سی به اتمام می رسد چه کنم
شکر ایزد که خوار بنده نیم
خورده دودی چراغ ای یاران
گونه اشکم ببین که چون باران
خاک خوردم به پای مکتب خویش
تخته گچ پاک کن دلم درویش
سی گذر شد ز عمر من یا رب
قد کمان گشت و تیر علم ز لب
قلب هایی هدف گرفت و بزد
تا جهالت برون ز سینه برد
افتخاری کنم خدایا حمد
جام دل پر ز علم و باده چند
سی به اتمام با که گویم راز
گر بگویم تو را که قصه دراز
چون به فکری فرو به یاد آرم
که گذشت عمر من نه من خوارم
عطر بویت شده چو نافه ختن
جان من کودک امید وطن
پیش پای سیاه تخت کلاس
گفته صد بارها که ایمان پاس
خسته روزگار علم و ادب
لا ادب بل که زخم های حطب
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید