یادداشت «دیوار بلند کاغذی» به قلم دکتر محمد امین چهاردولی، با نثری روان و دغدغهمند ( این جا ) ، به مسئلهای واقعی و دیرپا در نظام آموزشی ایران میپردازد: فاصله فرهنگی میان زیست جهان دانشآموزان و محتوای رسمی کتابهای درسی. این مسئله سالهاست در ادبیات انتقادی آموزش و جامعهشناسی مدرسه محل بحث است و متن حاضر، با اتکا به تجربه زیسته معلم و تحلیل جامعهشناختی، آن را به درستی صورت بندی میکند.
با این حال، از منظر علم برنامهریزی درسی (Curriculum Studies)، این یادداشت در چند سطح نظری و اجرایی نیازمند بازاندیشی و دقت مفهومی بیشتری است.
۱. فروکاست برنامه درسی به «کتاب درسی»
نخستین نقد بنیادین، هم ارز گرفتن برنامه درسی با کتاب درسی است. در حالی که در نظریههای کلاسیک و معاصر برنامهریزی درسی (Tyler، Taba، Schwab، Pinar)، برنامه درسی مفهومی چندبعدی تلقی میشود که دربرگیرندهی مجموعهای از عناصر درهمتنیده است؛ از جمله:
- اهداف آشکار و پنهان
- تجربههای یادگیری
- تعاملات کلاسی
- نقش و عاملیت معلم
- نظام ارزشیابی
و فرهنگ مدرسه
تمرکز یادداشت عمدتاً بر محتوای مکتوب کتابهاست و کمتر به این پرسش کلیدی میپردازد که چرا یک متن درسی واحد در کلاسها و مدارس مختلف، معانی و تجربههای متفاوتی تولید میکند ؟
از منظر برنامهدرسی تفسیری، مسئله صرفاً «چه چیزی نوشته شده» نیست، بلکه «چگونه خوانده، تدریس و زیسته میشود» نیز اهمیت دارد. این فروکاست، خطر آن را در پی دارد که بار اصلی بحران آموزشی صرفاً بر دوش مؤلفان کتابهای درسی گذاشته شود و نقش ساختار مدرسه، سیاستهای ارزشیابی و محدودیتهای نهادی به حاشیه رانده شود.
۲. دوگانهسازی ساده انگارانه: انتقال دانش در برابر گفتوگو
نویسنده، کلید حل بحران را در گذار از «آموزش به مثابه انتقال معلومات» به «آموزش به مثابه گفتوگو» میداند. هر چند این ایده ریشه در سنتهای ارزشمند پداگوژی انتقادی و پراگماتیستی (دیویی، فریره) دارد، اما در متن بهگونهای دوگانهساز و هنجاری طرح میشود.
در علم برنامهریزی درسی، انتقال دانش و گفتوگو در تقابل مطلق با یکدیگر قرار ندارند. مسئله اصلی، نه حذف دانش بلکه چگونگی سازمان دهی، بازنمایی و معنابخشی به آن است.
گفتوگو اگر فاقد بنیان مفهومی و چارچوب دانشی باشد، میتواند به سطحیگرایی، نسبیگرایی افراطی یا حتی غلبه روایتهای غیرعلمی و پرقدرت بینجامد.
یادداشت بهروشنی به این پرسشهای اساسی پاسخ نمیدهد:
* گفتوگو بر سر چه دانشی؟
* در چه چارچوب مفهومی و معرفتی؟
* و با چه معیارهایی برای سنجش عمق، اعتبار و پیشرفت یادگیری؟
۳. غیبت ملاحظات عملی و ساختاری برنامه درسی رسمی
یادداشت پیشنهادهایی چون مشارکت دانشآموزان در تولید محتوا، تبدیل کلاس درس به کارگاه گفتوگو و بازتعریف نقش معلم بهعنوان تسهیلگر را مطرح میکند؛ اما از منظر برنامهریزی درسی، این پیشنهادها فاقد تحلیل امکانپذیری نهادی و ساختاریاند.
برای مثال:
- برنامه درسی متمرکز و ملی ایران تا چه اندازه امکان چنین مشارکتی را فراهم میکند؟
- نظام ارزشیابی مبتنی بر کنکور چگونه با آموزش گفتوگومحور سازگار میشود؟
- معلمی که خود محصول همین نظام انتقالی است، با چه آموزش حرفهای و چه حمایت نهادی میتواند نقش تسهیلگر گفتوگو را ایفا کند؟
علم برنامهریزی درسی همواره میان «آرمان تربیتی» و «ساختار نهادی» تمایز قائل است؛ تمایزی که در یادداشت حاضر کمرنگ و گاه نادیده گرفته شده است.

۴. تصویر یک دست از «دانشآموز امروز»
یادداشت تصویری نسبتاً همگن از «دانشآموز امروز» ارائه میدهد: نوجوانی متصل به شبکههای اجتماعی، درگیر بحران هویت و تحت فشار روانی کنکور. این تصویر اگرچه برای بخشی از دانشآموزان صادق است، اما از منظر برنامهریزی درسی، با خطر ذاتانگاری نسلی همراه است. در علم برنامهریزی درسی، انتقال دانش و گفتوگو در تقابل مطلق با یکدیگر قرار ندارند. مسئله اصلی، نه حذف دانش بلکه چگونگی سازمان دهی، بازنمایی و معنابخشی به آن است.
دانشآموزان از نظر:
طبقه اجتماعی
سرمایه فرهنگی
دسترسی دیجیتال
و تجربه زیسته
بهشدت متکثرند. برنامه درسی نمیتواند بر مبنای یک تیپ فرهنگی واحد بازطراحی شود. غفلت از این تنوع، خود میتواند به شکلگیری «دیوار کاغذی» تازهای میان مدرسه و بخشی از دانشآموزان بینجامد.
۵. نقد قدرت، بدون تحلیل سیاست برنامه درسی
متن به درستی به سیطره روایتهای خاص و مزاحم تلقی شدن پرسش انتقادی اشاره میکند، اما این نقد عمدتاً در سطح توصیفی باقی میماند. در برنامهریزی درسی انتقادی، تحلیل قدرت مستلزم طرح پرسشهای مشخصتری است، از جمله:
- چه نهادها و سازوکارهایی درباره محتوای درسی تصمیمگیری میکنند؟
- منطق سیاسی–فرهنگی حذف یا برجستهسازی مفاهیم چیست؟
- برنامه درسی چگونه در عمل بازتولیدکننده روابط قدرت است؟
بدون چنین تحلیلی، نقد بیش از آنکه برنامهدرسی باشد، رنگ و بوی اخلاقی و گفتمانی پیدا میکند.

جمع بندی
یادداشت «دیوار بلند کاغذی» متنی مهم و هشداردهنده است که مسئلهای واقعی را با زبانی قابلفهم و اثرگذار طرح میکند و میتواند آغازگر گفتوگوهای ضروری در باب آموزش باشد. با این حال، از منظر علم برنامهریزی درسی، این متن:
* برنامه درسی را تا حد کتاب درسی فرو میکاهد؛
* دوگانه سادهانگارانه میان دانش و گفتوگو میسازد؛
* از تحلیل ساختاری و سیاستگذارانه فاصله میگیرد؛
و به پیچیدگیهای نظری و اجرایی تحول برنامه درسی توجه کافی نشان نمیدهد.
پیوند دادن این دغدغه جامعهشناختی با چارچوبهای دقیق برنامهریزی درسی میتواند این نقد را از یک یادداشت تأثیرگذار، به مبنایی نظری برای اصلاحی واقعبینانهتر در آموزش بدل کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
