در روزهای اخیر ، خبر تنبیه دانش آموزی در رودبار کرمان به سوژه برخی رسانه ، روزنامه ها و حتی صدا و سیما تبدیل شد . ( این جا )
تقریبا همه این رسانه ها در مذمت و نکوهش این حادثه نوشتند اما کم تر به چرایی و یا تحلیل شرایط واقعی آن پرداخته شد .
فشار رسانه ها سرانجام موجب شد تا با دستور وزیر آموزش و پرورش این معلم رودباری از کار تعلیق و آماده به خدمت گردد .
از آن جا که در صدای معلم سعی ما بر نهادینه ساختن تفکر انتقادی و نیز برقراری یک جریان دو سویه در تعامل اجتماعی و گفت و گو است سعی کردیم که با این معلم رودباری در این زمینه گفت و گویی داشته باشیم .
چند بار سعی کردیم اما ایشان پاسخ نداد و سرانجام گوشی اش را خاموش کرد !
هدف این بود تا این جریان یک سویه رسانه ای که همه به دنبال یافتن مقصر و خالی کردن همه تقصیرات بر دوش یک نفر هستند تعدیل شده و این معلم در مورد کار خود روشنگری کند .
ضمن آن که ؛ شرایطی که منجر به این وضعیت شد را توصیف کرده و به افکار عمومی توضیح دهد .
پس از این خود به خود چندین فرضیه در ذهن من شکل گرفت .
( خشونت در مدارس یک پدیده چند بعدی یا زوایای مختلف است .پرداختن به ریشه های خشونت در مدارس گسترده است اما سعی خواهم کرد در این بخش و در آینده به تعدادی از آن عوامل اشاره ای داشته باشم )
نخستین فرضیه همان فقدان سواد رسانه ای در میان اکثریت قریب به اتفاق فرهنگیان و معلمان است .
همان گونه که فشار رسانه ها موجب شکل گیری فضای افکار عمومی علیه این عمل و تنبیه فرد خاطی گردید به همان نسبت استفاده این معلم از فضای رسانه ای دو سویه موجب می شد تا ضمن توضیح و توصیف شرایط موجده حداقل ضربه منفی حملات رسانه ای جهت مقصر جلوه داده یک فرد منهای سایر شرایط تعدیل شده و لااقل جلوی اتفاقات مشابه گرفته در آینده گرفته شود .
حتی اگر این معلم رودباری در خلال گفت و گو بابت این تخلف عذرخواهی می کرد حداقل این فایده را داشت تا تصویر ذهنی که برخی رسانه ها از " معلم " به عنوان یک موجود " خشن ، شکنجه گر و غیرقابل تغییر " ترسیم کرده اند تعدیل شود .
از سوی دیگر ، شاهد نوعی روزمرگی ، شعارگرایی و جزم اندیشی در فضاهای گفت و گوی مدارس و به ویژه شبکه های اجتماعی و در میان معلمان بوده و هستیم .
بسیاری از معلمان عنوان می کنند که جامعه بخش مثبت اقدامات معلمان را در نظر نمی گیرد و بدون در نظر گرفتن جنبه های ایثار و فداکاری آنان مترصد فرصت است تا از معلمان انتقام بگیرد .
آن ها فقط نیمه خالی لیوان را می بینند .
اگر این فرضیه درست باشد باز هم مقصر معلمان هستند !
در این مدت چند یادداشت و یا مقاله تحلیلی از سوی معلمان در این مورد نوشته شد ؟
چند معلم به نقد اخبار و گزارش های رسانه ها و روزنامه ها در این مورد پرداختند ؟
این معلم حتی حاضر به توضیح در مورد کار خود نشد ؛ شاید تصور کرده است سکوت و احتیاط می تواند موجب تعدیل و یا ترحم مقامات در آینده شغلی وی شود علی رغم این که پرونده اش به هیات تخلفات اداری ارسال گردیده ، وزیر آموزش و پرورش حکم تعلیقش را امضا کرده است و حیثیت شغلی و شخصیتی اش مورد سوال جامعه قرار گرفته است .
این روحیه ترس و محافظه کاری بی مورد که متاسفانه یک صفت غالب در میان معلمان است موجب پسرفت و عقب ماندگی در فضای عمومی آموزش و پرورش ، عدم آگاهی جامعه از فضای واقعی مدارس و نگاه منفی نسبت به معلمان و کاهش مرجعیت اجتماعی آنان شده است .
بنده در این جا به هیچ وجه قصد دفاع از تنبیه بدنی و یا عمل خطای این معلم را ندارم اما پرسش این است که چرا " صدای معلمان " در رسانه ها و جامعه شنیده نمی شود ؟
دفاع از منزلت و جایگاه معلمی با شعار ، قهر کردن و جبهه گرفتن در برابر جامعه حاصل نمی شود .
اگر معلمان در جامعه دیده نمی شوند و یا رسانه ها به جنبه های مثبت آن ها آن گونه که لازم و کافی است توجه ندارند قبل از فرافکنی و متهم ساختن دیگران باید به دنبال علت و یا علل بود .
این که در برابر یک عمل اشتباه که از سوی یک معلم صورت گرفته است به پایین بودن حقوق ، شرایط کاری و... پرداخته می شود و حتی فدارکای های معلمان برجسته شود نوعی جا به جایی است و صورت مساله را حل نمی کند .
علت در خود معلمان است .
و اما در تحلیل سایر جنبه ها باید به نکات و موضوعاتی اشاره کرد .
خشونت در مدارس تابعی از جامعه و روابط و سیاست ها و برنامه های حاکم بر آن است .
در واقع ، " مدرسه " به نوعی هم " علت " و هم " معلول " است .
علت از این جهت که به کارکردهای خود درست عمل نمی کند و از رسالت و ماموریت خود تهی شده است .
در واقع ، « مرگ مدرسه » موجب شده است تا اهداف و وظایف فراموش شده و کارکرد دیگری برای آن در نظر گرفته شود .
در نظام آموزشی ما و به ویژه مدرسه " روح تعلیم و تربیت " کم رنگ و حتی بی رنگ شده است .
کاریکاتوری که به این مناسبت منتشر گردید نوع نگاه جامعه و مردم را نسبت به آموزش و پرورش ، مدرسه و کارکرد آن نشان می دهد .
در حال حاضر در بسیاری از مدارس ما ، مهارت های زندگی آموزش داده نمی شود .
مدارس بعضا به دکان هایی برای سود جویی و کسب منافع برای عده ای و به ویژه موسسات آموزشی – تجاری تبدیل شده است .
رسانه ملی به جای آن که یک دانشگاه عمومی باشد و سطح ارتقای آگاهی های جامعه و مردم را ارتقا دهد خود به بازوی اجرایی و تبلیغاتی این گونه موسسات تبدیل شده است !
در این رسانه به جای تبلیغات رنگارنگ و طراحی یک الگوی غلط زندگی و روابط اجتماعی باید تفکر و خود انتقادی و تفکر نقادی آموزش داده شود .
نکته جالب این است که صدا و سیما که خود به عنوان نهاد فرهنگی که از بودجه عمومی ارتزاق می کند به جای پاسخ گویی در برابر عملکرد خود دائما سعی می کند توپ را به زمین آموزش و پرورش و معلمان پرتاب کند !
در سوی دیگر ، « مدرسه » خود معلول و قربانی شرایط و برآیند شرایط حاضر در جامعه است .
چیزی که الان به وضوح در جامعه ایران قابل مشاهده و رصد است تثبیت و نهادینه شدن خشونت (کلامی – غیرکلامی ) در ارتباطات اجتماعی و میل شدید اجتماع برای گریز از گفت و گو و تنفر از یکدیگر است .
فضایی که فاقد اقناع گری ، نقدپذیری و بازخورد مثبت باشد خود به خود به سوی " خشونت " سوق داده خواهد شد .
بسیاری از موضوعات مربوط به پرونده های قضایی به " مظاهر خشونت " مانند توهین ، فحاشی ، هتک حرمت و... اختصاص یافته است و متاسفانه روز به روز در حال افزایش است . ( این جا )
رئیس انجمن مددکاری ایران چنین می گوید ( این جا ):
" ایران در میان 185 کشور در رتبه 105 قرار گرفته و در جدول غمگینها از پایین جدول، رتبه دوم را دارد؛ بعد از عراق دومین کشور غمگین جهان محسوب میشویم.
برخی تحقیقات آماری از وجود 35 درصدی اختلالات روانی در تهران خبر میدهد، در مورد بعضی مناطق تهران وضعیت بسیار تکاندهنده است زیرا این میزان به حدود 80 میرسد که بسیار بحرانی توصیف میشود و نیاز به نشاط اجتماعی را خیلی جدیتر از گذشته مطرح میکند .
در حالی که نگاه عمده و متمرکز شبکههای ماهوارهای به عنوان یک ابزار تخریب اجتماعی، بر خانواده ایرانی نهاده شده، متاسفانه برنامه ششم توسعه در خصوص آسیبهای اجتماعی، هیچ هدف و رویکردی ندارد
بر اساس اعلام قوه قضائیه، در کشور 80 میلیونی ما، در حال حاضر 15 میلیون پرونده قضایی جاری در دست رسیدگی قرار دارد که از منظر مدیریت اجتماعی، تاسفبرانگیز است .
میانگین طلاق کشور، یک طلاق به ازای 4.5 ازدواج است، اما در برخی نقاط شمال تهران این میزان به یک طلاق در مقابل دو ازدواج رسیده است .. "
وزیر بهداشت در این مورد هشدار داده و چنین می گوید : ( این جا )
" یکی از مشکلاتی که من از آن رنج میبرم خودشیفتگی است که متأسفانه در همه ردهها وجود دارد و آنجایی که به مسئولان ختم میشود بسیار بیشتر است. خودشیفتگی عدهای کار دست سلامت روان مردم میدهد و برخی شایعات، روح و روان مردم را آشفته میکند. یک حرف زده میشود و کل جامعه از آن آشفته میشود.
میزان تابآوری جامعه در برابر مسائل روزمره زندگی و مسائل اجتماعی کاهش یافته و این یکی از مشکلات اساسی به ویژه برای سیاستمداران کشور در زمینه اداره جامعه است
حال یکی از وظایف دولتها افزایش تابآوری جامعه در برابر حوادث زندگی اجتماعی و روزمره است و دولتها باید بتوانند مردم را برای حل مسائل، توانمند بار بیاورند. این در حالی است که متأسفانه این موضوعات نه در آموزش و پرورش و نه در آموزش عالی مورد توجه قرار نمیگیرد و به همین جهت شکنندگی در نسلهای جدید بیش از نسلهای گذشته است .
حدود یک چهارم جامعه دچار اختلالات روان پزشکی هستند ... "
حال باید این پرسش اساسی را مطرح نمود با توجه به تاثیرپذیری مدرسه به عنوان یک زیر سیستم از کل و فضای جامعه چه امکاناتی برای آن پیش بینی شده است و آیا برنامه ها و اسنادی که برای آن ها تدوین کرده اند تا چه حد می تواند آن را به کارکردهای اصلی خود نزدیک کند ؟
آیا قرار است معجزه ای در مدرسه در حال مرگ رخ دهد ؟
در آسیب شناسی نظام آموزشی هم به عوامل مختلفی اشاره می شود .
روش های تدریس معلمان اکثرا به روز نیستند .
تراکم کلاس ها اکثرا بالاست اما آیا روش های تدریس هم متناسب با این وضعیت تغییر کرده اند ؟
چند درصد از آموزش های ضمن خدمت معلمان به این موضوع اختصاص دارد ؟
آیا تاکنون آموزش و پرورش به صورت گسترده موضوعات آموزش معلمان را به مسائلی مانند مدیریت خشم ، اصول کلاس داری و... اختصاص داده است ؟
در حالی که خشونت در مدارس موضوع روز مدارس و مساله بسیاری از معلمان است وزارت آموزش و پرورش برای موضوعاتی مانند هوشمندسازی و... که ارتباط چندانی با کار فعلی آن ها ندارد برنامه ریزی می کند .
مشاوره در مدارس جدی گرفته نمی شود.
برخی مدارس ما بیشتر شبیه پادگان ها و کلانتری ها اداره می شوند .
نمونه آن اتفاقی بود که در یک دبستان در ناحیه دو سنندج رخ داد .( این جا )
زنگ صبح گاهی مدارس خیلی اوقات بی روح ، کسل کننده و بعضا شبیه صبح گاه همان پادگان هاست !
متاسفانه و در نگاه مسئولین نوعی بدبینی مفرط نسبت به تجارب سایر کشورها و اسناد بین المللی وجود دارد .
با این که در همه کشورهای توسعه یافته جایگاه " هنر و موسیقی " تثبیت شده است و آن ها به دنبال به روزآوری یافته های خویش و ارتقای روش های مورد استفاده هستند ما هنوز در مورد اصل موضوع توافق نداریم !
و این در حالی است که خودمان هم نسخه ای برای مدیریت خشونت نداریم و تنها هنر ما نادیده گرفتن و سرپوش گذاشتن به واقعیات است .
در این زمینه می توان به سخنان مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان تهران در روزهای اخیر اشاره کرد .
ایشان ضمن انکار خشونت در مدارس و در مخالفت با سند 2030 چنین می گوید :
" یكی از بندها در پیشنویس ارائه شده، ایجاد مدارس عاری از خشونت است كه كشورها در آن متهم به وجود خشونت و تبعیض جنسیتی شدند. آیا در مدارس ما خشونت وجود دارد كه مسئولان این بند را تأیید و امضاء كردهاند؟ "
خشونت در مدارس ایران نیاز به واکاوی و نگاه ژرف ، جهانی و علمی مسئولان و برنامه ریزان دارد .