می گوید : "این روزها با هرکی تو وزارتخانه حرف زدم . میگه جمال –ش به اعتبار نسبت فامیلی برادر زن.... توی راهرو ها و اتاق های وزارتخانه می چرخه و توی همه کارها دخالت می کنه" می پرسم : "سمتش چیه تو آموزش و پرورش ؟" می گوید : "سمتی ندارد. کارمند تلویزیون است. اما به اعتبار نسبت فامیلی در ستاد خیلی ها از او حساب می برند." می پرسم : چه جور دخالتی ؟ می گوید : "عزل و نصب ها ، تصمیمات مدیریتی و کارهای سیاسی . در زیر مجموعه برخی مدیران آدم های خودش را دارد. و افرادی خارج از چارت اداری برایش خبر چینی می کنند."
ظاهرا یکی از معاون های وزیر انتصاب خود را مدیون او می داند و افرادی از یک منطقه قومی با ملات لهجه و منافع اداری به هم چفت شده اند. قضیه وقتی بالا گرفت که پیش از انتخابات تعدادی از کارکنان ستادی آموزش و پرورش همراه با نمایندگان تشکل های صنفی با آقای محمدرضا عارف، خارج از چارچوب اداری ملاقات کردند. ظاهرا یکی از حاضران در نشست که با فن خبرنگاری آشنا بوده ، صحبت های حاضران در جلسه را ضبط کرده و در اختیار وزیر گذاشته است.
در این جلسه برخی از حاضران در حضور عارف از عملکرد وزیر انتقاد کرده بودند.
واکنش فانی معلوم نیست اما گفته می شود همین شخص در برخی گروه های تلگرام و صفحات فیس بوک مرتبا پرسه می زند و انتقادهای افراد سرشناس اداری را جمع آوری می کند و با کم و زیاد کردن مطالب به عنوان اخبار ویژه با واسطه یا مستقیم در اختیار وزیر می گذارد.
اخیرا سخنان یکی از کارکنان اداری در باره پایین آمدن سهم مشارکت زنان در مدیریت ها در یک گفت و گوی تلگرامی به فاصله کوتاهی به سمع و نظر وزیر می رسد که گویا اسباب تکدر خاطر ایشان را فراهم می کند.
در باره اعتبار این گونه مطالب نمی شود اظهار نظر قطعی کرد. اینها بخشی از تک و پاتک ها و زیرآب زنی های اداری است. با این حال دخالت های آقای جمال –ش به اعتبار نسبت فامیلی با ... را قبلا از افراد موثق شنیده ام. اما چرا با این فرد مسامحه می شود و اصلا چرا ایشان را به محیط اداری راه می دهند؟ سوالی بی پاسخ و مایه تعجب است.
اینکه وزیر در فضای مجازی آنتن داشته باشد هم مطلب پوشیده ای نیست. اما تجربه نشان داده که آنتن ها خبرها را از فیلتر منافع خود می گذرانند.
این مطالب را گفتم تا نمونه ای عینی از روابط بیمار مدیریتی در آموزش و پرورش را نشان دهم . مدیریت آموزش و پرورش ناسالم و عقب مانده است و داستان عمیق تر از تخلفات این فرد یا ان فرد است. پست مدیریت یک غنیمت و نوعی رانت است که در مقابل وفاداری و ارادت به مقام بالا دست به افراد اعطا می شود.
این مقام لزوما بالاترین فرد دستگاه یعنی وزیر نیست. معاونان و مدیران کل، هر یک مناطق خودمختار خود را برحسب منافع سیاسی و اداری که برای خود تعریف کرده اند اداره می کنند
درست هنگامی ورقه ای کاغذ با متنی کلیشه ای و ماشین شده، دست شخصی می دهند که روی آن نوشته است : "... نظر به تعهد و شایستگی و تجارب ارزنده شما را .... به موجب این حکم به سمت ... منصوب می نمایم . امید است ..." نطفه دروغ بسته می شود ، هم آنکه امضایش پای حکم است و هم آنکه قرار است مدیر شود می داند که این متن و این کلمات قلنبه سلنبه واقعیت ندارد. مدیر با رابطه می آید و با ایجاد روابط جدید زیر پایش خالی می شود.
در آموزش و پرورش مدیران بر اساس معیارهای سنتی مانند روابط فامیلی ، همشهری بودن ، آشنایی ها و دوستی های قدیمی ، سفارش افراد قدرتمند، سفارش برخی بستگان و... منصوب می شوند.
البته ظاهرا مدیران زیر چتر سیاسی اصلاح طلب و اصول گرا طبقه بندی می شوند که چندان اصالت ندارد. اصول گرایی و اصلاح طلبی تابلویی است که برحسب موسم سیاسی قابل تعویض است. سیاست و جناح و انتخابات از دید اغلب مدیران و منتظران مدیریت ، صرفا ابزاری برای نشستن بر صندلی های ریاست است.
ما معلمان اغلب دلمان را به این خوش می کنیم که فلانی اصلاح طلب یا اصول گرا است و گاهی سر این مسایل با هم دعوا می کنیم. مدیریت این دو جناح تفاوت هایی دارد. مثلازمان اصول گرایان فضای سیاسی بسته تر و صف های نماز در ادارات طولانی تر می شود و در زمان مدیریت اصلاح طلبان و اعتدالی ها فشارهای سیاسی کمتر و زبان معلمان بازتر می شود. اما در هر دو دوره نحوه انتخاب مدیران در چارچوب روابط سنتی صورت می گیرد و مسایلی مانند شایستگی و تجارب مفید و... کلماتی است که کسی آنها را جدی نمی گیرد.
چرا پست مدیریتی در آموزش و پرورش مهم است؟ به این دلیل که آموزش و پرورش فقیر است . حقوق معلمان پایین است . گرفتن پست راهی است به سوی رفاه . حقوق مدیران آموزش و پرورش به نحو قابل ملاحظه ای از حقوق معلمان بیشتر است. علاوه بر این کار تدریس در کلاس روز به روز سخت تر می شود.
در واقع ، گرفتن پست نوعی فرار از آینده ای وحشتناک است. آینده ای که با حقوق بخور ونمیر بازنشسته می شوی . پست مدیریتی در آموزش و پرورش فقیر یک از منابع کمیاب است.
گروه های مختلف و افراد جامعه درگیر رقابت بر سر منابع کمیاب قدرت، ثروت، معرفت و منزلت هستند. در سیستم اداری گرفتن پست شخص را قدرتمند می کند و از طریق آن می تواند به ثروت ، مدرک تحصیلی بالاتر (نه لزوما معرفت ) و منزلت دست یابد .
از آنجا که ضوابط روشنی در توزیع پست ها اعمال نمی شود ، رقابت برای گرفتن پست و یا ماندن بر صندلی مدیریت تبدیل به یک تنازع بی قانون می شودکه در آن استفاده از هر حربه ای مجاز است.
می توان بدون اغراق گفت که حداقل نیمی از انرژی و وقت یک مدیر مستقر در رده های مختلف از مدیر مدرسه تا معاون وزیر صرف ایجاد روابط غیر اداری برای حفظ موقعیت می شود.
از سوی دیگر ، جویندگان پست هم تقریبا تمام انرژی خود را صرف "زیرآب زنی" مدیران مستقر و جلب اعتماد مقامات توزیع کننده پست می کنند. هر انتخابات یک فرصت است. اگر جناح مقابل در انتخابات برنده شود مدیران مستقر عزا می گیرند و مدیران منتظر غرق در شادی می شوند. در فضای پس از انتخابات 7 اسفند توقعات جدیدی ایجاد شده است. انتظار این است که متناسب با آرایش سیاسی جدید تغییرات مدیریتی آغاز شود.
این روزها راهروهای وزارتخانه پر از شایعه است و شایعات و به سرعت به فضای مجازی می رسد.
می گوید : " چه کسی را جای فانی بگذاریم ؟" می گویم : "مگر فانی قرار است برود ؟" می گوید : "نه ! ولی فرصت مناسبی است که موج ایجاد کنیم."
می گویم :" از نظر عقلی ترمیم کابینه در فاصله یک سال و نیم به انتخابات ریاست جمهوری معقول نیست." می گوید : " به جای منفی بافی بگو آقای فلانی برای جانشینی وزیر چطور است؟" می گویم : "به درد نمی خورد به این دلیل ..." عده ای هم از انتخاب حاجی بابایی وحشت کرده اند و می گویند : اگر برگردد همه را قلع و قمع می کند."
دوست من قانع نمی شود و شاید برای اینکه مرا بترساند می گوید: "خبر داری که طرفداران احمدی نژاد اسب بطحایی را برای وزارت زین کرده اند!!" می گویم : " بطحایی ! روحانی با چه منطقی فانی را بردارد و بطحایی را جایش بگذارد ؟ "، اما پرسش بیهوده است.
اغلب ما خواهان تغییر هستیم و معمولا تغییر را در قالب تغییر شخص می بینیم. خیلی زود از آدمها خسته می شویم. فانی که دیگر حسابش روشن است. از همان روز اول از او خسته بودیم. اما اغلب این نکته را نمی دانیم که تغییر اشخاص در یک روابط ناسالم مدیریتی چیزی را عوض نمی کند.
محمد علی نجفی اقبال بلندی داشت که از مجلس اصول گرا رای اعتماد نگرفت. اگر محمدعلی نجفی وزیر شده بود تا حالا محبوبیت خود را از دست داده بود.
نه محمدعلی نجفی و نه هیچ وزیر قَدَری نمی تواست حقوق معلمان را دوبرابر کند و یا به مشکلات بخش آموزشی پایان دهد. شاهکار نجفی برای حل مشکلات آموزشی در اوایل دهه 70 ایجاد مدارس نمونه مردمی بود که بر مشارکت مالی اولیا در اداره مدارس دولتی استوار بود. راه حل نجفی بسیار لیبرال تر از خرید خدمات آموزشی و برون سپاری است. حاجی بابایی هم که امتحان خود را پس داد و آموزش و پرورش را بعد از چهار سال با انبوهی از مشکلات ترک کرد.
در آموزش و پرورش ساختمان های مدرن ، صندلی های چرخدار ، دکوراسیون و لوازم امروزی ، لپ تاپ و وسایل ارتباطی مدرن شده ام روابط تغییری نکرده است.
یکی از مدیران در بحثی خصوصی می گفت : "برای زنده ماندن باید گرگ باشی و با چشمان باز اطراف خود را بپایی ، اگر نزنی تو را می زنند." در چنین فضایی همه چیز تبدیل به نمایش و ظاهرسازی برای بالا دستی و پشت پا زدن و زیرآب زنی دیگران می شود.
وزیر عمده وقتش باید صرف حل منازعات بین افراد زیر مجموعه اش بشود. یکی قهر می کند ، یکی تهدید می کند. یکی می گوید یا من یا فلانی ! دعوا ، بدگویی ، غیبت ، خبرچینی ، انرژی ها را هدر می دهد.
مساله اصلی در آموزش و پرورش ناکارآمدی است. مساله جناح اصلاح طلب و اصول گرا فرعی است . مدیران اغلب با رانت های مختلف روی کار آمده اند. تفکر سیستمی وجود ندارد. وفاداری مدیران به فرد است. هر کس برای بقا خود را به آب و آتش می زند. همه چیز کوتاه مدت است ( هرکسی چند روزه نوبت اوست.) تجربه ای انباشته نمی شود و با رفتن هر وزیر کارها از نو شروع می شود.
اختلاف ها سر برنامه و روش نیست، کارها سلیقه ای پیش می رود. حتی تمام بخش های ستاد زیر کنترل وزیر نیست.
نوعی فئودالیسم مدیریتی در آموزش و پرورش حاکم است و برآیند نیروها تقریبا صفر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید