در چهاردهم مردادماه سال یکهزار و دویست و هشتاد و پنج،دستان لرزان مظفرالدین شاه بیمار،سند مشروطیت را امضا کرد.انقلاب مشروطیت،نقطه عطف تاریخ ایران و تجلی اراده و جانفشانی ملتی رشید و در عین حال خسته از استبداد بود.
توفیقی بزرگ در مسیر محدود ساختن و پاسخگو کردن قدرت مطلقه و تمکین ارباب قدرت به رای و خواست منبعث از عقل و خرد جمعی.
تغییر در معادلات قدرت جهانی، آشنایی ایرانیان با اندیشه های ترقی خواهانه از طریق نوشته های مطبوعات و کتاب های روشنفکران، درک راز پیشرفت و پیشتازی غرب و آگاهی به عمق عقب افتادگی ایران در مقایسه با کشورهای دموکراتیک،جامعه ایران را مستعد انقلاب کرده بود.
تاسیس"عدالتخانه" و "دارالشورا" به عنوان اهدافی ساختارشکن،نفی استبداد،حاکمیت فردی و تقدس پادشاه را پس از سال ها سکون و تسلیم فریاد می کرد.
پیش از انقلاب مشروطیت،شاه،حاکم بر کلیه امور و ملت رعیت او به شمار می آمد و فاقد شعور برای تشخیص خیر و صلاح خویش و به تبع آن بی صلاحیت در فرآیند انتخاب مسئولان و امر قانونگذاری.
در چرخه قدرت و تصمیم گیری،هیچ جایگاهی برای مردم، تعریف نشده بود.
پس از جنبش مشروطه،ساختاری حقوقی به عنوان میثاق ملی،تدوین یافت که بر مبنای آن،ساز و کار و مناسبات عرصه حاکمیت،نقش مردم در چرخه قدرت،جایگاه پارلمان و قوه قضاییه مستقل،زمینی بودن شخص شاه و حدود اختیارات وی تعریف و تبیین شد.هر چند بر این منشور به عنوان اولین تجربه ملتی استبدادزده،اشکالاتی وارد بود و مهم تر از آن، معضل "ساختار حقیقی"قدرت در ایران و ارتباط آن با"ساختار حقوقی" از این زمان آشکار شد و از سویی چالش مشروطه و مشروعه،هزینه های خونینی بر ملت تحمیل کرد اما این بحران ها،نافی تلاش طاقت فرسای پیشگامان و مجاهدان جنبش مشروطیت نیست.
یکصد و یازده سال پس از بیداری ملت و به ثمرنشستن جانفشانی های آنان در قالب مشروطیت،به روان پاک بیدارگران و مجاهدان این عرصه درود می فرستیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید