مدت زمان مدیدی است که متخصصان امور دینی عادت کرده اند در مورد هر آنچه که مربوط به دین است با تکلف و پیچیدگی بی حد و حصری صحبت کنند و مخاطبانشان را با القای این حس که اندیشمندی در امور دینی نیاز به سالها ریاضت و بحث و فحص و مکاشفه دارد، از دایره پرسشگری و خردورزی بیرون برانند. این موضوع در خصوص مسائل مربوط به "تربیت دینی" نیز مصداق دارد. از آرمان گرایی افراطی در تنظیم اهداف تربیت دینی گرفته تا تنظیم سامانه تربیتی بر مبنای فلسفه صدرایی همه در چنین سنت ناپسندی ریشه دارند. متون تعلیم و تربیت اسلامی از متقدمین گرفته تا متاخرین آنان، در تعیین اهداف تربیت دینی راه به گزافه رفته و اهدافی همچون "به کمال رسیدن" (بدون ارائه تعریف درستی از کمال)، "نیل به قرب الهی"، "متصف به صفات الهی شدن"، "رسیدن به حیات طیبه" و . . . را بدون اینکه مصداق عینی چنین مفاهیم انتزاعی را مشخص کنند در دستور کار تربیت دینی قرار داده اند و برای باز کردن گره های ناگشودنی در تربیت دینی به جای قبول شکست این سیستم و چاره اندیشی برای ریشه یابی این معضل، به مبهم گویی و غامض نویسی رو آورده اند و به این شکل تربیت دینی را بیش از پیش در بن بست گرفتار کرده اند و در توجیه دلایل شکست ، به پیاده نشدن تربیت دینی واقعی در طول 14 قرن و وجود سیستمهای تربیتی رقیب که قوی تر عمل می کنند اشاره کرده اند که همه مصادیق عذر بدتر از گناه است. برای ریشه یابی دلایل شکست این مدل تربیتی بهتر است کارمان را با یک پرسش بنیادین آغاز کنیم که آیا اصولا تربیت دینی، فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
واقعیت امر این است که تربیت دینی هنگامی که در بافت و موقعیت جوامع اسلامی قرار می¬گیرد، دچار یک تناقض مفهومی شده و در پی آن تربیت از معنای اصیل خود تهی می¬شود.
تربیت را در هر مکتب تربیتی و با هر معنایی که در نظر بگیریم، پرورش قوه عقل به عنوان تنها ابزاری که شاخصهای تمیز حق از باطل و خوب از بد را ارزانی می¬دارد، از اجزای تفکیک نشدنی مفهوم تربیت است. یکی از راه های پرورش عقلانیت، دادن امکان و حق انتخاب به انسانهاست. تنها در موقعیت انتخاب "این" یا "آن"، انسانها به تمرین عقلانیت می¬پردازند. سوال مهم و بسیار چالشی در اینجا این است که وقتی در جامعه¬ای، دین و مذهب هر دو از طریق شناسنامه و بدون داشتن حق انتخاب و به عنوان تنها گزینه ممکن به فرزند منتقل می¬شود و فرد اگر پس از رسیدن به بلوغ فکری تصمیم به تعویض دین خود یا خروج از دین داشته باشد محکوم به مرگ می¬شود پرورش عقلانیت در کجای امر تربیت دینی تحقق می¬یابد؟ تربیت دینی در این حالت بدون توان پرورش قوه تعقل، در بهترین حالت فقط می¬تواند دانش دینی را منتقل کند و افراد را با مناسک و آیینهای دینی آشنا کند که در نهایت به همان سیستم تربیتی با مدل بانکداری تبدیل می¬شود که وظیفه اش انباشتن حافظه انسانها از اطلاعات تهی از معناست و اینجاست که تربیت دینی راهش از تربیت معنوی نیز جدا می¬شود. یعنی دینی که در اصل برای ایجاد معنویت و ادای رسالت معناسازی در زندگی انسانها مبعوث شده است در نهایت در سیستم تربیت دینی به پدیده ای بر ضد خود تبدیل میشود.
از سوی دیگر تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور می شوند. در گفتمان سنتی از تربیت اخلاقی، اخلاق یعنی مزین بودن فرد به فضائل اخلاقی. در این گفتمان، روشهای تربیت اخلاقی، پند و موعظه و اسوه سازی است که مطابق بسیاری از پژوهشهای متخصصان تعلیم و تربیت دینی از جمله ناکارآمدترین روشها در تربیت اخلاقی انسانهاست. در دنیای کنونی با وجود پیچیدگی هایی که در سبک زندگی ایجاد شده و مناسبات حاکم میان انسانها دستخوش تحولات عمیق شده است، تقلیل مفهوم اخلاق به تعین یافتن فضائل در افکار و رفتار انسانها، بسیار ساده انگارانه و گمراه کننده خواهد بود. در عصر حاضر، اخلاق ناظر بر عقلانیت و قدرت حل مساله در دوراهی های بغرنج زندگیست، انتخاب میان بد و بدتر، خوب و بهتر، بی مسئولیتی و مسئولیت پذیریست. اخلاق یعنی مسئولانه انتخاب کردن و متعهدانه پاسخگو بودن. در سیستم تربیت دینی که افراد حتی امکان تعقل و تامل در مورد اصول دین خود را ندارند و آنها را همچون پیش فرضهای قطعی و محتوم و غیر قابل تشکیک زندگی خود باید بپذیرند، عقلانیتی که پیش نیاز زیست اخلاقیست چگونه پرورش می یابد؟
بهترین راه ارزشیابی در مورد اثر بخشی یک مدل تربیتی، بررسی خروجی های آن مدل است. آنچه که از خروجی های نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه دیده شده است، همه شواهدی دال بر خروج جوانان از دایره اخلاق و معنویت است. شاید زمان تجدید نظر در رویکردهای تربیتی فرا رسیده باشد. اگرچه نسلهای بسیاری قربانی ندانم کاریهای مدعیان بی دانش و بصیرت شده اند ولی توقف امروز این سیستم ناکارآمد و آسیب رسان بی شک بهتر از فردا خواهد بود.
تربیت جنسی در محاق تربیت ایدئولوژیک
سالهای بسیاریست که تغییر شیوه زندگی انسانها و زیستن در عصر ارتباطات و اطلاعات، ضرورت تربیت جنسی در دوران کودکی و نوجوانی را بر جوامع انسانی آشکار کرده است. صرف نظر از مطلوبیت یا عدم مطلوبیت ذاتی تربیت جنسی که کانون تمرکز این نوشتار نیست و صرفا با در نظر داشتن این مساله که امر تربیت همواره باید تابعی از اقتضائات و مسائل جاری جوامع باشد تا انسانها را برای زندگی در یک جغرافیا و زمان خاص بپروراند و همچنین وجود اندیشه های جهان وطنی و ضرورت تربیت شهروندان جهانی، همواره این سوال مطرح است که چرا تولید گفتمان تربیت جنسی و ورود آن در عرصه تعلیم و تربیت رسمی، تبدیل به یکی از بزرگترین تابوهای حاکمیت شده است؟
گفتمانی که توسط حاکمیت در پاسخ به این پرسش تولید شده است و به شدت میان عامه مردم گسترش پیدا کرده است، گفتمانی است که من نام آن را "شرم مومنانه" گذاشته ام. این گفتمان در صدد القای این ذهنیت میان اقشار کوته فکر جامعه است که انسانها نسبت به مسائل جنسی، به جز محدوده روابط زناشویی خود، باید شرم و حیا داشته باشند تا جامعه از شر بی حیایی و فسادهای جنسی ناشی از آن در امان بماند و از آنجاییکه تربیت جنسی متضمن شرم زدایی از روابط میان والدین و فرزندان و معلم و دانش آموزان است، اگر به تربیت جنسی تن دهیم با یک جامعه شرم زدایی شده مواجه خواهیم شد و به این ترتیب حاکمیت با این گفتمان، رگ خواب ملتی را در دست میگیرد تا در یک بازی سیاسی با محکوم کردن سند 2030 با برچسب ابزار شرم زدایی، برای همیشه موضوع تربیت جنسی را با تایید عوام در محدوده غیر مجاز گفتمان دینی قرار دهد. آنچه که حاکمیت از تربیت جنسی به ما گفته، نازل ترین سطح آن است که اصولا در خود قاموس تربیت جنسی کمترین اهمیت را دارد.
سوال مهم در این قسمت این است که آیا به راستی در متن گفتمان دینی در رابطه با طرح مسائل جنسی، بازدارنده هایی از جنس شرم و حیا وجود دارد یا این موضوع صرفا برساخته حاکمیت است و در پشت پرده ایدئولوژی دینی اتفاقات دیگری در حال رخ دادن است؟
دستیابی به پاسخ این پرسش کار دشواری نیست و با یک نگاه ساده ولی دور از سوگیری، می توان راهی به سوی حقیقت گشود. واقعیت قضیه این است که طرح عریان و بی شرمانه مسائل مرتبط با امور جنسی در متون اسلامی اظهر من الشمس است و کسانی که در تولید گفتمان "شرم مومنانه" دستی دارند در اصل از عوام زدگی شدید و عمیقی که در کلیه لایه ها و طبقات جامعه دینی رایج و حاکم است سو استفاده می کنند. نگاهی به رساله های عملیه مراجع تقلید که دخترانمان از 9 سالگی و پسرانمان از 13 سالگی آنها را در دست می گیرند، غیر واقعی بودن ادعای برساخته حاکمیت را تایید می کند. در جای جای این رساله ها از احکام مربوط به نماز و روزه و حج تا نکاح و غسل و احکام مربوط به بانوان، اثری از گفتمان "شرم مومنانه" نیست و یک دختر 9 ساله یا پسر 13 ساله اگر تا آن سن کمبودی در زمینه کسب اطلاعات جنسی داشته باشد، همه را می تواند بی کم و کاست و بی پرده و با جزئیات کامل و تصویرسازیهای دقیق از این رساله ها به دست بیاورد. در متون مرتبط با سیره بزرگان دینی نیز به همین شکل اثری از گفتمان شرم نیست. تعدد زوجه های بزرگان دین اعم از پیامبر اسلام و امامان و شرح تفصیلی ویژگیهای این زوجه ها و روایتهایی که گاهی حتی از هم خوابگیهای این بزرگان با همسران و کنیزانشان در کتابهای سیره و روایت آمده و برخی از آنان توسط روحانیون در رسانه ملی بازگو شده، همه دلایل متقنی بر این ادعاست که در گفتمان دینی، چیزی به نام شرم نسبت به امور جنسی وجود ندارد. متون فقهی و قانونی نیز که با صراحت و با استناد به نص صریح قرآن، به شدت در صدد ترویج چند همسری برای مردان هستند نیز شاهدی دیگر بر این مدعاست. تعارف که نداریم. تعدد زوجات یعنی تنوع طلبی در ارتباط جنسی. در گفتمان رسمی و حقوقی هیچ آیین و مذهب و مسلکی تا این حد بی پرده مهر تایید بر لجام گسیختگی غریزه جنسی نزده اند.
پس اگر گفتمان شرم منطبق بر گفتمان دینی نیست، آبشخور تابو سازی از تربیت جنسی در کجاست؟
پاسخ این سوال را باید در تعارض میان تربیت جنسی و تربیت ایدئولوژیک جست و جو کرد و برای شفاف شدن این تعارض باید با اهداف و ماهیت هر دو نوع تربیت آشنا باشیم. تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور می شوند.
تربیت ایدئولوژیک از نوع دینی آن، اولویت اهداف خود را بر تکوین ذهنیت افراد و تنظیم و ساماندهی جهان بینی و باورهای آنان قرار می دهد. در این نوع تربیت با گونه ای دوآلیسم مواجهیم. یعنی تقابل ذهن و بدن. جدایی ذهن و روح از بدن. در این دوگانه پنداری، آنچه برتر است ذهن و روح است و آنچه فرودست و بی ارزش است بدن است. در تکوین ذهنیت آنچه ضروری است سلب عاملیت از انسان و تبدیل کردن او به ابژه است یعنی سلب همه امکانهای تعقل و انتخاب و رهنمون شدن به مرز تابعیت محض و بدون اختیار از آموزه های تربیتی. این یعنی سلب امکان خود آگاهی از انسان. از سوی دیگر، بدن که از ذهن و روح جدا مانده و به نظر می رسد که به شدت مهجور است، توسط ایدئولوژی محاصره می شود. این بدن از سویی به دلیل شعار بی ارزش بودن سرکوب می شود و از سوی دیگر چون باید تبدیل به نماد باورهای فرد شود، همچون ذهنیت فرد تبدیل به ابژه می شود. یعنی بدن از دایره آگاهی های فرد خارج می شود و تحت کنترل ایدئولوژی قرار می گیرد. تشویق افراد به ریاضت و تبدیل کردن فقر به یک ارزش ایدئولوژیک، کم بها بودن جان انسانها، تعیین نوع پوشش و رنگهای مورد تایید، حمله به آراستگی و تایید تلویحی شلختگی در ظاهر و پوشش و بسیاری موارد دیگر از نشانه های حصر بدن توسط ایدئولوژی است که علیرغم سرکوب، به طور همزمان به شکل تمام و کمال سعی در تسخیر آن دارد.
آنچه که حاکمیت از تربیت جنسی به ما گفته، نازل ترین سطح آن است که اصولا در خود قاموس تربیت جنسی کمترین اهمیت را دارد. اینکه در تربیت جنسی به کودکان و نوجوانان آموزش روابط جنسی می دهند، یک آموزه برساخته حاکمیت برای تخریب مفهوم تربیت جنسی است.
در تربیت جنسی آنچه که با آن مواجهیم خروج از ابژگی و رسیدن به مرزهای خود آگاهی کامل اعم از خود اگاهی ذهنی و بدنی در حوزه کارکردهای جنسی است. تربیت جنسی شاخه ای از مفهوم "خرد بدن" (Body Wisdom ) است. خرد بدن یعنی شناخت تمام و کمال بدن، آگاهی از نیازهای بدن، آگاهی از تاثیرات مواد غذایی و محیط زیست بر بدن، یادگیری احترام به بدن، مراقبت از بدن و . . .
پیامد تربیت جنسی، خرد جنسی است. لازمه خرد ورزی در هر حوزه ای عاملیت فرد و خروجش از انقیاد و حصر و حصار گفتمان های تحمیلی و غالب است. فردی که خرد جنسی دارد زیر بار گفتمان چند همسری و کودک همسری نمی رود و به زن به چشم دستگاه تولید مثل نگاه نمی کند و اینها دقیقا همان چیزهایی هستند که با آموزه های ایدئولوژیک در تعارض قرار می گیرند. در نگاه دوگانه پندار ایدئولوژیک که بدن بی ارزش است و ارتباطش با عواطف قطع است معلوم نیست روابط جنسی چگونه معنا پیدا می کند؟ ارتباط دو بدن پست عاری از احساس صرفا برای اطفای شهوت؟ دقیقا در همین بستر است که مرد مجاز می شود چهار زن عقدی و بی شمار زنان صیغه ای اختیار کند چرا که در این گفتمان احساسات متعالی انسانی در بدنهای بی ارزش سکونت ندارند. بدن کار خود را می کند و راه خود را می رود و احساس هم اگر باشد سرکوب و مدفون می شود.
تربیت جنسی به انسانها می آموزد که آنها یک کل واحد هستند و هنگام ارتباط با جنس مخالف باید با بدن و ذهن و احساس خود وارد رابطه شوند و بدنشان همانقدر عشق بورزد که قلبشان می ورزد. در چنین قاموسی هیچ مردی نمی توانند در یک زمان بی شمار شرکای جنسی داشته باشد.
سخن آخر اینکه گفتمان حاکمیت از روابط جنسی یک گفتمان تک جنسیتی و به شدت مرد سالار است ولی تربیت جنسی برای مرد و زن در بهره مندی از لذت جنسی و مراقبت از بدن و کنترل بر روی بدن حقوق برابر قائل است و جنس مذکر را مالک بدن جنس مونث نمی داند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
سپاس از نقد و نظرتان
در اینکه دین با ایدئولوژی دینی متفاوت است شکی نیست و من نیز در تمام مقالاتم به این موضوع مهم اشاره کرده ام و همچنین در این یادداشت بر آن تاکید کرده ام. اما در نقد شما ابهاماتی وجود دارد که مانع خلق یکمسیر دو طرفه گفتگو میشود. منظور شما از عقل آزاد چیست؟ تربیت دینی خالص یعنی چه؟ مصداقی برای مدل تربیت دینی خالص در طول ۱۴ قرن دارید؟ عشق وارث عقل آزاد است یعنی چی؟
در مورد مبانی فلسفی علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روان شناسی و ضرورت پرداختن به آنها صحبت کرده اید. در این موضوع هم شکی نیست. آیا در مقاله من نشانی از رد و انکار مبانی فلسفی علوم انسانی به چشم میخورد؟
درود و سپاس
در یادداشت شما اشکالات منطقی به چشم میخورد.
آنچه که در فرهنگ غرب در زمینه ارتباطات جنسی به چشم میخورد لزوما محصول تربیت جنسی غیر دینی نیست و ده ها عامل در ساختن فرهنگ و سامانه سکسوالیته دخالت دارد و از طرف دیگر در جوامع اسلامی نیز همچون جامعه ما، هیچ بررسی دقیق و پژوهش ملی غیر سوگیرانه وجود ندارد که ثابت کند وضعیت ما از اینجهت بهتر از غرب است. تنها تفاوت ما با غرب در ایناست که آنها فحشا را در رسانه ها به سخن وامیدارند و ما با کتمان وجود فحشا در جامعه خود، فساد جنسی موجود را تمام و کمال وادار به سکوت میکنیم و به زیرزمینها و کلابهای شبانه هدایت میکنیم.
از سوی دیگر در مدل تربیت دینی جایگاهی برای تربیت جنسی وجود ندارد و انچه موجود است گفتمان سازی توسط حاکمیت است بنابراین ما نمیتوانیم محصول نامرئی تربیت جنسی وجود نداشته را با محصولات یک مدل تربیتی دیگر مقایسه کنیم و یکی را برتر از دیگری بدانیم. هرگاه مدلی برای تربیت جنسی توسط متخصصان تعلیم و تربیت اسلامی ارائه شد آنگاه میتوانیم محصولش را با سایر مدلهای تربیتی مقایسه کنیم.
۱- من سالهاست در حوزه تربیت جنسی مطالعه و پژوهش دارم. حتما در زمان و جایگاه مناسب در خصوص مدل مد نظر خودم صحبت خواهم کرد اگرچه در این یادداشت نیز اشاراتی داشتم.
۲- پیش فرض دیانت برای انسان با اصول تربیت مبتنی بر عقلانیت منافات دارد. دین یکامر ذاتی نیست. انسانها باید آموزه های دین را عاقلانه بررسی کنند و سپس آن را انتخاب کنند. از سوی دیگر حتی پذیرفتن بی قید و شرط این پیش فرض شما منافاتی با طرح موضوع تربیت جنسی منطبق با اقتضائات زمانی و مکانی ندارد. چه کسی گفته که انسانهای با دیانت نیازی به تربیت جنسی ندارند؟
۳- ما دومدل نقد داریم. نقد درون ساختاری و نقد برون ساختاری. هیچ کدام نیز دیگری را نفی نمیکند. میتوان از گزاره های درون یک ساختار یا سیستم برای نقد کژرویهای درون همان سیستم استفاده کرد و همینطور میتوان نگاهی از بیرون به سیستم داشت و با گزاره های منطقی و عقلانی، از منظر سایر سیستمها یک سیستم دیگر را نقد کرد. من در یادداشت خود هر دو نوع نقد را انجام داده ام. هم با گزاره های دینی، تعارضات تربیت دینی را آشکار کرده ام و هم از بیرون دین، به درون این ساختار نقب زده و آن را نقد کرده ام.
بزرگترین آموزه ای که پست مدرنیسم ارائه و به آن اذعان می دارد این است که انسان و عقل انسانی به تنهایی یارای حل مشکلات جوامع کنونی بشر نیست.عقل،عقال است و مسیر را در بسیاری امور سد می کند.از طرف دیگر هر آنچه عقل انسانی (نه نفس)حکم کند شرع(دین)هم بر آن حکم می کند و بالعکس.چرا؟چون هردوی اینها هم دین وهم عقل از منبعی پاک و سراسر نیک صادر شده و در سرشت آدمی نهاده گردیده است.اینکه برداشتهای غلط در طول تاریخ از این دو مقوله صورت گرفته است به دلیل نفسانیتگرایی انسان بوده است و نسخه پیچی های بعضا نادرست و متناقض تربیتی هم به دلیل همین گرایش نفسانی و آلودگی های پیرامونی یا وهمیات درونی و عدم بهره گیری درست از قوای مستعدهء ذاتی است.
آینه ات دانی چرا غماز نیست
چونکه زنگار از رخش ممتاز نیست
ادامه دارد...
باید زنگارها را شست .دلمشغولیها و چسبندگیها را فرو کاست و طبیعت درون و برون را به نور معرفت و دست یازیدن به عالم والاتر از عقل جلا بخشید.معرفت مراتبی دارد حد بالای معرفت صرفا خرد و فهم انسانی و قوای انسانی نیست گرچه از آنها هم جدا نیست.دیانتی که مد نظر است مختص یک عده خاص نیست بلکه مختص جمیع بشر است.و آن همان پیامبر درونی است که دستورات پاک صادر می کند و فروماندگان در آن را پیامبری بیرونی با دستورات وحیانی است.تناقض در رفتار و گفتار به دلیل زنگارهایی است که بر دیانت یا پیامبر درون نشسته است.
برای تربیت جنسی هم همان دیانت انسانی با نام حیا و شرم وجودی ،مقوله ای نسخه پیچانده است.اینکه برخی جوامع یا انسانها چه فردی یا جمعی و چه در ملاء و چه در خفا نسخهء شفا بخش حیا و شرم را که دستور همان دیانت یا پیامبر درون است به وادی فراموشی تنزل می دهند بازهم به علت همان نفسانیات یا فعل بدون تعقل است و هدفی جز ارضا و تلذلذ ندارد.یعنی به واسطهء همان زنگارهاست.در اینجاست که به پیامبر بیرونی نیازمی شود تا آنها رابه تن دادن به هنجارها و قوانین فرمان دهد و بر آنها نهیب زند که:
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس دیباست نشان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت
شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارند ز جهان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت
بدرآی تا ببینی طیران آدمیت .
تناقضاتی که فی الحال در جوامع دینی است را در چند مقوله اساسی بیان میدارم.
مدام در آیات و سفارشات پیامبر و امامان دین از تقوا نامبرده شده و توصیه به تقوا نموده اند.حال آنکه همان تقوا نباید اجازه دهد که ارث زن نصف مرد باشد.حق دیهء زن کمتر از مرد نباید باشد.زن حق ریاست جمهور شدن را دارد.زن حق انتخاب دارد.زن و مرد دارای حقوق مساوی باید باشند.زن حق انتخاب دارد.زن حق آزادی بیان دارد.همان طور اجباری در پوشش مرد نیست در پوشش زن نباید اجباری باشد.زن حق جنگیدن دوشادوش مردان را دارد.
هر گاه زن و مرد به حقوق مساوی رسیدند و جامعه آنرا محترم شمرد می توانیم بگوییم به تقوا رسیده است.چونکه تقوا یعنی:پرهیز کردن از هر آنچه که حق دیگران است.اگر برای زن حق تک همسری قائلیم برای مرد هم باید همان حق را در نظر گرفت.اینکه سلطهء جنس مذکر بر مونث از تقوا نیست.و سلطه جویی با تقوا منافات دارد.عدم تساوی حقوق هم از تقوا نیست.سلب اختیار انسان از هر جنس و سلب آزادی بیان هم از تقوا نیست.پس می توان با اصل کلمهء تقوا تمام احکامی اینچنینی را منسوخ کرد که باید دستگاه حاکمه و علما در این مورد احقاق حق کنند.(اعتقادشخصی)
الان سوال این است به فرض نبود تربیت جنسی دینی در ایران خب تکلیف چیه؟ می خوایم از کدام مدل تربیت جنسی موفق در دنیا الگو برداری کنیم؟ حرف بنده این است حاصل تربیت جنسی در اروپا و آمریکا چیست؟ به جز علنی شدن زنا و همجنسگرایی و تعدد و تنوع روابط و......
چرا باید الگو برداری کنبم؟ ایا هر کشوری بر اساس بافت فرهنگی خودش قادر به طراحی یکمدل مناسب برای تربیت جنسی نیست؟ چون غرب در تربیت جنسی موفق عمل نکرده باید صورت مساله را پاک کرد؟
اسلام دنبال حلال زادگی است و اینکه به مردان اجازه ازدواج با دو یا چند زن را داده دلایلی دارد که باید مطالعه کنید. ولی زنان اگر دو یا چند همسر داشته باشند فرزندان معلوم نیست که متعلق به کدام از آنها است.
یک نفر چنین سوالی از امیرالمومنین علیه السلام پرسید و حضرت ظرف آبی طلبید و .... این مطلب را بخوانید .
من که در متن مقاله به توجه بیش از اندازه دین حنیف به این غریزه اشاره کردم ولی توجه دین حنیف به غریزه جنسی هرگز به معنای بی نیازی از تربیت جنسی نیست.
اگر در حوزه دین پژوهی(اعم علوم عقلی و علوم نقلی) ، تربیت دینی را ناکارآمد در پرورش عقلانیت و خردورزی بخوانیم ،
شبیه این است که -به عنوان مثال- در علم ریاضیات ۲ ضرب در ۲ را ۵ بدانیم .
حال خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
اصلا تربیت جنسی که مورد بحث شما و جامعه فرهنگیان است در مورد تربیت کودکان و نوجوانان تا جوانان است ولی نتیجه گیری نهایی شما به ازدواج چهار زن و حاکمیت مردان منتهی شده است.
دوره تفکرات شما به اتمام دولت روحانی و خانم مولاوردی و ابتکار به پایان رسیده است و بهتر است قدری در مورد حقوق زن و ازدواج و خانواده در اسلام مطالعه بفرمایید تا باعث گمراهی جوانان عزیز ما نشوید.