گروه گزارش/
در آستانه ی آغاز سال تحصیلی 1404 ؛ علی باقر زاده رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش خبر از کمبود 335 هزار نیرو می دهد .
باقر زاده می گوید : بارها در رسانه ی « صدای معلم » بیان شده که جایگاه « برنامه » و « مدیریت زمان » در محلی به نام مرکز برنامه ریزی منابع انسانی کجاست ؟
اگر همه انواع واحدهای سازمانی را کنار بگذاریم و فقط مدرسه را جهت تامین نیرو در نظر بگیریم با حدود ۳۳۵ هزار نفر کسری نیرو مواجه خواهیم شد.
البته رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش نمی گوید که به طور دقیق وزارت آموزش و پرورش با چه تعداد کمبود معلم رو به روست اما راهکارهایی ارائه می کند که در این سال ها و به کرات بیان شده اند .
باقرزاده می گوید :
از طریق تجمیع کلاسهای هم پایه و هم نام این موجودی و نیاز را میتوان مدیریت کرد .
استخدام بیش از۷۰ هزار نیرو (حدود ۳۰ هزار آزمون استخدامی، ۳۵ هزار متعهد خدمت و ۷ هزار نیروی خدماتی )، استمرار خدمت نیروهای در شرف بازنشستگی، اضافه تدریس و دعوت بازنشستهها باز جمله راه های جبران کمبود نیرو است . آیا کسانی که به عنوان « رئیس و کارشناس و... » در این مرکز مشغول به کارند در حوزه « مدیریت منابع انسانی » به معنای دقیق و علمی و به روز آن ؛ تخصص ، سواد کافی و دلسوزی لازم را دارند ؟
ابلاغ مدیران مدارس باید قبل از شروع شهریور زده شود تا در کلاس بندی و ایجاد گروه درسها و ضوابط تشکیل کلاس در شهر و روستا با مشکل مواجه نشود .
باید محدودههای نواحی و مناطق را اصلاح کنیم تا در توزیع نیرو و مدیریت نیاز و موجودی با مشکل مواجه نشویم ؛ به عنوان مثال در دو منطقه همجوار که فاصله بسیار کمی با هم دارند یکی مشکل کمبود نیرو دارد و دیگری مشکل مازاد باید سیاستی اندیشیده شود که این مسئله مدیریت شود » .
چیزی که رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش تحت عنوان تجمیع کلاسهای هم پایه و هم نام به آن اشاره می کند نتیجه ای جز « افزایش تراکم کلاسی » نخواهد بود .
در واقع ؛ سیاست بر این است که کلاس ها به هر ترتیبی با « معلم » پر شوند و این که تکلیف « کیفیت بخشی » در آموزش چه می شود فعلا در دستور کار نیست .
این که تکلیف قوانین و آیین نامه های شورای عالی آموزش و پرورش در مورد « تراکم کلاس » چه می شود هم مشخص و شفاف نیست .
و اکنون این پرسش مطرح می شود که نهاد شورای عالی آموزش و پرورش در برابر زیر پا گذاشتن « قانون » مصوب خود چه کار خواهد کرد و آیا هم چون گذشته سیاست « سکوت » را بر خواهد گزید و بعدا هنگامی که مورد پرسش قرار می گیرد توپ را حواله زمین این و آن خواهد کرد ؟
« صدای معلم » در گزارش و گفت و گوی خود با معاون پیشین شورای عالی آموزش و پرورش چنین آورده بود : ( این جا )
« بحث تراکم کلاسی و مصوبه هشتصد و هشتاد و ششمین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش دوره ۱۵ مهر ۹۲ است که عنوان آن این است نشانگرهای ارزشیابی نظام آموزش و پرورش و استانداردهای آن.
بر اساس این مصوبه در تعریف شاخص تراکم آمده است:
بر اساس این مصوبه، تشکیل کلاس درس با تعداد بیشتر از «حداکثر تراکم» تعیین شده، تحت هر شرایطی ممنوع است و تلاش برای کاهش دامنه تغییر از سطح پایین یا بالای استاندارد و حرکت به سمت استاندارد، یکی از ملاکهای اصلی ارزیابی عملکرد استان در خصوص این استاندارد خواهد بود . ( این جا )
تبصره ۲ از این مصوبه تصریح می کند :
«دامنه این استاندارد در مناطق و مدارس خاص استثنائاً در دوره ابتدایی از ۱۴ تا ۲۶ و در دوره متوسطه اول و متوسطه دوم از ۱۶ تا ۲۸ و در هنرستانها از ۱۲ تا ۱۸ قابل تغییر خواهد بود ولی در هر صورت و تحت هیچ شرایطی تراکم دانشآموزان در کلاس درس نباید از حداکثر تعیین شده تجاوز کند . »
پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر سیاست جذب « معلمان بازنشسته » برای پر کردن کلاس ها کارآمد و علمی و مفید است ؛ چرا آن معلمان ( کارآمد ) را بازنشسته می کند و یا آن که اگر تشخیص بر این است که این معلم هنوز کارآمد است و می تواند در کلاس مفید باشد ؛ چرا اقدامی برای نگهداشت این معلمان باتجربه انجام نمی دهد و همه چیز در شعار و تبلیغات خلاصه می شود ؟
بیش از یک دهه است که با شروع سال جدید تحصیلی، فریاد کمبود معلم در کلاس های درس توسط این مسئولان سر داده میشود .
پرسش « صدای معلم » به ویژه از رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش که دائما از واژه « مدیریت » استفاده می کند آن است که آیا داشتن آمار دقیق داشتن آمار از نیرویانسانی در حوزه های اداری و آموزشی آن هم در عصر فن آوری ارتباطات کار شاق و دشواری است ؟
امروزه، زبان آمار، مهمترین زبان مدیریت روز دنیا می باشد که به نظر می رسد در آموزش و پرورش ایران فاقد جایگاه و شان برای فرآیندهای « تصمیم سازی » و « تصمیم گیری » است .
بارها در رسانه ی « صدای معلم » بیان شده که جایگاه « برنامه » و « مدیریت زمان » در محلی به نام مرکز برنامه ریزی منابع انسانی کجاست ؟
آیا کسانی که به عنوان « رئیس و کارشناس و... » در این مرکز مشغول به کارند در حوزه « مدیریت منابع انسانی » به معنای دقیق و علمی و به روز آن ؛ تخصص ، سواد کافی و دلسوزی لازم را دارند ؟
آیا پیش بینی تراز نیروی انسانی در یک بازه زمانی 5 ساله تا 20 ساله و برنامه ریزی بر اساس « نیاز » کار سختی است که هر ساله این بحران کمبود معلم به کرات تکرار می شود ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جناب آقای علی پورسلیمان
پایان فصل رسمی خدمتتان را نه پایان راه، که آغازی بر تداوم تأثیری میدانم که از قلبی به وسعت آموزش و قلمی به صلابت ایثار جاری ساختهاید.
سالهاست که نام شما در آموزش و پرورش این مرز و بوم، با « صداقت » و « مجاهدت فرهنگی » هممعناست و شخصیت یافته است.
هزینهکردن از جان و مال برای نگهداشت رسانه اثرگذار « صدای معلم » ، روایتی حماسی از عشق شما به آگاهیبخشی بود؛ فانوسی که با دستان خود برافراشتید تا راهی برای رشد جامعه باشد و قلم توانایتان، چراغی فروزان در این مسیر بوده است. این، سرمایهای بیبدیل برای نظام تعلیم و تربیت ایران ماندگار می ماند.
شما « پل ارتباطی آرزوها و توانمندیها » در افق روشن ترقی برای خیلی از افراد چون من بودید.
همواره با جملاتی چون اندیشه کن، حرکت کن و امید داشته باش، مسیرم را روشن کردید، که بالهای اعتماد به نفسم را گشودید.
امروز هر قدمی که برمیدارم، رنگی از آموزههای شما را نیز به همراه دارد.
بازنشستگیتان، سپیدیِ محبتی است بر صفحه سبز خدماتتان.
باشد که در فصل جدید زندگی، قلم تان همچنان جاری، حضورتان گرمابخشِ محافل فرهنگ و یادتان استوار در قلبهای ما باقی بماند.
این سپاسِ اندک، گواهِ دِینِ بیکرانِ من و جامعهای است که وامدار نورِ وجودتان است.
بیگمان، وجودِ چنین گوهری تابناک، برای « سیستم آموزش و پرورش کشور » نه تنها ارزشمند که « حیاتی » بود؛ گنجینهای که درِ صدفِ دستگاهِ تعلیم و تربیت را به روی خورشیدِ دانایی گشود.
باشد که از این سرمایه به نحو احسن تجربه اندوزی و مهارت آموزی شود.
ارادتمند
نرگس کارگری
خبرنگار صدای معلم
در خبرها آمده بود :
« از بین ۴۵۰ هزار داوطلب کنکور ۱۴۰۴ _۱۴۰۳، حدود ۴۲۰ هزار نفر نمره منفی گرفتهاند » .
یعنی نسلی که ۱۲ سال در مدارس درس خوانده، حالا حتی نتوانسته به چند سوال درست پاسخ دهد.
اما این فاجعه، تصادفی نیست. این، نتیجه همان نگاهی است که این روزها از زبان وزیر آموزش و پرورش شنیدیم.
وزیری که در جمع معلمان نمونه سراسر کشور گفت : « شأن معلم، مثل چوپان است. باید حواسش باشد کدام دانشآموز جدا شده، کجا رفته، چرا نیامده... مثل چوپانی که دنبال گوسفند گمشدهاش میگردد. »
وقتی بالاترین مقام آموزش، معلم را چوپان میبیند و دانشآموز را گوسفند، معلوم است که خروجی این سیستم، نمره مثبت نخواهد بود .
دردناکتر این است که در آن جلسه برگزیده شده از میان صدها معلم نمونه سراسر کشور، حتی یک نفر هم جرأت نکرد بگوید: «آقای وزیر، معلم راهنماست، نه چوپان دانشآموز انسان است، نه گوسفند!»
وقتی معلمِ نمونه هم زبانش بسته است، چطور دانشآموزش یاد بگیرد که بپرسد، فکر کند و پاسخ دهد؟
وقتی وزیر آموزش و پرورش مملکت می گوید :
«مهمترین وظیفه ما در آموزش و پرورش، نماز خوان کردن بچه ها و فرهنگ ایثار و فداکاری و شهادت در فضای تعلیم و تربیت است »
و باز جناب وزیر معتقد است که :
« اگر میخواهیم جامعه سعادتمندی داشته باشیم بنا بر سیاست های نظام مقدس ، راهی نداریم جز اقامه نماز و اقامه فرهنگ ایثار و شهادت...» دیگر نباید توقع آموختن علم و دانش به فرزندان این مملکت در این وزارتخانه را داشت.
هیچ کس مشکلی با این اهداف جناب وزیر ندارد ؛ بلکه مشکل با تناسب کارکرد نهاد آموزش و پرورش با این اهداف است. دیندار کردن مردم جزو وظایف و کارکردهای روحانیت و نهاد دین است و نه وظیفه دولت و نهادهای دیگر.
به علاوه این کارکرد بیش از آن که آموزشی باشد، تربیتی است. وقتی معلمِ نمونه هم زبانش بسته است، چطور دانشآموزش یاد بگیرد که بپرسد، فکر کند، پاسخ دهد؟
مگر آموزش و پرورش نیرو یا ساختار مناسب را برای این هدف دارد؟ پس روحانیت در جامعه چه کار باید بکند؟ مثل اینکه بگوییم ورزشگاه برای تربیت اخلاقی تماشاگران است!
جناب وزیر
مردم فرزندان خود را برای دیندار شدن و نمازخوان شدن به مدرسه نمیفرستند، بلکه بچه های خود را برای باسواد شدن و آموختن علم و دانش های بشری به مدرسه می فرستند . آن وزارتخانه وظایف دیگری دارد.
وظیفه نمازخوان و دیندار کردن جامعه بر عهده مسجد و روحانیت و خانواده است. به همین علت است که شکست خورده اید و این افتضاح بزرگ پیش آمده است .
در پیش از انقلاب نهاد اصلی متولی دینداری یعنی روحانیت و مسجد وظیفه خود را انجام میدادند و جامعه هم دیندار میشد اما حالا متأسفانه نهاد روحانیت به کارهای دیگری مشغول شده است و بار خود را میخواهند بیندازند روی دوش نهاد آموزش و رسانه های رسمی و این پاسخ نمیدهد .
۴۲۰ هزار نمره منفی، فقط یک آمار نیست؛ این آئینه تمامنمای آموزش ماست :
جایی که معلمش از اعتراض میترسد و دانشآموزش از پاسخ دادن...
تا وقتی این نگاه عوض نشود. تا وقتی شأن معلم، اندیشه ورزی و روشنگری نباشد ؛ باید هر سال منتظر همین آمارها باشیم.
شاید هم بدتر!
( کانال نویسنده )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همکار گرامی، آقای پورسلیمان عزیز
وقتی قلم برداشتید و از «به پایان آمد این دفتر معلمی» نوشتید ( این جا ) ؛ گویی از دردی مشترک سخن گفتید؛ زخمی عمیق که سالهاست بر پیکر رنجور میلیونها معلم شاغل و بازنشسته در این سرزمین نشسته است. بغضی که هر روز گلویمان را میفشرد و فریادی است که سالها در سینهمان خفه شده است.
با خواندن هر جمله از نوشتهتان، گویی از اعماق روح ما سخن میگفتید :
از رؤیاهایی که خاکستر شدند، از آرمانهایی که زیر چرخ دندههای بی تدبیری له شدند.
ما نیز روزی با دلی سرشار از شور و شوق، گام در این مسیر مقدس نهادیم.
باور داشتیم که با هر حرف، با هر لبخند و با هر نگاه، آیندهای روشن برای این آبوخاک خواهیم ساخت. رؤیای تربیت نسلی آگاه، خلاق و پویا در تار و پود جانمان تنیده شده بود.
اما چه شد که این رؤیاها یکی یکی رنگ باختند؟
چه شد که آن اشتیاق جای خود را به دلسردی و فرسودگی داد؟
چه شد که آن اشتیاق جای خود را به دلسردی و فرسودگی داد؟ این قصهی پرغصه، داستان تازهای نیست؛ حکایت دیرینِ بیبصیرتی و کجسلیقگی مزمن در ادارهی مهمترین نهاد فرهنگساز کشور است. از زمانی که انتخاب مدیران و سیاستگذاران نه بر پایهی تخصص و تعهد به تعلیم و تربیت، بلکه با معیارهایی کاملاً بیربط گره خورد، آموزش و پرورش ما مسیر را گم کرد.
وقتی معیار انتخاب وزیر، به جای سالها تجربهی زیسته در کلاس و شناخت عمیق از نیازهای روانی و تربیتی دانشآموز، به «سوابق صعود به قله دماوند»، «توفیق حضور در راهپیمایی اربعین»، یا ادعای دروغین «تدریس در بیش از بیست کشور دنیا» تقلیل یافت، نتیجهای جز تخریب زیرساختهای آموزش و تقلیل جایگاه معلم نمیتوان انتظار داشت.
بارها شاهد بودهایم که چگونه مرجعیت علمی و اخلاقی معلم، به یک «مجری» بیاختیار تنزل یافته است.
وقتی مدارس به بهانههای پیدرپی تعطیل میشوند و از معلمان خواسته میشود آموزش را در فضای بیجان و بیروح مجازی (که جز رفع تکلیف چیزی نیست) ادامه دهند، چگونه میتوان از کیفیت آموزشی سخن گفت؟ چگونه میتوان از معنا و اثرگذاری یاد کرد، وقتی نقش ما ـ به تعبیر شما ـ صرفاً «نقاش باشی» است: سطحی، بیریشه و بیاثر.
این بیمهریها، این نادیدهانگاری زحمات بیوقفه، و این بیتوجهی به نقش حیاتی معلم، قامت معلمان را خم کرده است. وقتی حسادت جای همدلی را میگیرد، وقتی برخی والدین و دانشآموزان منزلت معلم را نادیده میگیرند و از سوی دیگر، ادارهی متبوع، کار معلم را بیاهمیت میانگارد، چگونه میتوان با انگیزه و معیارهای حرفهای ادامه داد؟
در همین فضای ملتهب، با تنوعی عجیب و حیرتانگیز از انواع مدارس – که به ۱۷ نوع رسیدهاند – و با نتایج نگرانکنندهای همچون میانگین پایین نمرات امتحانات نهایی، پرسشی بنیادین پیش روی ماست:
آیا کسی صدای زنگ خطر را میشنود؟ یا همچنان قرار است آموزش و پرورش قربانی آزمون و خطا، سیاستبازی و تظاهر باشد؟
با این همه ؛ هنوز روزنههایی از امید در دلهای معلمان این سرزمین زنده است.
امید به روزی که مدیران و تصمیمگیران، نه از بالا، که از دل کلاس و از جنس معلم برخیزند؛ کسانی که زندگیشان را پای تخته و کنار دانشآموزان صرف کردهاند.
ما به آیندهای روشن امید داریم؛ به روزی که کار به کاردان سپرده شود و نظام آموزش و پرورش از تکرار آزمونهای بیحاصل نجات یابد.
ما معلمان این آبوخاک، خستهایم؛ اما هنوز دلزندهایم.
هنوز فریادگر تغییری واقعی و بنیادین هستیم. تغییری که منزلت و معیشت معلم را به جایگاه شایستهاش بازگرداند، آموزش را از سطحینگری و نمایش نجات دهد، و به این دفتر پرغصه، پایانی آبرومند ببخشد؛ پایانی که آغاز فصلی تازه باشد:
فصل کرامت، احترام و پیشرفت برای معلمان، دانشآموزان و آیندهی این مرز پرگهر.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
در گرگ و میش جمعه ۲۰ تیرماه ۴۰۴ برای مساعدت در برگزاری آزمون سمپاد و نمونه دولتی دبیرستان امیرالمومنین (ع) فاز ۴ مهرشهر دعوت هستم. این دبیرستان به خاطر موقعیت سوق الجیشی خاص، بهرهمندی از امکانات نسبی و همچنین وجود کادر منسجم و مدیریت همدلانه، مرکز ثابتی برای برگزاری انواع و اقسام آزمونها و اجرای فوقبرنامههاست.
در بدو ورود ؛ نقطه انباشتگی شدیدی از اولیای مضطرب و دانشآموزان بیخیال مشاهده میشود. بچهها بر عکس اولیا به فکر عشق و حال و زندگی هستند. شاید درک چندانی از رقابت برای بقاء در سرزمین از ما بهتران در جوار مدارس تبعیضآمیز طبقاتی ندارند.
قطار زندگی منتظر کسی نمیماند
آزمون با رعایت پروتکلهای همیشگی آغاز میشود . حدود ده درصدی از صندلیها خالیست ولی قطار زندگی منتظر کسی نمانده و با ریتم بیرحمانه خود در سیکل ثابتش میچرخد. یواشکی دفترچهای را تورق میکنم سوالات ریاضیش برای منِ مدعی ریاضیخوان به غایت سخت و طاقت فرساست چه برسد به این دانشآموزان جنگزده و از کرونا قورخیده روزگار ما.
مدیریت بر مدارسی VIP
در کنار توفیقات غیر قابل انکاری که مدارس سمپاد و بعضا نمونه دولتی کسب نمودهاند، اشکالات اساسی نیز بر مدارس طبقاتی همچون سمپاد وارد است.
مدیران مدارس دولتی عمدتا بر این باورند که مدیریت بر مدرسهای که دانشآموز و معلم و ساختمان و خلاصه همه چیزش خاص و ممتاز بوده و حساب مدرسه گردش مالی میلیاردی دارد، خیلی راحتتر از راهبری مدارس دولتی عادی پاییندست جامعه با جیب خالی میباشد.
توهم دانایی در مدارس خاص
از طرفی توهم دانایی و ممتاز و متمایز بودنی که بر دانشآموزان و کارکنان سمپاد دمیده میشود نیز از عوارض این گونه مدارس میباشد. امروز در آزمون سمپاد این بزرگبینی و توهم دانایی در چهره برخی از شرکتکنندگان و حتی اولیای مضطربشان به وضوح قابل رصد بود.
سرخوردگی در دانشآموزن دوپینگی
از دیگر آسیبهای چنین مدارسی تهی کردن سایر مدارس دولتی از دانشآموزان ممتاز علمی و همچنین سرخورده کردن بخش قابلتوجهی از دانشآموزان سمپاد در چنین مدارسی است. به طوری که کسانی که پس از دوپینگ وارد چنین مراکزی میشوند، چون اصالتاً تیزهوش نیستند در میانه راه ترمز بریده و دچار مشکلات عدیده و افسردگیهای مزمن میشوند.
مدارس سمپاد و دومینوی فرار مغزها
به نظر می رسد مهمترین نقدی که بر مدارس خاص سمپاد وارد است، کشف و شناسایی نخبگان علمی در این مجموعهها و تحویل دو دستیشان به دنیای متمدنتر از ما میباشد. نگاهی بر خروجی فارغالتحصیلان سمپادها خبر از فرار سیستماتیک و تأسفبار مغزها و نخبگان ما دارد.
مرگ مغزی مدارس عادی دولتی
به هر حال به نظر میرسد که سیاست عمومی دولتها گسترش مراکز خاص آموزشی، دامن زدن و تشدید مدارس طبقاتی در قالب مدارس غیردولتی و توسعه سمپادها بوده و باقی مدارس دولتی تقریبا رها میباشند و دولت عملاً نیازمندیهای خود را از خروجی چنین مراکزی گلچین کرده و سرنوشت اکثریت در مدارس دولتی به امان خدا سپرده شده است.
سیکل معیوب و چرخه فلاکت
از طرف دیگر برنامههای مدارس خاص برای دانشآموزان مستعد از منظر عدالت آموزشی با چالشهای جدی فلسفی و عملی رو به روست.
حکومت با تأسیس و بالا بردن تب مدارس خاص و غیردولتی بیطرفی خود را نقض کرده و نقض این بیطرفی و نتیجتاً خالی شدن مدارس دولتی از استعدادهای برتر، منجر به تشدید چرخه فلاکت فرهنگی خواهد شد.
در مقابل عدهای نیز معتقدند که حضور دانشآموزان خاص در کلاسهای عادی باعث تلف شدن استعدادها و داراییهای معنوی مملکت خواهد شد.
سرند دانشآموزان و الک استعدادها
ولی آنچه مسلم است در ارزیابی توفیقات و کامیابیهای سمپاد باید پیامدها و نتایجی که برای ذینفعان و مهمتر از آن در توسعه ملی داشته، نقد عالمانه و کنکاش واقعگرایانه صورت گیرد.
به هر حال سرند دانسآموزان و الک استعدادهای برتر نتیجهای جز مرگ مغزی مدارس عادی دولتی و تشدید تبعیض نخواهد داشت.
توسعه بیرویه و قارچی مدارس غیرانتفاعی با شهریههای نجومی و تکثیر سرطانی مدارس خاص دو عارضهایست که آموزش و پرورش رسمی ما را از حیزانتفاع ساقط کرده است.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این یادداشت پیش از جنگ اسرائیل علیه ایران نگارش و نهایی شده بود که با توجه به شرایطی که پیش آمد ؛ اکنون منتشر می گردد .
گروه گزارش/
شیوه نامه ی بازنشستگی سال 1404 سرانجام به ادارات و سپس مدارس ابلاغ گردید .
نخستین پرسش و یا مشکل به نشانی اینترنتی معرفی شده به آدرس :
باز می گردد که بیشتر اوقات باز نمی شود .
به نظر می رسد وزارت آموزش و پرورش با وجود ادعاها و تبلیغات فراوان هنوز در بدیهیات و الفبای کار مانده است و برنامه ای هم برای به روز آوری و اصلاح سیستم خود ندارد .
در بند ب – شرایط و ضوابط استمرار خدمت در سال 1404 چنین آمده است :
1-بر اساس « تبصره 3 » ماده 103 قانون مدیریت خدمات کشوری ، استمرار خدمت « کلیه همکاران شاغل در واحدهای آموزشی » با تایید کمیته ی توسعه مدیریت منطقه ، رضایت عملکردی و کارآمدی ( تا سقف 65 سال سن برای دارندگان مدرک لیسانس و پایین تر و 70 سال سن برای دارندگان مدرک کارشناسی و بالاتر ) تا پایان سال تحصیلی 1405 – 1404 بلامانع است .
تبصره 1 : در صورت تقاضای کتبی همکاران مبنی بر استمرار خدمت و عدم موافقت منطقه با استمرار خدمت ایشان در سامانه ، مراتب با « ذکر دلیل عدم موافقت » و اخذ نظر مکتوب اداره کل ( به صورت تجمعی تا تاریخ 25 / 5 / 1404 ) قابل بررسی و اعلام نتیجه نهایی خواهد بود .
2- تصمیم گیری در خصوص استمرار خدمت مدیران واحدهای آموزشی به شرط رعایت مورد ذیل به منطقه محل خدمت تفویض می گردد .
2- 1-رضایت از عملکرد
2-2- موافقت کمیته ی ارزیابی عملکرد مدیران واحدهای آموزشی مناطق
3-2- رعایت سقف سنی ( بند ب – 1 )
2- 4 - اخذ موافقت مکتوب روسای ادارات ذی ربط اداره کل در خصوص استمرار خدمت مدیران مدارس خاص ( شاهد ، سمپاد ، استثنایی و نمونه دولتی ) الزامی است » .
نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که آیا کمیته هایی مانند کمیته ی توسعه مدیریت منطقه و یا کمیته ارزیابی عملکرد مدیران واحدهای آموزشی مناطق فقط در این مقطع از سال فعال می شوند و یا عملکرد مدیران مدارس در طول سال هم مورد پایش قرار می گیرد ؟
استمرار خدمت یک مدیر مدرسه تا پایان سال تحصیلی به این معناست که آن مدیر مشکلی در حوزه کارآمدی و عملکرد نداشته در غیر این صورت هر زمان که این معیارها رعایت نشوند و یا احراز نگردند بلافاصله آن مدیر باید از جایگاه خود عزل گردد .
مشخص نیست این کمیته بازی ها و جلسه بازی ها در آموزش و پرورش تابع کدامین اصول مدیریتی بوده و چه کسی و کدام نهاد باید پاسخ گوی این گونه دوگانگی ها و حتی تعارض ها باشد ؟
وزارت آموزش و پرورش برای این بخش باید اعلام کند که به فلان نیرو نیاز دارد یا خیر .
در بخش بعدی آمده است :
« 3- مشوق های استمرار خدمت برای مشمولین بازنشستگی سال 1404 ؛ با رعایت سایر قوانین و ضوابط مرتبط به شرح ذیل اعلام می شود :
الف- اولویت در شرایط برابر جهت ساماندهی ( انتخاب مدرسه ،انتخاب درس تدریس و... )
ب- اولویت موافقت با تقاضای نقل و انتقال درون استانی
ج- اولویت در شرایط برابر جهت انتصاب ( مدیریت یا معاونت مدارس با احراز شرایط مربوطه )
** درصد و میزان استمرار خدمت همکاران در مقاطع مختلف تحصیلی و کلیه فرآیندهای بازنشستگی در مناطق از طرف این اداره کل مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت .
چهارشنبه ۲۴ مرداد ماه 1403 بود که علی فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در یک نشست خبری چنین بیان کرد : ( این جا )
« هرکدام از فرهنگیان بازنشسته که داوطلب استمرار خدمت هستند و یا معلمانی که در شهریور امسال بازنشسته می شوند ، داوطلب استمرار خدمت و بازنشستگی خود را یک سال عقب بی اندازند، ۱۳ ماه حقوق می گیرند » .
آن گونه که از شواهد بر می آید در سال 1404 ؛ وزارت آموزش و پرورش به قول معروف خرش از پل گذشته و دیگر نیازی نمی بیند که از مشوق های مالی برای جبران کمبود معلم استفاده کند .
هر چند در این بخشنامه ؛ مشوق هایی برای استمرار خدمت تعریف شده اما پرسش این است معلمی که به فرض 30 سال خدمت خود را گذرانده به او گفته می شود که می توانی مدرسه مورد دلخواه را انتخاب کنی و یا درسی که به آن علاقه داری و... ؛ در آموزش و پرورش دوغ و دوشاب یکی هستند و در عمل چیزی به نام « ارزیابی از عملکرد » بر اساس اصول مدیریت علمی وجود ندارد .
مگر هر مدرسه ای چارت نیروی انسانی خود را ندارد ؟
مگر هر معلمی نباید در رشته و تخصص خود تدریس کند ؟
مگر وزارت آموزش و پرورش برای انتصاب مدیران مدارس قانون و یا آیین نامه ندارد که برای معلمی که 30 سال را رد کرده می نویسد :
« با احراز شرایط مربوطه » ؟
به نظر می رسد وزارت آموزش و پرورش در این موارد تعارف دارد و با معلمان صداقت ندارد .
در بخش ج ( ملاحظات ) که مزین به « غلط املایی » نیز می باشد چنین آمده است :
« 1- از همکاران محترم مشمول این دستورالعمل ، انتظار می رود پیش از ارائه ی درخواست بازنشستگی یا استمرار خدمت ، قوانین و مقررات مربوطه ، شرایط تعیین حقوق بازنشستگی و... را به طور دقیق مورد مطالعه و بررسی قرار دهند . لذا تاکید می گردد با هدف جلوگیری از اختلال در فرآیند ساماندهی نیروی انسانی و نیز پیش گیری از انجام فرآیندهای اضافی در مراحل بازنشستگی یا استمرار خدمت ، انصراف از درخواست آن ها به هیچ عنوان پذیرفته نخواهد شد .
2- کلیه مشمولین بازنشستگی ( تا تاریخ 5 / 7 / 1404 ) مکلف هستند بر اساس جدول زمان بندی نسبت به مراجعه به سامانه و تعیین تکلیف ( درخواست استمرار خدمت یا بازنشستگی ) اقدام نمایند .
بنابراین عدم مراجعه همکاران محترم و عدم تکمیل یکی از فرم های مربوطه در مهلت مقرر ( 15 / 5 / 1404 ) به منزله درخواست استمرار خدمت آنان تلقی خواهد شد .
اطلاع رسانی به موقع صحیح به کلیه مشمولان و انجام صحیح فرآیندهای بازنشستگی و استمرار خدمت آنان مورد تاکید بوده و از عملکرد مناطق ارزیابی خواهد پذیرفت » .
پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر معلمی در مهلت مقرر مراجعه نکند از نظر مسئولان به این معناست که آن همکار موافق هست که ادامه خدمت دهد ؛ پس آن معیارهایی که در ابتدا در مورد رضایت از عملکرد و کارآمدی کلیه همکاران می باید توسط « کمیته توسعه مدیریت منطقه » احراز و اثبات گردند ؛ چه می شود ؟ و این در شرایطی است که بخشنامه به صراحت عنوان می کند که این همکاران حتی در صورت ناکارآمدی هم باید توسط مناطق ساماندهی شوند .
پرسش آن است که ساز و کار وزارت آموزش و پرورش برای ارزیابی عملکرد مناطق در مورد اطلاع رسانی به موقع و صحیح به مشمولان این بخشنامه چیست در حالی که تجارب و شواهد به صراحت نشان می دهند که :
در آموزش و پرورش دوغ و دوشاب یکی هستند و در عمل چیزی به نام « ارزیابی از عملکرد » بر اساس اصول مدیریت علمی وجود ندارد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از مسائل مهم و کمتر مورد توجه در نظام آموزشی کشور، تمرکز شدید نیروی انسانی در مراکز استانها و شهرهای بزرگ است؛ روندی که در سالهای اخیر شدت گرفته و باعث تضعیف تدریجی کیفیت آموزشی در مناطق پیرامونی شده است. این مسئله نه صرفاً یک اتفاق طبیعی، بلکه نتیجهی مستقیم سیاستهای منابع انسانی، ساختارهای تمرکزگرا و نبود مشوقهای کافی برای معلمان است.
در بسیاری از شهرستانها و مناطق حاشیهای، مشاهده میشود که معلمان پس از گرفتن حکم، تنها دغدغهشان انتقال به مرکز است. آنها یا در حال طی مراحل انتقال هستند یا به وضوح از ماندن در محل ناراضیاند.
این میل عمومی به «مرکز» نه از سر تنبلی یا فرار از مسئولیت، بلکه بهدلیل شکافهای عمیق امکاناتی، رفاهی، اداری و حتی آموزشی است.
معلمان میدانند که در مرکز ؛ خدمات درمانی بهتر، دسترسی به دورههای ضمن خدمت، فرصتهای ارتقای شغلی، ارتباط با بدنهی اداری و کیفیت زندگی بالاتری در انتظار آنهاست. بنابراین طبیعیست که مرکز، تبدیل به مقصد رؤیایی هر معلمی شود.
اما این روند، پیامدهایی دارد که ساختار آموزشی کشور را بهشدت نابرابر کرده است.
با خروج مداوم نیروهای باتجربه، مدارس مناطق پیرامونی به جایگاه معلمان تازه کار، کم تجربه یا بیانگیزه تبدیل میشوند. این در حالیست که این مناطق، به دلیل فقر و کمبود امکانات، بیش از هر جای دیگر به معلمان توانمند نیاز دارند. چنین وضعیتی باعث شده رابطهی آموزشی پایدار میان معلم و مدرسه شکل نگیرد. دانشآموزان هر سال معلمی جدید دارند؛ معلمی که هنوز با فضا آشنا نشده، تقاضای انتقال داده است.
این انتقالهای پیاپی، نهتنها کیفیت آموزش را پایین میآورد، بلکه در سطحی کلانتر، حس تبعیض و نابرابری آموزشی را در میان معلمان و دانشآموزان گسترش میدهد. مناطقی که همیشه با نیروهای «درحال رفتن» اداره میشوند، به تدریج در ذهن عمومی بهعنوان مناطق درجهدو جا میافتند. این ذهنیت، خود مانعیست بر سر راه هرگونه تلاش برای توسعهی پایدار آموزشی.
در این میان، سیاستهای فعلی وزارت آموزش و پرورش نیز کمکی به حل مسئله نکردهاند. صدور آسان حکم انتقال، عدم تعیین سقف برای خروج از مناطق خاص، نبود مشوقهای معنادار برای ماندگاری، و بیتوجهی به عدالت فضایی در توزیع خدمات آموزشی، همگی باعث شدهاند تا مهاجرت آموزشی نه یک استثنا، بلکه قاعده شود.
برای اصلاح این روند، باید تغییرات مشخصی اعمال شود. از جمله:
- ایجاد امتیازات حرفهای واقعی برای معلمانی که در مناطق کمبرخوردار خدمت میکنند؛ مثل بازنشستگی زودتر، افزایش رتبه حرفهای و یا حقوق بالاتر.
- اصلاح آییننامههای انتقال، بهگونهای که معلمان حداقل ۱۵ سال خدمت مفید در منطقه اولیه داشته باشند پیش از انتقال.
-تمرکززدایی خدمات آموزشی؛ یعنی دورههای تخصصی، ضمن خدمت، کارگاهها، پژوهشسراها و سایر امکانات فقط در مرکز نباشند، بلکه در شهرستانها هم ایجاد شوند.
- جذب بومیان منطقه با تعهد خدمت بلندمدت و سرمایهگذاری روی آنها از طریق آموزش، بورسیه، و فرصت ارتقاء.
تا زمانی که این سیاستها اصلاح نشود، مدارس مناطق پیرامونی همچنان بهجایگاه نیروهای گذری و ناپایدار بدل خواهند شد؛ مدارسی که توانایی ساختن آینده را ندارند، چون معلمهایشان، دل در گرو ماندن ندارند.
عدالت آموزشی بدون عدالت در توزیع معلم، محقق نمیشود و تا وقتی آموزش در حاشیه بماند، هیچ مرکزی آباد نخواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« خردمندان و دانشمندان سرزمینم: آزادی زمین های کشور با سپاه من و تربیت نسل های آینده با شما. اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نیست » .(نادر شاه افشار)
ناترازی یعنی عدم تعادل یا نابرابری میان مفاهیمی مانند عرضه و تقاضا، منابع و مصارف، یا تولید و مصرف در حوزههای مختلف اقتصادی، انرژی و یا مسائل اجتماعی. برای مثال: ناترازی انرژی برق به این معناست که میزان تولید برق با میزان مصرف آن برابر نیست و این عدم تعادل میتواند منجر به قطعی برق یا افت کیفیت شبکه شود.
در بانکداری یعنی عدم تعادل بین داراییها و بدهیها که میتواند منجر به مشکلات جدّی در سیستم بانکی شود.
ناترازی بازرگانی یعنی میزان واردات در یک کشور بیشتر از صادرات باشد.
اما ناترازی آموزشی یعنی عدم تعادل بین داده ها و ستاده ها. علیرغم سرمایه گذاری و اختصاص بودجه (هر چند ناکافی) داده های ما در این نظام، ناکافی، نادرست و تحدید شده است پس ستاده های ما پاسخ گوی دنیای امروز و نیازهای متزاید آن نیست و این یعنی عقب ماندگی نظام آموزشی که به سایر بخش ها نیز سرایت پذیر است.
برخی از بی عدالتی ها یا تبعیض ها را فقط باید کور بود و ندید. حال برای مرور این ناترازی به برخی از محدودیت ها، کاستی ها یا غفلت ها و ناتوانی های دست اندرکاران این وزارتخانه اشاره می نمایم:
1 ) طبق اصل سی ام قانون اساسی دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودكفایی كشور به طور رایگان گسترش دهد. اما دریغ و صد افسوس که تاکنون چنین حق و قانونی محترم شمرده نشده است. آموزش در کشور ما حدود نیم قرن است که رایگان نیست و بزرگ ترین علت العلل ناترازی آموزشی، حاکمیت همین تلخ کامی است.
2) سال هاست که تنها مرجع و ابزار آموزشی ما کتب درسی است که هر سال با صرف هزینه هنگفت و بدون تغییرات اساسی در حجم و محتوای آن، چاپ می شود. در سال تحصیلی 1404_ 1403 حدود 17 میلیون دانشآموز در مدارس کشور ثبتنام کردهاند. این تعداد شامل دانشآموزان تمام مقاطع تحصیلی و انواع مدارس دولتی و غیردولتی است. یقین این حجم چاپ با کاغذ وارداتی یا تولید خود و تکرار آن برای هر سال، به هدر رفت بیشتر درختان، جنگل و سرمایه منجر می شود. درخت فقط یک سرمایه ملی نیست بلکه گنجینه ای جهانی است.
برای پیشگیری از ناترازی آب و هوا، درخت و جنگل حیاتی ترین منبع است پس باید فکری به مدیریت بهینه آن نمود. کاهش تعداد کتب درسی هر کلاس و مقطع و یا استفاده از دیگر ابزار آموزشی در کلاس از جمله رایانه، تا حد قابل توجهی این مشکل را حل می نماید.
3) در طی گذر همین سال ها عدم تغییرات اساسی در محتوا و حجم کتب درسی و عدم تناسب آن با دانش روز، ناخواسته جریان آموزش را غیرمفید، ایستا و سنتی ساخته است که موجب عدم پاسخ گویی به عطش نسلی شده که هر دائم و از کودکی با دسترسی به اینترنت و فضای مجازی بمباران اطلاعاتی می شوند. غفلت ما، سهولت و سرعت انتقال اطلاعات در این زمینه آن قدر زیاد بوده که این کانال بر آموزش مدارس پیشی گرفته است.
4) طبق تعریف فضای آموزشی همه مدارس کشور اعم از دولتی و غیردولتی، ضروریاتی چون آزمایشگاه، اتاق سمعی و بصری، اتاق رایانه و کتابخانه ندارند. برخی از مدارس نیز علیرغم داشتن این امکانات، بیشتر اوقات دانش آموزان با در بسته و قفل این مراکز مواجه می شوند. چون حضور و استفاده دانش آموزان از این مکان ها یعنی تحمیل مسئولیت بیشتر بر دوش معاوانان و متصدیان هر یک و صدالبته مدیران.
وقتی بود و نبود چنین امکاناتی در مدارس هیچ تفاوت معنی داری ندارد پس عدمش به ز وجود.
اصولا کادر غیرآموزشی مدارس، معلمان را مبصرانی می بینند که در ساعات آموزشی که بیشترین زمان را به خود اختصاص می دهد، جهت تأمین حاکمیت سکوت کمک شایان توجهی می کنند.
5) ناترازی دیگر مربوط به زنگ تفریح مدارس است که باور داشته باشید چیز کوچک و بی ارزشی نیست. عدم رفع خستگی یعنی ماندگاری و انتقال خستگی از جسم به روح. در این زنگ از تنها چیزی که خبری نیست تفریح است. استرس و بدوبدو برای انجام کارهای ضروری، فرصتی برای سرخاراندن نمی گذارد چه رسد به تفریح! در عرض 10 دقیقه یک دانش آموز یا معلم، چگونه تفریحی می تواند انجام دهد؟! پس هم باید نام آن را تغییر داد، مثلا زنگ تنفس بهتر است و دقایق آن را نیز باید بیشتر نمود تا شاید فرصت تمدّد اعصاب برای همگان فراهم شود.
6) سال هاست که در سایه غفلت مسئولین، شاهد پدیده افزایش درصد قبولین دختران نسبت به پسران در کنکور برای دانشگاه ها هستیم و تعداد داوطبین کنکور دیگر میلیونی نیست. شاید در نگاه اول بهتر هم به نظر برسد چون زنان، مادران فردا هستند و هر چقدر سطح سواد بالاتری داشته باشند فرزندان بهتری تربیت می کنند. اما جهت حفظ نسبت جنسی برای تناسب شغلی و همگامی با شرایط فرهنگی کشور در تفکیک جنسی ابعاد گوناگون جامعه، می باید به این آمار با نگرانی نگریست. به طور مثال بعد دو سه دهه تلاش در حذف معلمان مرد در مدارس دخترانه، آموزش و پرورش به حضور مجدد مردان در این مدارس مجبور خواهد بود یا افزایش تعداد زنان تحصیل کرده با مدارک عالی برای پست های حساس حکومتی چون نمایندگی مجلس و یا تصدی وزارتخانه ها، تعادل جنسی و شغلی و یا آئین نامه ای را برهم خواهد زد.
7) جذابیت بازار، شغل آزاد و استقلال شغلی بدون نیاز به تحمل فشار پاسخ گویی به رئیس و مدیر اداره ای یا وابستگی به حقوق ماهانه و بدتر از همه 30 سال پشت میزنشینی، میل به مدرسه و تحصیل را برای پسران روز به روز کمتر کرده است. چون در سایه این کشش جادویی، شغل و درآمد عده ای فرصت شناس، شدیدا اوج گرفته و می گیرد.
در سال تحصیلی 1402 -1401 ، آمار ترک تحصیل پسران در مقاطع مختلف تحصیلی افزایش یافته است. ( آمار هر مقطع را در نمودارهای پیوند می توانید مشاهده نمایید). به طور کلی، گروه سنی هر چقدر بالاتر می رود درصد ترک تحصیل پسران نسبت به دختران بیشتر می گردد.
در گذشته این دختران بودند که به دلیل تعصبات فرهنگی یا کودک همسری، در هر گروه سنی به ترک تحصیل اجباری مجبور می شدند.
علاوه بر درصد قابل توجه ترک تحصیل که پس از ثبت نام و مدتی تحصیل، مدرسه را ترک میکنند، جمع بازماندگان از تحصیل را نیز داریم که در هیچ یک از مقاطع تحصیلی ثبت نام نمی کنند.
992321 دانشآموز در سال تحصیلی 1403- 1404 به دلیل بازماندگی از تحصیل در مدارس حضور نداشتند.
بیشترین جمعیت بازمانده از تحصیل مربوط به دوره متوسطه اول و استان های سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، تهران، خوزستان و آذربایجان غربی بوده است. این استانها به دلیل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و کمبود امکانات آموزشی با چالشهای جدّی در زمینه پوشش تحصیلی مواجه هستند.
ترک تحصیل یا بازماندگی از تحصیل به دلیل نداشتن سرپرست خانوار، یا زندانی بودن یکی از والدین، اعتیاد، بیکاری پدر یا آسیب ضمن کار او، نیاز به نیروی کار فرزندان در امر کشاورزی، زراعت و دامداری و... دیگر دلایل محرومیت کودکان و نوجوانان از حق مسلم آموزش است.
8) یونیفورم مدارس از یک سو جهت متحدالشکل شدن ظاهر دانش آموزان لازم و ضروری است از سوی دیگر با تغییر سالانه رنگ یا مد، خانواده های تنگدست دچار مشکلات جدّی تا حد ترک تحصیل فرزندان می شوند. ملزومات آموزشی و کتب درسی نیز افزایش قیمت قابل توجه و خارج از حد توان این خانواده ها داشته اند. دانش آموزی که از کهنگی و پارگی یونیفورم خود در بین دوستان و همکلاسی ها شرمنده است با کدام حواس به یادگیری بیندیشد؟
9) میانگین نمرات نهایی خرداد ماه هر سال نسبت به سنوات قبل کاهش می یابد یا در آزمون های بین المللی تیمز نتایج قابل افتخاری کسب نمی کنیم. یک طرف قضیه معلمان هستند که اگر در تربیت و انتخاب آنان درست و بیشتر سرمایه گذاری کنیم شاید نقش آفرینی مفیدتری داشته باشند. اما در طرف دیگر، وزیر و مدیران کل استان ها و معاونان آنها قرار دارند. در ضمن ساختار منقبض و لایتغیر نظام آموزشی هر روز به دلسردی، نومیدی و افسردگی بیشتر دانش آموزان منتهی می شود.
گویی در این مملکت فقط کسانی دانش آموز هستند که برای ورود به رشته پزشکی یا مهندسی سخت می کوشند و مملکت به مهارت و دانش یک نجّار و نقّاش و مکانیک نیاز ندارد. تراکم غیراستاندارد دانش آموزان در کلاس، حجم و تعداد زیاد کتب درسی از دیگر دلایل مؤثر بر افت تحصیلی است که باید بررسی شوند.
10) امروزه برای مهارت افزایی در یک شغل، کار کردن در پیش استاد کار جواب نمی دهد. شاید این روال برای انتقال تجربه به افراد محدود در مناطق روستایی یا شهرهای محروم نتیجه بدهد. پس با اهمیت دادن به مدارس فنی و حرفه ای، و کار و دانش و هموار ساختن مسیر ادامه تحصیل آنان در دانشگاه ها می توان این کانال را تقویت نمود.
11) طبق آخرین تصمیمگیریها، سوابق تحصیلی یا معدل در کنکور سال 1405 به میزان 60 درصد تأثیر قطعی دروس نهایی پایه های یازدهم و دوازدهم و 40 درصد باقیمانده مربوط به نتیجه کنکور است.
به عنوان یک معلم می توانستم با این تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی موافق باشم چون هدف این است که دانش آموزان درس و مدرسه را جدّی بگیرند چون مثلا در گذشته و در دوره پیش دانشگاهی دانش آموزان کلاس و درس را رها می کردند تا نتیجه دلخواه و مطلوبی را در کنکور بگیرند. اما تفاوت های موجود در بستر آموزشی اعم از امکانات و نیازهای ضروری برای فضاهای آموزشی استاندارد تا امکان دسترسی به مراجع و مراکز آموزشی و کتب کمک درسی و ... در کشور ما به حدی زیاد است که نمی توان چشم های خود را بر روی واقعیت بی عدالت آموزشی بست.
این قانون فقط به نفع دانش آموزان زیرک و توانمند، حال برخاسته از مهارت ها و قابلیت های یادگیری سریع و عمیق یا ناشی از توان حفظیات قوی است. اما کمتر اثری بر سرنوشت دانش آموزان متوسط و ضعیف ندارد. همان هایی که با تلاش بیشتر و متکی به خود و علیرغم فقر اقتصادی خانواده، روزنه کوچکی برای قبولی از دانشگاه دارند. مگر آن که اعتقاد و نیّت اصلی شورای عالی انقلاب فرهنگی، محقق شدن همین نکته باشد که فقط افراد قوی ذهن به دانشگاه راه یابند، آن وقت بی عدالتی جدیدی متولد شده است و باید منتظر عواقب آن از جمله کاهش سالانه تعداد شرکت کننده در کنکور باشید.
12) برگزاری کنکور امری است مربوط به دانشگاه پس مجری آن نیز باید خود دانشگاه باشد، اما چرا آموزش و پرورش این کار را انجام می دهد:
- دلیل اول این که در سطح شأن دانشگاهیان نیست که جلسات کنکور را برگزار و مدیریت نمایند.
- دلیل دوم این که پرسنل آموزش و پرورش بسیار بیشتر از دانشگاه است پس به راحتی تأمین نیرو می شود.
- دلیل سوم، تعداد مدارس و پراکندگی آن در سطح شهرها بیشتر است و دسترسی دانش آموزان آسان تر می باشد.
- دلیل چهارم، اگر برگزاری کنکور به کادر دانشگاه سپرده شود باید حق الزحمه بیشتری پرداخت گردد چون حقوق آنان از معلمان بیشتر است. اما معلمان به دلیل نیاز و دریافت حقوق ماهیانه زیر خط فقر، برای همکاری راضی هستند.
برخی از بی عدالتی ها یا تبعیض ها را فقط باید کور بود و ندید.
13) عدم تغییر دوره ای مؤلفین کتب درسی که موجب نادیده گرفته شدن خلاقیت و عدم دخالت دانش روز در تألیفات درسی گردیده است. خلاقیت و تفکر مؤثر یک فرد در پست های کلیدی و حساسی چون مدیریت و تألیف برای پوشش جمعیتی بیشتر، بیش از دو تا سه سال نیست. وقتی مؤلفین کتب درسی ثابت و لایتغیر هستند، طبیعی است که بینش و نگرش جدیدی به سرفصل و عناوین درسی تزریق نشود.
در کشور ما کتب درسی هر 5 تا 10 سال یک بار مورد بازبینی جزئی و یا باز تألیف هدف دار قرار میگیرند اما این به معنای تغییر تیم مؤلفین یا محتوا و حجم کتب درسی نیست.
14) عدم استفاده از نیروهای رسمی دوره دیده و مجرب در آموزش و پرورش و چندگانگی و تعدد مدارس و عناوین معلم. در طول زمان آموزش و پرورش تا با یک مشکل کوچک یا جدّی برخورد کرده است با یک عنوان یا خلاقیت جدید در جذب نیرو به خیال خود آن را حل و فصل نموده اما دریغ که مشکلات جدید و نوظهوری پدید و تبدیل به معضلی لاینحل گردیده است.
آخرین اقدام، جذب روحانیون در آموزش و پرورش بود که در دولت سیزدهم و به ویژه در دوره وزارت یوسف نوری و رضا مراد صحرایی به طور جدّی پیگیری و اقداماتی برای آن انجام شد و تعداد روحانیون جذب شده در مدارس به بیش از 3000 نفر رسید.
فراموش می کنیم که : « هر کسی را بهر کاری ساخته اند » . هر فردی مهارت، دانش، توانایی و استعداد خاصی دارد و برای انجام کار مشخصی تربیت شده است. ضرورت تقسیم کار نیز بر این مهم تأکید دارد. ورود به حیطه عملکردی یکدیگر میتواند اثرات و نتایج ناخوشایندی بر جای بگذارد.
روحانیون سخنور و خطیب اند. مهارت عجیبی در بیان احساسات مذهبی و دینی دارند. مهارتی که حداقل همه معلمان ندارند.
اما در مدارس ما وجود معلمان با تخصص های متفاوت جهت پاسخ گویی به همین نیازهاست. کتاب های دینی تحت عنوان هدیههای آسمان در مقطع ابتدایی، پیامهای آسمان در مقطع متوسطه اول، دین و زندگی در مقطع متوسطه دوم تدریس میشود.
علاوه بر این، در برخی مقاطع و رشتهها، کتابهای دیگری مانند آموزش قرآن، عربی، تعلیمات ادیان الهی و اخلاق نیز آموزش داده می شود. از سوی دیگر دبیران پرورشی نیز در راستای تأمین نیازهای معنوی دانش آموزان در مدارس حضور دارند.
حال باید اندیشید آیا این لایه بندی غلیظ یا فشرده تا این حد موجبات ملال خاطر دانش آموزان از دین و باورهای آن نمی شود؟
تربیت معلم و جذب نیرو یا استخدام در آموزش و پرورش تاکنون، به معنای واقعی و بر اساس نیازهای موجود کانالیزه نشده است. فقط نیاز سال تحصیلی پیش رو را دیدن آن هم اگر دیده شود، نمی تواند معضل کمبود معلم را برای بلند مدت حل کند. ما نیازمند تخصیص بودجه ای قابل توجه برای تربیت معلمان جهت آموزش جمعیت لازم التعلیم در 15-10 سال دیگر هستیم.
رفع و حل این کمبود به یک برنامه بلند مدت و حتی میان مدت نیاز دارد و با تصمیمات شتاب زده کوتاه مدت هرگز قادر به حذف کمبود معلم نخواهیم بود.
15) همیشه کمبود معلم برجسته می شود، اما کمتر گفته می شود ما فضای آموزشی استاندارد کمی داریم یا فضاهای آموزشی ما در حد یک کشور عقب مانده است. آشپزخانه و انباری یک ساختمان کوچک در مدارس غیرانتفاعی همان غیردولتی تبدیل به کلاس درس می شود، کوچکی حیاط و راهرو حق هوا خوری یا جنب و جوش را از دانش آموزان سلب می نماید.
مدارس کانکسی و کپر در مناطق دورافتاده و کمجمعیت برای پوشش تحصیلی مناطق جنوبی و شرقی کشور، به ویژه در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان، هرمزگان و کرمان، و مناطقی که با کمبود فضای آموزشی مواجه هستند، از ضروریات شمرده می شود.
75 سال دیگر وارد قرن بیست و دوم می شویم و اگر آموزش و پرورش به همین وضعیت راضی یا در تغییر آن ناتوان باشد، متأسفانه داستان غیراستاندارد بودن فضاهای آموزشی، پدیده ای ماندگار خواهد بود. 75 سال عمر طبیعی یک انسان است اما به سرعت ابر و باد چنان می گذرد که غفلت های ما هرگز با آن همگام نخواهد شد.
16) شاید در نگاه اول کمبود معلم زمانی به وجود آمد که تعداد جمعیت لازم التعلیم بیشتر شد. اما در واقع این دردسر بزرگ از وقتی دامن گیر آموزش و پرورش شد که نیروهای ستادی بر صفی فزونی گرفت تا از مزایای بیشتر اداری برخوردار گردند چون اضافه تدریس معلمان حذف شده بود و به خصوص مردان دنبال راهی برای تأمین جا خالی درآمد خود بودند. همان اضافه تدریسی که آبرومندانه و درون سازمانی اجرا می شد و کمک خرجی برای معلمان محسوب می شد. در محرومیت از چنین نعمتی به مشاغل دوم که بیشتر کاذب هستند روی آورده اند که خارج سازمانی است و برای مردم عادی نیز قابل رؤیت است. روندی که عزت و منزلت همه معلمان را زیر سئوال می برد.
در ادامه تعداد معاونان در مدارس بیشتر شد و دبیران پرورشی در مدارس مشغول به کار شدند پس تقلیل نیروهای آموزشی امری طبیعی گردید. چرا نمی خواهیم معترف باشیم که هر یک از این افراد یک معلم برای یک کلاس درس هستند!
جبران کمبود معلم نیازمند برنامه ریزی است تا بیشتر از این غافلگیر نشویم. اصولا کادر غیرآموزشی مدارس، معلمان را مبصرانی می بینند که در ساعات آموزشی که بیشترین زمان را به خود اختصاص می دهد، جهت تأمین حاکمیت سکوت کمک شایان توجهی می کنند.
بهتر است نگوئیم آموزش و پرورش کمبود معلم دارد، بلکه اعتراف کنیم که آموزش و پرورش نمی تواند نیروی انسانی خود را به نحو احسنت مدیریت نماید.
17) تاکنون تعریف درست و کاربردی برای سرگروه آموزشی به عمل نیامده است. سرگروهان آموزشی کسانی هستند که ساعت تدریس آن ها در یک مدرسه کامل نشده است و قصد رفتن به بیش از یک مدرسه را ندارند. هیچ دوره آموزشی خاصی ندیده اند که نسبت به همکاران هم رشته ای خود متمایز یا ممتاز شمرده شوند. یا این افراد سرگروه انتخاب می شوند چون ارتباط قوی با معاونان آموزشی و یا کارکنان واحد آموزشی اداره متبوع خود دارند.
از تواضع، همفکری و تبادل تجربه، خبری نیست. برخوردها یک طرفه و حقارت آمیز است. یک سرگروه آموزشی باید مدرک یا دوره خاصی را سپری سازد تا لایق این مسئولیت گردد. معلمان هیچ حقی در انتخاب این افراد ندارند.
18) آموزش ضمن خدمت علیرغم قرار گرفتن در بطن آموزش ابتر است. آموزش ضمن خدمت برای هر پایه و رشته، می بایست تخصصی و به روز باشد. استفاده از نیروی انسانی با دانش دیروز برای امروز به هیچ وجه عقلانی و کاربردی نیست. تمامی کشورهای پیشرو و برتر آموزشی، با سخت گیری و قاطعیت بیشتر به آموزش ضمن خدمت کارکنان خود در همه عرصه ها به خصوص به آموزش معلمان می پردازند. این آموزش باید در حیطه رشته تحصیلی معلم به طور خاص و علوم بین رشته ای یا فرا رشته ای به طور اعم، به تناسب نیازهای جدید و تخصصهای نوظهور، انجام بگیرد تا امکان تولد نگرش جدید برای معلمان فراهم شود.
یک معلم اگر نیاز معنوی به مطالعه کتب دینی و مذهبی داشته باشد با کمال میل و رغبت به مطالعه آن می پردازد. پس همه مسیرها را با مفاهیم مذهبی غنی سازی نکنید که موجب دلسردی یا کم سوادی معلمان و یقین دانش آموزان خواهد شد. معلم به داده های آموزشی و علمی رشته تحصیلی خود نیاز دارد تا تدریسی مفید داشته باشد. محتوا و ماهیت ذهن و توان معلم یعنی تصویر فردای ایران.
19) 47 سال گذشت اما هنوز نهاد نهضت سواد آموزی همپای آموزش و پرورش به امر سوادآموزی مشغول است. چرا همانند انقلابیون کوبایی بعد از انقلاب سال 1959 به رهبری فیدل کاستر با تشکیل نهضت سوادآموزی در سال 1961، به طور ضربتی و یک بار برای همیشه از ریشه کنی جهل و بیسوادی اطمینان حاصل نمی کنیم؟ بسیاری از آنان در کوبا تا مدارج عالی دانشگاهی تحصیل کرده اند. این نهاد در کشور ما نزدیک به نیم قرن، توفیق صددرصدی در ریشه کنی بیسوادی به دست نیاورده است و قرار نیست ابدالدهر همچنان وجود داشته باشد. پس بودجه و نیروی انسانی شاغل در آن را در صورت نیاز به گذراندن دوره های آموزشی کوتاه مدت یا میان مدت، به آموزش و پرورش اضافه کنید تا از هدر رفت هر نوع سرمایه پیشگیری و کمبود معلم نیز برطرف گردد.
20) درصد بودجه آموزش و پرورش در سال 1404 از حیث اعتبارات هزینه ای و زیرساختی نسبت به سال های پیش بیشتر شده است و متأسفانه طبق معمول اعتبارات هزینه ای بیشتر از زیرساختی است. طبق تعابیر مختلف 90 یا 97 درصد اعتبارات آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق و هزینههای جاری میشود.
باید منتظر ماند و دید نحوه تزریق و هدایت بودجه جهت تعالی سطح آموزش توسط دولت چهاردهم چگونه خواهد بود؟ امید که این افزایش فقط جهت تأمین اعتبارات رتبه بندی معلمان و متناسب سازی حقوق بازنشستگان نباشد و کیفیت آموزشی را نیز متحول سازد.
آموزش و پرورش همانند وزارتخانه های دیگر چون مخابرات، برق، نفت و گاز، آب و فاضلاب قادر به تأمین بودجه خود نیست. پس همیشه چشم به انتظار میزان توجه و اراده دولت هاست. شاید با تولید برخی از محصولات کشاورزی در فضای سبز مدارس اگر وجود داشته باشد، یا تولیدات کارگاهی دانش آموزان رشته های کار و دانش و فنی و حرفه ای و فروش آن ها به در نمایشگاه های مدرسه ای، بتوان به اقتصاد همان مدرسه کمک نمود. بدین طریق دانش آموزان نیز مسئولیت پذیر و قدرشناس نعمات الهی خواهند بود و به جای سخنرانی و اکتفا به بیان صرف فرایض دینی، آنان را به انجام عمل مفید و ارزنده تشویق می نمائیم. یا کارگاه ها و کارخانه هایی که سودآوری بیشتری در تولید خود دارند به طور مستقیم و با نظارت ادارات آموزش و پرورش مناطق و نواحی، درصدی از سود خود را بجز آنچه که تصویب شده است به مدارس محروم و کم برخوردار تزریق نمایند. چون وقتی این درصدها به وزارت آموزش و پرورش واریز می شود صرف هزینه های هزار درد بی درمان دیگر می شود که ربطی به محرومیت زدایی و یا کیفیت بخشی آموزشی ندارد.
21) وقتی انتخاب مدیران مدارس و مدیران کل استان ها تابع مستقیمی از جهت گیری های سیاسی می شود افراد شایسته و مجرب در این حیطه، انتخاب نمی شوند و با انتصاب های فرمایشی یا نمایشی، زحمات و خدمات دیگر کارکنان شاغل در مدارس و همچنین سرنوشت و آینده دانش آموزان، به مخاطره می افتد و کارآیی نزدیک به صفر می شود. معلمان در انتخاب مدیران هیچ سهمی ندارند.
22) معلم کارمند شمرده نمی شود و فقط معلم است و بس. آنان همانند کارمندان دیگر وزارتخانه ها از امکانات رفاهی و خدماتی برخوردار نیستند، پس می بایست همانند اساتید دانشگاه قوانین خاصی برای خود داشته باشند.
23) انتخاب وزرای آموزش و پرورش که اصولا آخرین گزینه برای معرفی به مجلس و رأی دهی نیز هست، تاکنون آشنا به درد معلم نبوده است تا به نفع معلم سخن بگوید، تصمیم بگیرد و عمل کند بلکه بیشتر با حمایت حوزه و نظام سیاسی وارد وزارتخانه شده اند. اگر انتخاب وزیر به طور سنجیده بود، آموزش و پرورش جزو وزارتخانه های پر استیضاح نمی گردید که بدتر از استیضاح، رأی آری مجدد نمایندگان برای ادامه این وزرای پرخطاست.
ریاست محترم جمهور ؛
همان طور که با توجه به دانش، تخصص و تشخیص درست خود اعتبار و بودجه وزارت بهداشت را به صدر وزارتخانه ها برده اید که ترجیح همه ملت است چون عقل سالم در بدن سالم است، ما معلمان نیز در حسرت ارج دهی ارزشمند هستیم که وزیرمان چنان با خرد، صلابت و مستقل، عمل نماید که از نقد و استیضاح و دست به عصا رفتن برحذر و در امان بماند.
24) تورم روزافزون، ارزش ریال را شدیدا کاهش داده است. اما کنار این دو واقعیت تلخ، پاداش پایان خدمت معلمان است که بلافاصله بعد از بازنشستگی پرداخت نمی شود. یک یا چند سال بعد، دادن همان مبلغ یعنی ثلث یا ربع شدن اصل پاداش. یا این امید 30 سال خدمت همکاران حداقل عرض دو سه ماه بعد بازنشستگی داده شود و یا اگر چند سال بعد داده می شود، مبلغ پاداش همسنگ و با ارزش همان سال پرداخت گردد. همانند پول ثبتنامکنندگان حج که در بانک سپردهگذاری میشود و سود به آن تعلق میگیرد. این سود بر اساس عقود اسلامی و به عنوان سود مشارکت محاسبه میشود و معمولاً بین 17 تا 19 درصد است.
سود به صورت ماهانه به حسابهای کوتاه مدت واریز میشود و قابل برداشت است. در غیر این صورت، ناترازی بیشتر و ترازوی عدالت شدیدا خواهد لنگید.
25) برخی از معلمان ناچارند شغل دوم و حتی گاهی سوم داشته باشند تا چرخ زندگی خود را بچرخانند. با توجه به این که خود شغل معلمی فرساینده و کاهنده توان و انرژی است، این واقعیت تلخ به فرسایش بیشتر و کاهش کارآیی آنان منجر می شود. علیرغم تلاش دولت های مختلف در افزایش حقوق فرهنگیان با بهانه های متعدد، اما دریافتی معلمان هنوز زیر خط فقر یعنی به طور نسبی زیر 35 میلیون تومان است.
حیف است معلمان را وادارید ارزش والای شغلی خود را با عجز و ناتوانی در فقر و تنگدستی موجود و بیان آن تضعیف نمایند. اگر این دغدغه برای این قشر رفع گردد دیگر احدی راغب نمی شود تا وضعیت اقتصادی معلمان را بهانه جوک های تحقیر آمیز، سوژه ویدئوها و فیلم ها طعنه دار یا کاریکاتورهای کنایه آمیز خود نماید. معلم نیز با فراق بالی بیشتر به سر کلاس رفته و با اعتماد به نفس و انگیزه بالاتری روبروی دانش آموزان قرار می گیرد.
جناب رئیس جمهور،
مهم ترین دغدغه ما می باید چه چیز و چگونه آموختن به دانش آموزان باشد نه چرتکه به دست حساب زندگی را بالا پائین کردن تا شاید فرجی حاصل شود.
26) بیمه درمان همگام با تورم پیش می تازد و بیمه تکمیلی نیز کم از آن افزونی ندارد. اما اگر بیمه تکمیلی شاغلین و بازنشستگان برای معلمان و فرهنگیان کاربردی سهل نداشته باشد، امکان تأمین و تضمین سلامتی ظاهر و باطن این قشر، در این بیداد گرانی و بی ارزشی ریال، هیچ ممکن نیست. هر معلمی می باید به طور دوره ای پیگیر سلامتی خود و اعضای خانواده باشد تا خیالی آسوده برای فعالیت آموزشی خود داشته باشد. اما این اطمینان خاطر قدری ناپایدار و ناتراز است.
در سال 1403 بیمه ملت عهده دار تعهدات بیمه تکمیلی بازنشستگان بود که ریالی پرداخت نکرد و اوایل سال 1404 تا حدودی جبران شد. دو سه میلیون هزینه درمان یا ده دوازده میلیون هزینه عمل جراحی یعنی خمس یا نصف حقوق یک معلم. که امکان برطرف ساختن سایر نیازهای حیاتی و آموزشی خانواده را برای آنان ناممکن می سازد.
خصوصا معلمان چون آئینه تمام تصویر دانش آموزان هستند بدون تعارف به سلامتی چشم، دندان و سایر اعضای ظاهر و باطن خود نیاز دارند تا 30 سال قدرت ایستادگی پای تخته سبز و سیاه و سفید را داشته باشند. معلمان همانند پرچم اند، هم مایه افتخار میهن هستند و هم برای استواری و برقراری، به استقلال و امنیت شغلی نیازمندند. از تواضع، همفکری و تبادل تجربه، خبری نیست. برخوردها یک طرفه و حقارت آمیز است. یک سرگروه آموزشی باید مدرک یا دوره خاصی را سپری سازد تا لایق این مسئولیت گردد. معلمان هیچ حقی در انتخاب این افراد ندارند.
27) ریاست محترم جمهوری؛
درد برخی از ما معلمان هم زمانی روز معلم با روز شهادت استاد مطهری است. جایگاه و مقام معنوی و ارزشی ایشان بجای خود، اما سالی یک بار به یادمان می آورید که هستیم پس اجازه برپایی مراسم نشاط و شادی را به معلمان و دانش آموزان نیز بدهید و سنگینی حزن شهادت این استاد را از دوش معلمان بردارید. پس ما را به سرچشمه بزرگداشت تمامی معلمان جهان یعنی روز پنجم اکتبر هر سال مصادف با 13 مهر ماه متصل سازید. بزرگداشت روز معلم در این روز چون هم زمان با آغاز سال تحصیلی است یقین شور و شادابی بیشتری به مدارس و جامعه تزریق خواهد کرد.
28) جناب رئیس جمهور،
چیزی که قانون شمرده می شود چرا برای مدرسان قانون و هنجار، نامحرم است؟!
اشاره ام به تشکل های صنفی است که برای سهولت کار و برقراری هماهنگی و پشتیبانی بین اعضای یک صنف یا گروه خاص ایجاد میشود. این تشکلها با هدف پیگیری منافع اعضا، ارائه خدمات تخصصی، برگزاری دورههای آموزشی، ایجاد ارتباطات حرفهای و تسهیل فعالیتهای صنفی شکل میگیرند. اما ما معلمان به دلیل ترس موجود از پتانسیل و توان معلمان جهت تنویر افکار عمومی و روشنگری های اجتماعی، حق تشکیل یا فعالیت در سازمان نظام معلمی را علیرغم تصویب مجلس نداریم. سازمانی غیردولتی و دارای شخصیت حقوقی مستقل که برای انجام وظایف و تحقق اهداف موجود در قانون، بهتر است تشکیل شود.
29. ریاست محترم جمهور،
به جز شرایط جنگ که امنیت حرف اول را می زند یا شرایطی مشابه کرونا؛ لطفا از تعطیلی مدارس جلوگیری کنید. مدارس ما به اندازه کافی از ساعات آموزشی استاندارد محروم هستند و میزان واقعی آن بسیار کمتر و غیر از ساعات اعلام شده است.
به جز ایران هیچ کشور دیگری به دلیل ناترازی برق و گاز یا آلودگی هوا و گرد وغبار، مدارس خود را تعطیل نمی کند. صلابت جایگاه مدارس و معلمان را در برابر دیدگان دانش آموزان بی ارزش نسازید. اگر نتایج آماری را نیم نگاهی بیندازید خواهید دید که ارائه گزارشاتی مبنی بر همه چیز عالی و وفق مراد است، دروغی بیش نیست.
ریاست محترم جمهور؛
ناترازی های موجود در آموزش و پرورش که موجب وقوع بحران آشکار و پنهان زیادی در وزراتخانه، خانواده، مدرسه و جامعه می شود، هر یک اهمیت خاصی دارند که حل و فصل چند مورد از آن ها می تواند حلّال بسیاری از مشکلات موجود باشد. چون هر یک همانند دانه های تسبیح یا رشته های زنجیر در امتداد هم قرار گرفته اند و به عنوان یک سیستم مجموعه ای از اجزا و عناصر هستند که با یکدیگر در تعامل هستند و برای رسیدن به یک هدف مشترک با یکدیگر فعالیت میکنند و بر یکدیگر اثر می گذارند و اثر می پذیرند.
برخی از ناترازی های ذکر شده مستقیما توسط شخص شما قابل پیگیری است و مابقی اگر در شورای عالی انقلاب فرهنگی به طور جدّی و با دلسوزی بیشتر، مورد توجه قرار بگیرد یقین داشته باشید عزت و سربلندی ایران، بیشتر از همیشه بر بلندای تاریخ ثبت خواهد شد.
فقط باید اراده ای برای اصلاح امور و ایجاد تغییرات ضروری داشته باشیم.
در ضمن به عنوان رئیس قوه مجریه با بیشتر نهادها و کارشناسان آنها جلسات و نشست های صمیمانه جهت تبادل افکار تشکیل دادید به جز آموزش و پرورش. ما منتظریم تا نمایندگان شایسته انتخابی خود معلمان با شما دردل کنند.
به امید آن روز. از حمایت شما در این مسیر سپاسگزاریم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
کتاب نسل مضطرب توضیح می دهد که چگونه گوشی های هوشمند و رسانه های اجتماعی مغزهای یک نسل را سیم کشی مجدد (تغییر عملکرد مغز و بازسازی آن) کرد.