به گزارش ایران استخدام و به نقل از خبرگزاری ایسنا، عضو هیات رئیسه مجلس از جذب و استخدام ۲۰ هزار معلم نهضتی، طرح امین و پیشدبستانی تا هفته آینده خبر داد.
در خبری دیگر و باز به گزارش ایران استخدام و به نقل از خبرگزاری ایسنا، معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش از رفع مشکل 19 هزار داوطلب آزمون استخدام آموزش و پرورش سال 1403 خبر داد.
باید گفت صلوات بفرستید تا برای هر گروه از معلمان در مدارس جهت تدریس جا باز شود! بالاخره شد آنچه می بایست شود.
امیدی به مراکز تربیت معلم و دانشگاه فرهنگیان برای تربیت نیروی انسانی کارآمد باقی نماند.
در شهریور 1396 یادداشت زیر در سایت « صدای معلم » چنین آرزویی داشت:
« وزیر محترم ! اولویت استخدام با حق التدریس ها، آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی و سرباز معلم ها و معلمین آزاد نبود که آزمون استخدامی برگزار کردید؟! » و 8 سال پس از آن، این امید تحقق یافت. چون حداقل این گروه از معلمان سابقه تدریس و محک خوردن داشته اند اما کسانی که فقط با یک آزمونِ استخدام، معلم می شوند چنین فرصتی را تجربه نکرده اند. هر چند در این کشور هر کسی که در محیطی به نام کلاس حال استادارد یا غیراستاندارد؛ درس می دهد به هر حال معلم خوانده می شود، اما باید قبول کرد که در یک طرف قضیه معلمان استخدام رسمی هفت خوان گذرانده قرار دارند و در طرفی دیگر کسانی که معلم بودن آن ها همیشه زیر سئوال قرار می گرفت و عده ای همیشه مخالف تدریس آنان بوده اند.
لابد مجلس با تصویب این طرح، به عواقب آن نیز اندیشیده است. اما نکته ای که رجل سیاسی ما همیشه از آن مغفول هستند زمان مناسب برای تصمیم گیری است.
هفته آخر شهریور جذب نیرو چه بار ارزشی دارد؟
یعنی باز مهر ماه امسال نیز چند هفته ای کلاس ها بی معلم باقی خواهند ماند. چرا از حس زیبا و ملی روز اول مهر و پائیز غافل هستید؟!
در بیداد گرانی، ذوق و اشتیاقی اگر باقی مانده باشد چرا آن را در روز اول مهر ماه از دانش آموزان و همه مردم ایران دریغ می دارید؟ چون اول مهر ماه پاسداشت یاد و خاطره شیرین برای هر انسانی است که توفیق تحصیل داشته است.
متأسفانه آموزش ضمن خدمت نیز به سرنوشت آموزش غیرحضوری مبتلا گردیده است و از هر چیز خبر است اِلّا آموزش. مگر روخوانی کتاب های مذهبی و پاسخ به سئوالات آن در فضای مجازی، به یادگیری حرفه ای و تخصصی منجر می شود؟
اکتفای یک معلم با بیش از یک دهه یا بیشتر تدریس به معلومات دوران تحصیل خود، چگونه او را به افزوده های امروز در رشته تحصیلی او متصل خواهد کرد؟ چه رسد به معلمان تازه جذب شده با عناوین گروهی متفاوت که فرصتی برای آموزش معلمی خود نیافته اند؟
سه ماه تعطیلات تابستان فقط برای شماتت معلمان به تنبلی قرار داده نشده است. بلکه فرصتی مناسب هست برای بازسازی و نوسازی نیروی انسانی از جهت آموزش و ارائه روش های نوین تدریس.
باید قبول کرد همه معلم هستند اما همه خلّاق و راغب نیستند ؛ پس باید با ایجاد فرصت و انگیزش مناسب، معلمان را به سوی آموزش فعال و پویا پیش برد. اگر از به روز بودن آموزش کشوری غفلت ورزیده شود تمامی بخش های دیگر آن جامعه نیز به همراه آموزش محکوم به عقب ماندگی و ناترازی خواهد بود که هست و همگی لمس می کنیم.
هر چند سوء استفاده مالی از ماهیت مدارس به عنوان هتل در تابستان با اسکان فرهنگیان و غیرفرهنگیان در مدارس، دیگر مکانی برای آموزش معلمان باقی نمی گذارد. هتل مدارس درجه یک تا درجه سه، به هر حال تفاوت بین دارا و ندار اجتناب ناپذیر است.
حال پرسش راهبردی از آموزش و پرورش این است که وقتی ثبت نام مدارس در اواخر بهار آغاز می شود، چرا تصمیمات مهم و کلیدی آموزش و پرورش چون استخدام و جذب معلم به هفته آخر شهریور ماه موکول می شود؟
از یک سو قبول واقعیت کمبود معلم به عنوان میراثی ناشایست؛ انکار ناپذیر است. از سوی دیگر جوانانی که تحت عناوین گوناگون و با امید و آرزو ، عمر و جوانی خود را در انتظار استخدام رسمی گذرانده اند حق دارند تا تعیین تکلیف شوند. بدترین نوع معامله با آنان این بود که به وقت درماندگی از کارآیی و توانایی هر یک بهره جسته و سپس کنار گذاشته شوند.
در برخی از شرایط زندگی مجبور می شویم از بدِ بد پرهیز و به بد تسلیم شویم. بدِبد بی معلم ماندن کلاس های درسی است. و بد، عدم ارائه آموزش های لازم فن معلمی و روش های تدریس به این گروه از معلمان حداقل به طور فشرده طی سه ماه تابستان است. و بدترین کار ممکن دیگر رهاسازی معلم به حال خود در کلاس درس بعد از کسب اطمینان دولت و آموزش و پرورش از حضور فیزیکی معلمان به عنوان مبصران کلاس های درسی است که وقتی صدایی از هیچ کلاس بلند نمی شود و نظم مدرسه را بر هم نمی زند و یا به اعتراض اولیا و منتقدان اجتماعی منجر نمی شود، پس امنیت آموزشی حاکم است و هیچ دغدغه آزاردهنده ای وجود ندارد.
اما ابتدا و انتهای چنین حرکتی از آموزش و پرورش به تولد مشکلات جدیدی منجر خواهد شد که نگران کننده است. چون مشکل فقط جذب این افراد بدون آموزش هماهنگ کننده نیست. تنها گذاشتن این گروه از معلمان در کلاس های درسی و عدم پاسخ گویی به نیازهای پیش روی آنان، یعنی ورود نسلی از معلمان به آموزش و پرورش که دهه ها باید فقط با اراده و همّت خود کسب تجربه کنند. یعنی اتکا به تلاش های فردی. شاید برای همین بیشتر ما ایرانیان فردگرا هستیم تا جمع گرا. معلمانی که تنهای تنها هستند. حتی سوال پرسیدن از همکار پیش کِسوت یعنی باوراندن این تلقی که این افراد خام و نپخته اند.
معضل اصلی آموزش و پرورش نادیده گرفتن اهمیت استراتژیک آموزش ضمن خدمت و گروه های آموزشی است. یعنی رویکردی که برای دستیابی به اهداف بلندمدت و موفقیت در موقعیتهای رقابتی یا چالشبرانگیز حیاتی است.
انتخاب افراد شایسته برای سرگروهی نواحی و مناطق آموزشی، جهت ایجاد هماهنگی مابین معلمان به عنوان دو بال آموزش برای به روزرسانی دانش و توانایی های تدریس لازم و ضروری است.
معضل دیگر آموزش و پرورش نبود فضای رقابتی سالم برای پیشرفت شغلی است. رقابت سالم یعنی داشتن روحیه تیمی و عضویت مؤثر در یک گروه. معلمی که در گروه خود بخواهد موفق شود و از موفقیت دیگران نیز لذت ببرد. روحیه رقابتی به رشد گروه بر اساس اهداف از پیش تعیین شده منجر می شود.
دلیل وجود چنین معضلی در سه اصل نهفته است:
1- فاکتورهای نادرست رتبه بندی یا ارزشیابی معلمان که فضای رقابتی را ناسالم و آلوده به حقّه می نماید.
2- عدم تدریس معلمان به شیوه مشارکتی با گروه بندی دانش آموزان و بیگانگی آنان از اهمیت و مزایای آموزش گروهی.
3- وجود غرور کاذبی که بسیاری از معلمان را به سرآمد بودن خود راضی می سازد و پرسش از همکار را مایه شرمساری از نادانی می داند.
در مدرسه ای که دو همکار هم رشته ای نمی توانند موفقیت همدیگر را تحمل کنند، چگونه به تشکیل گروه و تشریک مساعی اهتمام ورزند؟!
در مدرسه ای که شورای معلمان به طور ماهانه و مرتب تشکیل نمی شود، در مدرسه ای که انجمن اولیا و مربیان کمتر به فکر منافع آموزشی مدرسه و بیشتر نگران امتیازات فرزند خویش است، کدام گروه به عنوان حلقه متصل مابین معلمان عمل کند؟ هر رشته از زنجیر مدرسه فقط کارکردها و شرح وظایف خود را به تنهایی انجام می دهد و از پیوند و هم فکری خبری نیست. البته اگر برای شرح وظایف تعریفی مناسب وجود داشته باشد. دانه های تسبیح یا رشته های زنجیری که در تسلسل به اهدافی واحد و مشترک قرار ندارند، هدف یا آرمان اجتماعی مشخصی نیز نخواهند داشت. برای همین است که آموزش و پرورش ما قادر به بازسازی و احیا خود نیست. چون ید واحد نیست. هر معلمی حاکم قلمرو خود است، نه او قصد رفتن به قلمروی دیگران دارد و نه دیگران چنین اجازه ای دارند. گویی دیواری بلند مابین معلمان ایرانی، آنان را به همراه نظام آموزشی به عقب ماندگی عمدی محکوم ساخته است.
کمبود معلم حقیقتی انکارناپذیر است چون کلاس های درس بدون معلم هستند، اما رهاشدگی معلمان به حال خود بزرگ ترین معضل آموزش و پرورش است. همیشه آزادی عمل معلم را در کلاس درس ستوده ام اما این به منزله تک روی هر معلم با میل و خواست فردی نیست. آموزش یک مقوله ملی است نه فردی. در مدرسه ای که دو همکار هم رشته ای نمی توانند موفقیت همدیگر را تحمل کنند، چگونه به تشکیل گروه و تشریک مساعی اهتمام ورزند؟!
باید بیندیشیم که هویت ملی آموزش و پرورش ما با کدام سازوکار قابل معرفی است. معلم فقط مبصر کلاس نیست. راهبر آموزشی است. معلم الگویی پیشرو برای کمک به انتخاب های درست دانش آموزان است.
معلم باید فراتر از دانش آموز باشد تا توانمند باشد. اعتراف معلمان به قابلیت های شگفت انگیز نسل Z هنر نیست، عین ناتوانی و عجز است.
متأسفانه داستان کمبود معلم با چنین جهش هایی به پایان نمی رسد و باز بنا به گزارش ایران استخدام و به نقل از خبرگزاری عرشه آنلاین، سخنگوی وزارت آموزش و پرورش از رفع کمبود معلم در مهر ماه 1404 با تداوم استفاده از بازنشستگان در آموزش و پرورش خبر داد.
تدریس بازنشستگان نیز محدودیت هایی دارد که مهم ترین آن تضمین سلامتی آنان است. کدام تمهیدات ویژه برای کنترل مستمر سلامتی روان و جسم بازنشستگان اندیشیده شده است؟
ابتدا باید به باور یا معنی درستی از کلمه بازنشسته در جامعه خود برسیم. بازنشستگی پایان راه نیست. برعکس این دوره آغازی است بر ایامی که فرد ترجیح می دهد بر اساس دانش و تجربه خود، برای چگونگی گذران اوقات خود مستقلا تصمیم بگیرد.
تا دیروز بر اساس قوانین و قواعد دولت کار می کرد ( البته بیشتر بر محور سلایق خودخواسته ) اما امروز خود به تنهایی مدیر و کارمند محیط خصوصی خود است. با توجه به پایین بودن سن بازنشستگی در ایران، پیر و ناتوان خواندن آنان برداشتی نادرست است. هر چند شرایط هر سن متناسب با توانایی های آن سن مشخص می شود اما بازنشستگی لزوما به معنای دوباره نشستن و ناتوانی و بیماری نیست.
اما تدریس این گروه صرفا به دلیل رفع نیاز مالی یا جبران معضل کمبود معلم نیز منطقی نیست. برای کسب درآمد بیشتر، کارهای دیگری می توان انجام داد اما ادامه تدریس بدون داشتن سلامتی، انگیزه، هیجان و علاقه، ظلم بزرگی در حق دانش آموزانی است که از یک معلم ابتدا گشاده رویی و شوق انتظار دارند.
بازنشستگان محترم قبل از قبول مسئولیتی به این بزرگی باید از توانایی های خود مطمئن شوند و حداقل با وجدان خود صادق باشند.
در نهایت گروهی از معلمان در سن اشتغال به طور رسمی تدریس خواهند کرد، گروهی از معلمان با قبولی در آزمون استخدامی، معلم خواهند شد، گروهی از بین آموزش دهندگان نهضت سواد آموزی و حق التدریس ها و مربیان پیش دبستانی و طرح امین جذب خواهند شد و گروهی نیز با استمرار تدریس بعد از بازننشستگی. ظاهرا هیچ قدرتی قادر نیست تا آموزش و پرورش ایران را از مجموع پیچیدگی های غیراستاندارد رهایی بخشد و برعکس روز به روز بیشتر نیز می شود. چون داروهای ما باز مُسکن های موقتی هستند که از درمان دردهای مزمن عاجزند. چون راه حل های ارائه شده به حذف مشکلات منجر نمی شود و راه حل خود جزئی از مشکلات است.
کسی گمان نکند که کمبود معلم برطرف خواهد شد. منتظر آبستنی مشکلات جدید در سال تحصیلی پیش رو باشید. ضعف مدیریت در ایجاد هماهنگی مابین این 4 گروه از معلمان در مدارس سراسر کشور، مشکلاتی بدتر از کمبود معلم را به وجود خواهد آورد. چون همه ما مدعیان تعلیم و تربیت، هنوز از ضرورت آموزش و فرهنگ در بین خود غافل هستیم و هر یک از خود را غنی از معلومات و دیگری را نیازمند دریافت آن می دانیم. تا رسیدن همه ما به باور نیاز مستمر به آموزش، جامعه ما متحول نخواهد شد.
آموزش فقط برای دانش آموزان لازم نیست، اهمیت و ضرورت آموزش معلمان بیشتر از دانش آموزان است. ابتدا مرا درست و کافی آموزش دهید تا معلمی توانمند و اثرگذار باشم تا قادر به رسیدن به ایده آل ها باشیم.
تمامی کسانی که با نام معلم قرار است مهر ماه امسال در مدارس تدریس نمائید؛ بهتر است هر یک از ما سهم خود را در عقب ماندگی بخش های مختلف جامعه انکار نکنیم و با انگشت اشاره فقط دیگران را متهم نسازیم.
حالا نوبت شماست که درست تصمیم بگیرید. باید بپذیریم که آموزش و پرورش محل مناسبی برای برطرف ساختن مشکلات مادی یا بیکاری نیست. برای رهایی از ترس آینده ای نامطمئن نیز معلم نشوید. اگر شجاعت، قابلیت، مهارت و توانایی تدریس کردن دارید این مسئولیت را بپذیرید. مبادا عطش دانش آموزان برای یادگیری را به سراب بسپارید. برای داشتن وجدان جمعی، می بایست وجدان های فردی بیدار و آگاه باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
کمیسیون آموزش مجلس اخیراً پیشنهاد کرده سن ورود کودکان به مدرسه از شش به پنج سال کاهش یابد. هدف ظاهری این طرح، گسترش پوشش تحصیلی و مدیریت جمعیت دانشآموزی عنوان شده است، اما بررسیهای علمی و تجربه جهانی نشان میدهد چنین اقدامی غیرکارشناسی، شتابزده و آسیبزا است.
کودکان پنجساله هنوز در مرحله بازی و تعامل اجتماعی هستند و آمادگی لازم برای تحمل ساعتهای طولانی کلاس، تکالیف آموزشی و نظم رسمی مدرسه را ندارند. اجبار آنان به ورود زودهنگام به محیط مدرسه میتواند موجب اضطراب، خستگی ذهنی، افت انگیزه و کاهش کیفیت یادگیری شود.
پژوهشها نشان میدهد کودکانی که زودتر وارد مدرسه میشوند، بیشتر با برچسبهای نادرست مانند «بیشفعالی» یا «ضعف درسی» مواجه میشوند؛ در حالی که مشکل اصلی، کمسن بودن آنان است.
این تصمیم از سوی کمیسیونی ارائه شده که وظایف حیاتی و اولویتهای اساسی آن همچنان حل نشده باقی ماندهاند:
جلوگیری از دخالت نمایندگان مجلس در انتصابهای آموزش و پرورش، پرداخت بهموقع پاداش پایان خدمت معلمان، حل بحران صندوق ذخیره فرهنگیان و ارتقای منزلت و معیشت فرهنگیان. به جای رسیدگی به این مسائل مهم، تصمیم به کاهش سن ورود کودکان گرفته شده است؛ اقدامی که تنها بار اضافی و فشار غیرضروری بر کودکان و معلمان وارد میکند.
شواهد علمی و تجربه جهانی ثابت کردهاند که ورود زودهنگام کودکان به مدرسه، فشار روانی، افت یادگیری و کاهش مهارتهای اجتماعی را به همراه دارد و فرصت رشد طبیعی آنان را محدود میکند.
مشکل اصلی آموزش و پرورش ما، سن ورود به مدرسه نیست؛ ضعف مدیریت، کمبود امکانات، بیتوجهی به معلم و محتوای ناکارآمد آموزشی مهمترین چالشها هستند. هر تصمیمی که بدون اصلاح این ریشهها اتخاذ شود، تنها صورت مسئله را پاک میکند و هزینه آن را کودکان و معلمان خواهند پرداخت.
برای اصلاح واقعی نظام آموزشی، لازم است تصمیمها بر اساس شواهد علمی و روانشناسی رشد گرفته شوند، زیرساختهای آموزشی برای پذیرش هر گروه سنی آماده باشد، معلمان در طراحی سیاستها مشارکت واقعی داشته باشند و کودکان فرصت کافی برای بازی، تعامل اجتماعی و رشد طبیعی داشته باشند. تنها در این صورت مدرسه میتواند پلی مطمئن برای آینده آنان باشد، نه محملی برای اجرای سیاستهای شتابزده.
هزینه ی هر تصمیم غیرکارشناسی را را نسل آینده خواهد پرداخت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در همایشی فرهنگی و ادبی هستم. آقای مسن و خوشچهره و خوش لباسی پشت میکروفن میرود و با خواندن ابیاتی پراکنده با مضمون حماسه و وطنپرستی، با شور و حرارت اعلام میکند: «بله، ما ملتی با تاریخ کهن و سابقه درخشان هستیم، ماییم که جز پندار نیک و کردار نیک نمیشناختیم، ماییم که در دل تاریخ هزاران متفکر و اندیشمند بزرگ پروراندیم…
ولی صد حیف که بیگانگان بر ما حاکم شدند، اقوام پست، دین و اخلاقمان را برباد دادند و ما را به زشتی و دروغ گویی سوق دادند و چنین شد که به این روز اسفبار افتادیم....»
به نظر میرسد برخی هموطنان، اصلاً معنای ادعای عجیب و خودزنانهی خود را درک نمیکنند. این چه فرهنگ و تمدنی بود که بهقول شما با «هجمهی یک مشت آدم وحشی و بیابانی» نابود شد؟
ما چگونه مردمی بودیم که به راحتی تسلیم زور و تزویر بیگانگان شدیم و هموطن خود را فروختیم؟
آن چه دین و اخلاقی بود که ما را در برابر غارت و ظلم، اینچنین ضعیف و سست بارآورد؟
برادرم، آمدی ابرویش را تزیین کنی، چشمش را هم کور کردی!
دیگران ما را این کردند و آن کردند؟ مگر ما خمیر بازی بودیم که به هر شکلی که خواستند شکلمان دهند؟
آنچه عزیزانی مثل این هموطن از آن غافلاند، این است که سردادن شعارهایی مانند «دیگران مرا چنین کردند» یعنی من از پیش خود نه فهم و تشخیص درست دارم، نه اخلاق ریشهدار، نه عقلانیت محکم…
دفاع جاهلانه صدبار بدتر از حملهی زیرکانه است.
در فساد و ظلم مسئولان ما هیچ تردیدی نیست؛ اما بیاییم به جای خودزنی و فرار از مسئولیت، به نقش خطیر خود در سرنوشتمان آگاه شویم.
به جای رفتارهای تکراری و بیحاصل مانند مقصریابی، خودبزرگبینی ملی و تاریخی، و اکتفا به شعارهای تخدیرگر، متوجه قدرت عظیم خود در تعیین سرنوشت باشیم. قدرتی که اگر بر آن بیدار شویم، نه مهاجمی بر ما سلطه خواهد یافت، نه بیگانهای بر وطن ما خواهد تاخت، و نه مستبدی بر ما حاکم خواهد شد.
( کانال نویسنده )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هیچ انسانی فطرتاً دروغ گو نیست. در واقع، دروغ گویی یک صفت ناپسند و یک انحراف اخلاقی است که بسیاری از کودکان و بزرگسالان به آن مبتلا میشوند. اما باید بدانیم که دروغ، بیشتر از هر چیز، نتیجه تاثیرات محیطی است، پدیدهای است که در خانواده و اجتماع شکل میگیرد و رشد میکند.
وقتی رابطهی کودک با والدین و اطرافیان عمیق و سالم باشد، آن کودک نیز تمایل کمتری به دروغ گفتن خواهد داشت. اما اگر کودکی در محیطی پرتنش، سرشار از ترس و فشار تربیتی بماند، یا از حقایق تلخ و سخت بترسد، ناخواسته به سمت دروغ سوق داده میشود.
لوسن، روانشناس مشهور، دروغ را نتیجهی وجود عقیدهای فرضی میداند که حقیقت نیست، اما عامل تحریف واقعیت است.
گاهی اوقات، کودکان دروغ میگویند زیرا احساس میکنند حق بیان کردن احساسات و افکارشان را ندارند. به عنوان نمونه، فرض کنید پسری از برادرش متنفر است و مادرش او را تنبیه میکند چون این حقیقت را بر زبان آورده است. در آن حالت، کودک آموزگاری میبیند که حقیقت گفتن، تنبیه و سرزنش به دنبال دارد، ولی در عوض دروغ گفتن، مورد تشویق و محبت قرار میگیرند. این تجربه، کودک را بیاختیار به سمت الگویی میکشاند که در آن، دروغ به عنوان راهی برای حفاظت از خودش و جلب محبت دیده میشود.
این وضعیت، نتیجهای به همراه خواهد داشت:
کودکی که در آینده، دروغ را وسیلهای برای رفع نیازهایش میبیند و یاد میگیرد صحت گفتن در نظر دیگران ارزش ندارد. او نتیجه میگیرد که انسانها ممکن است به دلیل دروغ گفتن، پاداش و محبت دریافت کنند، و این باور در ذهنش تثبیت میشود که مادرش دروغ گوهای کوچک و کوچک را دوست دارد.
وقتی کودکان دروغ میگویند، واکنش والدین باید عمیق و انسانی باشد، نه هیجانی و سرشار از خشم و سرزنش. اگر بخواهیم کودکان مان صادق و راستگو بار بیایند، باید فضایی ایجاد کنیم که حقایق تلخ و شیرین در آن بهراحتی و بدون ترس بیان شود. آموزش مهارتهای حل مسأله و مدیریت احساسات به کودکان، میتواند آنها را در مواجهه با چالشها و تنشها قویتر و مطمئنتر کند.
مهم است بدانیم که تنبیه کردن کودک به دلیل دروغ، فقط او را بیشتر ترغیب میکند که برای محافظت از خودش و احساس امنیت، دروغ بگوید. در واقع، کودک در تلاش است احساس امنیت کند و در جستوجوی راهی است تا امیدها و دلهرههای درونش را ابراز کند. مثلاً اگر مدرسه اطلاع دهد که فرزندتان در امتحان ریاضی نمره مناسب نگرفته است، نباید او را به سوال کردن و دروغ گفتن وادار کنیم. بلکه باید با صداقت گفت وگو کنیم ؛ مثلا بگوییم: معلم ریاضی گفته که نمرهی تو قابل قبول نبوده است، نگرانیم و میخواهیم بدانیم چه کمکی از دستمان برمیآید تا در آینده بهتر عمل کنیم.
در نهایت، والدین و معلمان عزیز باید مراقب باشند که فضای خانه و مدرسه، پر از عشق، تفاهم و صداقت باشد. باید به کودکان نشان دهیم که گفتن حقیقت ارزشمند است و تفاوتی ندارد چه حقیقت تلخ باشد، با احترام و درک میتوان آن را پذیرفت.
پذیرش احساسات و افکار کودک، بدون سرزنش و تنبیه، راهی است برای آموزش صداقت و اعتمادسازی.
همچنین، باید الگوی سالمی برای کودکان باشیم؛ یعنی خودمان نیز در گفتگوهایمان آزادی و صداقت را نشان دهیم و از دروغ و فریب پرهیز کنیم.
آموزش مهارتهای حل مسأله و مدیریت احساسات به کودکان، میتواند آنها را در مواجهه با چالشها و تنشها قویتر و مطمئنتر کند. زمانی که کودکان احساس کنند در محیط اطراف شان امنیت دارند و نظرات و احساساتشان مورد احترام است، کمتر تمایل به دروغ گفتن خواهند داشت.
باید به جای تنبیههای سخت و سرزنش، با محبت، درک و راهنمایی، کودکان را تشویق کنیم که حقیقت را بگویند و در این راه همراه و پشتیبان آنها باشیم. تنها در چنین فضایی است که کودک میآموزد صداقت، ارزش واقعی خود را دارد و اعتماد به نفس لازم برای بیان حقیقت را پیدا میکند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
بخش نخست پرسش و پاسخ خبرنگاران با مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان به صورت کامل پیش تر منتشر گردید . ( این جا )
در این نشست ؛ « نرگس کارگری » ؛ خبرنگار صدای معلم » نخست از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش اصفهان در برخورد با رسانه های مستقل و منتقد انتقاد کرد .
کارگری عنوان کرد : « آموزش و پرورش استان اصفهان بدون تعارف، با عملکرد ناکارآمد خودش در برخورد با مطالبه گران و منتقدان ثابت کرد که نه تنها تعامل با رسانه های منتقد و مستقل حوزه ی آموزش و پرورش را برنمی تابد، بلکه در جهت محدود کردن ورود رکن چهارم دموکراسی تمام تلاش خود را داشته است. چرا که رسانه مستقل و منتقد « صدای معلم » به بهانه های واهی و غیر قابل قبول از حضور در نشست های رسانه ای محروم شد.
این سؤال را دارم که چه تضمینی وجود دارد که این نشست ها از این پس به فضایی برای نقد سازنده و پرسش های بی طرفانه و نه ابزاری برای تبلیغات یک سویه خواهد بود؟ چطور می خواهید اعتماد از دست رفته رسانه های منتقدی چون ما را بازسازی کنید؟ »
نظریان مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان در پاسخ اظهار داشت : « در بحث تعامل باید بگویم که درب آموزش و پرورش برای انتقاد باز است. انتقاد اگر سازنده باشد و به پیشبرد امور آموزشی و پرورشی منجر شود، حمایت می کنم.
نشستی از طرف ما یا دوستان نبوده است که محدودیت ایجاد کنم. حتی در مورد برخی خبرنگاران از من سؤال شد که ممکن است ممنوعیت از قبل وجود داشته باشد ولی من به آقای سلمانی این حرف را زدم که ما محدودیتی نداریم اجازه دهید بیایند صحبت کنند.
در بین انتقادات ممکن است ۹۰ درصد سازنده باشد. این راه را برای ما که به تعالی آموزش و پرورش فکر می کنیم باز می کند. انتقادی که به ما کمک کند و صرفا انرژی منفی نباشد. همراه با راهکار باشد. مطمئن باشید که آموزش و پرورش از این انتقادات سازنده استقبال می کند » .
نکته ی قابل تامل در این نشست آن است که مسئولان اداره کل آموزش و پرورش اصفهان دائما سعی می کنند به جای کلمات و یا عباراتی مانند » شهریه و یا اخذ وجه و یا گرفتن پول از واژه » مشارکت » استفاده کنند .
مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان در این نشست از برخورد قانونی و اداری با مدیران مدارسی خبر می دهد که به قول خودشان به جهت رعایت تکریم همکار ، نام شان عمومی نشده است .
آقای مدیر کل در چند جا از خبرنگاران با صراحت و به صورت مستقیم می خواهد که موضوعات مورد نظرش را رسانه ای کنند که این وضعیت با پروتکل های حرفه ای نشست های خبری مطابقت ندارد .
سلمانی به عنوان رئیس روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش اصفهان در این نشست با توجیه گرفتن پول در مدارس توسط مدیران چنین بیان می کند :
« 99 درصد از اعتباراتی که دولت صرف آموزش و پرورش می کند، صرف اعتبارات پرسنلی می شود. مجموعه بزرگ است. یک میلیون پرسنل دارد. کل دولت را جمع کنید، این تعداد نمی شود. طبیعتا نیاز هست مشارکت اولیا باشد. اما اگر این اعتبار به اجبار باشد، برخورد می کنیم » .
مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان در پاسخ به انتقاد خبرنگار صدای معلم از تعطیلی های فله ای و زیاد مدارس به بهانه های مختلف به صراحت عنوان می کند که اختیاری در این زمینه ندارد . این در حالی است که مطابق « قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش در استانها، شهرستانها و مناطق کشور » ؛ « تصویب تقویم آموزشی مناطق تابعه با توجه به شرایط اقلیمی و جمعیتی هر منطقه » از اختیارات مصرح و قطعی شورای آموزش و پرورش استان است که مدیر کل در آن « دبیر و مسئول تعیین دستور جلسات شورا است » و در غیبت استاندار ، جلسات با ریاست وی تشکیل می شوند .
همچنین ؛ براساس طرح مدیریت زمان آموزش و پرورش که در اسفند 1401 در کمیسیون آموزش، تحقیقات و فن آوری مجلس یازدهم بررسی شد اختیار تعطیلی و بازگشایی مدارس در مواقع ضروری و پیش بینی نشده به عهده شورای آموزش و پرورش استانها است و تصمیمات اتخاذ شده توسط رئیس شورا ابلاغ میشود. ( این جا )
گروه رسانه/
مسعود پزشکیان در نشست عدالت آموزشی در اردبیل به نکات و چالش هایی در نظام آموزشی ایران اشاره داشتند .
با توجه به اهمیت این محورها ؛ این سخنان در « صدای معلم » باز نشر می شوند .
گروه استان ها و شهرستان ها /
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان استان یزد در نقد عملکرد مدیر کل آموزش و پرورش استان یزد برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای تنویر افکار عمومی و پاسخ مسئولان اعلام می دارد .
گروه گزارش/
نشست خبری « رضوان حکیم زاده » معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش امروز یکشنبه 23 شهریور در سالن اجتماعات این معاونت واقع در ساختمان زنده یاد علاقه مندان برگزار گردید .
در ابتدا ؛ « زهرا علی اکبری » ضمن تشکر از خبرنگاران اعلام کرد که ما از همه معاونت ها درخواست کردیم که به مناسبت « بازگشایی مدارس » نشست خبری بگذارند و خانم دکتر حکیم زاده نخستین فردی بود که به این درخواست ما پاسخ مثبت داد .
حکیم زاده راس ساعت مقرر در نشست حضور یافت و در ابتدا خلاصه ای از اقدامات صورت گرفته در معاونت مربوطه را به همراه جداول و نمودارها در مانیتور سالن برای خبرنگاران توضیح داد .
در فهرستی که توسط مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش تهیه شده و اسامی رسانه ها در آن درج شده بود نام خبرگزاری ها در ابتدای لیست درج شده بود و این در حالی است که برخی از آنان در نشست حضور نداشتند .
مشخص نیست این اولویت بندی بر چه اساسی تدوین شده بود در حالی که عرف بر این بوده که خبرنگاران به ترتیب حضورشان در نشست ، نام خود و رسانه را در لیست درج می کردند و طرح پرسش هم بر اساس همین زمان حضور در نشست انجام می شد .
« علی پورسلیمان ؛ مدیر صدای معلم » با وجود آن که دومین رسانه از نظر زمان حضور بود اما به عنوان چهارمین نفر پرسش خود را مطرح کرد و این در حالی است که دو نفر پیشین با وجود آن که پس از « صدای معلم » در نشست حضور پیدا کرده بودند اما اصلا به روی خودشان نیاوردند و پرسش خود را مطرح کردند .
پرسش های « صدای معلم » در چند محور مطرح گردید و یکی از آن ها انتقاد از تعدد فراوان طرح ها و تزریق آن به مدارس بود . ضمن آن که معاون آموزش ابتدایی در توضیحات اولیه خود دائما به اسامی طرح های اقدام شده در مدارس اشاره می کرد .
پورسلیمان ضمن تشکر از تفکر طراحی در معاونت آموزش ابتدایی اما کثرت فراوان این طرح ها را دارای نتیجه « معکوس » اعلام کرد .
مدیر صدای معلم گفت :
به نام ها و تنوع این طرح ها توجه کنید :
- طرح جابربن حیان
- طرح درس پژوهی
- طرح مدرسه خوانا
- طرح شهاب
- طرح مدارس سرآمد
- طرح شهید همت با هدف توانمندسازی معلمان دوره ابتدایی
- طرح شهید محمودوند به منظور کاهش بازماندگان از تحصیل
- طرح کرامت
- طرح تشویقی مدارس ابتدایی
- طرح تثبیت یادگیری
- طرح ( برنامه ) بوم
- طرح پرسش مهر
- طرح مدرسه بدون کیف
- طرح تعالی مدیریت مدرسه
- طرح انس با قرآن
- طرح امین
- طرح مدارس مسجد محور
و ...
پورسلیمان خطاب به حکیم زاده گفت :
طرح هایی که شما به مدارس ارسال می کنید در کنار انبوه بخشنامه ها و دستور العمل هایی که سایر معاونت ها و دوایر به مدارس ارسال می کنند ؛ فرصت و مجال « نفس کشیدن » ، « بازاندیشی » و حتی « فکر کردن » را از مدارس سلب کرده است .
تا کی این روند می خواهد ادامه پیدا کند ؟
آقای پزشکیان اخیرا به صراحت گفت : مدارسی که امروز ساختهایم، بهجای تربیت انسانهای جامعنگر، افرادی تک بعدی و مغرور پرورش دادهاند .
پرسش من این است که خروجی این همه طرح های رنگارنگ و بخشنامه و بودجه و نیروی انسانی و زمان و... در آموزش و پرورش همین بوده است ؟
واقعا کارکرد مدارس ما باید تربیت افراد تک بعدی و مغرور باشد ؟
این همه شعار « تحول تحول » که مسئولان ما سر می دهند همین باید باشد ؟
حکیم زاده نقد مدیر صدای معلم را وارد دانست .
معاون آموزش ابتدایی در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه ایران در مورد « کاهش سن ورود به مدرسه برای دانش آموزان و تصویب آن در مجلس و مخالفت وزارت آموزش و پرورش » گفت :
« در رابطه با طرح مجلس هنوز مصوب نشده است و در مرحله کمیسیون هست و این که بگوییم صد در صد مخالف هستیم ؛ آموزش و پرورش هنوز نظر نهایی اش را اعلام نکرده است .
موضوع اصلی که مد نظر هست این است که توسعه دوره پیش دبستانی ، اجباری شدن و رایگان شدن آن یک ضرورت برای آموزش ابتدایی است . متاسفانه پس از تغییر رویکردی که در دولت سیزدهم راجع به پوشش پیش دبستانی و نگاه صد در صد غیر دولتی اتفاق افتاد ؛ ما شاهد کاهش قابل ملاحظه ی درصد پوشش پیش دبستانی در سراسر کشور بودیم که از 72 درصد به حدود 40 درصد رسید و کسانی که متضرر اصلی بودند از خانواده های کم تر برخوردار بودند و ما در دوره قبل موفق شده بودیم در آن مناطق پوشش را نسبت به میانگین کشوری بالاتر ببریم .
وقتی قرار باشد خانواده ها هزینه ها را بپردازند ، طبیعی است که خانواده های کم برخوردار از این دوره محروم شوند تا جایی که این کودکان بیشترین نیاز را دارند .
این که از 5 سالگی آموزش های پیش دبستانی عمومی و رایگان و اجباری شود با رویکردهای کشورهای توسعه یافته هم سوست .
هیچ شاخصی به اندازه پوشش پیش دبستانی تفاوت توسعه یافتگی کشورها را تبیین نمی کند . حتی پوشش دبستانی . »
پورسلیمان پس از پاسخ ایشان خطاب به حکیم زاده گفت : شما چگونه بر اجباری شدن دوره پیش دبستانی اصرار می کنید و این وصله را می خواهید به تن آموزش و پرورش بچسبانید در حالی که ما پس از گذشته 47 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز قانون اجباری شدن آموزش در ایران را نداریم ؟
معاون آموزش ابتدایی در پاسخ گفت :
با این که ما نص اجباری شدن آموزش را نداریم با شما موافقم . 1322 هجری شمسی اولین قانون تصویب شده است . 1354به آن الحاقیه خورده است . متوسطه اول به آن اضافه شده است . در سال 1400 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب شد و لایحه ای که دولت به مجلس داد و در آن جا اشاره شده بود که همه کودکان باید حضور پیدا کنند .
آقای دکتر کاظمی هم نظرشان بر این است که ما باید قانون داشته باشیم تحت عنوان : « اجباری بودن » .
بنابراین در یکی از جلسات مشترک از نماینده وزارت دادگستری خواهش کرد که این را در قالب یک لایحه تهیه کند و به دولت ببریم و در آخرین جلسه ای که داشتیم خوشبختانه کارهای زیادی انجام شده و در حال نهایی شدن است و تاکید وزیر آموزش و پرورش بر این است که قانون اجباری شدن آموزش را به صورت « قانون مستقل » دنبال کنیم .
فرمایش شما کاملا درست است .
پرسش خبرنگار ایکنا در مورد وضعیت بازگشایی مدارس در آغاز مهر سال 1404 بود .
خانم قربانی پرسید :
« در مورد شروع مدارس زمزمه هایی در برخی مدارس ابتدایی هست که شروع به کار مدارس به صورت مجازی خواهد بود .
در مورد این موضوع می خواستم بفرمایید که واقعا صحت دارد یا نه ؟ »
معاون وزیر آموزش و پرورش در پاسخ چنین اظهار کرد :
« همان گونه که آقای دکتر کاظمی تاکید فرمودند این صحت ندارد . مدارس برنامه ریزی شده که ان شاء الله با قوت و قدرت به صورت حضوری شروع به کار خواهند کرد ».
مدیر صدای معلم گفت : طبق تجربه ی ما ، اولش حضوری خواهد بود و بعد غیرحضوری می شود !
مشروح این پرسش و پاسخ در « صدای معلم » منتشر می گردد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید مشروح پرسش های مطرح شده توسط رسانه ها در نشست خبری مدیرکل آموزش و پرورش استان اصفهان با حضور اصحاب رسانه و با موضوع پروژه مهر و اقدامات مرتبط با بازگشایی مدارس است که چندی پیش برگزار گردید . ( این جا )
« نرگس کارگری » خبرنگار صدای معلم از بدو انتصاب محمدرضا ابراهیمی مدیرکل آموزش و پرورش اصفهان در دولت ابراهیم رییسی بدون ارائه دلیل مشخصی همچون مدیر صدای معلم از حضور در نشست های خبری محروم گردید .
انتظار می رفت با انتخاب مسعود پزشکیان این محرومیت بیش از 3 سال سریعا پایان یابد .
اما این انتظار محقق نشد .
مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان در این نشست و در برابر خبرنگاران از عدم اعمال محدودیت توسط ایشان و همکاران شان سخن می گوید که در نخستین نشست خبری به مناسبت بزرگداشت مقام معلم دعوتی از « صدای معلم » به عمل نیامد .
با پی گیرهای مستمر مدیر صدای معلم و نگارش گزارش های انتقادی در این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران و دستور مستقیم و صریح حسین صادقیان رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش و پس از سپری شدن مدت زمان 9 ماه از انتصاب محمدرضا نظریان به عنوان مدیر کل جدید آموزش و پرورش اصفهان در دولت مسعود پزشکیان سرانجام خبرنگار صدای معلم به نشست های خبری این اداره کل دعوت شد .
سالهاست واژهی «تحول» در آموزش و پرورش چون شعاری پر زرق و برق تکرار میشود؛ شعاری که در همایشها خوش مینشیند و در بخشنامهها میدرخشد، اما در کلاسهای شلوغ و نیمکتهای فرسوده کمتر ردّی از آن دیده میشود.
هر مدیری با طرحی تازه از راه میرسد، چند صباحی امید میدمد و سرانجام، همانند دهها برنامهی پیشین، ناتمام یا فراموششده به حاشیه میرود.
برنامه ی توانمندسازی نیروی انسانی دوره ابتدایی یا «توانا»، تازهترین حلقهی همین زنجیر است. برنامهای که در ظاهر، واژههایی پر از واژه¬های زیباست: خلاقیت، یادگیری فعال، کارگروهی و محوریت معلم. اما واقعیتِ تلخ آن است که این مفاهیم بلند، در کلاسهای ۳۵ و ۴۰ نفره، در نبود زیرساخت و با کمبود معلم، بیشتر به رؤیایی کاغذی میمانند. چگونه میتوان با چند کارگاه فشرده، خلاقیت و تفکر انتقادی را در جان آموزش جاری کرد؟
ایراد بنیادین «توانا» این است که «تحول» را به سادهترین لایهها تقلیل داده؛ گویی با تغییر روش تدریس یا صدور یک گواهی، معلم توانمند و مدرسه متحول می شود. این نگاه نهتنها سادهانگارانه است، بلکه توهینی پنهان به جایگاه معلم است؛ معلمی که زیر بار حجم محتوای درسی و فشار معیشتی خم شده و بیش از هر چیز، نیازمند منزلت حرفهای و مشارکت واقعی در تصمیمسازی هاست.
تجربهی سالهای گذشته روشن است .
بزرگترین خسارت چنین طرحهایی نه هدررفت منابع، که فرسایش اعتماد معلمان است. اعتمادی که با هر شعار بیثمر و هر بخشنامهی شتاب زده، بیش از پیش رنگ میبازد. و انتظار آن میرود که «توانا» نیز چون بسیاری از برنامههای پیشین، به جای ایجاد تحول، بر خستگی و بیاعتمادی بیفزاید.
تحول اگر قرار است نامی واقعی داشته باشد، باید از ریشه آغاز شود: بازنگری عمیق در برنامهی درسی، تأمین زیرساختهای پایدار، ارتقای منزلت معلم، و سپردن نقش تصمیمسازی به کسانی که سالها خاک کلاس و مدرسه را خوردهاند. در غیر این صورت، «توانا» هم تنها نامی پرهیاهو بر دفترچهی تاریخ خواهد بود؛ شعاری دیگر در صف شعارهای بیفرجام.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید