صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
چهارشنبه, 05 آذر 1404 12:24

کوزه گرِ کوزه شکن

داستان کوزه گرِ کوزه شکن در صدای معلم

درِ حیاطِ خانه باز بود . زلیخا با پسر بچه یِ حدوداً سه ساله از در وارد شد و با صدایی محزون و لرزان داد زد رحیم داداش کجایی ؟

رحیم پنجره یِ چوبیِ با شیشه هایِ مستطیلیِ اندازه یِ یک ورقِ دفتر را باز کرد و گفت : چی شده خواهر ؟ زلیخا گفت : این بچه گلو درد دارد و سه روز است غذا نخورده ، احتمالاً چیزی در گلویَش گیر کرده باشد .

جواب داد بیار داخل .

گوشه ای از اتاق را به او نشان داد تا بنشینَد ؛ خود فوراً به آشپز خانه رفت و پارچه یِ کوچکِ کهنه ای را برداشت و بیرون آمد و گفت : بچه را محکم بغل کن تا هر چه را در گلویَش گیر کرده است در بیاورم .

رحیم ساعدِ دستِ چپِ خود را به سینه یِ او چسباند و شروع کرد به دعا خواندن . زلیخا هر چه خود را عقب می کشید با چشمانِ بسته به همان اندازه به طرفِ او می رفت تا آنجا که زلیخا به دیوارِ اتاق چسبید و دیگر جایی برایِ عقب رفتن نداشت.

در همان حالت بعد از نیم ساعتِ تمام پارچه یِ کهنه را جلو دهانِ بچه گرفت و سه بار از بینیَ اش فوت کرد و در آخر نخودی را که خودش در آشپز خانه به پارچه پیچانده بود به زلیخا نشان داد و گفت : بعد از این خیلی مواظبَش باش ؛ معلومه زیاد شیطنت می کند .

رحیم در آن خانه ظاهراً مستاجر بود و دوتا دختر داشت که بعد از مرگِ مادرشان با کمکِ اهلِ محل هر دو به مدرسه می رفتند .  آن روز که ایشان از گلویِ فرزندِ زلیخا نخود در می آورد هیچ کدام در خانه نبودند .

رحیم با شهردار شهر اختلاف داشت زیرا شهردار می دانست نه به سربازی رفته است نه مالیات می دهد نه با هر گونه نوآوری و آبادانی سرِ سازگاری دارد و به هر یک از مشتری هایَش چه آنانی که برای درمان با روش هایِ سنّتی به خانه اَش می آمدند و چه آنهایی که در مرگِ عزیزانشان در مسجد یاسین می خواند و لا به لایِ مرثیه یِ مرثیه خوان ها اِفاضه یِ فاتحه می نمود می گفت : شهر دار مُرتَد است زیرا به توصیه هایِ آبا و اجداد مان عمل نمی کند و اعتقادات مان را زیرِ پا می گذارد .

کسی نفهمید دخترانش چگونه و با چه امکاناتی راهیِ فرنگ شدند و هر یک با یک مو طلاییِ چشم آبی ازدواج کردند و دیگر نه پبشِ پدر باز گشتند و نه به خانه یِ پدری !

ثروتمندی در محل دار فانی را وداع گفت و چون هیچ وارثی نداشت ریش سفیدان ، تمام اموالِ او را به رحیم دادند . با این اموالِ مفت به دست آمده کوره پزخانه ای خرید تا به قولِ خودش استقلال داشته باشد و مستقل از شهر و شهردار بیرون از شهر کار و باری راه بیاندازد .

داستان کوزه گرِ کوزه شکن در صدای معلم

ابتدا کوره پزخانه خوب کار می کرد امّا رحیم افکارِ عقب مانده ای داشت . استقلال را « تنهایی » می دانست نه تعاملِ سازنده با دیگران . هر روز برایِ دفعِ بلا یک کوزه می شکست و می گفت : چه فرقی با قربانی کردنِ گوسفند برای خوش یُمنی دارد ؟

هیچ کارگری را به کارگاهش راه نمی داد که مبادا درآمدی از آنجا داشته باشد و خانواده ای را اداره کند .

چاهِ فاضلاب کوره پزخانه پُر شد .

رحیم که به قولِ معروف هرگز نَم پس نمی داد بیل برداشت . جویی کَند و آب فاضلاب را به بیرون هدایت نمود .

اللهیار نامی بیرونِ کوره پزخانه مزرعه یِ سبزی خوردن داشت و در اتاقکی که از چوب های خشک و کاه گِل ساخته شده بود سبزی ها را به مردم می فروخت . بعد از مدتی چندین نفر از اللهیار شکایت کردند که با خوردنِ سبزی هایِ مزرعه اَش مسموم شده اَند و یک نفر از اهالیِ محل نیز مُرده است .

بازرسانِ اداره یِ کشاورزی علت مسمومیت را وجود سمّ در آب فاضلاب تشخیص دادند که از رنگِ کوزه ها با آب آمیخته شده بود و در نهایت رحیم مجرم به قتل شناخته شده دستگیر گردید و روانه یِ زندان شد .

زمانی که دست بسته می بُردندَش می گفت : «  مَلالی نیست . امام موسی کاظم علیه السّلام هم در زندان در گذشت! » .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

داستان کوزه گرِ کوزه شکن در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

چرا در ایران فقر نظریه پردازی داریم و نگاهی به کویر نظریه پردازی و نظریه پرداز در سرزمین چوخ بختیارها در صدای معلم   دوران دانشجویی، برحسب رشته تحصیلی مجبور به خواندن تئوری ها و نظریه های اثبات شده مشهور یا قرار گرفته در تردید عده ای دیگر از اهل فن بودم. داغ پیشانی من و دیگر هم رشته ای ها از سوی کسانی ، برچسب نشخوار کننده تئوری ها زده می شد که خود عامل به عمل یا حرکت و زایش ایده یا نظریه جدیدی نبوده اند و بدتر از ما در همان رشته و یا در دیگر رشته ها در معرض سونامی تفکر غربی در جا می زدند.

تازه دانشجو شده بودم و کم و کیف محتوای رشته خود را آرام آرام با گذراندن چند ترم یاد می گرفتم. مرجعی معتبر و مشخص برای ارزیابی رشته انتخابی خود در دانشگاه نداشتم یا نداشتیم چون همه هم کلاسی ها مثل هم بودیم و این مشکل هنوز پا برجاست. هاج و واج در دانشگاه تبریز، دانشکده علوم انسانی و رشته تحصیلی: « پژوهش گری علوم اجتماعی » مشغول به تحصیل شدم. گویی ماشینِ زمان از جغرافیایی دیگر همه ما را به این نقطه آورده بود.

در واقع در انتخاب رشته، کلمه پژوهش مرا مجذوب خود کرده بود و از مابقی کلمات پندارم برمی گشت به کتاب حجیم دانش اجتماعی دوره متوسطه قدیم. از همان زمان در گوشه ذهنم سئوالی بی جواب باقی مانده است که چرا من یا شما قادر به تولید نظریه در تمامی رشته های علوم تجربی و انسانی نیستیم و فقط مصرف کننده ایم؟

دلیل اصلی این تفاوت ما بین دو گروه از کشورهای تولید کننده و مصرف کننده تفکرات علمی قابل اثبات در هر زمان و مکان، در نوع و نحوه آموزش نهفته است.

چرا در ایران فقر نظریه پردازی داریم و نگاهی به کویر نظریه پردازی و نظریه پرداز در سرزمین چوخ بختیارها در صدای معلم

شاخص های مهم بی نصیبی ما از تولید تئوری ها و نظریه های علمی در سطح بین المللی :

- وقتی به میزان توجه به نحوه مدیریت علمی، خلّاق و پویا در مدارس می نگرم؛ اولین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به گستردگی و نحوه استفاده از ابزارهای نوین آموزشی در مدارس می نگرم؛ دومین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به جایگاه ارزشی کیفیت و کمیت محتوای آموزشی در امر یادگیری می نگرم؛ سومین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به میزان سرمایه گذاری و مشارکت واحدهای تولیدی در امر آموزش می نگرم؛ چهارمین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به اهمیت توجه به توسعه و گسترش فرهنگ ملی و محلی در آموزش می نگرم؛ پنجمین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به شیوه های متضاد در جذب، تربیت و استخدام معلم در این دو وادی می نگرم؛ ششمین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به محتوای کتب درسی بر اساس اهداف مورد انتظار و لازم برای کودکان می نگرم؛ هفتمین تفاوت را در آن می یابم.

-  وقتی به هم سویی نهادی به نام مدرسه با دانشگاه و سپس با نیازهای جامعه می نگرم؛ هشتمین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به نوع روش تدریس و کارکرد آموزش ضمن خدمت معلمان در این دو وادی می نگرم؛ نهمین تفاوت را در آن می یابم.

- وقتی به میزان توجه به فضاهای آموزشی استاندارد برای یادگیری در این دو وادی می نگرم؛ دهمین تفاوت را در آن می یابم.

چرا در ایران فقر نظریه پردازی داریم و نگاهی به کویر نظریه پردازی و نظریه پرداز در سرزمین چوخ بختیارها در صدای معلم

بعد با مقایسه چند فاکتور مهم دیگر متوجه می شوم بِستر آموزش در غرب از همان دوران مهدکودک و حتی پیش از آن در خانواده، بر مبنای سه اصل مهم استوار است:

1-  آزمون و خطا

2-  رابطه علت و معلولی

3-  آموزش مهارت های زندگی

ما برای تشخیص یا اثبات رخدادها و پدیده های علمی، دست به آزمون و خطا نمی زنیم یا بسیار کم بدان می پردازیم. اصولا ما به موجودیت چنین واقعیتی، اهمیتی قائل نیستیم. بیشتر ترجیح یا باور ما ماهیت ظاهری هر چیز است. به جز دوران کودکی آن هم بر اساس حس کنجکاوی، که یک شیء را تکه پاره می کردیم. اما امروز چه اهمیتی دارد مثلا بدانیم ماشین لباس شویی یا ظرف شویی چگونه کار می کند؟ حتی به دنبال خودکفایی معلومات خود در چنین زمینه هایی نیستیم و اغلب در صورت مواجه با خرابی، فورا به سراغ سرویس کار می رویم. علت خرابی بسیار ساده بود و فقط قدری کنجکاوی و اطمینان لازم داشت اما ما تلاش نکردیم.

شاید من و شما بی تقصیریم. چون با روش مبتنی بر حفظیات و آموزشِ معلم محور و نشستن رو در روی معلمانی بسیار یک عمر خود را سپری ساخته ایم. به علاوه آموزش فراگیر تستی مفاهیم درسی در مدارس که مانعی بزرگ برای یادگیری اصولی است. شیوه ای برای پیش تازی در تثبیتِ باور رسیدن به تنهاترین عرصه موفقیت یعنی کنکور و دانشگاه که سالیان متمادی منجر به خودکشی یا افسردگی و قهر اجتماعی بسیاری از دانش آموزان دیروزی گردیده است که امروز مابین برزخ مدرسه تا دانشگاه، گیج و مبهوت باقی مانده اند که نه راه پیش دارند و نه راه پس. به قول جامعه شناسان از آنجا رانده و از اینجا مانده اند.

در دانشگاه هم اوضاع فرقی ندارد. استاد می گوید و دانشجو نُت برمی دارد تا امتحانات معطّل نماند. گویی تنها دغدغه محصلان و دانشجویان ایرانی فقط همین روسفیدی در امتحانات آخر ترم هست.

چه چیز را چگونه یادگرفتن در فلسفه نظام آموزشی ما پشیزی ارزش ندارد. اما چرا؟

چرا در ایران فقر نظریه پردازی داریم و نگاهی به کویر نظریه پردازی و نظریه پرداز در سرزمین چوخ بختیارها در صدای معلم

و آموزش مهارت های زندگی که ما در کل از آن بازمانده ایم. اگر من یا دیگری در این کشور توانایی ارائه تئوری یا نظریه جدیدی در هر حیطه علمی را نداریم بدان دلیل است که به ما مجموع مهارت های زندگی در خانواده و مدرسه آموزش داده نشده است.

مهارت زندگی یعنی: توانایی تصمیم‌گیری، حل مسأله، تفکر خلّاق، تفکر نقادانه، برقراری رابطه مؤثر با دیگران، برقراری روابط بین فردی سازگارانه، خودآگاهی و همدلی با دیگران.

جامعه ای پویا و زنده است که هر یک از افراد آن با این مهارت ها و توانایی ها آشنا باشد. چون هر نوع توانایی یعنی افزایش قدرت اعتماد به نفس، خودباوری، داشتن انگیزه برای خواستن و تلاش برای توانستن.

چرا ما ایرانی ها در کشور خود، قادر به خلق و تولید دانش جدید نیستیم اما وقتی پا به قاره و کشوری دیگر می گذاریم از ناسا و بنیادهای علمی بی بدیل سر در می آوریم؟!

چرا در ایران فقر نظریه پردازی داریم و نگاهی به کویر نظریه پردازی و نظریه پرداز در سرزمین چوخ بختیارها در صدای معلم

مصداق های عینی:

* مریم میرزاخانی ریاضی‌دان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد؛ در سال 2014 به دلیل کنش‌گری در زمینه « دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانه‌ای آن‌ها  » به عنوان نخستین زن و ایرانی برنده مدال فیلدز که بالاترین جایزه در ریاضیات است شد. زمینه تحقیقاتی او مشتمل بر نظریه تایشمولر، هندسه هذلولی، نظریه ارگودیک و هندسه سیمپلکتیک بود.

* علی جوان فیزیک‌ دان و مخترع ایرانی- آمریکایی بود که نخستین لیزر گازی هلیوم _نئون جهان را ساخت. او استاد دانشکده فیزیک دانشگاه ام‌آی‌تی و ساکن ایالات متحده آمریکا بود. او در دسامبر 1960 نخستین لیزر گازی بی خطر جهان را اختراع کرد که ترکیبی از دو گاز هلیوم و نئون بوده و به همین خاطر با نام لیزر هلیوم - نئون نامیده می‌شود.

* کامران وفا استاد ایرانی - آمریکایی فیزیک در دانشگاه هاروارد و از فیزیک‌ دانان برجسته در زمینه نظریه ریسمان است. وی در سال 2008 میلادی موفق به دریافت مدال دیراک شد. او به همراه جوزف پلچینسکی و اندرو استرومینگر، به پاس پیشبرد دانش در نظریه ریسمان، گرانش کوانتومی و نظریه میدان‌های کوانتومی، برنده جایزه فیزیک بنیادی در سال 2017 در ایالت کالیفرنیا شدند.

* ابوالقاسم غفاری، دانشمند حوزه علوم ریاضی، فیزیک و صنعت فضا و نخستین ایرانی شاغل در سازمان فضایی ایالات متحده « ناسا » بود. در مرکز مطالعات پیشرفته‌ پرینستون در نیوجرسی ایالات متحده نظریه « وحدت میدان و الکترو مغناطیس »، از برجسته‌ترین پژوهش‌های اوست. دکتر غفاری دانشمند ارشد برنامه‌های جمینی و آپولو بود. او با آلبرت اینشتین، جی رابرت اوپنهایمر و ورنر فون براون همکاری کرد.

چرا در ایران فقر نظریه پردازی داریم و نگاهی به کویر نظریه پردازی و نظریه پرداز در سرزمین چوخ بختیارها در صدای معلم  و صدها نام دیگر که اگر در ایران مانده بودند شاید همانند بسیاری از ما کارمندی ساده و قانع به زندگی با دانسته های محدود، باقی می ماندند. چون در اسارت تار عنکبوت با ویژگی های چوخ بختیار دوران خویش گرفتار هستیم که توانایی دیدن واقعیت و فراتر از آن را نداریم. جبر ما بیشتر از اختیار ماست. کمتر کسی ماهی سیاه کوچولوست و محدودیت را می شکند و جبر زندگی را متلاشی می کند. که آنان نیز لزوما ترک وطن می کنند چون نخبه هستند و با ظرف موجود تناسبی ندارند.

هر چند خشتِ اولِ رئیس جمهور در سفر به استان خوزستان، امروز مدرسه 12 کلاسه پردیس ایران شده است، اما نباید غافل بمانیم که تنها دردسر عقب ماندگی ما غیراستاندارد بودن فضاهای آموزشی نیست.

بهترین روش آن است که هم گام با توسعه فضاهای آموزشی و مدرسه سازی، معلمان سابق و جدید را به طور گسترده و کاملا جدّی آموزش ضمن خدمت دهیم تا با روش ها و شیوه های نوین آموزشی آشنا شوند و پس از کسب آگاهی، آن ها را در کلاس درس خود به کار بندند و معقولانه پیگیر اجرای این اهداف باشیم. در ضمن به طور هم زمان به تحولی بزرگ در محتوا و انتظارات کتب درسی بیندیشم و برای این کار تمامی مؤلفین غیرمستقل امروز را عزل و افراد کارشناس اهل فن آموزش دیده را به کار گیریم.

امروز دیگر دیروز نیست که به وجود امام محمد غزالی ها و بوعلی سیناها و فارابی ها و زکریاهای رازی و... مفتخر یا دلخوش باشیم که سوار بر خر و الاغ خود و با توسّل به روش علمی آزمون و خطا و بررسی رابطه علت و معلولی، به دنبال خلق نظریه های جدید برآیند. امروز هر یک از ما قرص دانش را با یک لیوان آب قورت می دهیم و حتی عده ای از ما آن قدر حافظه قوی داریم که واو واو نظریه های دوران تحصیل خود را از حفظ هستیم چون بر همان اساس تحصیل کرده ایم.

ما معلمان و مدیران باید بتوانیم همسو و هم جهت حرکت کنیم. همه با هم بیندیشیم. با هم خلق کنیم و با هم به کار بندیم تا آوازه شهرتِ یافته های ما به برجستگی عصر مفاخر ایرانی بازگردد. تلاش جزیره ای یا سلیقه ای افراد و سازمان ها بدون هر نوع هماهنگی، کمترین اثر مثبت را خواهد داشت.

برای تحقق این مهم، ابتدا باید به عقاید، بینش و نگرش همدیگر احترام بگذاریم. اگر منِ معلم با عادت به روزمرگی و با توجه به تنها دغدغه زندگی خود یعنی معیشت به سی سال خدمت خود ادامه دهم، باور کنید هیچ نوع تغییر مطلوبی در هیچ بخش از زندگی ما رخ نخواهد داد.

انتظار یک عمر ما برای همسان سازی حقوق بازنشستگان با شاغلین آموزش و پرورش و در وضعیت ممتاز، تطابق درآمدی ما با دیگر شاغلین، فقط و فقط جریان آموزش و یادگیری کودکان امروز را منحرف یا تضعیف می سازد که فرزندان خود ما نیز در بین آن ها قرار دارد.

بیایید دغدغه های فردی و جمعی خود را تغییر دهیم. هیچ کس به غیر از خود معلم، قادر به ایجاد تحول در نگرش و بینش نوین در تعلیم و تربیت نیست.

* منابع قابل استفاده برای دسترسی به آموزش فعال
برخی از یادداشت های موجود در سه بخش آموزش نوین؛ پژوهش و آموزش تطبیقی سایت صدای معلم.
طراحی فضاهای آموزشی جدید چگونه باید باشد؟ https://www.aparat.com .
انواع ابزارهای نوین آموزشی https://dayamooz.co/educational-tools .
اسامی و حوزه فعالیت دانشمندان ایرانی در دیگر قاره ها؛ ویکی پدیا.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

گزارش انتقادی صدای معلم ار شاخص تحول در نظام آموزشی و پرسش در مورد برنامه برای اعتماد سازی و کاهش نارضایتی فراگیر معلمان در آموزش و پرورش

28 آبان بیست و ششمین جلسه وبیناری رئیس و معاونان مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش با مدیران حراست استان‌ها، معاونت‌ها و سازمان‌های وابسته برگزار شد .

در این جلسه برخط و مجازی اسماعیل بحری‌زاده مشاور وزیر و مدیرکل دفتر وزارتی و سیدمجتبی هاشمی مشاور وزیر و رئیس مرکز حراست حضور داشتند .

پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )

« بحری‌زاده در این نشست با تقدیر از برگزاری ۲۶ جلسه مؤثر مرکز حراست با مدیران، این اقدام را یک «رکورد بی‌نظیر» خواند و خاطرنشان کرد: برگزاری این نشست‌ها موجب ارتقای کیفیت خدمات، بهبود مدیریت و افزایش انگیزه و اعتماد به نفس کارکنان شده و این تعامل دو سویه میان مدیران تخصصی ستاد و مدیران حراست استان‌ها، معاونت‌ها و سازمان‌ها، از یک سو امکان انتقال صحیح سیاست‌ها، راهبردها و انتظارات حوزه های تخصصی و سیاست‌گذار را فراهم می کند و  از سوی دیگر فرصتی است تا دغدغه‌ها، چالش ها و نقاط آسیب زا، از سوی مدیران و ناظران امین و دلسوزی که نزدیک  به میدان عمل هستند در یک تعامل دو سویه و سازنده‌ مطرح شود که پیامد آن می تواند شناسایی و رفع نقاط آسیب‌پذیر و کاهش مخاطرات را در پی داشته باشد .

مشاور وزیر آموزش و پرورش، دو اولویت کلان این وزارتخانه را به عنوان مبنایی برای ترسیم نقشه راه اجرایی برای مجموعه حراست برشمرد و اظهار داشت: اجرای احکام، تکالیف و تحقق اهداف سنجه های عملکردی برنامه هفتم پیشرفت، اولویت اول وزارت آموزش و پرورش است و در بین این تکالیف اجرایی‌سازی نقشه‌ راه سند تحول بنیادین و پروژه‌های ذیل آن، مهم ترین و اولویت‌دارترین تکلیف برنامه هفتم است که در رأس آن توسعه عدالت آموزشی قرار دارد.

گزارش انتقادی صدای معلم ار شاخص تحول در نظام آموزشی و پرسش در مورد برنامه برای اعتماد سازی و کاهش نارضایتی فراگیر معلمان در آموزش و پرورش

بحری‌زاده با اشاره به اینکه آموزش و پرورش جزو دستگاه هایی است که بیشترین تکالیف را در  برنامه هفتم دارد، گفت: اگر بخواهیم دو اولویت آموزش و پرورش در این دوره را در یک کلام بیان کنیم، می توان گفت که اجرایی سازی و تحقق اهداف تکاليف برنامه هفتم و نقشه راه سند تحول، دو اولویت اصلی هستند که برنامه‌های ‌وزیر محترم نیز مبتنی بر این دو اولویت طراحی شده است. بنابراین‌  این اولویت به ما اجازه نمی‌دهد خود و مجموعه‌مان را مشغول کارهای خارج از این چارچوب کنیم ... »

مشخص نیست بر اساس کدامین اصل مدیریت و رهبری در سازمان ها ؛ برگزاری تعداد جلسات در یک سازمان موجب ارتقای آن سازمان می شود در حالی که همچنان شکاف و فاصله میان « صف » و « ستاد » برقرار است و برنامه ی مشخصی برای « تقریب نگرش ها » و رسیدن به یک فهم مشترک میان اداره و مدرسه همچنان مشاهده نمی شود .

در این نشست ؛ مدیرکل دفتر وزارتی وزارت آموزش و پرورش اجرای احکام، تکالیف و تحقق اهداف سنجه های عملکردی برنامه هفتم پیشرفت را اولویت اول وزارت آموزش و پرورش دانسته و آن را نقشه ی راه اجرایی معرفی می کند .

 در تاریخ « قانون برنامه پنج ساله هفتم پیشرفت جمهوری اسلامی ایران » 4 تیر ماه برای اجرا ابلاغ شده است .

گزارش انتقادی صدای معلم ار شاخص تحول در نظام آموزشی و پرسش در مورد برنامه برای اعتماد سازی و کاهش نارضایتی فراگیر معلمان در آموزش و پرورش

آیا در جهت شفاف سازی عملکرد بهتر نیست این مسئولان مستقر در وزارت آموزش و پرورش توضیح دهند که در این مدت که حدود یک و نیم سال از ابلاغ برنامه هفتم می گذرد برای اجرای همین برنامه پر نقص که البته نقدهای بسیاری بر آن وارد است دقیقا چه کرده اند ؟

مدیر کل دفتر وزارتی در این نشست از اهمیت گفت ‌و گوی صمیمانه با همکاران و حل مسائل در میدان به ‌جای پشت میزنشینی می گوید .

« صدای معلم » در گزارش پیشین خود با عنوان : « حرف های رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش و مساله ی مهم " خرید اعتماد " ؟! نوشت : ( این جا )

« آیا نشستن پشت درهای بسته در یک الگوی سازمانی سلسله مراتبی و بدون دریافت بازخورد را می توان « گفت و گو » اطلاق کرد ؟ »

گزارش انتقادی صدای معلم ار شاخص تحول در نظام آموزشی و پرسش در مورد برنامه برای اعتماد سازی و کاهش نارضایتی فراگیر معلمان در آموزش و پرورش

 یک  سال قبل از آن هم نوشتیم :

« رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش با توجه به پیشینه و عملکرد خود واقعا چه طرح و برنامه ای برای بازسازی اعتماد معلمان و کاهش نارضایتی فراگیر فرهنگیان دارد ؟ » 

آیا رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می تواند گزارشی از ارزیابی و نظارت از کل بخش های استانی و مناطق خود را به « رسانه ها » و « افکار عمومی » ارائه کند ؟

« صدای معلم » کماکان آمادگی خود را برای برگزاری نشست با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش  در دولت مسعود پزشکیان اعلام می کند » .

اگر مبنا « صداقت و پاسخ گویی » و اجتناب از کلی گویی و شعار دادن است ؛ زمان عمل کردن است .

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

گزارش انتقادی صدای معلم ار شاخص تحول در نظام آموزشی و پرسش در مورد برنامه برای اعتماد سازی و کاهش نارضایتی فراگیر معلمان در آموزش و پرورش

منتشرشده در گفت و شنود

هر بادی که می‌آید مرا با خود می‌برد،
بادهای زاگرس بی‌رحم شده‌اند،
و سیب‌زمینی‌کارانی که کمر به نابودی‌مان بسته‌اند!

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

در دامنه‌های خشن زاگرس، جایی که کوه‌های سر به‌ فلک‌ کشیده چون مادرانی خسته، بر فرزندان‌شان - درختان بلوط و بنه - نگاه می‌کنند، بادهای داغ و تند، داستان غم‌انگیزی را زمزمه می‌کنند. این بادها، که از کویرهای مرکزی برمی‌خیزند و با غبار خشکسالی آمیخته، نه نوازش می‌کنند و نه آرامش می‌بخشند؛ آن‌ها ویرانگرند . ریشه‌های کم‌جان درختان را می‌لرزانند و با هر وزش، شاخه‌ها را به رقصی اجباری وامی‌دارند.

« هر بادی می‌آید مرا با خود می‌برد» ، این ناله خاموش بلوط‌های زاگرس است. درختانی که قرن‌ها ریه‌های سبز غرب ایران بودند، حالا در برابر طوفان‌های بی‌رحم، چون روح‌های سرگردان، از جایی به جایی رانده می‌شوند.

تصور کنید: یک بلوط تنهای پیر در جنگل‌های لرستان، تنه‌اش ترک‌خورده از سال‌ها تشنگی، که باد بهاری با خشکی بیابان‌ها، برگ‌هایش را می‌رباید و زمستان‌های سخت، ریشه‌هایش را از خاک سست بیرون می‌کشد؛ نه آبی از چشمه‌های خشک‌ شده می‌رسد، نه خاکی که نگه دارد.

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

این سرگردانی، فقط درد درختان نیست؛ زاگرس، این مهد حیات، حالا به گورستان سبز تبدیل شده. بی‌آبی، که از دهه ۱۳۹۰ با تغییرات اقلیمی شدت گرفته، ریشه‌ها را می‌پوساند و بادها را به همدستان ویرانی بدل کرده، درختانی که می‌افتند، نه با تبر انسان، بلکه با نسیم‌های مرگبار، و خاک را به لغزشی ابدی می‌سپارند. در این میان، حیوانات زاگرس هم قربانی‌اند: کل و بز وحشی، که زیر سایه بلوط‌ها پناه می‌بردند، حالا در جست و جوی علف‌های خشک، به دام طوفان می‌افتند و جان می‌سپارند، حيواناتی که با از دست رفتن پوشش گیاهی به حاشیه شهرها رانده می‌شوند و در تنهایی، غرش‌هایش به ناله تبدیل می‌گردد.

عشایر زاگرس که زندگی‌شان با کوچ و باد گره خورده، حالا چادرهای‌شان را در برابر طوفان‌های گرد و غبار جمع می‌کنند، و کودکان‌شان، با چشمانی پر از ترس، به کوه‌هایی خیره می‌شوند که دیگر سبز نیستند. حتی سیب‌زمینی‌کاران، که با طمع کشت‌های انبوه و صنعتی به دامنه‌های زاگرس هجوم آورده اند، کمر به نابودی مان بسته‌اند. ماشین‌آلات‌شان خاک را شخم می‌زند، جنگل‌ها را به زمین‌های کشاورزی بدل می‌کند و با مصرف بی‌رویه آب زیرزمینی، چشمه‌ها را خشک‌تر می‌سازد . آن‌ها، چون بادهای انسانی، ریشه‌های زاگرس را می‌ربایند و در ازای چند فصل محصول، قرن‌ها میراث را به باد می‌دهند.

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

این غم عمیق، آینه‌ای از زخم‌ های اجتماعی ماست . در جامعه‌ای که ریشه‌های فرهنگی و طبیعی را نادیده گرفته، بادهای تغییر و دست‌های حریص، همه را به بی‌ثباتی می‌کشاند. درختان زاگرس، نماد استقامت بودند، آن‌ها که با هر بادی خم می‌شدند اما نمی‌شکستند، حالا در برابر خشکسالی، بادهای ویرانگر و هجوم انسان‌ها، فریاد می‌زنند: ما را نگه دارید، پیش از آنکه باد آخر، همه را ببرد.

اما در عمق این تاریکی، امیدی نهفته:

اگر دستان‌مان را به هم بندازیم، ریشه‌ها را آب دهیم، کشت‌های ناپایدار را مهار کنیم و بادها را با دانش مهار کنیم، زاگرس دوباره سبز خواهد شد. ای درختان سرگردان، صبر کنید، شاید نسیمی از عدالت بیاید و شما را به خانه بازگرداند...


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

منتشرشده در محیط زیست

انتقاد از بی خیالی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر آتش سوزی جنگل های هیرکانی در صدای معلم

برخی به من انتقاد می‌کنند که چرا شمای گیاه‌شناس در مورد آتش‌سوزی‌ها چیزی نمی‌گویی. من که تجربیات جهانی را می‌شناسم خوب می‌دانم که آتش وقتی شعله‌ور شد چاره ندارد، درست عین هاری؛ شما باید مانع آن شوی. حتی پیشرفته‌ترین اقتصادهای جهان مانند آمریکا، کانادا و استرالیا در مقابل آتش‌سوزی جنگل (Wildfire) ناتوان‌اند.

سؤال این است که تا کی باید این فاجعه ادامه داشته باشد؟

ایران خشک که آسمان و زمین و رود و تالاب و آبخوانش خشک شده، اگر این لکه‌های سبز را از دست بدهد، چه از آن می‌ماند؟

حاکمیت خودش را غرق مشکلاتی کرده که آتش و زباله و موتورسیکلت و حوادث رانندگی و آلودگی و هاری و سگ ولگرد در اولویت‌هایش نیست.

حتی اگر بخواهد کاری کند نه متخصص دلسوزی در بدنه دارد و نه نهاد قانون‌گذاری و یا قضایی و پلیس قادر به پیشگیری و ارائه راه‌ حل‌ اند.

همین نیمه‌ اول امسال تعداد کشته‌های حوادث رانندگی در تهران ۴۰ درصد افزایش داشته است؛ این یک فاجعه انسانی است. شهرهای بزرگ در قرق موتورسیکلت و اطراف و داخل بقیه‌ شهرها در قرق سگ است و کسی نیست به داد مردم برسد.

مسائل پیچیده راه علمی و چندوجهی می‌خواهد. باید بین دولت و مردم رابطه‌ سالمی باشد که بتوان مسائل پیچیده را حل کرد.

انتقاد از بی خیالی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر آتش سوزی جنگل های هیرکانی در صدای معلم

سال‌ها تقابل و بی‌ اعتمادی بین حاکمیت و مردم و چندقطبی باعث شکل‌ گیری بی‌ اعتمادی در جامعه شده است. مجلس و دولت یا با هم در تقابل بوده‌اند و یا اگر هم‌ راستا بوده‌اند فقط منافع اقلیتی را رهبری و تأمین می‌کردند. اقتدار حاکمیت حتی در مرکز از بین رفته است. میلیون‌ها موتور و خودرو خلاف می‌کنند و پلیس عملاً از کنترل این بی‌ نظمی دست کشیده است. خودشان هم می‌دانند مردم از سیاست‌های اقتصادی و تورم عصبانی‌اند و اگر سر به سرشان بگذاری خشمگین می‌شوند.

مدیرانی سر کارند که اغلب یا از متوسط هوش جامعه پایین‌ترند و یا به دلیل آن که پیگیر منافع اقتصادی و جناحی هستند، نیازهای بقیه‌ مردم را کتمان می‌کنند و همه را رها گذاشته‌اند. هر که زورش و پولش بیش، راهش بازتر. گزینش‌ها و دخالت نهادهای امنیتی به حدی بدنه‌ دستگاه‌های اجرایی و قانون‌گذاری و نظارتی را ضعیف و نفوذپذیر کرده که نمونه‌ تأثیرات وحشتناک آن را در جنگ ۱۲ روزه دیدیم.

جنس مسائل ایجاد آتش در طبیعت و جنگل از مسائل پیچیده است که حل آن هم اراده‌ جدی می‌خواهد، هم دانش و هم همراهی مردم.

انتقاد از بی خیالی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر آتش سوزی جنگل های هیرکانی در صدای معلم

آیا مجلس حاضر است که برای آتش‌سوزی در جنگل جریمه‌های ۱۰ هزار دلاری مانند کالیفرنیا وضع کند؟

آیا مجلس حاضر است ایجاد آتش در طبیعت را ممنوع کند؟

آیا دستگاه قضایی حاضر است دنبال آتش‌افروزان برود و آن‌ها را مجازات کند؟

آیا سازمان منابع طبیعی که بودجه‌ آبخیزداری‌اش را ۱۹ برابر کرده است حاضر است از فساد آبخیزداری دست بکشد و ناوگان مجهز اطفای حریق درست کند؟

آیا رئیس سازمان حفاظت محیط‌ زیست حاضر است برای حفاظت از مناطق حفاظت‌ شده از محل خارج از شمول درخواست پول بکند؟

آیا کسی هست جلوی آفرودبازان را بگیرد که تا نوک کوه و وسط لوت را خلوتگاه خود کرده‌اند؟

آیا کسی هست قانون منع زباله‌ریزی را تصویب و اجرا کند؟

آیا کسی هست جلوی کسانی را بگیرد که گونه‌های مهاجم را وارد کرده و یا به اسم حمایت از حیوان و یا کاشت درخت به جان ایران انداخته‌اند؟

ده‌ها سؤال از این دست وجود دارد که ما می‌دانیم در این شرایط هیچ‌کدام دغدغه‌ حاکمیت نیست.

اغلب دوستان محیط‌ زیستی فریادشان هلیکوپتر است. اگرچه وجود امکانات می‌تواند در مواردی به کنترل آتش کمک کند ولی آتش‌سوزی در جنگل شبیه هاری است. یا باید در همان چند ساعت اول عمل کرد و یا اگر آتش از کنترل خارج شد، باید نظاره‌گر بود تا موانع طبیعی و یا بارش‌ها کاری کنند.

انتقاد از بی خیالی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر آتش سوزی جنگل های هیرکانی در صدای معلم

بارها نوشته‌ام که ما باید قوانین محکمی در ممنوعیت آتش‌افروزی داشته باشیم، باید آموزش را جدی بگیریم، باید منابع طبیعی به‌جای ساخت‌ و ساز در طبیعت با آموزش و استفاده از نیروهای اجتماعی سطح آگاهی مردم را بالا ببرد.

باید دارای یک سیستم نظارتی قوی و اطلاعاتی باشد که افرادی که عمدی و یا سهوی آتش می‌کنند به مجازات‌های سنگین شامل جریمه و حبس محکوم شوند.

انتقاد از بی خیالی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر آتش سوزی جنگل های هیرکانی در صدای معلم

از همه مهم‌تر حاکمیت باید به داخل مرزها برگردد و برای درمان دردهای کهنه‌ اقتصاد، اعتماد و اقتدار ملی تلاش کند. رابطه‌ حاکمیت با مردم باید به گونه‌ای باشد که همه هر سانتی‌ متر ایران را از آن خود بدانند و خود حافظ سرزمین‌شان باشند، نه آنکه حتی افراد خانواده‌ بالاترین مقامات هم درصدد رفتن و فرار از کشور باشند. آتش وطن‌ گریزی را باید درمان کرد.

شک نکنید احدی نخواهد توانست آتش برپا کند. اگر هم برپا شد سیستم ایمنی و فنی بلافاصله آن را خاموش کرده و خطاکار را به دست قانون می‌دهد.

( خبر آنلاین )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

انتقاد از بی خیالی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر آتش سوزی جنگل های هیرکانی در صدای معلم

منتشرشده در محیط زیست

گروه استان ها و شهرستان ها/

تنها به فاصله یک روز پس از انتشار یادداشتی در « صدای معلم » با عنوان : « چرا در استان البرز مدرسه ویژه اوتیسم نداریم » به قلم احمد کریمی (رئیس انجمن و اولیای مدرسه اوتیسم کرج) ( این جا ) ؛ مسئولان مرتبط در این مدرسه حضور یافته و قول ها و وعده هایی را برای عمل کردن ارائه نمودند .

« صدای معلم » ضمن سپاس و قدردانی از توجه این مسئولان و مسئولیت پذیری مشاهده شده ؛ بر اساس آن چه گفته شده است تا پایان پی گیر تحقق این قول ها و حمایت از دانش آموزان اوتیسمی خواهد بود .

منتشرشده در گفت و شنود

گروه گزارش/

بازگشت سوادآموزی به مدارس و پرسش های راهبردی صدای معلم از رئیس سازمان نهضت سواد آموزی

عبدالرضا فولادوند، معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در اظهاراتی جدید از تغییر رویکرد و ماموریت سازمان متبوعش گفته است .

پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )

« به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی و روابط‌عمومی وزارت آموزش و پرورش، عبدالرضا فولادوند، معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در آیین افتتاح پایگاه‌های سوادآموزی در مدارس اظهار کرد: با اجرای تفاهم‌ نامه بین نهضت سوادآموزی و معاونت آموزش ابتدایی، فعالیت این پایگاه‌ها در مدارس ابتدایی آغاز شده است.

فولادوند با اشاره به تاریخچه‌ی نهضت سوادآموزی گفت: ۴۵ سال پیش، زمانی که حضرت امام خمینی (ره) دستور تشکیل این سازمان را صادر کردند، کسی تصور نمی‌کرد به چنین موفقیتی دست یابد؛ در آن زمان نرخ باسوادی ۴۷.۵ درصد بود و امروز به ۹۷.۵ درصد رسیده‌ایم.

بازگشت سوادآموزی به مدارس و پرسش های راهبردی صدای معلم از رئیس سازمان نهضت سواد آموزی

وی درباره‌ی مفهوم سواد توضیح داد: تعریف اولیه‌ی سواد شامل توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری و انجام چهار عمل اصلی ریاضی بود که در سال ۱۹۰۵ در یونسکو ثبت شد، اما امروزه مفهوم سواد گسترده‌تر شده و شامل ۱۲ مهارت اساسی است که بدون آن‌ها فرد بی‌سواد محسوب می‌شود.

معاون وزیر با انتقاد از تمرکز صرف آموزش بر آمادگی کنکور اظهار کرد: نظام آموزشی ما باید علاوه بر سواد تحصیلی، به تعلیم مهارت‌های زندگی نیز بپردازد. ساحت‌های شش‌گانه سند تحول بنیادین کاملاً با این ۱۲ مهارت هم‌ راستا هستند و بازگشت نهضت سوادآموزی به مدارس می‌تواند این هدف را محقق کند.

فولادوند مأموریت جدید سازمان نهضت سوادآموزی را آموزش مهارت‌های فردی و اجتماعی به شهروندان عنوان کرد و افزود: آمارهای این سازمان کاملاً واقعی است و تلاش می‌کنیم از هدر رفت منابع جلوگیری کنیم.

او در پایان با اشاره به همکاری بین‌ سازمانی گفت: بر اساس توافق با وزارتخانه‌های دادگستری و بهداشت، آموزش‌های لازم به مربیان منتقل می‌شود تا آنان مهارت‌ها را به سوادآموزان آموزش دهند.

فولادوند ابراز امیدواری کرد: با اجرای این طرح و هم‌افزایی میان دستگاه‌ها، گام مؤثری در مسیر توسعه و آبادانی ایران برداشته شود » .

فولادوند می گوید که در حال حاضر نرخ باسوادی 5 / 97 درصد است اما چه کسی باید پاسخ گوی حداقل 44 درصد فقریادگیری در میان دانش آموزان ایرانی باشد ؟ ( این جا )

وقتی 50 درصد دانش آموزان ایرانی قادر به همان سواد اولیه یعنی « خواندن و نوشتن » هم نیستند ؛ چگونه رئیس سازمان نهضت سوادآموزی سخن از آموزش سوادهای دیگر به دانش آموزان می دهد ؟ ( این جا )

بازگشت سوادآموزی به مدارس و پرسش های راهبردی صدای معلم از رئیس سازمان نهضت سواد آموزی

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی باید بداند که ارائه تعاریف و رویکردهای جدید اما در عین حال غیر مستند و نامرتبط نمی تواند مشروعیت و یا مقبولیتی برای استمرار نهادهایی مانند نهضت سواد آموزی باشد .

اگر قرار است سازمان نهضت سوادآموزی در معاونت آموزش ابتدایی در راستای چابک سازی سازمانی که مورد تایید و تاکید رئیس جمهور هم می باشد  ادغام شوند ؛ این امری کاملا منطقی و گامی به پیش است اما اگر منظور ایجاد واحدهای جدید و شبکه سازی های زائد و دخالت و تزاحم و موازی کاری در امور و کارکرد « سازمان مدرسه » باشد به هیچ وجه قابل تایید و اعتنا نبوده و باید به این رویکرد خاتمه داده شود .

بازگشت سوادآموزی به مدارس و پرسش های راهبردی صدای معلم از رئیس سازمان نهضت سواد آموزی

پرسش « صدای معلم » از آقای فولادوند آن است که اساسا و حتی در صورت آماده بودن شرایط چنین پتانسیلی در سازمان نهضت سوادآموزی وجود دارد ؟ سازمانی که 46 سال پیش و بر اساس یک فرمان و بر اساس شرایط و ضرورت شکل گرفت و اکنون از نظر این « رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران » فایده و یا فلسفه ای برای ادامه کار آن مشاهده نمی شود و باید که منحل شود .

« صدای معلم » در گزارش پیشین خود به تاریخ 22 فروردین 1401 ادامه فعالیت سازمان نهضت سوادآموزی را فاقد منطق کارشناسی دانسته و بر آن تاکید دارد . ( این جا )

  پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

بازگشت سوادآموزی به مدارس و پرسش های راهبردی صدای معلم از رئیس سازمان نهضت سواد آموزی

منتشرشده در گفت و شنود

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم   در بین دانش آموزان استثنایی کشور بچه های اوتیسم مشکلات بیشتری را متحمل می شوند.

در سایر شاخه های استثنایی دانش آموزان یکی از بیماری های زیر را دارند :

ناشنوایی ، کم شنوایی ، نابینایی ، کم بینایی ، سندرم نقص عضو عدم تکلم ، اختلالات یادگیری و ....اما کودکان اوتیسم همزمان چندین مشکل دارند و بزرگترین مشکل آنها زود رنجی و عدم ارتباط با دیگران هست.

بعضی از بچه های اوتیسم تعادل راه رفتن ندارند . بعضی ها گفتار ندارند . اکثر آنها حرکات کلیشه ای دارند . بعضی از آنها خودزنی می کنند ، وسایل منزل را می شکنند . بعضی ها با مسافرت و جابه جایی به هم می ریزند.

اکثر آنها صبر و تحمل انجام کار را ندارند .

همه بچه های اوتیسم دارو‌های روان گردان و قرص های اعصاب به تعداد بالا مصرف می کنند. به دلیل طیف گسترده اوتیسم و ناشناخته بودن این بیماری هنوز هیچ داروی مخصوصی ساخته نشده است .

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم

کودکان اوتیسم موش آزمایشگاهی روان پزشکان و متخصصان مغز و اعصاب شدند .

متاسفانه سال به سال تعداد کودکان اوتیسم بیشتر می شوند و افزایش چشم گیری دارند .

در سال تحصیلی جدید فقط در پیش دبستانی و آمادگی در مدرسه اوتیسم نزدیک به 30 نفر ثبت نام کردند و حداقل همین تعداد به دلیل نبود فضا ثبت نام نشدند.  این آمار فقط مختص مدرسه دولتی اوتیسم هست اما در مدارس غیر دولتی پذیرش بیشتر است.

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم

تنها مدرسه اوتیسم استان در خوش بینانه ترین حالت فقط برای انباری مدارس کاربرد دارد نه برای آموزش آن . از این تیپ مدارس حداقل 20 مورد در استان البرز دیده می شوند که تخلیه می باشد و متاسفانه در چنین مدرسه ای چند سال است که بچه های اوتیسم در حال تحصیل هستند .

هیچ کس در استان البرز بچه ی اوتیسم را گردن نمی گیرد ؛ به عنوان مثال اگر صد میلیون تومان بودجه برای مدارس استثنایی باشد از این مبلغ فقط میزان بسیار اندکی را به مدرسه اوتیسم می دهند.

در سراسر جهان ؛ بچه های اوتیسم مدارس مخصوص به خود را دارند . در بعضی از استان های ایران هم مدرسه مخصوص اوتیسم ساخته اند اما در استان البرز و شهر کرج نه تنها مدرسه ویژه ی اوتیسم نداریم بلکه بدترین و بدفرم ترین و ناامن ترین محیط آموزشی را به اوتیسم اختصاص داده اند .

در این چند سال من به عنوان مسئول انجمن اولیای اوتیسم بارها و بارها با مسئولان استان ارتباط گرفتم . جز چشم چشم الکی چیز دیگری نصیب مان نشد !

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم

در اواخر بهمن سال گذشته به کمک رسانه و خبر استان البرز ؛ آقای قاسم پور و  خانم ختایی از موج نو و همکارانشان در جلوی مدرسه گفت و گویی انجام شد و در گروه ها و رسانه موج نو پخش شد .

خوشبختانه در آن زمان با کمک این دوستان از آموزش پرورش استثنایی کشور این مصاحبه دیده شد و در مدرسه تشکیل جلسه دادند . من و آقای قاسم پور و مدیر آموزش و پرورش استثنایی کرج خانم سلیمانی زحمتکش و فعال و مسئولان ناحیه سه کرج هم حضور داشتند .

 آقای دکتر خصالی از آموزش و پرورش استثنایی کشور خیلی خوب و طوفانی شروع کردند و برای تجهیز مدرسه به فاصله سه روز صد میلیون تومان واریز کردند و برای ساخت مدرسه اقداماتی را با مدیران استان و نوسازی مدارس انجام دادند و قرار شد تا در خرداد کلنگ زنی انجام شود . بعد اعلام کردند مرداد ماه بعداً شد آخر شهریور بعداً اعلام کردند نیمه ی اول آبان و این داستان کلنگ زنی مدرسه و جا به جا شدن تاریخ کلنگ زنی هنوز ادامه دارد .

تا کی این کلنگ به زمین بخورد خدا داند و بس .

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم

در همان جلسه ای که در مدرسه برگزار شد کف‌ پوش حیاط مدرسه خیلی بسیار خراب و فرسوده بود . از اسفند ماه تا حالا در مدت بیش از 9 ماه ، عالی جنابان مسئول در کرج نتوانستند  270 متر چمن مصنوعی نصب کنند . این را همه می دانند ....

سایر مسئولان مانند شهرداری کرج دفتر آقای شیرین زاد ؛ اداره ی استثنایی اداره کل آموزش و پرورش و از چند هفته پیش جناب فرماندار هم در جریان نصب چمن مصنوعی قرار گرفتند !

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم

خواسته های اولیای دانش آموزان اوتیسم عبارتند از :

1- ساخت مدارس مخصوص اوتیسم برای دوره های مختلف تحصیلی : در حال حاضر ، فقط بچه های اوتیسم تا پایان سال ششم مدرسه دارند بعد از آن اکثرا ترک تحصیل می کنند یا تعداد کمی به مدارس دیگر استثنایی میشوند

2- انجام حمایت های مالی و دارویی و کار درمانی و گفتار درمانی از بچه های اوتیسم (هر بچه اوتیسم ماهیانه حداقل 20 میلیون هزینه دارد)

خواسته های کوتاه مدت :

- نصب چمن مصنوعی

- نصب دوربین مدار بسته که اولیا از منزل بچه ها را ببینند

- معرفی خیّر برای حمایت


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

بررسی مدرسه ویژه دانش آموزان اوتیسم و کودکان اوتیسمی در استان البرز و کرج در صدای معلم

منتشرشده در دانش آموز

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

«چه کم تجربه است آن کس که گمان می کند نشان دادنِ عقل و هوش موجب محبوبیت در جامعه می شود .

برعکس، این دو خصوصیت نزد اکثریتِ غالبِ مردم خشم و نفرت ایجاد میکند. هر اندازه که نتوانند این خشم و نفرت را ابراز کنند و حتی آن را از خود هم پنهان کنند این احساس شدیدتر می شود ... »

شوپنهاور از کتاب: در باب حکمت زندگی

***

 «کوچ فواد شمس، نمونه کوچکی است از رنج‌هایی که روزنامه‌نگاران و‌ نویسندگان و نخبگان این سرزمین می‌برند! ناامیدی مفرط از آینده، معیارها و گزینش‌های ناروا برای تامین لقمه‌ای نان، هراس از فردا و پوچی زمان و‌ زمانه است. ما همگی مرده‌ایم؛ بدن مان سرد نشده ...»

پیام فیاض زاهد، رئیس انجمن صنفی روزنامه‌نگاران تهران به مناسبت خودکشی و در گذشت " فواد شمس "

..................................................................................................................................................................

جمعه 23 آبان – پارک جنگلی سرخه حصار ؛ پیست دوچرخه سواری ؛ بلوار گل یخ – ساعت 8 صبح

حین دوچرخه سواری تعدادی دختر و پسر در انتهای مسیر ( بلوار گل یخ ) جمع شده و قرار است آتشی بیفروزند و به قول خودشان عشق و حال کنند .

کلی چوب و تخته آورده و قرار است در کنار درختان بی زبان آتشی بر پا کنند . این که عده ای در جهت فرافکنی ؛ مقصر را زمین خواران و برخی نهادهای حکومتی و... معرفی کنند ؛ تغییری در وضعیت سندرم فراگیر مغزهای کوچک شده در ایران رخ نخواهد داد .

جالب آن که با اتومبیل خود آمده و در کنار آن چند موتور سیکلت هم مشاهده می شوند .

در گیت ( ورودی ) پیست هم اثری از انتظامات ، پلیس و... مشاهده نمی شود .

ابتدا به آن ها و البته دوستانه می گویم که پیست دوچرخه سواری جای آوردن اتومبیل و موتور و این گونه کارها نیست . ممکن است که این محوطه آتش بگیرد کما آن که بارها قبلا دچار حریق شده و اکنون فقط جسد آن درختان بر جای مانده است ....

مطابق روال و انتظار ؛ اما کسی جدی نمی گیرد .

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

گویی در این مملکت تا زور و تهدید و ارعاب نباشد ؛ کاری از پیش نمی رود .

به آنان گفتم که به پلیس اطلاع می دهم .

شروع به خنده و مسخره بازی می کنند .

همین اقتدار پلیس را در جامعه نشان می دهد .

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

دو بار با 110 تماس می گیرم .

پس از تماس ؛ این پیامک ها ارسال می شوند :

« شهروند گرامی

تماس شما با کد پیگیری 6000153946141 و کد شناسایی 22638 در سامانه پلیس 110 ثبت گردید . آیا اگر در ایران قوانین سخت گیرانه و جدی در مورد « محیط زیست » تدوین شده و در کنار آن ضابطان و پلیس های حساس ، مسئولیت پذیر و دلسوز می داشتیم باز هم شاهد چنین فجایعی بودیم ؟

در صورت نیاز به اطلاع از وضعیت پرونده به آدرس اینترنتی زیر مراجعه فرمایید » .

« شهروند گرامی

تماس شما با کد پیگیری 6000153946701 و کد شناسایی 46326 در سامانه پلیس 110 ثبت گردید .

در صورت نیاز به اطلاع از وضعیت پرونده به آدرس اینترنتی زیر مراجعه فرمایید » .

در مدت دو ساعتی که در آن جا بودم ؛ هیچ اثری از پلیس مشاهده نشد . موقع رفتن همین را به اپراتور مستقر در پلیس 110 اطلاع می دهم .

با دوچرخه به سمت انتظامات درب وروی چهارم رفتم و مساله را به افراد مستقر در آن جا اطلاع دادم .

از آن جا که مرا می شناختند ؛ سریعا آمده و اتومبیل را به بیرون از پیست هدایت کردند .

اما بقیه با موتورسیکلت های خود به چند ده متر آن سوتر رفته و بساط آتش و عیش و عیاشی را برگزار کردند .

نکته ی دیگر آن که یکی دو موتورسوار با راکب پسر همراه با دختری کم سن و سال دائما از رو به روی من رد می شدند تا شاید در عالم خودشان نشان دهند که کم نیاورده اند و از چیزی نترسیده اند .

این ها همان نسل زدی هستند که گفته می شود نماد جسارت و تهور و آگاهی هستند و قرار است این مملکت بحران زده را نجات دهند . اما یک لحظه فکر نمی کنند آیا کاری که انجام می دهند اصلا با « عقل » و « اخلاق » سازگاری دارد یا نه ؟

لجبازی های کودکانه و واکنش های بی مایه در غیبت آموزش « تفکر انتقادی » در نظام آموزشی بی خاصیت ما متاسفانه در رفتار بسیاری از ایرانی ها نهادینه شده اما با این حال و بر خلاف ظاهری که به دیگران نشان می دهند بسیار ترسو ، بی مایه و پوشالی هستند .

نکته ی قابل تامل و البته بسیار تاسف آن که آن قدر فضای عمومی و اجتماعی ایران آغشته به این گونه ولنگاری ها و پایمال کردن حقوق شهروندی و قانونی دیگران شده که به صورت یک نرم و هنجار عمومی درآمده و چون مقاومت مدنی در برابر آنان صورت نگرفته ؛  در این وضعیت اگر کسی چنان چه بخواهد از حقوق قانونی خود و یا حقوق عمومی دفاع کند با ذهنیت منجمد شده و متصلب با چاشنی پرخاشگرانه « دخالت » از سوی ناقضان و متخلفان رو به رو شده و در نهایت « منزوی » می شود .

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

این پرسشی اساسی است که چرا پلیس که باید وظیفه ی خود را انجام دهد و مسئول برقراری « امنیت » است حضور نمی یابد ؟ پس وظیفه ذاتی پلیس چیست ؟

و چرا باید بودجه کشور صرف نیرو وافرادی شود که به مسئولیت های خود عمل نمی کنند ؟

گویی در این مملکت تا زور و تهدید و ارعاب نباشد ؛ کاری از پیش نمی رود .  اگر پلیس و نیروی انتظامی مانند سایر کشورهای ( توسعه یافته ) اقتدار داشته باشند ؛ آیا همان افراد متخلف و متجاوز به حقوق شهروندی دیگران به خود اجازه می دهند که طلبکارانه بر سر حماقت و خریَّت خویش بایستند ؟ و دیگران را دست مایه تمسخر خویش قرار دهند ؟

آیا اگر افراد متخلف از قانون در کنار جریمه های بازدارنده و موثر و البته بدون تبعیض و در صورت تکرار تخلف از « حقوق اجتماعی » خود محروم شوند – همان کاری که در کشورهای توسعه یافته انجام می شود – آیا کسی باز هم جرات تکرار کار غلط و غیر قانونی را به خود خواهد داد ؟

مشکل این است که همه چیز در تعارف و روزمرگی و بی خیالی و مسئولیت گریزی خلاصه شده و متاسفانه کسی چیزی را جدی نمی گیرد .

در کنار کنترل های بیرونی که در کشور ما به درستی انجام نمی شوند اما خبری از کنترل های درونی و مردمی هم نیست .

در همین پارک جنگلی سرخه حصار و با وجود تابلوی ممنوعیت برافروختن آتش اما اکثریت این کار را بدون ترس انجام می دهند .

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

به کرات مشاهده شده که همین اکثریت ، تنه ی درختان را برای فراهم کردن هیزم برای آتش می کَنند و همین مساله باعث خشک شدن و جان دادن درختان می شود .

بسیار بسیار کم دیده ام که از این جماعت کثیر ؛ فردی معترض دیگران شود و البته در کمال « بی تفاوتی » و به راحتی از کنار این ناهنجاری ها و تجاوزها می گذرند و البته بعدا برای تسکین وجدان فردی و اجتماعی استحاله شده به نوعی آن را ماستمالی و توجیه می کنند .

نظیر همین وضعیت در جاهای دیگر هم رخ می دهد .

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

 چیزی که اکنون در جنگل های هیرکانی الیت چالوس رخ داده و همان پیکر نحیف محیط زیست ایران را دچار فروپاشی و انحطاط کرده است ؛ بر اساس همان وضعیت و نمونه های کوچک نباید چیز عجیب و غریبی تصور شود .

اکنون از کسانی که خود را عزادار محیط زیست نشان می دهند باید این پرسش جدی را مطرح کرد که آیا تاکنون و قبلا تذکری به همان زامبی های طبیعت خوار داده اند و یا آن که خود را همواره همرنگ محیط کرده و با بی تفاوتی از کنارش رد شده اند ؟

انتقاد و دیدگاه علی پورسلیمان در مورد وضعیت پارک جنگلی سرخه حصار و آتش سوزی جنگل های هیرکانی و سندرم فراگیر مغزهای کوچک در میان ایرانی ها

آیا اگر در ایران قوانین سخت گیرانه و جدی در مورد « محیط زیست » تدوین شده و در کنار آن ضابطان و پلیس های حساس ، مسئولیت پذیر و دلسوز می داشتیم باز هم شاهد چنین فجایعی بودیم ؟

این که عده ای در جهت فرافکنی ؛ مقصر را زمین خواران و برخی نهادهای حکومتی و... معرفی کنند ؛ تغییری در وضعیت سندرم فراگیر مغزهای کوچک شده در ایران رخ نخواهد داد .

کلیپ زیر مرتبط با اظهارات دکتر علیرضا طبیب خویی را مشاهده نمایید .

( نکته ی مهم این که منبع استرس در بسیاری اوقات همان هایی هستند که در یادداشت به آن اشاره شد )

منتشرشده در محیط زیست
صفحه1 از1580

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور