکور بیشتر از آن که حاصل برجستگی نظام آموزشی باشد، محصول سرمایه گذاری والدین و تلاش بی امان خود دانش آموزان ممتاز است.

دولت باید درک کند که انگیزش پیشرفت زمانی به نیروی درونی افراد تبدیل می شود که شرایط جامعه مساعد رشد آن باشد. اثر و نتیجه تمامی نظام های موجود در یک جامعه اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی در تعامل نزدیک به یکدیگر دوام و بقا دارند و اختلال یکی از این نظام ها صد در صد به اختلال در سایر نظام ها منجر خواهد شد.

تصور کنید خانه ای ، اتاق پذیرایی مجللی دارد اما سرویس های بهداشتی و اتاق های خواب آن کثیف، درهم و بی نظم است، به چنین خانواده ای می توان گفت باسلیقه هستند؟! نظام سیاسی برای دولت ما در حکم اتاق پذیرایی است و مابقی نظام ها در حکم دیگر قسمت های منزل که به حال خود رها شده اند. پرداختن به یک بخش و غفلت از دیگر بخش ها، روندی قابل پنهان از دیدگان افراد نیست و به زودی با کارکردهای نامناسب تر نمایان می شود.

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

امروز اوضاع معیشتی اساتید دانشگاه و داستان مهاجرت آنان، رسوا کننده و بیانگر غفلت های ما از کارکرد دیگر نظام هاست.

- انگیزش پیشرفت دانش آموزان با نتایج امتحانات نهایی و آزمون تیمز، به تحلیل رفت.

- انگیزش پیشرفت معلمان با نشنیدن فریادها و ناله های چند دهه ای، به تحلیل رفت.

- انگیزش پیشرفت پزشکان با بی اهمیتی به جایگاه علم و تخصص، به تحلیل رفت.

- انگیزش پیشرفت پرستاران با عادی دانستن سنگینی مسئولیت آنان بدون هم سنگی با حقوق، به تحلیل رفت.

انگیزش پیشرفت اساتید دانشگاه با زیر خط فقر نگه داشتن سطح حقوق، به تحلیل رفت.

و چه انگیزش های پیشرفت دیگری که با تحلیل رفتن تدریجی اما مرگ آور خود، در نهایت ایران را به تحلیل برد.

حال با تمامی این غفلت ها، بی اعتنایی ها، نادیده انگاری ها، کوچک بینی ها، انتظار کدام پیشرفت اجتماعی را دارید؟ گاه بر طبل تحریم بکوبید، گاه بر کوس رسوایی مخالفان، گاه از حسرت سرمایه گذاران ایرانی مهاجرت کرده سخن بگوئید و گاه از بی ارادگی ملت. اما یک حقیقت را قبول کنید :

هر نوع انگیزش درونی در این کشور قربانی دیوارهای فولادی است که احتمال پیشرفت ملی را سد می کند. ما نیز همانند رئیس جمهور مدافع استیضاح های مکرّر وزرا نیستیم که در اصل خاصیت خود را از دست داده است، اما ادامه فعالیت هر مدیرِ نالایقِ سنگ اندازِ مانع پیشرفت، خیانتی بزرگ در حق سرمایه های ملی و کشور است.

نگاهی به پدیده شغل دوم و کاذب در میان معلمان و استادان دانشگاه در صدای معلم

اگر روزی فرا برسد که مدیران نالایق و ناتوان خود استعفا دهند، آن روز باورم خواهد شد که ایران نیز توانایی برداشتن گام های نخست به سوی توسعه پایدار و باروری فرهنگی را یافته است.

تمامی آنانی که در صدر امور هستید با هر عنوانی؛

به نظر شما انگیزش پیشرفت برای دانش آموزانی که تیتر خبر : «  شغل دوم اساتید برجسته دانشگاه مایه آبروریزی است! » را دیده اند، چقدر خواهد بود؟ الگوی عملی این دانش آموزان کدام رسته شغلی خواهد بود که قادر بوده اند با اراده ای آهنین و با سیر در یک تحرک عمودی، انگیزش های فردی پیشرفت را به انگیزش های جمعی پیشرفت پیوند بزنند؟ معلمان، پزشکان، اساتید دانشگاه و یا...

وقتی در جهت تثبیت عدالت با بی عدالتی، حقوق یک فرد شاغلِ چندین ساله را با فاصله کم از نوشاغلان قرار دادید، انگیزشی برای پیشرفت افراد باقی نگذاشته اید تا آنان به پیشرفت کشور کمک کنند. تلاش برای فرار از خدمت یا تمایل به بازنشستگی حاصل همین تصمیم شما بوده است.

به نظرم نباید در این جامعه هیچ گروه بازمانده از حرکت را مذمت نمود، مثلا ترک تحصیل کنندگان را. آنان شاید واقع بین ترین افرادی هستند که با سن کم خود قادر به تجزیه و تحلیل امور جاری بوده اند. چون آنان این حقیقت تلخ را دیده و باور کرده اند که آینده بن بستی است که همین امروز باید با داشته های محدود خود آن را مدیریت نمایی.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

تاثیر مدرسه در تربیت کودک و عشق به طبیعت در صدای معلم   آموزش در دوران کودکی فراتر از یادگیری دروس ریاضی، علوم یا زبان است. این دوره، پایه‌گذار شخصیت، نگرش، و ارزش‌های اساسی کودک نسبت به خود، جامعه و طبیعت است. در این میان، مدرسه و آنچه در قالب برنامه درسی به کودک ارائه می‌شود، نقش بسیار کلیدی و تعیین‌کننده‌ای دارند.

مدرسه نباید صرفاً فضایی برای انتقال اطلاعات و سنجش نمرات باشد، بلکه باید بستری برای شکل‌گیری احساس تعلق، عشق و مسئولیت نسبت به طبیعت فراهم کند. اگر در برنامه‌های درسی و آموزشی، پیوندی عمیق میان کودک و طبیعت برقرار شود، این تجربه‌ عاطفی می‌تواند در آینده به موتور محرک کنش‌های محیط‌زیستی و اجتماعی تبدیل گردد.

در واقع، برنامه درسی باید با هدفی فراتر از نمره و موفقیت تحصیلی طراحی شود. این برنامه‌ها باید:

۱. زمینه‌ساز تجربه‌های واقعی و لذت‌بخش در طبیعت باشند: بازی در فضای باز، مشاهده حیات وحش، کاشت گیاهان و مراقبت از موجودات زنده، کودک را به جهان طبیعی پیوند می‌دهد.

۲. عشق و اشتیاق به طبیعت را تقویت کنند: کودکانی که با شادی، هیجان و احترام با محیط‌زیست برخورد می‌کنند، در آینده‌ به انسان‌هایی متعهد و آگاه تبدیل می‌شوند.

۳. مهارت‌های زیستی و تفکر مسئولانه را آموزش دهند: در کنار خواندن و نوشتن، کودکان باید اهمیت منابع طبیعی، تنوع زیستی و ضرورت حفاظت از آن‌ها را درک کنند.

۴. احساس مسئولیت فردی را پرورش دهند: برنامه‌ درسی باید به کودکان یاد دهد که «هر فرد مهم است». این باور که «تغییر از من آغاز می‌شود» باید از همان ابتدا در ذهن کودک نهادینه گردد.

تجربه نشان داده است که بسیاری از فعالان امروز حوزه‌ محیط‌زیست و منابع طبیعی، در کودکی خود، تجربه‌های عمیق و خوشایندی از ارتباط با طبیعت داشته‌اند. این تجربه‌ها، بذر عشق و مسئولیتی را در دل آن‌ها کاشت که بعدها با دانش و تخصص علمی شکوفا شد. به بیان دیگر، اگر کودکی، دوران مدرسه‌اش را با تجربه‌ای « پروپیمان » از طبیعت سپری کرده باشد، دانشگاه تنها مکملی خواهد بود برای شکوفایی این عشق.

تاثیر مدرسه در تربیت کودک و عشق به طبیعت در صدای معلم

همان‌طور که خانم جین گودال ( 1 ) نیز به‌خوبی دریافته بود، سرمایه‌گذاری روی کودکان و قرار دادن تربیت محیط‌زیستی در قلب آموزش رسمی، کلید ساختن آینده‌ای پایدارتر است.

بنابراین، اگر قرار است نسل آینده حامی محیط‌زیست و منابع طبیعی باشد، نقطه‌ آغاز آن نه از دانشگاه، بلکه از مدرسه و از همان سال‌های ابتدایی زندگی آموزشی کودک است. برنامه درسی هوشمند، خلاق و مرتبط با محیط‌زیست می‌تواند کودکان را نه‌فقط باسواد، بلکه آگاه، مسئول و عاشق طبیعت تربیت کند.

پی نوشت:
( 1 ) جین گودال، زنی که با امیدش جهان را دگرگون کرد [یادداشت]. انتشارات همرخ.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

تاثیر مدرسه در تربیت کودک و عشق به طبیعت در صدای معلم

منتشرشده در محیط زیست

نظرسنجی

آیا هوش مصنوعی موجب تحول مثبت در آموزش و پرورش ایران می شود ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور